رفتم مکه...
هر چه گشتم نبود!
کعبه را می گویم!
پرسیدم کجاست؟؟؟
جواب را چنین شنیدم!
این روز ها
" قبله "
کربلاست...
کعبه هم پا برهنه رفت...
فَـاخْـلَـعْ نَـعْـلـيْـكَــــ ...
چند وقت دیگه
محرمِ ارباب میرسه!
آماده ی محرم هستیم ؟
.
چند لحظه توذهنت تصور کن
محرم که رسید ؛
میخوای بری تو هیئت
میدونی ک
مادرِ ارباب میاد به استقبالت و
بهت خوشامد گویی میکنه که وارد هیئت شدی و
میخوای برای پسرش عزاداری کنی
اما
اما
اون لحظه
میتونی سرتو بلند کنی در محضر حضرت مادر ؟
یا نه ؟!
شرمندشی ؟
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
چند وقت دیگه محرمِ ارباب میرسه! آماده ی محرم هستیم ؟ . چند لحظه توذهنت تصور کن محرم که رسید ؛ می
ما در هر لحاظ
شرمنده مادر هستیم
اما
این روزا
این دقیقه ها که داره مارو به محرمِ حسین نزدیک میکنه
بیایم
محض گل روی پسر فاطمه گناه نکنیم ..
به قول حاج حسین یکتا :
کدوم گناه برای امام زمان ترک کردی ؛
ضرر کردی ؟!
هرکه علیوار زندگی کند و
علیوار کار کند و
علیوار سخن بگوید و
علیوار بیندیشد،
نمیتواند از سرنوشت محتوم علیوار بگریزد...
|دکتر شریعتی|
🍃💚
#رمان_مدافع_عشق_قسمت1
#هوالعشــــــق:
یڪے از چشمانم را میبندم و با چشم دیگر در چهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم...
هاله لبخندلبهایم را می پوشاند؛ سوژه ام را پیدا ڪردم.
پسری با پیرهن شونیز سرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪے نیمے از بخش یقه و شانه اش راپوشانده.
شلوار پارچهای مشڪےو یڪ ڪتاب قطور و به ظاهر سنگین ڪه دردست داشت.
حتم داشتم مورد مناسبـے برای صفحه اول نشریه مان با موضوع " تاثیر طالب و دانشجویان در جامعه " خواهد بود.
صدا میزنم:
_ببخشید آقا یڪ لحظه...
عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمان طور سربه زیربه جلوپیش میروی.
با چندقدم بلندو سریع دنبالت مےایم ودوباره صدا میزنم
_ ببخشیییید... ببخشید با شمام
با تردید مڪث میڪنے،مےایستےو سمت من سر برمیگردانی اماهنوز نگاهت به زیراست. آهسته میگویــی
_ بله؟؟..بفرمایید
دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم...
_ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید ( و به لنز اشاره میڪنم )
نگاهت هنوز زمین را میڪاود
_ ولـے....برای چه ڪاری؟
_ برای ڪار فرهنگے، عڪس شما روی نشریه ما میاد.
_ خــب چرا از جمع بچــه هــا نمینــدازیــد...؟ چرا
انفرادی؟
با رندی جواب میدهم:
_ بین جمع، شما، طلبه جذاب تری بودید...
چشـــــــــم هـــــای بـــــه زیـرت گـرد و چـهره ات درهم میشود.
زیرلب آهســـــته چیزی میگویــی ڪه دربین آن
جمالت"الالله الا الله"را بخوبـی میشنوم
ســـر میگردانـــــــــــے و به ســرعت دور میشــوی،من
مات تا به خود بجنبم تو وارد ســـــــاختمان حوزه
میشوی...
#سوژه_عکاسی_ام_فرار_کرد
باحرص شالم را مرتب و زیرلب زمزمه میڪنم:
چقدر بـےادب بود...
***
یڪ برخوردڪوتاه و تنها چیزی ڪه درذهنم
از تـو #طـلـبـــــه_بـی_ادب مـــــانـــــد، یـــــڪ چهره
جدی،مو و محاسن تیره بود ...
نویسنده:میمساداتهاشمی✨
『🌙 @aseman_del
💚🍃
#رمان_مدافع_عشق_قسمت2
#هوالعشــــــق:
روی پله بیرون از محوطه حوزه میشــینم و افرادی ڪه اطرافم پرســـه میزنندرا رصـــد میڪنم؛ ســـاعتی اســـت ڪه ازظهر میگذرد و هوا
بشدت گرم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرز گاهےبا اشاره پا تڪانش میدهم تا سر گرم شوم
تقریبا ازهمه چیزو همه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده...
_ هنوزطلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟
رو برمیگردانم سمت صدای مردانه اشنایی که یا حالت تمسخر جمله ای را پرانده بود...
همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه، ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم #نور_باال_بزنه.
_ چطور مگه؟... مفتشـے..؟!
