eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شهید رضا شمس آبادی 🍃شهید رضا سال ۱۳۱۹ در قلعه شمس آباد شهرستان بیدگل دنیا آمد. پدر و مادرش با سختی از راه زندگی را میگذرانند. شهید رضا هم مجبور بود برای کمک به از کودکی به کار خوشه چینی بپردازد. 🍃ولی به علت اصلاحات ارضی، کشاورزان زیان فراوانی متحمل شدند و اکثرا مجبور شدند برای کارهای باربری و دست فروشی به شهرها کوچ کنند. خانواده شهید رضا هم به کاشان رفتند و با باربری و زندگی خود را ادامه دادند. 🍃شهید رضا به کار پارچه بافی مشغول شد و در کنار کار، در مدارس شبانه به تحصیل و رو آورد. وی خیلی از فقر خود و مردمش رنج میبرد و به علت آن فکر می کرد. وی متوجه ظلم و ستم حکومت شاه که همچون یزید و معاویه عمل می کرد، شد. تصمیم گرفت شاه را کند. مدتی با اعضاء جبهه ملی معاشرت کرد، مرام آنها را نپسندید. 🍃با جلسات حزب موتلفه و شهید بخارائی آشنا شد. از طرح حسنعلی منصور استقبال کرد. شهید رضا با وجود معافیت از ، خود را برای خدمت معرفی کرد. به مدت بیست ماه خود را سربازی وظیفه شناس و شاه دوست نشان داد. 🍃او را نگهبان کاخ مرمر کردند. سرانجام تاریخ ۱۳۴۴.۱.۲۱ طرح خود را عملی کرد. در این عمل انقلابی، شاه زنده ماند ولی دو تن از نگهبانان شاه کشته شدند و دو تن زخمی و رضا شمس آبادی توسط محافظان شاه به رسید. 🍃اگرچه شاه زنده ماند ولی شجاعت و شهید رضا، حاکمیت فرعونی شاه را ترور کرد و مردم را برای ادامه قیام رحمت الله علیه جسارت داد. *روحش شاد و یادش گرامی باد* ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ اردیبهشت ۱٣۱٩ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ فروردین ۱٣۴۴ 📅تاریخ انتشار : ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : کاخ مرمر 🥀مزار شهید : اصفهان
🍃در سپیده دمی که نوای دلنشین اذان، بشارت صبحی مستانه را می داد، محمد حسین در گلستانی که پیرو خط حسینی بود شکفته شد. نهالی که سالیانی بعد سروی طناز و سرافراز شد. 🍃نامش را محمد حسين گذاشتند به اين اميد كه بتواند ياور حسين، سرور و سالارشهيدان باشد. و چه نیک که به راستی با افعال حسن انگیزش یاوری برای زمانش شد. 🍃قلب سلیمِ محمد حسین با شنیدن ندای که : " اي شبانيان كه قرن هاست در زنجير ستم شاهان اسيريد به پا خيزيد و طومار حكومت جلادان را به هم بپيچيد " لرزید. لحظه ای درنگ نکرد و آگاهانه علیه طاغوت برخواست و به خیل عظیم انقلابیون قبل از انقلاب پیوست. 🍃قهرمان قصه ی ما هیچ گاه سنگر انقلاب را خالی نگذاشت. و همواره در پاسداری از انقلاب اسلامی کمک میکرد. 🍃پس از چند سال شروع و سالها تلاش و مجاهدت، سر انجام این گل شکفته شده ی انقلابی،در یکی از روزهای دفاع از این آب و خاک، در پاسگاه زید لبیک گویان به دیار محبوب پرواز کرد. 🍃 آری فرجام حسینی زیستن حسینی رفتن است، بوی بهشت را میتوان حتی از پروازشان شنید... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ مرداد ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پاسگاه زید عراق 🥀مزار شهید : زیارتگاه اسلام آباد سرفاریاب
