eitaa logo
آرایه های ادبی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
239 ویدیو
122 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
4_532584470214141674.mp3
5.35M
آرایه های ادبی 💛🎶💚🎶💔
فلک کردن شاعر فلک‌زده فلک کردن یکی از مجازات‌های رایج در زمان قدیم بوده است. بدین ترتیب که فرد خاطی یا مغضوب را به پشت می‌خواباندند و جفت پاهایش را بالا بُرده و با تسمه و طناب به چوبی می‌بستند و با شلاق یا ترکه بر کف پای او می‌زدند. تا چند دهۀ پیش، تنبیه فلک کردن در مدارس رایج بود و فرّاش مدرسه، وظیفۀ فلک کردن کودکان بی‌گناه را بر عهده داشت. یادداشت امروز ما در مورد رباعیی است که درویش محمد قصه‌خوان در قرن دهم هجری سروده و فلک شدن خود را شرح داده است. تقی اوحدی بلیانی داستان او را چنین روایت کرده است (عرفات العاشقین، ۲: ۱۳۲۵): «درویش محمد قصه‌خوان، جوانی بود به غایت خوش عبارت، گرم بیان، خوش ذات، نیکو صحبت. در خدمت امیرخان ترکمان می‌بوده، در زمان شاه اسماعیل بن شاه طهماسب بن شاه اسماعیل. گویند وقتی او را خان به طریق مطایبه فلک برپا گذاشته، کف پای زد. فی البدیهه گفت: پایم که دویده بود در هر وادی چون بی‌ادبی نمود، دادش دادی از دولت تو رسید پایم به فلک دیگر به زمین نمی‌رسد از شادی!». من نه منطق «طریق مطایبه» را درک می‌کنم و نه «فی البدیهه» گفتن شاعر را! قطعاً این «طریق مطایبه» برای شاعر درد و رنج زیادی هم به همراه داشته است. حالا چگونه در این وضعیت ناخوشایند که پایش را هم نمی‌توانسته بر زمین بگذارد، رباعی در محکومیت خودش گفته، جزو عجایب عالم شعر است. رباعی بیان طنزآمیز خوبی دارد. عبارت «از دولت تو» در مصراع سوم و «از شادی» در مصراع چهارم، از صد تا فحش هم بدتر است. «پایم به فلک رسید»، ایهامش عالی است. هم قصّۀ فلک شدن خودش را گفته و هم نزد ممدوح خودشیرینی کرده و آن را به آسمان ربط داده است (عجب لطفی). شاعر با کلمات فلک و زمین و جملات مرتبط با هر کدام با ظرافت بسیار بازی کرده است. عبارت «پا به زمین نرسیدن» در مصراع چهارم، هم مشکلات بعد از فلک شدنِ شاعر را توضیح داده و هم کنایتی است از شدت شوق.  بدبخت شاعر که هم باید چوب را بخورد و هم  حواسش به سبیل‌های امیرخان ترکمان باشد. رباعی درویش محمد قصه‌خوان، یادآور این رباعی نزهة المجالس است که شاعرش را نمی‌شناسیم (ص ۵۲۷): زآن شب که به بندگی مثالم دادی با دشمن و دوست می‌کنم آزادی گفتی که به دست خود سرت برگیرم پایم به زمین نمی‌رسد زین شادی شعیب جوشقانی، شاعر عصر صفوی نیز این اصطلاح را رندانه به کار بُرده است (دیوان، دستنویس کتابخانۀ ملک، ۵۸۵): در میکده دوشم به خروش آوردند وز آتش می دلم به جوش آوردند پایم به زمین نمی‌رسید از شادی مستان چو سبو مرا به دوش آوردند! ‏.. "چهار خطی" ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
ادبیات (literature) انتخابات (election) تظاهرات (demonstration) عملیات (operation) این چهار واژه همه مختوم به پس‌وندِ جمعِ «-‌ات» هستند. گرچه ساختِ جمع دارند، از لحاظِ مفهومی مفردند و به همین دلیل می‌توان آن‌ها را جمع بست. بنابراین ادبیات‌ها، انتخابات‌ها، تظاهرات‌ها، و عملیات‌ها درست‌اند و کاربردشان هیچ اشکالی ندارد: ادبیاتِ فارسی یکی از درخشان‌ترین ادبیات‌هاست. میزانِ مشارکتِ مردم در انتخاباتِ اخیر کم‌تر از انتخابات‌های پیشین بود. پدرم در اکثرِ تظاهرات‌ها حضور داشت. این رزمنده در عملیات‌های گوناگون شرکت کرده‌بود. ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
نکته‌ای دربارۀ پس‌وندِ «-ها» فارسی‌زبانان کراهت دارند از این‌که اسم‌های مختوم به صدای «-ها» را با پس‌وندِ «-ها» جمع ببندند: اژدها: اژدهاها اشتها: اشتهاها انتها: انتهاها بها: بهاها ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️عباس معروفی در خصوصِ هنرِ نویسندگی می‌گوید...🔺 @arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️محمود دولت‌آبادی در خصوصِ نویسندگی سخن می‌گوید. ♦️او نویسندگی برای دیده شدن را امرِ نامقبولی می‌داند🔺 @arayehha
