eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
277 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○بسم رب النور○ □ شهید محمد بروجردی در خرداد ماه ۱۳۶۲ ... 🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور جهاد رسانه‌ای شهید رهبر 🆔 @Rahianenoor_press
📊 | 🔻اینفوگرافی معرفی یادمان شهدای مرصاد ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📩 زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است ✏️ رهبر انقلاب: مسئله‌ی امامت و مسئله‌ی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئله‌ی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خود مسئله‌ی غدیر میتواند وحدت‌آفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یک نحله‌ی دینی و مذهبی به یک اصل اعتقادی، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالی‌ترین مسئله در باب تشکیل جامعه‌ی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئله‌ی غدیر متجلی کرده است. ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ 💗 ۱روز تا 📲راهنمای شرکت در پویش روایت 👇 Farsi.khamenei.ir/ghadir1402
چطور عید غدیر را به برادران دینی خود تبریک و تهنیت بگوییم؟ قال الامام الرضا علیه السلام: فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ 📌امام رضا علیه السلام: زمانی که مومن برادرش را (در روز غدیر) ملاقات کرد؛ می گوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ (یعنی: حمد و ستایش برای خداوندی است که ما را از چنگ زنندگان به ولایت امیرالمومنین و ائمه (علیهم السلام) قرار داد.)
💐اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الأَْئِمَّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ💐 @anjoman_raviyan_fath_alborz
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الأَْئِمَّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ شهید آوینی: قدرت از آن مردمی است که بر محور ولایت اجتماع کرده‌اند. گنجینه آسمانی @anjoman_raviyan_fath_alborz
🍂 بافتنی دانش آموزی کبری لاریزاده ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 آن زمان دانش آموزان در هفته یک روز طرح کاد (کارورزی) داشتند. روزها کارهای مختلفی مانند خیاطی، بافندگی و ... یادشان می‌دادند. من هم تصمیم گرفتم از مهارتی که یاد می‌گیرند استفاده کنم. از مسجد حجازی یک گونی کاموا آوردم و بین بچه‌ها تقسیم کردم. هر کس هر چیزی را که بلد بود می‌بافت. شال، دستکش، جوراب و حتی ژاکت‌های خوبی می‌بافتند. برایشان زمان تعیین می‌کردم، ولی آنقدر ذوق و علاقه داشتند که زودتر تحویل می‌دادند تا چیز دیگری ببافند. حتی گاهی مادرها هم در این کار کمک می‌کردند. •┈••✾○✾••┈• از کتاب زنان جبهه جنوبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۱۴ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 تا سنگر دکل حدود صدو پنجاه متر فاصله بود. به طرف سنگر دکل رفتم. در ابتدای جاده دکل مسئول بهداری. سیدهانی را دیدم. فقط از او پرسیدم ه غلام پور را دیده ای؟؟ اين سؤال بدون مقدمه و احوال پرسی بود و برای آنها نامنتظره، چون تا به حال پیش نیامده بود برادرانی مثل کریم هویزه که در آن زمان رئیس ستاد تیپ ۸۵ موسی بن جعفر (ع) بود و امیرجانی یا سیدهانی را ببینم و با آنها احوال پرسی نکنم. می‌خواستم به طرف دکل حرکت کنم که هواپیمای دشمن تانک خودی و جیپ استیشنی را که کریم هویزه و امیرجانی داخل آن بودند هدف قرار داد. به سنگر دکل رسیدم. غلام پور پای تلفن و بی سیم بود. اصلا حال خوبی نداشت. در این چند سال هیچ وقت حال غلام پور را به این بدی ندیده بودم. طوری نگاه می کرد که هرکس او را می‌دید از دیدن چهره اش گریه اش می گرفت. دلم شکست جرئت نداشتم سراغ علی را از او بگیرم. از پاسخ او می ترسیدم. بالاخره با ترس و نگرانی پرسیدم "حاج احمد، علی چه شد؟" سخت جوابم را داد:" علی آنجا ماند. نمی‌دانم چه شد. هرچه اصرار کردم نیامد. ابتدا آمد و بنا شد با هم عقب تر بیاییم، اما بعد پشیمان شد و گفت شما بروید من بعد از شما حرکت می‌کنم. غلام پور حال خوبی نداشت. در حال صحبت بودیم که یک نفر وارد سنگر شد و گفت "هویزه و امیرجانی شهید شدند؟" من و حاج احمد بهت زده به هم نگاه کردیم. غلامپور پرسید:"خندق چه شد؟" هنوز در دژ مقاومت داریم. اما با این وضع یعنی سقوط جزایر و جاده سیدالشهدا و احتمالاً جاده بدر، کار خندق هم تمام است. - حیدرپور چه شد؟ - به حیدرپور گفته ام همان جا باشد تا برگردم. از احمد غلام پور پرسیدم:"من برای کسب تکلیف آمده ام! بالاخره چه کارکنم؟» برای غلام پور سخت بود به من بگوید عقب نشینی کنید. احمد را که با آن حال دیدم واقعاً به حالش گریه ام گرفت. غلام پور مرد بزرگ و فرمانده لایقی بود. آن روز برای ایشان در جایگاه فرمانده قرارگاه کربلا روز سختی بود. چند نفر از برادران چون حاج نعیم الهایی کنار ایشان بودند. به بچه ها سپردم مواظب حاج احمد باشند. موقع حرکت باز از حاج احمد پرسیدم: «بالاخره چه کار کنم؟» احساس کردم دلش نمی آید و زبانش نمی چرخد که بگوید عقب نشینی کنید. گفت: "شما خودت فرمانده هستی! تصمیم بگیر." سوار ماشین شدم و حرکت کردم. از آنجا که تانک و خودرویی روی چهارراه همت در حال سوختن، بودند از دکل بلال به صورت میان بر به طرف سیل بند شرقی هور رفتم. با سرعت به طرف شط علی و از آنجا به طرف خندق رفتم. حدود ساعت سه بعداز ظهر به پد خندق رسیدم. روی جاده نزدیک پد خندق آتش شدید بود. جیپ و همین طور خودمان از گل ولای پوشیده شده بودیم، اما گلوله و ترکش نمی خوردیم. به حیدرپور رسیدم. نگاهی به من کرد و گفت: «دلت نیامد ما تنها بگذاری بعد پرسید: «بالاخره چه شد؟» او را کنار کشیدم و آهسته گفتم آن طرف کار تمام شده است! اینجا هم دیگر نمی شود ماند! یعنی نمی شود مقاومت کرد الان وظیفه داریم نیروها را سالم از منطقه خارج کنیم. قطعاً دشمن طی امروز بعد از ظهر تا فردا جاده های چپ و راست خندق را می بندد آن وقت نیروها حتماً شهید یا اسیر می شوند.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد از کتاب قرارگاه سری نصرت     
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یادش بخیر سرزمین عاشقی نماهنگ زیبایی از لحظات ثبت شده بر دل‌های عاشقان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