🍃 نشانه ی اصلی حضور تو در میدان های جنگ بود. میدان به میدان؛ پا به پای تمامی رزمندگان قدم به وادی نهادی و جانانه تلاش میکردی تا مبادا ذره ای از خاک وطنت به دست مزدوران بیفتد... 🍃میدانستی این خاک؛ شهیدان زیادی را به چشم خود دیده است تا خود را از دست ندهد. وصیت نامه یاران شهیدت را در کنج قلبت ثبت کردی و تمام خود را کردی تا از قافله ی حسینِ(ع) فاطمه جا نمانی... 🍃خودت نیز بودی که گوش به فرمان خدا باشید و حواستان را جمع ازمایش های دنیوی کنید. گفته بودی دلبسته دنیا شدن پایان خوشی ندارد و باید دل کند از دنیایی که هوا و هوسش کشنده است. راه نجات از انحرافات فکری را پیروی از خط و میدانستی و خودت نیز شاگرد این رهرو بودی... 🍃در اخر هم این بود که خریدارت شد و محشورت کرد با ارباب بی کفنِ . نکند مارا فراموش کنی که این روزها سخت به دعاهایت محتاجیم🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شلمچه
🍃سال ۱٣٣٧ در یکی از روستاهای اصفهان دختری بدنیا آمد که تمام رفتارهایش با هم سن و سالانش متفاوت بود. از پنج سالگی به مکتب میرفت و تمایل داشت سر کند و چون بزرگان رو می گرفت. مادرش نگران زمین خوردنش بود  اما وقتی با او در میان می گذاشت طیبه می گفت زمین بخورم بهتره تا مردم رویم را ببینند! 🍃لباس کهنه را به نو ترجیح می داد تا مبادا طفلی یتیم نداشته باشد و حسرت بخورد. تنها شش سال داشت که دور حوض می چرخید و می خواند"خمینی عزیزم ،بگو که خون بریزم!" 🍃پدرش از روحانیون مبارز بود و طیبه قبل از نیمی از ماه مبارک را روزه گرفته و هشت روزش را برای سلامتی که در تبعید بودن و بقیه را برای سلامتی پدرش  هدیه میکرد. 🍃در هفت سالگی قرآنش که کامل شد ، قالی می بافت و می گفت: مزد قالیبافی روزم را برای ام بگذارید و مزد قالیبافی شبم را برای آقای خمینی! می خواهم وقتی به ایران بازگشت، پیش پایش گوسفند قربانی کنم. هر چه پول بدستش می رسید، یک قِران و ۱۰ شاهی کنار گذاشته و باقی را خرج می کرد. 🍃شهیده طیبه در سال ۱٣۵۰ با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان کرد و طی یک مراسم خانی به خانه بخت رفت. طیبه بعد از ازدواج با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و پرداخت. 🍃بعد از مدتی توسط همسرش به عضویت گروه مهدیون در آمد. سال ۵۴ که در صدد تعقیب ابراهیم برآمد، زندگی مخفی آنان شروع شد. سال ۵۶بعد از دستگیری همسرش، همراه پسر خردسالش، برادر و دختر خاله اش که از همرزمانش بودندتوسط ساواک محاصره شدند. 🍃 دراین  درگیری مسلحانه با ساواک، خودش دستگیر شده و همراهانش به شهادت رسیدند. وسیله آنان فرزند خردسالشان بود. طیبه و ابراهیم یک ماه زیر شکنجه بیشتر دوام نیاوردند و این در حالی بود که بانوی شهید تا آخرین لحظات در زیر شکنجه مراقب بود. 🍃گر چه طیبه نماند تا هنگام ورود امام جلوی پایش گوسفند قربانی کند اما با خون خودش راه آمدنش را هموار کرد. ✨ و راهش پر رهرو باد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۴ تیر ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۵۶ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
بسم‌الله الرحمن الرحیم♡ 🍃 را به دست میگیرم تا از او بنویسم، از اویی که عمری را در در راه خدا گذراند ، اویی که بی حد و اندازه ای به داشت و فقط کافی بود آقا لب تر کند. 😌 . 🍃عاجز ماندم وقتی اش را خواندم ، عاجز از نوشتن... میدانم قلم هم ناتوان از به روی کاغذ آوردن اوصاف این است.✍ . 🍃قطعا دومین ماهِ بهار از داشتنت بسیار است و بهار که تو را برای خودش می‌خواهد. در بهار شدی. در بهار هم برای همیشه کردی. خداحافظی از جنس عشق ، خداحافظی که نامت را در ذهن ها به یادگار گذاشت.🌺 . 