‍ ‍ ** گوهرفشان کن آن لب کز شوق جان فشانم جان پیش آن دو لعل گوهرفشان فشانم " هاتف اصفهانی" # وزن‌ عروضی، اختیارات شاعری، ردیف و قافیه وزن : مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن        ( مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن ) اختیارات شاعری : اختیار زبانی حذف همزه در هجای ششم مصراع اول ـ اختیار زبانی بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه در هجای هفتم مصراع دوم ردیف : فشانم قافیه‌ها : جان ـ گوهرفشان # آرایه‌های ادبی گوهرفشان کردن لب : کنایه از سخنان ارزشمند بر زبان آوردن، سخنان نغز، بلیغ و فصیح گفتن لعل : استعاره از لب تکرار صامت‌های « ش » و « ن » و همچنین مصوت « ا » در بیت : واج‌آرایی (نغمه‌ی حروف) تکرار واژه های « گوهرفشان »، « جان »، « آن » و « فشان » : واژه‌آرایی # معنی و مفهوم بیت سخن گوهربار معشوق تاثیرگذار است و عاشق را حالی به حالی و از خود بیخود می‌کند.  شاعر از معشوق می‌خواهد تا از آن لب‌های لعل‌گونه‌اش، سخنان فصیح، بلیغ و مستانه بر زبان آورد تا از شوق آن، جان را به زیر پایش بریزد و نثارش کند. مشتاق اصفهانی می گوید : بر خاک آستانت خوش آن که جان فشانم از شوق، جان به خاک آن آستان فشانم رفیق اصفهانی نیز سروده است : خوش آن که جان به پایت ای دلستان فشانم دامان تو بگیرم، دامن به جان فشانم ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
🌸🍃 کلماتی مانند خیار ، بیابان ، سیاه ، خیال و .. را وقتی که می خوانیم دو بار "ی" خوانده می شود . در حالی که مشدد نیست که دوبار بنویسیم ؛ 🔴پس به همین خاطر به واج ماقبل (ی) یک کسره می دهیم تا تقطیع صحیح تری داشته باشیم . ╰⊰ ✿⊹⊱╮ 🖇مثال : بیابان 👈🏻 بِ/یا/با خیال👈🏻 خِ/یال ╰⊰⊹✿ @arayehha ✿⊹⊱╮
‏علامه اکبر دهخدا. آنچه پشت سرش مشاهده می‌کنید، فیش‌هایی است که برای لغتنامه تهیه کرده‌اند. ♧▬▬▬❄️ • @arayehha ♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
👈مقایسه ویژگی های سه سبک در یک نگاه ( سبک خراسانی ، سبک عراقی ، سبک هندی ) ✔️ 🆔@arayehha
فعل های چندوجهی.pdf
3.26M
فعل‌های چندوجهی C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
😢 یار دبستانی هم ما را در مدرسه زندگی تنها گذاشت و رفت ! 🕊️ یار دبستانی هم رفت، تا بفهمیم تنها صداست که در مدرسه زندگی می ماند! ◾️ جمشید جم نخستین خواننده آهنگ ماندگار «یار دبستانی من» چهارشنبه ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۲ درگذشت. روحش شاد و قرین آرامش باد @arayehha🥀🦋
4_5897709916746944833.mp3
9.75M
یار دبستانی من 🎼 از جمشید جم 🥀 یادش گرامی باد 🎋 @arayehha
آموزش آرایه های ادبی( قلمرو ادبی) 1-مراعات نظیر:آوردن واژه هایی از یک مجموعه که با هم تناسب دارند این رابطه وتناسب می تواند از نظر جنس، نوع، مکان و ...باشد مثل ابر و بادو مه وخورشیدو فلک در کارند تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری. 2-تلمیح:اشاره ای به بخشی از دانسته های تاریخی وروایات وداستان هایی که در منابع مختلف ذکر شده شده است مثل زحسرت لب شیرین هنوز می بینم که لاله میدمد از خون دیده ی فرهاد 3-تضمین:آوردن بخشی از آیه، حدیث، مصراع یا بیتی از شاعری دیگر در بین کلام خود است مثل چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه ی جنات تجری تحتهاالانهار داشت 4-تضاد:آوردن دوکلمه با معنی متضاد است برای روشنگری یا زیبایی مثل:شادی ندارد آن که ندارد به دل غمی آن را که نیست عالم غم نیست عالمی 5-تناقض یا پارادوکس:آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض است یعنی وجود یکی نقض وجود دیگری است مثل هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگرست 6-حس آمیزی:آمیختن دو یا چند حس است یعنی مثلا بو کردن که مربوط به حس بویایی است را با شنیدن که مربوط به شنوایی است ترکیب کنیم و بگوییم:بو می شنوم و موارد مشابه مثل از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر 7-حسن تعلیل:آوردن علتی ادبی برای کاری درشعر یانثرکه مبتنی بر تشبیه است و در واقع علمی وعقلی نیست مثل:باران همه بر جای عرق می چکد از ابر پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد یعنی اگر باران از ابر میبارد به این علت است که از روی لطیف تو شرمسار است مثل عرق شرم که جاری میشود🌸🌸🌸🌸🌸🌸 8-اغراق:ادعای وجود صفت یا حالتی است به اندازه ای که وجود آن محال و غیر ممکن باشد مثل:هرگز کسی ندید بدین سان نشان برف گویی که لقمه ای است زمین در