سیدالشهداء_علیه_السلام از آنجا که ارتفاعات مرزی# قلاویزان به ویژه در تثبیت 1 و مناطق آزاد شده نقش حساس و استراتژیکی داشت لذا فرماندهان بر آن شدند تا با تصرف کامل ارتفاعات قلاویزان و قله 223 بر منطقه عملیاتی کربلای 1 (منطقه عمومی مهران) و و عراق اشراف کامل یافته و تثبیت عملیات نمایند. لذا این مرحله در سحرگاه 16/4/65 با حمله هماهنگ لشکرهای 10 (ع) و 27 آغاز شد. گردان (ع) از لشکر 10 سید الشهداء با سرعت عمل و عبور از استحکامات و موانع دشمن و دو یال چپ ارتفاع 223 آخرین ارتفاعات قلاویزان را به تصرف در آوردند. گردان‌های(ع) و از لشکر 10 سید الشهداء (ع) باقیمانده یال‌های 223 در غرب این قله را تصرف کردند. در جریان این عملیات قرارگاه تاکتیکی تیپ 24 مکانیزه لشکر 10 دشمن منهدم و تعدادی از عناصر آن از جمله به اسارت در آمد. 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🌹✨ نفر سوم از سمت چپ شهادت عملیات کربلای1 17 تیرماه 65 درسال 1346 درتهران متولد شد . قبل ازتولد مادرش درخواب می بیند که صاحب فرزند شده و ملائک نوزاد را ازدست او گرفته و می برند. مادرش می گوید : گفتم کجا می برید گفتند : می بریم برای او اسم انتخاب کنیم . گفتم خودم برای او اسم انتخاب کرده ام ، اسم او وحید است . ولی آنها گفتند که نام او است . بعد او را می برند و در وان شیری می شویند و درداخل پارچه ی سفیدی می پیچند . چند روزبعد به دنیا می آید و مادرش نیزنامش را مهدی می گذارد . و . 🌹✨ @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 | □ آنچه از ابتدای ایام اوج راهیان نور غرب و شمالغرب امسال تاکنون گذشت ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📷 ‏دست‌نوشته ای از شهید ابراهیم هادی درباره مولا امیرالمومنین(علیه‎السلام): سراسر عمر در غفلت فرو رفتیم و خوابیدیم و طوطی‌وار شد ورد زبان خوش بیان ما علی گوییم... علی جوییم کانال خبری در ایتا‌بپیوندید👇. https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🍂 حاج عباس هواشمی سال ۱۳۶۱ / دشت آزادگان
🍂 بعد از عملیات خیـبر که منطقه کمی آرام شده بود، مـادر علی اصرار کرد که باید برویم خواستگاری. علی سعی میکرد از زیر این اصرارها در برود؛ می گفت: «من مرد جنگـم؛ دوست ندارم دختر مردم را بی سرپرست رهـا کنم.» 🔹 بالاخره اصرارهای مادر جواب داد و علی برای ازدواج با دختر خاله اش موافقت کرد؛ قرار خواستگاری هم گذاشته شد. 🔸 موقع رفتن، علی یک کتابی درباره حضرت زهــرا (س) با خود برداشت و رفتند. بین مراسم گفتند که عروس و داماد بروند اتاق دیگری تا صحبت هایشان را بکنند. وقتی نشستند علی کتاب را گذاشت جـلوی عـروس خانم: «این کتاب را حتـما بخون! توی زندگی بایستی حضرت عـلی و حضرت زهـرا (س) الـگوی من و تو باشه. شغلم هم میدونی که خطـرناکه. ممکنه فقط یا یک روز کنارت باشم یا یک عمـر؛ فکرهات رو بکن.» 💐 خیـلی زود این وصلت سـرگرفت. 🔸 "هـــوری" زندگی نامه و خـاطرات انتشارات شهید ابراهـیم هــادی             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 این‌گونه ایستادن پای ولایت، عادت ماست، و جهاد و شهادت مرام ما 🔸 سرنوشت مقلدان خمینی ، چیزی جز شهادت و پیروزی نیست ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
💐امشب جهان به عطر ولایت معطر است زیرا شب ولادت موسی بن جعفر است روئیده در بهشت ولایت گلی کز آن در هر مشام رایحه ای روح پرور است 🌺 فرارسیدن سالروز ولادت امام حلم و شکیبایی باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (علیه‎السلام) بر همه شیعیان مبارک باد.
