eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
622 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹سال ۸۹ که برای دومین بار مشرف شدیم به ، من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف، ولی ایشون همش طفره میرفت میگفت بالاخره یه کفن پیدا میشه که ما رو بذارن توش... 🔹بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت دوتا کفن میخوای ببری پیش بی‌کفن ؟؟؟؟ اون روز خیلی شرمنده شدم... 🔹ولی محمدجان نمیدونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت، پیکرت جا بمونه... 🔸دلنوشته ای از همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی🌹 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🏴
پای روضه های قد کشیدند و آن ها چه‌ خوب شنیده بودند صدای ... حسین را😔 از شام بلا آمده ای و بیرق (ع) را در محرم برافراشتی تا شهر عطر به خود بگیرد اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🏴
در تصمیم گرفت که سه روز آب وغذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه. روز سوم وقتی خواست از خانه🏡 بیرون بیاد که چشماش👀 سیاهی رفت.می گفت : مثل همه جا را مثل می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. ازآن روز بیشترازقبل مفهوم و و علیه السلام را فهمید. ✨ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
♡براے 🌱 ! حاج حسیݩ یڪتا: برا خدا ناز میکردݩ! نمےڪردن⛔️ ۅلےعۅضش برا خدا ناز مۍڪردݩ، ❤️ـخدا هم نازشۅنۅمی‌خرید...🦋 خۅرد، رسیدݩ بالاسرشـ، گفٺ : مݩ دلم نمےخواد بشم! گفتݩ یعنۍ چے؟ 😳 نمیخواۍ شهید بشے؟ برا خدا دارۍ میکنے؟ 🕊گفټ آره، مݩ نمۍخۅام اینجورے شهید بشم. مݩ مےخۅام مثل بشمـ💔 حاج احمد حرڪټ ڪرد سمت ، هم حرڪټ ڪرد، هم حرڪٺ ڪرد، سه تایےباهم... یهـ دفعه یهـ اۅمد خۅرد ۅسطشۅݩ؛ دیدݩ حاج احمد ارباً اربا شده. 😔😔 همه‌ۍ حاج احمد شد یهـ دۅسټ دارےبراخدانازڪنۍ، خدا همـ بخرتټ؟! اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
😊❤️ بچه‌ها...! 😍 از آقا معرفت بگیرید؛ ❌ معرفت به مأموریت. ⭕️ مأموریتی که یه روز (ع) گفت جوانان بنی هاشم بیایید، نعش علی‌اکبر به خیمه رسانید...🍃🌸 یه روز (ره) گفت دزدی آمده است و سنگی انداخته، جوانها! بریم ... و امروز میگه جوانها بلند شید آماده شید میخوایم پرچم رو بزنیم به بالاترین قلل دولت عظمای حضرت مهدی(عج)...🍃🌸 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @asganshadt ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
شهيد مدافع حرم موسى جمشيديان به روايت همسر گرامی 🔻هر سفر زیارتی که می‌رفتم از خدا می‌خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم😔. یاد زیارت که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا می‌خوانیم بأبي أنت و امي و ..💔 دعای من مستجاب شده بود. جنس گریه‌هایم بعد از موسی حسابی فرق کرد. از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود 😔و می‌شد چهره‌اش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیه‌السلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه‌اش این جمله (علیه‌السلام) بعد از شهادت حضرت (علیه‌السلام) بر زبانم جاری می‌شد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ...😭😭 🔺اسم من را در گوشی‌اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور (سلام‌الله علیها) هستیم».✨🌹 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به روايت همسر گرامى👇 🔸هر كدام از دوستانش مى‌شدند يك نكته از زندگى‌شان مى‌شد كارهاى مرتضى👌 🔹مثلاً كه در عمليات تل‌قرين شهيد شد🌷 سفارشش شده بود برنامه هر روز مرتضى. شهيد نجفى گفته بود حتى اگر شده روزى چند دقيقه⏰ براى خودتان روضه عليه‌السلام بخوانيد. 🔸نجفى دوستِ شهيدِ مرتضى بود. شهادتش🕊 بدجور مرتضى را به هم ريخت😔 📸 عكس‌نوشت (ابوعلى) اجتماع بزرگ عاشقان شهادت🌹 @asganshadt
🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 🔸تا پیش از خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو🔪 در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از (ع) خواستی⁉️ 🔸مجید گفته بود یه نگاه به گنبد🕌 امام حسین(ع) کردم و یه نگاه به گنبد (ع) انداختم و گفتم 😔 🔹سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه😭 بود. نمازهایش را میخواند 🔹خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت📿 باشم. 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 106.mp3
