eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃سال هزاروسیصدوچهل در شهرکرمان از دامان پدری عالم، عارف و مادری با تقوا، پسری قد کشید احمد نام که بسیار پرهیزگار، مهربان و درس خوان بود. 🍃شهید احمد فتحی سال چهارم دبیرستان بود که در و فعالیتهای ضد رژیم فعالانه شرکت می کرد، حتی چندین مرتبه توسط ایادی مزدور کتک خورد و زخمی شد. 🍃بعداز پیروزی در کنار فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به ادامه تحصیل پرداخت و با رتبه بالا در رشته قبول شد .اما بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها به عضویت انقلاب اسلامی درآمد. 🍃 او با اصرارو سعی فراوان توانست سپاه را مجاب کند که به درد واحد فرهنگی نمی خورد و همراه یکی از واحدهای سپاه به مهاباد رفت و در آنجا مستقر شد. 🍃او یکی از پایگاههای بلا استفاده ومستقر در مهاباد را که در تیررس ضد انقلابیون دموکرات بود ، احیا کرد و همان جا مشغول خدمت شد. بعد از شهادتش آن پایگاه را به یاد او نامگذاری کردند. 🍃همرزمش می گوید:" از وقتی یک راننده تاکسی به احترام لباسمان از ما کرایه نگرفت شهید احمد بدون فرم به خیابان می آمد." 🍃شهید احمد در بیست وچهارم فروردین سال شصت در درگیری روستای دارلک مهاباد براثر اصابت گلوله ای از سوی عوامل ضد انقلاب دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل آمد. بعد از شهادتش آن پایگاه را به یاد او نامگذاری کردند. 🍃دوست اش می گوید:" به خاطر شرایطم در مسأله ي ازدواج درمانده بودم كه يك دفعه به ياد دوستم شهید احمد افتادم. به او متوسل شدم و گفتم زماني ما باهم دوست بوديم ، حاشا به كرمت! اگر دست رد به سينه ام بزني. 🍃بعد از با همسرم به محل مزار شهدا رفتيم و قبر شهید احمد را نشان دادم كه او گفت:" اين کناری هم قبر دايي من است. شهيد حسن كمساري.كاملاً به قبر شهید احمد چسبيده بود! آن روز مطمئن شدم به لطف ازدواجم به واسطه ي شهید احمد صورت گرفته.     ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣ خرداد ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ٢۴ فروردین ۱٣۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : کرمان، گلزار کرمان مرکزی، قطعه ۵، ردیف۱
🍃مادرانی که طی دوران بارداری مراقبه دارند بر لقمه و هم نشین هستند، در دُر صدف وجودشان پرورش می دهند. پدرانی که با دستان زحمت کشیده لقمه بر دهان کودکانشان می گذارند؛ فرزندانشان بسیار بصیر و‌باهوش هستند. 🍃این چنین فرزندی مگر می تواند بی تفاوت به مصائب جامعه باشد وبه روزمره گی هایش بپردازد؟ ولو در خوشی غرق باشد در حالی که در کنج دیگر کره زمین هم کیشش را سر ببرند و ناموس‌شان را تصاحب کنند؟! 🍃بچه شیعه یعنی پیرو علی(ع) علی، همان که معنقد بود (اگر مرد مسلمانی شنید خلخال از پای زن یهودی باز کرده اند و از این خبر دق کرد، جای تعجب نیست.)* شهید قاسم غریب در بود.نان حلال خورده بود. مرید مولایش امیرالمومنین علی(ع) بود. 🍃در سال ۱۳۷۹ به عضویت سپاه در آمد. طی دوران‌خدمتش در میدان رزم با گروه های انحرافی پژاک و‌منافقین داخلی، مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و‌۴ ترکش در بدنش جا خوش کرد. او‌نیز مثل بقیه هم رزمانش نتوانست بنشیند و‌نظاره گر ظلم در کشوری مسلمان شود. به خصوص که این‌دشمن مزدورانه علم اسلام بدست گرفته و‌جنایت می کرد! 🍃تو‌گویی نوایی حسینی جوانان مسلمان را به‌خود‌می خواند و‌دوباره طنینی در دنیا پیچید «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی؟» شهید قاسم غریب داوطلبانه راهی شده و‌در برابر حرم حضرت زینب سینه سپر کرد. او‌که قبلا چشمش را در راه ظلم ستیزی هدیه کرده بود در دومین حضورش جانش را بر طبق اخلاص نهاده و در ۲۴ رمضان در سال ۱۳۹۴ در ارتفاعات تدمر سوریه، راهی بهشت موعود شد. باشد که با بصیرتمان مدیون خون این عزیزان جان بر کف نباشیم🤲 *خطبه ٢٧ نهج البلاغه ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فرودین ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ تیر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : روستای سید امیران