🔼🌹 سردارشهید حسین اجاقی
غریبانه روایتِ شهادت مظلومانه شهید حسین اجاقی به قلم محمود روشن نویسنده کتاب اعزامی از شهر ری قسمت اول: تیرماه ۱۳۶۵ بود… مرحله پنجم عملیات کربلای ۱ در پیش بود و سوار بر کامیون، عازم منطقه عملیاتی بودیم… مدتی گذشت. معلوم نبود چند ساعت گذشته است، ولی از سوراخ‌هایی که سقف چادر[کامیون] داشت فهمیدیم شب شده است. وقتی هوا کاملاً تاریک شد، معاون دوم گردان (که خیلی کم با او آشنایی داشتیم و برادر تقی‌زاده (فرمانده گردان) به‌تازگی و قبل از عملیات او را به نیروها معرفی کرده بود) داخل کابین کامیون کنار راننده نشسته بود که کامیون را متوقف کرد و به شهید مسلم اسدی گفت: «چون هوا تاریک شده و خطر ‌شناسایی نیروها رفع شده، می‌توانید چادر کامیون را کنار بزنید تا بچه‌ها راحت‌تر باشند.» بعد مسلم با همکاری او و رانندۀ کامیون، چادر را برداشتند. کامیون حرکت کرد و ما شروع کردیم به خواندن قرآن و دعا و مناجات. شب به نیمه رسیده بود و کامیون از جادۀ آسفالت وارد جادۀ خاکی شد. دست‌اندازها و تکان‌های کامیون شدیدتر شد. دست و پا و کمر نیروها درد گرفته بود. نشستن در قسمت بار کامیون در آن شرایط همۀ ما را کلافه کرده بود، اما هیچ‌کس غُر نمی‌زد. هرچه جلوتر می‌رفتیم، جاده بدتر می‌شد و تکان‌های کامیون هم بیشتر. بچه‌ها همه خسته شده بودند و دیگر کسی چیزی نمی‌گفت و نمی‌خواند. همگی از فرط خستگی خوابمان برد. آن شرایطِ سختِ نشستنِ پشت کامیون هم مانع خوابیدنمان نشد. هر چند دقیقه با تکان‌های شدید کامیون از خواب برمی‌خاستیم و دوباره به خواب می‌رفتیم. تکان‌های کامیون آن‌قدر شدید شده بود که چند بار نزدیک بود کامیون واژگون شود، ولی بعد صاف شد و سر جای خود برگشت. کامیون در حرکت بود ولی خیلی آهسته حرکت می‌کرد. جادۀ بسیار ناهمواری پیش رویمان بود. راننده کامیون به دلیل تاریکی مطلق، جلوی خود را نمی‌دید و دید نداشتن کافی باعث می‌شد کامیون از جادۀ تنگ و باریک خاکی منحرف شود. برای استتار شبانه و پرهیز از دیده شدن توسط دشمن، رانندۀ کامیون نباید چراغ‌های ماشین را روشن می‌کرد. دوباره خوابمان برده بود که با تکان شدیدی از خواب پریدم. ناگهان دیدم کامیون در حال چپ شدن است. فکر می‌کردم مثل دفعات قبل دوباره صاف می‌شود و به راه خودمان ادامه می‌دهیم، اما این دفعه فرق داشت. کامیون سرِ جای خود برنگشت و از سمت راست، یعنی سمت شاگرد، چپ شد. من و تعدادی از بچه‌ها به قسمت چپ کامیون که سمت راننده بود تکیه داده بودیم. تعدادی دیگر به سمت شاگرد تکیه داده بودند. وقتی کامیون چپ شد، ما روی بچه‌های آن‌طرفی افتادیم و بعد همگی به بیرون کامیون پرت شدیم. با چپ شدن کامیون، بچه‌ها همه بیدار شدند. سلاح‌های هر کدام به طرفی افتاده بود. بچه‌ها هم روی همدیگر افتاده بودند. من نگاهی به خودم انداختم و دیدم سالم و هوشیار هستم و اتفاقی برایم نیفتاده است. سعی کردم به بچه‌های دیگر کمک کنم. هوا تاریک بود و نمی‌دانستیم کجا هستیم. همهمه‌ای در بین نیروها افتاده بود. به همدیگر کمک می‌کردیم تا از زمین بلند شویم. تعدادی هم که داخل کامیون مانده بودند را بیرون آوردیم. مسلم شروع کرد به آمارگیری. در عین ناباوری و تعجب متوجه شدیم که همه سالم‌اند و فقط تعداد کمی از نیروها، زخم‌های سطحی برداشته‌اند. مسلم به بچه‌ها گفت دنبال سلاح و تجهیزات خود بگردید و آن‌ها را پیدا کنید. ما در جست‌وجوی سلاح‌ها، زمین و داخل بار کامیون را گشتیم و هر سلاحی را که پیدا می‌کردیم، آن را به یکدیگر نشان می‌دادیم تا صاحبش پیدا شود. به این ترتیب و با این همدلی، خوشبختانه سلاح‌های همه پیدا شد. فکر می‌کنم همین که سرعت کامیون کم بود و آهسته چپ کرد باعث شد نیروها صدمۀ زیادی نبینند. در این بین مسلم با بی‌سیم سعی می‌کرد با فرمانده گردان تماس بگیرد و او را در جریان اتفاق حادث‌شده برای ما قرار دهد. بالاخره مسلم موفق به تماس شد و حاج حمید هم چند تویوتا وانت را برای انتقال ما به خط فرستاد.