دهان برف 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 9-ایهام:آوردن واژه ای با حداقل دومعنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد مثل:بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است وزعمر مرا جز شب دیجور نمانده است مهر یعنی خورشید یامحبت وعشق 10-تکرار:تکراریک یا چند کلمه در شعر مثل آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 10-جناس:آوردن واژه هایی است که در تلفظ مشترک ودر معنی متفاوتند مثل ای مهرتودردلها، وی مهرتو بر لبها وی شور تودرسرها، وی سرتودرجانها ☘☘☘☘☘☘☘ جناس انواع مختلفی دارد:تام(همسان)، ناقص حرکتی، ناقص اختلافی، ناقص افزایشی(ناهمسان) و اشتقاق 11-واج آرایی:تکرار یک یا چند صامت یا مصوت در یک مصراع یا بیت مثل:لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست لختی بخند خنده ی گل زیباست 12-تشبیه:ادعای شبیه بودن دویا چند چیزاست ارکان آن:مشبه، مشبه به، ادات تشبیه ووجه شبه مشبه ومشبه به راطرفین تشبیه می نامند ادات تشبیه عبارتنداز مثل، مانند، چو، چون، همچووهمچون، به سان، به کردارو... گرت زدست براید چونخل باش کریم ورت زدست نیایدچوسروباش آزاد ارکان تشبیه در مصراع اول: تو:مشبه چو:ادات نخل:مشبه به کریم وبخشنده بودن:وجه شبه 13-سجع:شبیه بودن دو واژه در واجها یا حروف پایانی، وزن یا هردوی آنها مثل الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است بین داغ و چراغ جناس وجود دارد 14-استعاره:مانند تشبیه است ولی فقط از ارکان تشبیه مشبه به یا مشبه ذکر شده است مثل:بتی دارم که گرد گل زسنبل سایه بان دارد در این مصراع بت ، گل و سنبل استعاره اند با کمی دقت می فهمیم که مثلا بت در آغاز اینگونه بوده:یار مثل بت است. 15-تشخیص:در واقع جان بخشیدن به اشیای بی جان است یعنی خصوصیات انسانی را به پدیده های دیگر نسبت بدهیم مثل گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت. @arayehha
✳️ واژهٔ کنونی «برف» از واژهٔ وَفْر wafr یا وَفْرَه wafra در زبان پهلوی گرفته شده‌است. برف در زبان کهن پهلوی به شکل‌های سْنیزَگ، سْنیخر و سْنوی snoy نیز آمده‌است که همگی با واژهٔ snow در زبان انگلیسی و Schnee در زبان آلمانی هم‌ریشه‌اند. اسکیموها تعداد زیادی واژهٔ متفاوت برای انواع «برف» دارند. ◀️ ویکی‌پدیا. ❇️ برف یکی از ریزش‌های آسمانی و نیز نام پوششی است که از آن بر زمین تشکیل می‌گردد. واژه کنونی «برف» از واژه پهلوی «وَفر» گرفته شده‌است. برف در زبان کهن پهلوی به ریخت‌های «اِسنیزَگ»، «اِسنیخر» و «اِسنوی» نیز آمده‌ است که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشه‌اند. ◀️ در فرهنگ ایران باستان، برف همچون باد، باران، مه و ابرِ باران زا، از آفریده‌های مادی پیش از آفرینش زمین دانسته شده‌است. خدای برف یکی از اسب‌های گردونه ناهید یا اناهیتا بود. (آناهیتا در زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی ایرانی است، که ایزدبانوی «آب‌ها» (آبان) پنداشته و ستوده می‌شود و از این رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است). در اوستا به بارش برفی سنگین اشاره رفته‌است و در یشت‌ها (سرودهایی هستند که همواره به ستایش خدایگان کهن ایرانی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند)، زمستان هولناکی پیش‌بینی شده که سه‌سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد، چندان‌که زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد. در شاهنامه روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو، برف سنگینی همه‌جا را پوشاند، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند. ◀️ از دید نمادشناسی، برف در استوره‌های ایرانی پدیده‌ای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده می‌شود. هرچند از پدیده‌هایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان روزگاری سخت، بی شکون و اهریمنی می‌نموده است. اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمی‌گردد به رنگ سپید آن. سپیدی در نمادشناسی ایرانی همیشه نشانه‌ای فرخنده بوده استف برخلاف سیاهی که نشانه‌ای است پلید و ناهمایون و اهریمنی. از این روی برای نمونه در خوان‌هایی که پهلوانان آیینی از آنها می‌گذرند تا به پاکی و پالایش برسند، ما