🍃 پدرش نقی است و مادرش زهرا. برادرانش محمد علی ، جواد و مهدی، خودش ابوالفضل و پسرش علی، در خانواده ای مدار قد کشیده و احترام گذاشتن و صبوری سر لوحه رفتارش بود. 🍃 راهپیمایی ، یکی از مهم‌ترین برنامه‌های زندگی‌اش بود و از چند ماه مانده به اربعین تلاش می‌کرد تا گروهی را برای رفتن به آماده کند. در این چندسال اخیر گروهش بزرگ و بزرگ‌تر شده بود. شهیدابوالفضل به روضه امام حسین(ع) خیلی اهمیت می‌داد، همیشه با دوستانش می گرفتند. 🍃 برای مهیا شدن جهت اعزام به با پای شکسته ۶ ماه دوره تکاوری دید ، تنها 32 بهار مهمان زمین بود اما به قاعده پیری صد ساله خاطراتی زیبا از صفا ، وفا و مهربانی از خود برجای گذاشت. 🍃 وصیت نامه اش گویای ریشه های اعتقادی وی می باشد، در وصیت نامه خود خطاب به مادرش سفارش کرده بود: «مادرجان؛ من می‌روم، امّا اگر زنده برنگشتم، به یاد محسن زهرا (س) گریه کن و اگر سلاح دشمن قلبم را پاره پاره کرد، به یاد حسنش (ع) گریه کن و اگر تیر بر تارک سرم خورد و آن را دو نیم کرد، به یاد همسرش علی (ع) گریه کن و اگر بدنم را پاره و لهیده یافتی، به یاد حسینش (ع) گریه کن. ولی اگر جسمم را دیگر هرگز نیافتی، به یاد اشک بریز که من نیز به یاد او بار‌ها کردم و همیشه گریه خواهم کرد؛ چون از او مظلوم‌تر سراغ ندارم و اینک .» 🍃 نشدلباس رزم به تن، حرم باشم خدا کند که شهیدِ رهِ قلم باشم ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ تیر ۱٣۶٣ 📅تاریخ شهادت : ٢٣ تیر ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ٢٣ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه ، حلب 🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
🍃سال ۱٣٣٧ در یکی از روستاهای اصفهان دختری بدنیا آمد که تمام رفتارهایش با هم سن و سالانش متفاوت بود. از پنج سالگی به مکتب میرفت و تمایل داشت سر کند و چون بزرگان رو می گرفت. مادرش نگران زمین خوردنش بود  اما وقتی با او در میان می گذاشت طیبه می گفت زمین بخورم بهتره تا مردم رویم را ببینند! 🍃لباس کهنه را به نو ترجیح می داد تا مبادا طفلی یتیم نداشته باشد و حسرت بخورد. تنها شش سال داشت که دور حوض می چرخید و می خواند"خمینی عزیزم ،بگو که خون بریزم!" 🍃پدرش از روحانیون مبارز بود و طیبه قبل از نیمی از ماه مبارک را روزه گرفته و هشت روزش را برای سلامتی که در تبعید بودن و بقیه را برای سلامتی پدرش  هدیه میکرد. 🍃در هفت سالگی قرآنش که کامل شد ، قالی می بافت و می گفت: مزد قالیبافی روزم را برای ام بگذارید و مزد قالیبافی شبم را برای آقای خمینی! می خواهم وقتی به ایران بازگشت، پیش پایش گوسفند قربانی کنم. هر چه پول بدستش می رسید، یک قِران و ۱۰ شاهی کنار گذاشته و باقی را خرج می کرد. 🍃شهیده طیبه در سال ۱٣۵۰ با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان کرد و طی یک مراسم خانی به خانه بخت رفت. طیبه بعد از ازدواج با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و پرداخت. 🍃بعد از مدتی توسط همسرش به عضویت گروه مهدیون در آمد. سال ۵۴ که در صدد تعقیب ابراهیم برآمد، زندگی مخفی آنان شروع شد. سال ۵۶بعد از دستگیری همسرش، همراه پسر خردسالش، برادر و دختر خاله اش که از همرزمانش بودندتوسط ساواک محاصره شدند. 