غریبانه روایتِ شهادت مظلومانه شهید حسین اجاقی به قلم محمود روشن نویسنده کتاب اعزامی از شهر ری قسمت دوم: هنگام سوار شدن به وانت، من یک لحظه رانندۀ کامیون را دیدم که بر سر خود می‌زند و می‌گوید: «من باعث کشته شدن نیروها شدم!» و مسلم هم به او دلداری می‌دهد که نگران نباش؛ هیچ‌کس طوریش نشده و همه سالم‌اند. چرا این‌قدر خودت را مقصر می‌دانی. و راننده که انگار کمی خیالش راحت شده بود از مسلم تشکر کرد و گفت: «شما مطمئن هستی کسی چیزیش نشده؟» مسلم هم که آمار گرفته بود با اطمینان گفت: «بله. همۀ نیروها سالم هستن. شما نگران نباش. ما بی سیم زدیم به قرارگاه، صبح لودر می آد و کامیون رو صاف می کنه و بعد می تونی ماشینت رو ببری.   نگرانی‌های آن راننده بی‌علت نبود! در آن تاریکی شبِ عملیات هیچ‌کس یادش نبود که معاون دوم گردان در کابین جلوی کامیون در کنار راننده نشسته بود و با فرارسیدن تاریکی، از کامیون پیاده شده و در پارکاب کامیون ایستاده بود تا با روشن کردن چراغ‌قوه ضعیفی که در دست داشت مانع انحراف کامیون به کنار جاده شود و به این ترتیب راننده را راهنمایی می‌کرد. با چپ شدن کمپرسی به سمت شاگرد، آن برادر رزمنده و آن سردار فداکار، مظلومانه زیر کامیون ماند و له شد. هیچ‌کس از شهادت آن برادر خبر نداشت و همه از پشت بی‌سیم دنبال او می‌گشتند. تا صبح روز بعد هم هیچ‌کس اطلاعی از آن سردار نداشت تا اینکه رانندۀ کمپرسی با روشن شدن هوا متوجه پیکر یک شهید در زیر ماشینش شد. نام آن شهید بزرگوار که پارکاب کامیون ما ایستاده بود، شهید حسین اجاقی بود که از رزمندگان سرشناس کرمانشاه بود و به تازگی به گردان علی اکبر آمده بود…  
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️✍️✍️ راوی: من مدام در زمان جنگ در منطقه بودم و پس از جنگ تمام شد آن موقع مرسوم نبود و ما هرسال با گردان خودمان می‌رفتیم بازدید جبهه . یک مقری داریم بنام در فکه، اولین سالی که را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود. به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که شب ها می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر شهیدی هم که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم، خلاصه رسول را توجیه کردم. من و مادرش برای به طرف خرابه های رفتیم و رسول هم با بچه های هم سنش مشغول گشت و گزار در اطراف مقر الوارثین شد.... نماز که تموم شد اکثر بچه های هم سن وسالش اطراف حسینیه بودند و از رسول خبری نبود ... من و مادرش نگران شدیم و با هم دور تا دور رو وارسی کردیم تا اینکه منظره ای من رو در جا میخکوب کرد... دیدم نوجوانی به حال سجده داخل یکی از قبرها چفیه روی سر کشیده ومشغول مناجاته... ... به حال سجده افتاده و چفیه به سر کشیده ... من و مادرش حالش رو به هم نزدیم فقط من در اون حال یک عکس از رسول گرفتم ... 