به نماد برف بازمی‌خوریم. در خوان‌های نهایی، هنگامی که پهلوان به فرجام نبرد و تلاش شگرف و دشوار خود می‌رسد، برف به نمود می‌آید و رخ می‌نماید. این، نشانه آن است که پهلوان آیینی از تیرگی‌های تن و از آلایش‌های گیتی که جهان خاکی است می‌رهد و به سپیدی، به روشنی و رهایی راه می‌جوید. در همین زمینه، یک کارکرد برجسته نمادشناختی از برف در داستان کیخسرو دیده می‌آید: ◀️ کیخسرو، شهریار آرمانی و آیینی ایران است. از این روی، هنگامی که به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است، دست می‌یابد، در فرازنای شکوه فرمان روایی به ناگاه پادشاهی را رها می‌کند و به پارسایی و پرهیز روی می‌آورد و کار جهان خاکی را فرو می‌گذارد تا زنده به مینو (جهان نهان) راه ببرد. این راه بردن بدین‌سان در داستان آمده است که کیخسرو با تنی چند از پهلوانان نامدار ایرانی به کوهی می‌رسد. کیخسرو همراهان را بدرود می‌گوید و در آن کوه در میانه برف و بوران از دیدگان ناپدید می‌شود. ◀️ آخرین پیوند کیخسرو با گیتی با جهان پست در برف رخ می‌دهد، چنان‌که گویی برف مرز میان گیتی و مینو است. کیخسرو با گذشتن از برف و نهان شدن در آن به جهان دیگر که جهان جاوید و جان است، راه می‌برد. از این رو، اگر نمادشناسانه به این داستان حماسی و نمادین ایرانی بنگریم، کیخسرو از سیاهی گیتی و تن به یکبارگی می‌رهد، سراپا به سفیدی می رسد. این سفیدی، آغازی است برای آنکه به پیراستگی و پالایش بازپسین دست بیابد و به جهان نهان به نزد آفریدگار راه بجوید. @arayehha
4_5902130992872690194.mp3
2.42M
شعر و خوانش: دکتر حسنا محمدزاده @arayehha
✍ تناقض "Paradox" ✍ آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض در کلام به گونه‌ای که آفریننده‌ی زیبایی باشد. ✍ زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونه‌ای باشد که تناقض منطقی آن نتواند از قدرت اقناع ذهنی و زیبایی آن بکاهد. ✍ تناقض یا پارادوکس در زبان پارسی به متناقض‌نما و یا بیان نقیضی نیز نامیده می‌شود. ✍ به بیان ساده‌تر نوع دیگری از ناسازی و یا تضاد وجود دارد؛ که ارزش زیبا شناختی بسیار دارد که آن را "ناسازی هنری" می‌گویند که ما آن را بیشتر با واژه‌های "متناقض نما" یا به قول اروپاییان "پارادوکس" می‌شناسیم. ✍ متناقض‌نما یا پارادوکس آن است که دو ناساز، در همان هنگام که با هم ناساز و مخالف و متضادند، سخت به هم پیوسته‌اند و از یکدیگر جدا نمی‌شوند، یعنی ذهن، هر دوی آنها را می پذیرد. ✍ این آرایه را "حافظ" در اشعارش فراوان به کاربرده است. ✍ هرگز وجودِ حاضر ِغایب شنیده‌ای من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است « سعدی» ✍ در مصرع اول حاضرِ غایب امری غیر ممکن است ، چون اگر انسان حاضر باشد نمی‌تواند غایب باشد بنابراین این دو کلمه کاملاً متناقضند و وجود یکی دیگری را نقض می‌کند. ✍ و معنای آن می‌شود : من با وجود حاضر بودنم در جمع ، به دلیل بودنِ دلم در جای دیگر غایب هستم. ✍ این بیت به عنوان یکی از زیباترین بیت‌های فارسی بصورت ضرب‌المثل درآمده است. ✍ دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است « حافظ » ✍ دولت یعنی ثروت، فقر یعنی بی‌پولی و متضاد ثروت است. ✍ معنای این مصراع می‌شود: خدایا ثروت بی‌پولی را به من عطا کن، یعنی بی‌پولی و فقیری، یک ثروت است. ✍ می خورم جام غمی هر دم به شادی رخت خرم آن کس کاو بدین غم، شادمانی می‌کند «سلمان ساوجی» ✍ در بیتی که خواندید، غم، یعنی ناراحتی و در آزار بودن، شادمانی یعنی در آسایش و لذت بودن که نقطه‌ی مقابل غم است. ✍ و معنای آن می‌شود : خوشا به حال کسی که با این غم شادی می‌کند. ✍ همه می‌دانیم که کسی با غم و ناراحتی شادی نمی‌کند و زیبایی این آرایه نیز در همین به حیرت انداختن است. ✍ باغ و بهار من، نفس آرمیده است بیماری نسیم، شفا می‌دهد مرا « صائب تبریزی» شاعر سبک هندی ✍ مصراع دوم: بیماری و آشفتگی نسیم ، مرا درمان می‌کند. ✍ می‌دانیم که بیماری، هیچ وقت کسی را شفا نمی‌دهد بلکه شخصِ سالم را متحمل درد و رنج می‌کند. ✍گوشِ ترحمی کو، گز ما نظر نپوشد دستِ غریق یعنی فریاد بی‌صداییم « بیدل » ✍ در این مثال فریاد بی‌صدا تناقض‌نماست، فریاد نمی‌تواند بی‌صدا باشد. ✍ در واقع صدای بلند فریاد است وچگونه می‌‌شود صدای بلند را با صفت بی‌صدایی توصیف کرد. ✍ شاعر با کاربرد این دو واژه ، فریاد بی‌صدا، به زیبایی این کار را انجام داده است و ما نیز با خواندن این بیت آن را می‌پذیریم ( همانطور که در تعریف متناقض در اول درس گفته شد). ✍ مثالِ عشق پیدایی و پنهان ندیدم همچو تو پیدا و پنهان « مولوی» @arayehha