🍃 دراین  درگیری مسلحانه با ساواک، خودش دستگیر شده و همراهانش به شهادت رسیدند. وسیله آنان فرزند خردسالشان بود. طیبه و ابراهیم یک ماه زیر شکنجه بیشتر دوام نیاوردند و این در حالی بود که بانوی شهید تا آخرین لحظات در زیر شکنجه مراقب بود. 🍃گر چه طیبه نماند تا هنگام ورود امام جلوی پایش گوسفند قربانی کند اما با خون خودش راه آمدنش را هموار کرد. ✨ و راهش پر رهرو باد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۴ تیر ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۵۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃نمی دانم به حرمت صبر در برابر از دست دادن خواهر و برادر کوچک تر از خودت بود، یا پیشی گرفتن در برای همه، از کوچک و بزرگ! شاید هم به حرمت تکریم بزرگترانت که با هر بار دیدنشان بودی! 🍃نماز اول وقتت که جای خود دارد و دعای رزق در سجده. هر کدام می تواند عامل این معجزه باشد که پیکر پاکت، نزدیک به زیر آفتاب سوزان بماند، اما دشمن سالم پیدایت کند در حالی که طاقباز دراز کشیده و دستی را زیر سر قرار داده ای! انگارکه مشغول استراحتی🥺 🍃داعش است دیگر! چطور می تواند تو را که جسم بی جانت معجزه وار مانده تحویل دهد؟ یا رهایت کند؟ تو را که یک هستی و مسلمان واقعی. تو را که مظهر پاکی هستی جان. اما به زعم آنان یک کافر! که به شهادتت رسانده اند تا پاداش از خدا بگیرند😒 🍃تحویلت نمی دهند و زود سر و ته این را هم می آورند تا مبادا مُنافاتش را با تعاریفی که از کفر شیعیان داده اند بر نیروهایشان آشکار شود. باید این خبر را درز بگیرند که پیکری زیر در بیابانی که پر از کرکس است و کفتار، نه آفتاب سوخته شده نه خوراک درنده و چرنده! حتی دریغ از خطی از ! تا دستان گناه آلودشان بر ملا نشود. 🍃نمی دانم در آن بیابان سوزان چه کسی پَر چادر یا پر َعبایش را بر سرت گسترد؟ اما می دانم بی شک کسی بوده تا حقانیت راهی را که رفته ای آشکار سازد💔 🍃چنان فاصله زندگی تو با ما زیاد است که حتی رویم نمی شود طلب داشته باشم چه رسد به شفاعت😭 🍃تنها آرزو می کنم خداوند صبری عظیم و جمیل بر دل رنج کشیده مادر نازنینت عطا فرماید که چشم به راه است...   ✍نویسنده : به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ دی ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مرداد ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : زرند
🍃خوب درس خوند و معنای واقعی را خیلی زود پیدا کرد که در ۱۳ سالگی برای نوشت "نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی؟! شاید در دلم باشی، یا شاید من از تو دورم. کوچه ، پلاک یا مهدی. سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار ای دریای بیکران، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبح دم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند. تو کلید درِ تنهایی من! من تورا محتاجم. بیا ای انتظار شبهای بی پایان و..."  🍃با سیمش وصل شده بود به خود خدا! که عهد نامه می نوشت، " بی‌حساب پیش، انشاالله چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه. توی این چهل روز ان شاالله توفیق پیدا کنم مادام العمر و زیارت امین الله را بخوانم و..." 🍃 در ورزش پیشرفت های چشمگیری داشت و تونست در مبارزه با شیطان مدال شهادت را از آن خود کند. صحبت از غنچه نوشکفته ای است، راضیه نام که در ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ همراه با صدای ملکوتی در مرودشت شیراز پا به زمین گذاشت ودرشامگاه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۷ در «حسینیه سیدالشهدا» شیراز زمانی که نغمه «بی تو ای صاحب زمان» مداح فضای را عطرآگین کرده بود در اثر انفجار به شدت زخمی شده و ۱۸ روز بعد زینت مسافران آسمانی شد🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۱ شهریور ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ اردیبهشت ۱٣٨٧ 🕊محل شهادت : شیراز 📅تاریخ انتشار : ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