🍃پاداش عمری و شاگردی در محضر بزرگان جز این هم نخواهد بود. ! ❤️ . 🍃۵۰ سال از نبودنت گذشت و امروز سالگرد آسمانی شدن توست ، در سرمای ۲۲ بهمن ۵۷ نبودی ببینی مردم چطور را جشن گرفتند آزادی که بهایش شد تو و امثال تو.😔 . 🍃نبودی رزم مردان سرزمینمان را ببینی که نگذاشتند دست به حتی یک وجب از خاک برسد.❣ نبودی پیروزی هایمان را ببینی ، ایستادگی هایمان را ببینی ، قدرت و عظمت امروزمان را تماشا کنی... تو و صد ها هزاران نفر مثل تو که پر کشیدند جایشان حسابی در این ها خالی بود.🕊 . 🍃 سالگرد شهادتت مبارک مجتهد شهید نهضت !🌹 . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۰۸ . 📅تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ . 📅تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : وادی السلام قم .
✨به نام خداوند آسمان‌ها و عرش عظیم 🍃اواخر تابستان سال ۴۲ بود که لاله‌ای دیگر در تهران و در دامان پر مهر پدر و مادری با ایمان رویید. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و پس از آن راهی مکتب‌خانه عشق شد. دروس ابتدایی این مدرسه را از اوایل انقلاب و با تدریس (ره) گذراند. 🍃وقتی که تلاش‌های این مدرسه بزرگ به ثمر نشست و به پیروزی رسیدند، نویسندگی را آغاز کرد. حال خوبی داشت، آنگاه که مداد را برای نوشتن داستان‌هایش به رقص در می آورد. و خوش آن شخصیت‌هایی که حسن خالقشان بود. 🍃بانگ جنگ که در کشور طنین انداز شد، قلم را بر زمین گذاشت و رفت تا تحصیلاتش در را به پایان برساند. اگر کشور از بین می‌رفت، دیگر کودکانی از جنس انقلاب و نبودند که تصویر نوشته‌هایش در قاب چشمانشان جای گیرد؛ پس ماندن و نوشتن چه سود داشت؟! 🍃در جبهه بود که تصمیم گرفت در دانشگاه علم و عشق باهم تحصیل کند. ابتدا و بعد جغرافیا را انتخاب کرد. هشتم دی‌ماه سال ۶۱، لباس سبز سپاه را به عنوان لباس خادمی برگزید. 🍃برای رسیدن به کبریا، باید نه کبر داشت، نه ریا...و او مصداق بارز این جمله بود. از کارهایش در و جنگ چیزی نمی‌گفت و هیچکس هم نمی‌دانست که سمَت فرماندهی اطلاعات عملیات را به دوش دارد. یقیین داشت آنکس که باید ببیند، می‌بیند؛ پس چرا داد و فریاد؟؟ 🍃و اما...مهر قبولی در هفتم تیرماه سال ۶۷ زینت ده کارنامه‌اش شد. در منطقه شاخ شمیران خمپاره‌ای به تانکش اصابت کرد و پیکر پاک آن لاله شجاع را در آتش خود سوزاند. به پدر وعده داده بود دو انگشت پایش که مادرزادی به هم چسبیده بودند روزی به کار خواهند آمد و بعد از شهادتش به وعده‌اش جامه عمل پوشاند و پدر از همین طریق جگر گوشه خودرا شناسایی کرد. 🍃فرخنده باد سالروز شهادتت که به راستی این، زیباترین پاداش برای عاشقان است✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴٢ 📅تاریخ شهادت : ٧ تیر ۱٣۶٧ 📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه شمیران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃سال ۱٣٣٧ در یکی از روستاهای اصفهان دختری بدنیا آمد که تمام رفتارهایش با هم سن و سالانش متفاوت بود. از پنج سالگی به مکتب میرفت و تمایل داشت سر کند و چون بزرگان رو می گرفت. مادرش نگران زمین خوردنش بود  اما وقتی با او در میان می گذاشت طیبه می گفت زمین بخورم بهتره تا مردم رویم را ببینند! 🍃لباس کهنه را به نو ترجیح می داد تا مبادا طفلی یتیم نداشته باشد و حسرت بخورد. تنها شش سال داشت که دور حوض می چرخید و می خواند"خمینی عزیزم ،بگو که خون بریزم!" 