✍ حس‌آمیزی ✍ حس‌آمیزی : آمیختن دو یا چند حس در کلام به گونه‌ای که با ایجاد موسیقی معنوی بر تاثیر سخن بیافزاید و سبب زیبایی آن شود. ✍ اگر شاعر یا نویسنده‌ای دو و یا چند حس از حواس پنج‌گانه را با هم درآمیزد یا به یکدیگر ربط دهد می‌توان گفت که این عبارت حس آمیزی دارد. ✍ مثلا در عبارت: ✍ خبرتلخی بود. خبر مربوط به حس شنوایی وتلخ مربوط به حس چشایی است که در این عبارت کوچک درهم آمیخته‌اند. ✍ در واقع حس‌آمیزی به عباراتی گفته می‌شود که در آنها ، از حواس پنجگانه‌ی انسان استفاده شده است. ✍ نقطه‌ی اوج حس‌آمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است. ✍ حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود « سهراب سپهری » ✍ در این مثال سهراب سپهری از روشنی حرف خود سخن می‌گوید و می‌دانیم که روشنی، امری دیدنی است و حرف، چیزی شنیدنی است. ✍ بنابراین شاعر دو حس بینایی و شنوایی را در این مصرع با هم آمیخته است. ✍ شمع روشن می‌توان کرد از صدای عندلیب رنگ‌ها خفته است اینک در نوای عندلیب « بیدل دهلوی » ✍ بیدل نیز در این بیت با آوردن کلمه‌ی « روشن » و « صدا» در مصرع اول و در مصرع دوم کلمات « رنگ ها و نوا» با دو حس شنوایی و بینایی به زیبایی منظور خود را بیان داشته است. ✍ از این شعر ترِ شیرین ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد « حافظ » ✍ شعر مقوله‌ای است شنیدنی و شیرینی و تری مربوط به حس چشایی و لامسه است. ✍ حافظ در این بیت حس شنیدن و چشایی و لامسه را با هم درآمیخته است. ✍ در واقع از خواننده می‌خواهد که شعر را بشنود ، لمس کند و بچشد. ✍ و اینگونه حس‌آمیزی‌ها از عوامل ایجاد زیبایی و موسیقی در شعر است. ✍ از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند « حافظ» @arayehha
✍ ایهام ✍ ايهام در لغت به معنای در شك و گمان افكندن است. ✍ اما در اصطلاح علم بديع ، آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی مناسب با كلام، يكی نزديك به ذهن و ديگری دور از ذهن. ✍ معمولاً مقصود شاعر معنی دور آن است و گاهی نيز هر دو معنی مورد نظراست. ✍ ايهام نوعی بازی با ذهن است به گونه‌ای كه ذهن را بر سر دوراهی قرار مي‌دهد. ✍ انتخاب يكی از دو معنی ايهام در يك لحظه برای ذهن دشوار است و اين امر باعث لذت بيشتر خواننده می‌شود. ✍ شرط شناخت ايهام در آن است كه خواننده معانی مختلف يك واژه را بداند. ✍ ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است « حافظ» ✍ «مردم» در مصراع دوم به دو معنی « انسان» و « مردمک چشم » به کار رفته است و در هر دو معنی با کلمات دیگر تناسب دارد. ✍ در معنی انسان، با نشستن و حال و طلب مربوط است. ✍ در معنی مردمک با گریه و چشمم و خون و بدن مربوط است. ✍ خانه زندان است و تنهایی ضلال هرکه چون سعدی گلسانیش نیست « سعدی » ✍ « گلستان » یک معنی عام و یک معنی خاص دارد. ✍ اولین معنی آن که عام است هنگام خواندن به ذهن می‌رسد یعنی باغ و گلزار ولی منظور سعدی کتاب گلستان است که در هر دو معنی با کلمات دیگر ایجاد تناسب کرده است. ✍ به راستی که نه همبازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که می‌کند بازی « سعدی» ✍ «بازی» به دو معنی « بازی و شوخی » کردن و «باز» «پرنده شکاری» بودن به کار رفته است و در هر معنی با کلمات دیگر تناسب دارد. ✍ در معنی بازی و شوخی با همبازی و شوخی تناسب دارد. ✍ در معنی باز « شاهین » بودن با مگس مربوط است. ✍ ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما « حافظ » ✍ «مدام» هم به معنای «شراب » و هم به معنای « همیشه » است. ✍ امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد "حزین لاهیچی" ✍ «شیرین» هم «اسم معشوق خسرو» وهم به معنای « لذت بخش» است. ✍ هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود « حافظ » ✍ « لاله » به معنای گل لاله است که همه با آن آشنا هستند. ✍ و در معنای دیگر نام چراغی که آن را از شیشه و بلور می‌ساختند. ✍ به کار بردن آرایه‌ی ایهام به خواننده آزادی انتخاب بین معانی واژه‌ها را می‌دهد و بر زیبایی شعر می‌افزاید. @arayehha