🍃همیشه اولین ها، در خاطره تاریخ  پر رنگ ترند. زمانی که همه فکر می کردند راه شهادت بسته است و مملکت در آرامش است زیر پوست کشورمان خبرهایی بود. 🍃خیلی ها خبر نداشتند به پای این گل هایی پر پر می شوند که کمی دورتراز کشورمان سینه هایشان را سپر کرده اند! 🍃شاید خیلی ها هم در خبر نداشتند تا اینکه خبر پیچید نوجوان خجالتی روزهای دور و جوان  برومند سپاه ، هم او که اهل بود و بابای مهربانِ  "حسین مهدی و اسما" داوطلبانه به رفته تا نامحرم وارد حرم عقیله بنی هاشم(ع) نشود. 🍃 و در همان اولین اعزام موقع تعمیر یک تانک، گلوله ای به سر پر شورش نشسته و باعث  شده تا لاله ای جدید در  گلزار شهدای نجف آباد بروید. 🍃حالا مزار شهید ۴۱ ساله، "روح الله کافی زاده "مأوای دل گرفتگان است و زیارت کنندگانش از او برای قیامتشان می جویند از اویی که نامش به عنوان اولین شهید نجف آباد ثبت شد بر سینه تاریخ. باشد تا دستگیر تک تک ما نیز باشند ان شاالله.   ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ شهریور ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ اردیبهشت ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای نجف آباد
🍃شهید مجید باوفا در بیست و دوم دی ماه ۱٣٧۱ در شهرستان و در خانواده ای مذهبی که بر باورهای اصیل دینی و اعتقادات مذهبی پایبندبودند چشم به جهان گشود. آخرین فرزند خانواده بود ودردانه مادر. روزگار با او خوش تا نکرد وخیلی زود مادرش  آسمانی شد. یک سال بعد از پرواز مادر راهی خدمت شد. 🍃در بهمن ماه ٩۱ به خدمت مقدس اعزام گردید و بعد از طی دوره آموزشی به مرزبانی سیستان و بلوچستان و پس از آن به هنگ مرزی جکیگور منتقل شد. این شهید والامقام در چهارم مهرماه ٩٢ به همراه سایر همرزمانش دردرگیری با اشرارمسلح جهت انجام عملیات به وسیله یک دستگاه خودرو از هنگ خارج شدند که در جاده اصلی شهرستان جکیگور به راسک، به علت برخورد با تله انفجاری که توسط اشرار از خدا بی خبر کار گذاشته شده بود دچار جراحات سنگینی می شود. 🍃سرانجام سرباز وظیفه مجید باوفا در اثر شدت صدمات وارده آنچنان بد حال می شود که مادر تاب نیاورده، به استقبال پسرش می آید. بدین ترتیب مادر به دردانه اش می رسد و مجید باوفا در ردیف میوه چینان بوستان عالم قدس، منزلتی نیکو و جاودانه می یابد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ دی ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ۴ مهر ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : مشهد 🥀مزار شهید : چابهار
🍃بارها با خود فکر کرده ام آیا انسان ها خودشان شان را انتخاب می کنند یا سرنوشت است که آنهارا انتخاب کرده و گل چینشان می کنند. در مواردی این سوال برایم پر رنگتر می شود و یکی از آن موارد شهید علی خاقانی  است که در دوران کودکی به بیماری سختی دچار شد تا جایی که امیدی به زنده ماندنش نبود و به طرز آسایی از رهید تابماند و علیه و مستکبران مبارزه نماید. 🍃دانش آموز بود و با ورود به دوران راهنمایی که مصادف با شروع جریانات بود در تظاهرات شرکت می کرد و در آگاه سازی دوستانش نقش بسزایی داشت. با شروع تحمیلی با وجود سن و سال کمش عازم های نبرد شد، تا از خاک کشور دفاع نماید. دفاع از اسلامی و در مسلخ عشق از او مردی مقاوم و صبور ساخت. خاقانی سرانجام در تاریخ ۱۰\ ٨\۱٣۶۱ در حالیکه ۱۶ سال بیشتر نداشت در جریان عملیات محرم خاک خونین عین خوش را به خون خویش مزین ساخت و پیکر این نوجوان ۱۶ ساله ایران اسلامی در گلزار شهدای رهنان به خاک سپرده شد.           ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر رهنان