🍃پدرش از روحانیون مبارز بود و طیبه قبل از نیمی از ماه مبارک را روزه گرفته و هشت روزش را برای سلامتی که در تبعید بودن و بقیه را برای سلامتی پدرش  هدیه میکرد. 🍃در هفت سالگی قرآنش که کامل شد ، قالی می بافت و می گفت: مزد قالیبافی روزم را برای ام بگذارید و مزد قالیبافی شبم را برای آقای خمینی! می خواهم وقتی به ایران بازگشت، پیش پایش گوسفند قربانی کنم. هر چه پول بدستش می رسید، یک قِران و ۱۰ شاهی کنار گذاشته و باقی را خرج می کرد. 🍃شهیده طیبه در سال ۱٣۵۰ با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان کرد و طی یک مراسم خانی به خانه بخت رفت. طیبه بعد از ازدواج با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و پرداخت. 🍃بعد از مدتی توسط همسرش به عضویت گروه مهدیون در آمد. سال ۵۴ که در صدد تعقیب ابراهیم برآمد، زندگی مخفی آنان شروع شد. سال ۵۶بعد از دستگیری همسرش، همراه پسر خردسالش، برادر و دختر خاله اش که از همرزمانش بودندتوسط ساواک محاصره شدند. 🍃 دراین  درگیری مسلحانه با ساواک، خودش دستگیر شده و همراهانش به شهادت رسیدند. وسیله آنان فرزند خردسالشان بود. طیبه و ابراهیم یک ماه زیر شکنجه بیشتر دوام نیاوردند و این در حالی بود که بانوی شهید تا آخرین لحظات در زیر شکنجه مراقب بود. 🍃گر چه طیبه نماند تا هنگام ورود امام جلوی پایش گوسفند قربانی کند اما با خون خودش راه آمدنش را هموار کرد. ✨ و راهش پر رهرو باد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۴ تیر ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۵۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃در سپیده دمی که نوای دلنشین اذان، بشارت صبحی مستانه را می داد، محمد حسین در گلستانی که پیرو خط حسینی بود شکفته شد. نهالی که سالیانی بعد سروی طناز و سرافراز شد. 🍃نامش را محمد حسين گذاشتند به اين اميد كه بتواند ياور حسين، سرور و سالارشهيدان باشد. و چه نیک که به راستی با افعال حسن انگیزش یاوری برای زمانش شد. 🍃قلب سلیمِ محمد حسین با شنیدن ندای که : "اي شبانيان كه قرن هاست در زنجير ستم شاهان اسيريد به پا خيزيد و طومار حكومت جلادان را به هم بپيچيد "لرزید. لحظه ای درنگ نکرد و آگاهانه علیه طاغوت برخواست و به خیل عظیم انقلابیون قبل از انقلاب پیوست. 🍃قهرمان قصه ی ما هیچ گاه سنگر انقلاب را خالی نگذاشت. و همواره در پاسداری از انقلاب اسلامی کمک میکرد. 🍃پس از چند سال شروع و سالها تلاش و مجاهدت، سر انجام این گل شکفته شده ی انقلابی،در یکی از روزهای دفاع از این آب و خاک، در پاسگاه زید لبیک گویان به دیار محبوب پرواز کرد. 🍃 آری فرجام حسینی زیستن حسینی رفتن است، بوی بهشت را میتوان حتی از پروازشان شنید... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ مرداد ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پاسگاه زید عراق 🥀مزار شهید : زیارتگاه اسلام آباد سرفاریاب