اخم میڪنے،نگاهت را به همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی
_ نه خیر خانوم!!.. نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم... ولـے...
_ ولےچے؟.... دخالت نڪنید دیگه... و گرنه یهو خدا میندازتتون توجهنما
_ عجب... خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواسته اس
عصبـےبلندمیشوم...
_ ببینید مثالا برادر! خیلی دارید از حدتون جلومیزنید! تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!!
_ بےاحترامی نیست!... یڪ هفتس مدام توی این محوطه می چرخید اینجا محیط مردونس
_ نیومدم توڪه.... جلو درم
_ اها! یعنی
اقایون جلوی در نمیان؟... یهو به حول و قوه الهے از ڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشـــــون؟... یا شـــــایدم رفقا یاد گرفتن پرواز
ڪنن و ما بـےخبریم؟
نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم...
نفس عمیقی میڪشےو شمرده شمرده ادامه میدهی:
_ صلاح نیست اینجا باشید...! بهتره تمومش ڪنید و برید.
_ نخوام برم؟؟؟؟؟
_ الله اڪبرا...اگرنرید...
صدایــی بین حرفش میپرد:
_ بابا #سید... رفتی یه تذکر بدیا! چه خبرته داداش!
نگاه میڪنم،پسری با قدمتوسط و پوششی مثل تو ساده.
حتمن رفیقت است. عین خودت پررو!!
بی معطلےزیر لب یاعلی میگویــی و بازهم دور میشوی..
یڪ چیز دلم را تڪان میدهد..
#تو_سیدی..
نویسنده:میمساداتهاشمی✨
『🌙 @aseman_del
رمان_مدافع_عشق_قسمت3
#هوالعشـــــــــق:
به دیوار تڪیه میدهم و نگاهم را به درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم ...
چند سال است که شاهد رفت و آمدهایی؟استاد شدن چند نفر را به چشم دل دیده ای؟
.. توهم#طلبه_ها_را_دوست_داری؟
بـےاراده لبخند میزنم به یاد چندتذڪر#تو... چهار روز است ڪه پیدایت نیست...
دوڪلمه
اخرت ڪه به حالت تهدید بود در گوشم میپیچد... #اگرنرید.. خب اگر نروم چـے؟
چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و ...
دستـےاز پشت روی شانه ام قرار میگیرد! از جا میپرم و برمیگردم...
یڪ غریبه در قاب چادر. با یڪ تبسم و
صدایـے آرام ...
_ سالم گلم... ترسیدی؟
با تردید جواب میدهم
_سالم... بفرمایید..؟
_ مزاحم نیستم؟... یه عرض ڪوچولوداشتم.
شانه ام را عقب میڪشم ...
_ ببخشیدبجا نیاوردم!!..
لبخندش عمیق ترمیشود..
ِ
_ من؟؟!....خواهر مفتشم
*
یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چند ساعت است ڪه مقابلم نشسته و صحبت میڪند:
_ برادرم منوفرســـتادتا اول ازت معذرت خواهــــــــــــےڪنم خانومے اگر بد حرف زده.... درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواســـت
تذڪردهنده باشه!
بابت این دو باری ڪه با توبحث ڪرده خیلےتو خودش بود.
هـےراه میرفت میگـفت:
اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبا نامحرم دهن به دهن ذاشتـے...!
این چهار پنج روزم رفته بقول خودش
ادم شه!...
_
ادم شه؟؟؟...ڪجارفته؟؟؟
_ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـــــــــےخطایـــــــــےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـــــــــے، چیزی برداره.
قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه
ساڪ دستـےڪوچیڪو میره...
_ خب ڪجا میره!!؟
_ نمیدونم!... ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره...! یجورایـے#توبه_میڪنه
باچشمانـے گرد به لبهای خواهرت خیره میشوم...
_ توبه ڪنه؟؟؟؟... مگه... مگه اشتباه ازیشون بوده؟...
چیزی نمیگوید. صحبت را
میڪشاندبه جمله اخر ....
_ فقط حلالش ڪن!... علاقه ات به طلبه ها روهم تحسین میڪرد...!#علی_اکبر_غیرتیه... اینم بزار پای همینش
*
#سید_علی_اکبر...
ِ
همنام پسر اربابی هر روز برایم عجیب ترمیشوی...
تومتفاوتـے یا...#من_این_طور_تو_را_میبینم؟
نویسنده:میمساداتهاشمی✨
『🌙 @aseman_del ○°.』
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•/• میگفت نگاهتُ کنترل کن..!
چشم به دل رآه داره؛
به قولِ آقایِ قرائتی،
چشم میبینه
دل میخـواد...
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
#جهآد
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@aseman_del
•🍃•☝️•
ماشاءاللہ رگبارےلفت میدین😊
اشکالےنداره،
موندن تو کانال اجبارےنیست❤️
کانالمون واسہشهداست❤️
#بمونیدبرامون✌🏻