🍃بهمن سال ۱٣۵٧ شهید احمد کاکا که سرباز گارد جاویدان بود به فرمان ، با اسلحه و مهمات، از لشکر گارد فرار کرده و روزهای ٢۱ و ٢٢بهمن را در کنار مردم، علیه عوامل شاه می جنگد. بعد از پیروزی انقلاب، یک عده از دوستانش که گرایش به افکار، منافق و چریک و فدایی داشتند دور و برش را گرفته و باعث می شوند تا او از دور شود. 🍃روزی به پیشنهاد و اصرار برادرش که خیابان های را نمی شناخت و تمایل داشت تا به دیدن در جماران برود با او همراه شد. در این دیدار امام در رابطه با که به گروهک منافقین می پیوستند، صحبت  کردند و خطاب به آنان فرمودند: "نمی خواهید آدم بشوید؟ کی می خواهید برگردید؟" بعد از این شهید احمد گفته بود. مثل اینکه امام تنها به من نگاه می کرد و می گفت: احمدِ کاکا! تو نمی خوای بشی؟ تا کی می خوای ادامه بدی؟ من سرم رو برگردوندم و چند بار به اطرافم نگاه کردم، اما انگار چشم امام فقط به چشمای من افتاده بود. 🍃بعد از این ماجرا اول وارد کمیته و بعد سپاه شد و با آغاز جنگ به رفت وسر انجام در ۱۱\٨\۱٣۶۱ در منطقه عین خوش در بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به پاكش به خیل شهدا پیوست و پیكر مطهرش در گله محله آرام گرفت.  ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گله محله
✨میگن نوزادان از بهشت به زمین می آیند! 🍃بهمن ۱٣۶٢ بعد از اینکه علیرضاجیلانی عمو، با به بهشت رفت، علیرضا جیلانی برادر زاده شد و اینچنین جایشان را باهم عوض کردند. 🍃۱۵ ساله بود که نام هیئتی که برای تاسیس کردن را "هیئت فاطمیون" گذاشت بس که حضرت زهرا بود و به ایشان ارادت داشت. 🍃از ابتدا نیروی س.پ.ا.ه ق.د.س نبود و نیرویبسیجی بود و داوطلبانه به اعزام شد. شب شهادتش، در آخرین نوار ارسالی از سوریه صراحتاً شهادت خود را خبر می دهد و به دوستانش می گوید: احساس می کنم این دفعه با دفعات قبل متفاوت است؛ احساس می کنم در دارد روی من باز می شود و یقین دارم این سفر، سفر آخر من است و از دوستانش طلب می کند. 🍃شهید در قسمتی از اش چنین آورده: خدا می‌داند هروقت که به برگشت فکر می‌کنم برایم تیره و تار می‌شود آخر این راه، این راه به این بزرگی و عظیمی باید برگشت داشته باشد، خداوکیلی قدرت برگشت و تحمل دنیا را نداشتم. درست که شیرینی هایی مثل شما و پدر و مادرم و خواهر و برادرم را برایم داشته ولی این سفر برایم بدون است چون در مقابلم چیزی هست که به مانند بوده و دنیا یک قطره ناچیز! 🍃در آخر می‌دانم که سخت است برای خانواده‌ام اما من به (حضرت زهرا) اقتدا کردم و نمی‌خواهم چیزی از من بماند پس خواهش می‌کنم سنگ قبر عمو را عوض کنید و بنویسید (شهیدان علیرضا جیلان) این کار کمتر فضا را برای من ناچیز اشغال می‌کند. یه دلیل دیگه هم داره و اینکه من همیشه عاشق بودم چه افتخاری بالاتر از این‌که اینجا اسم من هم باشه. 🍃شهید علیرضا جیلان در تاریخ بیست و هشتم آبان ۱٣٩۶ بعد از چندین بار در عملیات آزادسازی بوکمال آسمانی شد و در تاریخ شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۶ با همراهی خیل عظیم مردم آرام گرفت و به آرزوی خود رسید. 🍃حالا گلزار شهدای میزبان دو علیرضا جیلان است که مردم به رشادت و شجاعت ازشان یاد می کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر بروجن