✍ لف و نشر ✍ «لف» در لغت به معنای پیچیدن و تا كردن است و «نشر» به معنای باز كردن و گستردن است. ✍ در اصطلاح بدیع، لف و نشر عبارت از این است كه یك یا چند واژه در قسمتی از سخن ، مصراع، یا بیت ذكر می‌شود. ✍ و در قسمت بعدی مصراع یا بیت، واژگان مربوط به آن‌ها آورده می‌شود به نحوی كه می‌توان دو به دو این واژه‌ها را به هم مربوط كرد. ✍ به كلماتی كه ابتدا ذكر می‌شود« لف» و كلماتی كه به آن‌ها مربوط می‌شود «نشر» می‌گویند. ✍ فغان ز جغد جنگل و مُرغوای او كه تا ابد بریده باد نای او بریده باد نای او تا ابد گسسته و شكسته، پروپای او « بهار» ✍ در بیت دوم لف و نشر به كار رفته به این ترتیب كه: ✍ واژه‌ی «گسسته» در مصرع دوم آمده و واژه‌ی مربوط به آن یعنی «پر» با فاصله ذكر شده همینطور «شكسته» كه واژه‌ی مربوط به آن «پای» است. ✍ در این صنعت تلاشی كه ذهن خواننده یا شنونده برای یافتن ارتباط بین كلمات می‌كند، باعث لذت ذوقی او می‌شود. ✍ لف و نشر به دو نوع مرتب و مشوش تقسیم می‌شود. ✍ منظور از لف و نشر مرتب این است كه كلمات مربوط به هم در بیت یا مصراع به ترتیب ذكر می‌شوند. ✍ همانند بیتی که در بالا خواندیم، پر و پای به ترتیب به گسسته و شكسته مربوط می‌شوند. ✍ مثال دیگر برای لف و نشر مرتب این بیت از حافظ است: ✍ ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگی حزین و جامی، بنواز یا بگردان « حافظ » ✍ در مصرع دوم این بیت فعل‌های «بنواز و بگردان» به کار رفته‌اند. ✍ «چنگی حزین» مفعول «بنواز» و «جامی» مفعولِ «بگردان» است. ✍ شاعر نخست دو مفعولِ چنگی حزین و جامی را بیان کرده و پس از آن دو فعلِ بنواز و بگردان را آورده است. ✍ و این تشخیص که کدام فعل از آنِ کدام مفعول است را به عهده‌ی خواننده گذاشته است. ✍ بخشی از موسیقی معنوی بیت از این آرایه بر می‌خیزد که به آن لف و نشر می‌گویند. ✍ ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی « رهی معیری» ✍ در این مثال دو تشبیه به کار رفته است. دو وجه شبه در مصرع اول و بقیه‌ی ارکان تشبیه در مصرع دوم آمده‌اند. ✍ در مصرع اول دو متممِ (مستی و پاکی) آمده که متعلق به دو جمله‌اند که در مصرع دوم بیان شده است. ✍ دو متمم یا دو وجه شبه را «لف» و دو جمله‌ی بعدی را «نشر» می‌نامند. ✍ همچنین در مثال ذکر شده لفِ اول (در مستی) به نشرِ اول (من چشم ترا مانم) و لفِ دوم (در پاکی) به نشرِ دوم (تو اشکِ مرا مانی) باز می‌گردد. ✍و لف‌ها به ترتیبِ نشرهاست که به آن لف و نشر مرتب می‌گوییم. ✍ آن نه زلف و بناگوش که که روز است و شب است و آن نه بالای صنوبر که درختِ رطب است « سعدی » ✍ در این مثال شاعر دو تشبیه آورده و «زلف» را به «شب» و «بناگوش» را به «روز» مانند کرده است. ✍ دو مشبه را با هم و دو مشبهٌ‌بِه را با هم ذکر کرده تا خواننده با تامل این همانندی را پیدا کند. ✍اما اگر به ترتیب آنها دقت کنیم می‌بینیم که بر خلاف مثالهای قبل لف‌ها به ترتیبِ نشرها نیامده‌اند، لف اول به نشرِ دوم و لفِ دوم به نشرِ اول مربوط می‌شود. ✍اینگونه لف و نشر را که بی‌نظم است لف و نشرِ «مشوش» می‌گویند. ✍ معنی آب زندگی و روضه‌ی ارم جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست « حافظ » ✍ و در این مثال در مصرع دوم معنی دو ترکیب «آب زندگی» و «روضه‌ی ارم» را بیان کرده است. ✍ شاعر از آرایه‌ی لف و نشر استفاده کرده و در مصرع اول دو ترکیب را به صورت لف آورده و در مصرع دوم معنی آنها را به صورت دو نشر بیان کرده است. ✍ و این لف و نشر نیز همانند مثال قبل «مشوش» است. مانند مثالهای اول مرتب نیست. ✍ زیرا به نظر شاعر آبِ زندگی می خوشگوار است و لف دوم به نشر اول مربوط می‌شود و روضه‌ی اِرم نیز، طرف جویبار است. ✍ لف و نشر مرتب از لف و نشر مشوش هنری‌تر است. ✍ بنابراین : آوردن دو یا چند واژه در بخشی از کلام که توضیح آنها در بخش دیگری آمده است لف و نشر نام دارد. ✍ رابطه لف و نشر، «مفعول و فعل»، «فاعل و فعل»، «مشبه و مشبهٌ به»، «مسندُالیه و مسند»، «اسم و متمم»، «اسم و صفت» است. ✍ لف و نشر دو گونه است: ✍ اگر نشرها به تر تیب لف‌ها باشد «مرتب» نا میده می‌شود و اگر چنین نباشد «مشوش : به هم ریخته» است. ✍ لف و نشر مرتب هنری‌تر از مشوش است. ✍ موسیقی معنوی که از لف و نشر بوجود می‌آید به دلیل درگیری ذهن برای پیدا کردن ارتباط لف‌ها و نشرهاست. @arayehha