☆ 🍃همان روزی که نامش را از القاب انتخاب کردند، به برکت صاحب نام، زندگی اش ختم به خیر شد. 🍃راهش را انتخاب کرد به قول خودش جهیزیه اش بود و فارغ از دلخوشی های هم سن و سال هایش، به فکر می کرد. 🍃فعال فرهنگی و به تمام معنا، گاهی معلم آیه های نور و گاهی تیمار بیماران و سالمندان، گاهی شهدا هرچه که بود برای رضای خدا بود. 🍃عاشق و پیرو رهبرش بود وقتی سرباز شاه به بی حرمتی کرد جوابش سیلی صدیقه شجاع و با غیرت بود. 🍃در بدون خستگی می کرد.. در پا به پای رزمنده ها می جنگید تا جایی که منافقان پیغام داده بودند "اگر دستمان به تو برسد پوستت را از کاه پر می کنیم". 🍃فرقی نمی کند باشی یا ، عاشق که باشی و برایش سربازی کنی، با عزت خریدارت می شود مثل صدیقه. 🍃در جوانی شد همچون حضرت مادر.در ی از جنس و حیا گفته بود" از جنازه ام نگیرید و به جایش و نوشته هایم را چاپ کنید" 🍃خوش به حال صدیقه ها، چشم هایشان برای به این دنیا باز شد و برای رضای خدا هم از این دنیا بسته شد. 🍃وای بر ما که هرروز فرصت داریم اما حواسمان به این زندگی روزشمار نیست و غرق در لذت های کوتاه دنیایی راه را گم کرده ایم. ... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۴۰.تهران 📅 تاریخ شهادت : ۲۸ مرداد ۱۳۵۹.بانه 📆تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🍂این رسم بندگان خوب که با خالقشان شناخته شوند. مثلا سراغشان را گیری و گویند همان که همیشه سر بر نماز شب دارد؟ همان که حسین است و حسن؟! 🍂مصطفی هم اینگونه بود. نامش را که می اوردی، قنوت های طولانی و خلوت های دونفره ی شبانه اش با خدا در ذهنت نقش می بست. پس از ان به یاد می اوردی لبخند های همیشگی اش را که حتی بودنش هم نتوانست ان هارا به فراموشی بسپارد. لبانش دائم الذکر بود و چشم هایش خیره به دهان (ره)؛ فرمان که میشنید دیگر سر از پا نمیشناخت و همه چیز را وقف عمل به امام انقلاب میکرد. درست مانند روزی که امام دستور فرار از سربازخانه هارا داد و مصطفی همچون پروانه ای که از پیله خارج شود با شوق پر گرفت. 🍂اگر کمی دقت کنی میتوانی رد قدم هایش را در کف خیابان ها ببینی و حتی صدای فریاد های اورا بشنوی! نه تنها صدای مصطفی بلکه صدای خواهی ملت در هر کجا و هر زمانی که باشند به گوش مستکبران خواهد رسید. فریاد میزنند «هیهات منه الذلة»و سر بلند کرده و میگویند: ما از نسل دلمان تاب را ندارد و وجودمان تشنه عدالت است. این عطش تنها با سیراب شده و این درخت بی ثمر زندگی تنها با حضور امام است که پربار میشود... 🍂آری مصطفی نیز همین بود‌‌. قدر نامش را دانست و در مکتب مصطفیِ امت(ص) اش را سپری کرد. مریوان قله ی اوج او شد و مبدا پروازش. در هوایی ترکش ها و بمب ها به تن خسته ی او پناه اورده و مصطفی-مجنونِ جهاد-را به گلستان شهادت هدایت کردند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣۰ شهریور ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱٧ مهر ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : بهشت زهرا 🥀مزار شهید : مریوان
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بجنورد 🕊محل شهادت : سوسنگرد
♡شاهرخ ضرغام♡ 🍃خیلی کوچک بود که سایه روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار نرفتن او... 🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا محل شود. 🍃روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد. 🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و داشت، از و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند. 🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش. 🍃 عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه . 🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید. 🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش به امانت مانده است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