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹🌹 🍃🌹 ✍️✍️✍️ راوی: روزهای اول سال 65 بود یکماهی بود که از شهادت شهید فرمانده تخریب لشگر10 میگذشت. بچه ها هنوز باورشون نشده بود که دیگه حاج عبدالله بین ما نیست. یه روز شهردار چادر بودم و بایستی از صبح تا غروب ظرف ها رو میشستم وغذا را توزیع میکردم. شام رو خوردیم و ظرف ها رو جمع کردم و رفتم سمت منبع آب که پشت بود و اون ها رو شستم و به سمت چادرمون که روبروی حسینیه بود حرکت کردم. مقابل درب حسینیه که رسیدم صدای ناله ای شنیدم که میخکوبم کرد . صدای ناله از داخل حسینیه بود . از لای در نگاه کردم دیدم یکی زیر نور ضعیف داخل حسینیه روبروی نشسته و زانوهاش رو بغل کرده و داره گریه میکنه. از صدای هق هق گریه اش فهمیدم شهید است. کنجکاو شدم که سر از کارش دربیارم. دویدم سمت چادر و ظرف ها رو گذاشتم و برگشتم به سمت حسینیه. پشت درب حسینیه یه گوشه ای که کسی من رو نبینه نشستم و دزدکی نجوای فرمانده مون شهید سید محمد رو با شهدا گوش دادم. فقط همین مقدار یادم مونده که با گریه به عکس شهید خیره شده بود و میگفت : حاج عبدالله عزیز من رو تنها گذاشتی دعا کن بتونم از عهده این مسوولیتی که به عهده من گذاشتن بر بیام و روز قیامت شرمنده شما نباشم. روز قیامت برای ما سخت ترنیست آنشاءالله شرمنده شهدا نباشیم 🍃🌹 🍃🌹🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
⬅️💠چه کسانی هسته اصلی کودتا گران کودتای نقاب (معروف به نوژه ) را منهدم و کودتا را خنثی نمودند ؟؟؟!!! حقایقی از کودتای نافرجام نقاب 🔵  ماجرای خلبانی که کودتای  معروف به نوژه را لو داد به روایت رهبر انقلاب درهجدهم تیر1359دولت آمریکا برای پیشبرداهداف شومش درکشورمان باپشتیبانی وحمایت بقایای رژیم دست‌‌ نشانده پهلوی«کودتای نقاب»رابرای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران طراحی کرد کودتایی که بعدا به اشتباه به نام کودتای شهید نوژه معروف گردید .اما موضوع چه بوده است؟ رهبر معظم انقلاب فرمودند: 🔹ماجرای کودتایی که قرار بود در  پایگاه شهید نوژه همدان صورت گیرد  را ترتیب دادند و برنامه‌ریزی کردند. این هم از طرف همان دستگاههای جاسوسی دشمن، برای فتح ارتش بود. آنها میخواستند یا موفّق شوند - که این هدف اوّلشان بود - و با این توفیق، با دستِ ارتشی که عناصر نفوذیشان در آن بود، به انقلاب خاتمه دهند و یا اگر موفّق نشدند، بین مردم و ارتش و بین انقلاب و ارتش فاصله بیندازند. 🔹توطئه خطرناکی بود. اما این توطئه هم به‌وسیله ارتشیها خنثی شد. شاید ملت ایران نداند آن کسانی که موجب شدند توطئه کودتاىِ بسیار خطرناک پایگاه شهید نوژه خنثی شود، خودِ جوانان ارتشی بودند که آمدند به ما اطّلاع دادند. 🔹یک خلبان جوان در نیمه شب آمد و درِ خانه ما را زد و با اصرارِ زیاد ما را وادار کرد که حرفش را گوش کنیم. حرفش این بود که این کودتا در ظرف بیست‌وچهار ساعت آینده انجام میگیرد. بعد هم عناصر دنبال کننده این قضیه - نظامیان و ارتشیهای متدیّن آن پایگاه - بیشترین نقش را در خنثی کردن آن کودتا داشتند. 🔹آن کسی که در این صحنه از ارتش دفاع کرد، خودِ ارتش بود. خودِ ارتش نگذاشت که این چنگال دشمن به او وصل شود و توطئه خود را در ارتش پیاده کند. آن جوان خلبان هم، بعدها جانباز شد. ⬅️ لازم به ذکر است همانگونه که رهبری فرزانه انقلاب فرمودند این توطئه با درایت و هوشیاری عناصر مومن و ولایی ارتش خنثی گردید   اما هسته اصلی که مقام معظم رهبری به آن اشاره دارند و با تشکیل تیم با هدایت فرمانده نیروی زمینی وقت نزاجا امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی موفق به  دستگیری بسیاری از خلبانان و عوامل اصلی کودتا شدند چه کسانی بودند ؟؟؟ تیمی سه نفره  از تیپ 23 نیروهای ویژه هوابرد  ارتش  به سرپرستی سرلشکر شهید حسین شهرام فر  (سرگرد در آن مقطع که بعدا در عملیات های دفاع مقدس به فیض شهادت نایل آمد ) سرتیپ احمدرضا دادبین (سروان در آن مقطع که بعدا به مقام فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب و در حال حاضر جانباز می باشند ) سرهنگ اصغر ناطق نوری (ستوان یکم وقت و فرماندهی لشکر 58 ذوالفقار  در زمان جنگ و جانباز جنگ تحمیلی  بردار زاده حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری که مهرماه سال ۱۳۹۹ به رحمت خدا پیوست ) به پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی در همدان اعزام و با تشکیل گروهی زبده  از عناصر پایگاه هوایی همدان با همکاری نیروهای مومن و ولایی پایگاه  به فرماندهی شهید عباس پشتاره  وتعدادی از نیروهای مردمی و بسیج همدان  با دستگیری هسته اصلی کودتا و خلبانان فریب خورده کودتا را خنثی و در تهران نیز عوامل کودتا توسط نیروهای مومن تیپ 23 از جمله سرلشکر شهید شهانقی (شهید شهانقی از نیروهای تیپ ویژه هوابرد ارتش بوده که  بعد از جنگ بدلیل شدت جراحات ناشی از جنگ به فیض شهادت نایل گشت ) و سایر نیروهای مومن از بسیج و سپاه پاسداران دستگیر و کودتا  که بسیار هم پبچیده بوده و با هدایت مستقیم سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس انجام میشد با  لطف الهی و تلاش عناصر مومن و ولایی ارتش خنثی گردید . 📢🌐شایان ذکر است خاطرات چگونگی دستگیری کودتاگران و حقایقی دیگر  که اولین بار در تاریخ انقلاب مطرح گردیده  در کتابی با نام کلاه سبزها (خاطرات ویژه و سری فرماندهان بزرگ و کارکنان تیپ نیروهای ویژه هوابرد ارتش ) توسط انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش چاپ   گردیده بیان شده است .  ⛔️  نکته قابل توجه تلاش نماینده وقت مجلس شورای اسلامی و رییس جمهور سابق( جناب آقای دکتر روحانی )برای انحلال تیپ نیروهای ویژه هوابرد ارتش به بهانه مشارکت تعدادی از عناصر این تیپ  در  این کودتا بود (با وجودیکه  این توطئه با مجاهدت کارکنان تیپ 23خنثی گردیده بود )  که با مقاومت جانانه دکتر چمران و درگیری با ارایه کنند گان  این طرح  که در صورت تصویب اثرات شومی به همراه داشت خنثی گردید و   دلدادگی کارکنان این تیپ به نظام مقدس و صحت نظر دکتر چمران  با اهدا هزاران شهید وهزاران جانباز   از این تیپ برای دفاع از ارزشها و نظام جمهوری اسلامی در داخل و  خارج از کشور کاملا به اثبات رسید. 🗓انتشار به مناسبت 18 تیر سالروز خنثی سازی کودتای نقاب( شهیدنوژه همدان) کانال خبری در ایتا‌بپیوندید👇. https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| رهبر معظم انقلاب: کودتای نوژه را یک خلبان نیروی هوایی خنثی کرد 🔹سالگرد افشای کودتای نقاب ( نوژه) کانال خبری در ایتا‌بپیوندید👇. https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3