✍اغراق ✍ اغراق : ادعای وجود صفتی در کسی یا چیزی است به اندازه‌ای که حصول آن صفت در آن کس یا چیز بدان حد، محال یا بیش از حد معمول باشد. ✍ اغراق از اسباب زیبایی مخیل شدن شعر و نثر است. ✍ شاعر به یاری اغراق معانی بزرگ را خُرد و معانی خُرد را بزرگ نشان می‌دهد. ✍ زیبایی اغراق در این است که غیر ممکن طوری ادا شود که ممکن به نظر برسد. ✍ اغراق، ذهن خواننده را به تکاپو وا می‌دارد و این تلاش ذهنی باعث لذت ادبی است. ✍ اغراق مناسب‌ترین آرایه برای به تصویر کشیدن یک دنیای حماسی است. ✍ بنابراین در شاهنامه و آثار حماسی دیگر از این آرایه بسیار استفاده شده است. ✍ که گفتت برو دستِ رستم ببند نبندد مرا دست، چرخِ بلند « فردوسی » ✍ در این مثال از شاهنامه رستم این چنین ادعا می‌کند : که فلک هم نمی‌تواند دست او را ببندد، یعنی از نظر قدرت و توانایی برای خود صفتی می ‌آورد که بیش از حد معمول و معقول است. ✍ادعایی صفت این‌گونه را از نظر عقلی پذیرفتنی نیست اغراق می‌نامیم. ✍ هر شبنمی در این ره ، صد بحرِ آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد « حافظ » ✍ در این بیت حافظ شبنمِ راهِ عشق را این گونه توصیف کرده و با آنکه این توصیف در عالم واقعی پذیرفتنی نیست، هنر شاعر این اغراق را ممکن و پذیرفتنی جلوه می‌دهد و زیبایی بیت نیز در همین نکته است. ✍ بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران « سعدی » ✍ در این مثال گریستنی مانند ابر بهاران که سیلی بر دشت جاری می‌سازد در توان هیچکس نیست. شاعر با همانندسازی خود به ابر بهاری چنین صفتی را به خود نسبت داده که بیش از حدِ معمول است. ✍ در مصرع دوم سعدی تلخی وداع دوستان را از یک دیگر این گونه توصیف می‌کند که در روز وداع سنگ نیز به ناله درمی‌آید. ✍ سنگی که در دل سنگی مثل است ، این که کسی چون ابر بهاری بگرید و سنگ ناله سردهد در عالم واقعی امکان پذیر نیست و عقل نیز آن را تایید نمی‌کند اما مجموعِ این دو تصویر خالق تناسب معنوی بیت است که زیبایی بیت به آنها وابسته است. بیابانی آمدش ناگاه پیش ز تابیدن مهر پهناش بیش « اسدی » ✍ در این مثال اسدی، بیابانی را وصف می‌کند که پهنای آن از وسعت تابش اشعه‌ی خورشید بیشتر است. ✍ در صورتی که هر بیابانی را در نظر آوریم محال است وسعتش بیش از تابش اشعه‌ی خورشید باشد زیرا بیابانها بر روی کره‌ی زمین واقع شده‌اند و زمین خواه‌ناخواه اسیر اشعه‌های خورشید است. ✍ و این بیابانی که شاعر از آن سخن می‌گوید تنها در عالم خیال شاعرانه ممکن است بنابراین تصرف شاعرانه‌ی ا سدی در اغراق بر زیبایی بیت افزوده است. @arayehha
✍ حسن تعلیل ✍ حسن تعلیل: آوردن علتی ادبی و ادعایی است بر امری، به گونه‌ای که توان اقنای مخاطب را داشته باشد. ✍ این علت‌سازی مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زیبا شمردن یا زشت نمودن چیزی است. ✍ با وجود اینکه حسن تعلیل واقعی، علمی و عقلی نیست مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر می‌یابد و راز زیبایی آن نیز در همین نکته است. ✍ این آرایه در شعر و نثر به کار می‌رود. ✍ هنگام سپیده دم خروس سحری دانی ز چه رو همی کند نوحه‌گری یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح از عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری « خیام » ✍ در این رباعی از خیام، به موضوعی اشاره کرده که، کسی به درستی نمی‌داند علت خواندن خروس هنگام سحر گاهان را، تنها می‌توان گفت که این از صفات و خصلتهای خروس است اما شاعر برای این خصلت علتی خیالی می‌آورد. ✍ او می‌گوید که خروس به این دلیل ناله سر می‌دهد که در آیینه‌ی صبح ، این حقیقت را می‌بیند که از عمر ما روزی دیگر گذشته و ما همچنان بی‌خبریم و ناله‌ی خروس برای غمِ بی‌خبری ماست. ✍ این علتِ ادعایی که سخت پذیرفتنی می‌نماید توانِ اقناع مخاطب را دارد. ✍ به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه‌روی گشت صبح نخست « حافظ » ✍ در این بیت شاعر سیه‌رویی صبحِ نخستین را به دلیل دروغ گویی می‌داند. و با استناد به این سخن مخاطب را به راستگویی دعوت می‌کند. ✍ صبحِ نخستین ، سپیدی است که قبل از سپیده‌دم واقعی در افق نمودار می‌شود و لحظاتی بعد جای خود را به سیاهی می‌دهد در صورتی که صبح صادق به روز می‌پیوند و در پی آن خورشید طلوع می‌کند. ✍ از صوفی پرسیدند هنگام غروب خورشید چرا زرد روی است؟ گفت : از بیمِ جدایی « اسرار البلاغه » ✍ در این جمله علتی که صوفی برای زردی خورشید به هنگام غروب آورده علمی و واقعی نیست اما نویسنده در ذهن خود خورشید را به کسی تشبیه کرده که از ترس جدایی رویش زرد گشته است. ✍ این تعلیل که ریشه در تشبیه دارد با آن که واقعی نیست زیباست و مخاطب را قانع می‌کند. ✍ این علت سازی را به سبب زیبایی «حُسنِ تَعلیل» می‌گویند. ✍ نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سرِ زبانند و تو در میانِ جانی « سعدی » ✍ در این مثال، دوست شاعر از او گله‌مند است که چرا با بودن او، شاعر از دیگران سخن گفته است. ✍ علتی که شاعر برای کار خود می‌آورد کاملاً ادعایی و خیالی است. ✍ شاعر خطاب به دوستش می‌گوید : اگر از تو سخن نگفتم و از دیگران حرفی زدم، خلاف عهد نکردم ، زیرا تورا آن چنان دوست دارم که در جانِ من هستی و دوستی دیگران در حدی است که، فقط بر زبان من جاری‌اند و طبیعی است از کسی که بر سر زبان است بیشتر سخن گفته می‌شود. ✍ من موی خویش را نه از آن می‌کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه چون جامه‌ها به وقت مصیبت سیه کنند من موی از مصیبت پیری کنم سیاه « رودکی » @arayehha
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فایل 4 🔑ضرب آهنگ 🐥 🦄 🥁 🦄رکن : 🐝 🦄 : زنده دل 👨🏻‍🏫 واسه دوستاتم بفرست😍 ✅انتشار مجاز بمب عروض استاد ➖➖➖➖➖➖➖➖ عروض با زنده دل 🆔 @arayehha
امسال ۷ فوریه است روزی برای تشویق کتاب خواندن به ویژه برای کودکان است📚 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
.. ضعف تالیف؛ بزرگ ترین و فراگیرترین عیب تالیف، همان چیدن واژه ها در کنارهم بر اساس قواعددستوری است؛ اگر این قواعد در اثر بخوبی رعایت شود، اصطلاحا ً می گوییم " حسن تالیف " دارد و بعکس اگر مشکلات دستوری در اثر راه یافته، قواعد زبان در آن رعایت نشده باشد اصطلاحا ً می گوییم " ضعف تالیف " دارد. " ضعف تالیف " در شعر، نمونه های فراوانی دارد که به مرور به هریک از آن ها اشاره ای خواهیم داشت. الف) جمع بستن عدد و معدود در زبان فارسی معدود ( آنچه شمرده می شود ) در کنارعدد، جمع بسته نمی شود؛ مثلا ً نمی گوییم: " 4 سیب ها " اما بی توجه به این نکته می گوییم : "دوطفلان مسلم !" گاهی شاعر به این اصل ساده ی زبانی توجه ندارد یا به دلیل شرایط شعر بویژه رعایت وزن، این قاعده ی ساده اما مهم زبان را زیر پا می گذارد. به نمونه هایی از این ضعف تالیف بنگرید: " صبح دو مرغ رها بی صدا صحن دوچشمان تو را ترک کرد" یا: اینجا کجاست باغ دو ریحان مسلم است اینجا کجاست قبر دوطفلان مسلم است ب) آمیختن واژگان و قواعد زبان عربی و فارسی هرچند واژگان زبان عربی – که زبان قرآن است و بدان افتخار می کنیم – به مجموعه ی واژگان زبان فارسی راه یافته است، اما نباید قواعد این دو زبان با هم آمیخته شود؛ مثلا " انتقادات " و " اطلاعات " دو واژه ی عربی است که بر اساس اصول زبان عربی با " ات " جمع بسته شده است و ما این دو واژه را در زبان و گفتارمان به کار می بریم؛ اما حق نداریم واژگان فارسی را مثل آن دو جمع ببندیم و بگوییم: پیشنهادات(!) بر همین اساس ترکیباتی از این دست، نادرست است: - خانم محترمه(!) به جای محترم - برعلیه به جای علیه - برله به جای لَه ( به نفع) - گاها ً به جای گاهی نمونه ی شعر: تا رمق در جسم و جانم بوده است برعلیه دشمنان جنگیده ام! 3. عدم رعایت تناظر در واژگان مفرد یا جمع دل ابنای زمان خانه ی درد و غم تو پیش تر از رحم مادر و صلب پدران " مادران " نیز به قرینه ی " پدران " حتما ً باید جمع بسته شود و نمی توان حذف به قرینه ی لفظی دانست. 4. کاربرد نادرست حرف اضافه یا ربط بسیاری از شاعران پیشین بواسطه ی تقلید از شاعران قدیم، دچار این عیب بزرگ زبانی اند نمونه: " آب هم سوخت به آغشته بخون پیکر ما " ظاهرا ً مقصود شاعر محترم این بیان است: " آب هم بر پیکر آغشته به خون ما گریست " ابهام در فهم مقصود شاعر بواسطه کاربرد نابجای " به " به جای " بر " در شعر است @arayehha
تدریس اوزان عروضی👇 مدرس دکتر اصغر بهرامی ❤️🤍💚 @arayehha