5.67M
🎙 مهر تو را به روضه رضوان نمی‌دهم... 🔻روضه (ع) 👤 حجت الاسلام علی ••●❥🌸✦🌸❥●•• @asganshadt ••●❥🌸✦🌸❥●••
روضه خانگی -امام حسین (ع)-107.mp3
16.06M
🎙 سالم نتوان رفتن صحرای محبت را... 🔻روضه (ع) 🔹محضر (ره) 👤 حاج محمد ••●❥🌸✦🌸❥●•• @asganshadt ••●❥🌸✦🌸❥●••
🔻همسر شهید: 🔸علی آقا احترام و علاقه خیلی زیادی به ائمه اطهار به خصوص (ع) داشت. علاقه ایشان تا حدی بود که در وصیت نامه📜 خود فرزند پنج ساله‌اش را به توجه خاص نسبت به امام حسین (ع) دعوت می‌کند. 🔹علاقه زیادی به خواندن داشت، چند ماه قبل از شهادتش🌷 به من گفت هر زمان از دنیا رفتم، چه با مرگ طبیعی و چه با شهادت از شما می‌خواهم به کسی که اولین بار برای من بالای سرم حاضر می‌شود بگو زیارت عاشورا📖 بخواند 🔸البته می‌دانم اگر لایق باشم و شوم احتیاجی به غسل و کفن ندارم❌ ولی مجدد از شما خواهش می‌کنم حتی در مراسم ختمم برایم نوحه و مداحی "امام حسین (ع)" پخش کنید. 🔹درباره اینکه دوست دارد چطور شهید شود گفت که: دوست دارم اگر شهید شدم بدنم شود یا "سر" از بدنم جدا شود. اصلا دوست دارم به صورت گمنام🌷 شهید شوم و پیکرم به کشور برنگردد🚫 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 🔸تا پیش از خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو🔪 در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از (ع) خواستی⁉️ 🔸مجید گفته بود یه نگاه به گنبد🕌 امام حسین(ع) کردم و یه نگاه به گنبد (ع) انداختم و گفتم 😔 🔹سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه😭 بود. نمازهایش را میخواند 🔹خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت📿 باشم. 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
✍️ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد:«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود:«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد:«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت:«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند:«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد:«من تفنگ شکاری دارم،میارم!» و جوانی صدا بلند کرد:«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد:«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود:«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ✍️نویسنده:
🖤 (ع) فرمودند: 🌴 إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ. 🍃 به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند. 📖تحف العقول ص۲۴۵ 🌱@asganshadt🌱
💯 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ ╭┅────────┅╮ @asganshadt ╰┅────────┅╯
عليه السلام : إِنَّ الْمُؤْمِنَ لايُسيى ءُ و لا يَعتَذِرُ، وَ الْمُنافِقُ كُلَّ يَومٍ يُسيى ءُ وَيَعْتَذِرُ؛ عليه السلام : مؤمن نه بدى مى كند و نه معذرت مى خواهد و منافق هر روز بدى مى كند و معذرتمى خواهد. 📚تحف العقول، ص 248. @asganshadt
🔔ــــــر قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــادر خـودم" را میشــ‌‌‌‌‌⚡️ـکنم و در عـین حـال بر احوالِ دلِ💔 گریـه میکنم... ❌میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜به نگــاه میکنم! و در عیـن حال هیئت🏴 میروم و بر اشک میریزم😭 و از 🌷 دم میزنـم... ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜از اهل بیت و‌ شهدا🌷 دم میزنـم و اول وقت نیست✘ ❌میترسـم از خودم زمانی که؛ ⇜عاشق هستم و اخلاق و ادب ندارم😔 تکلیف مدار نیستم... ❌میترسـم از خـودم زمـانی که؛ ⇜از امام خامنه ای💖 دم میزنـم و به حرف ها و خواسته هایشان 😞 ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜ سر می کنم ولی گفتگو با برایم عادی شده... ❌میترسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد💕 باید رقم زد باید کشت💔 ▪️منیت را ▫️تکبر را ▪️دلبستگی را ▫️غرور را ▪️غفلت را ▫️آرزوهای دراز را باید از خود گذشت! باید کشت را... ! دردش کشتـ⚡️ـن لذت هاست... 💥امان از توجیه گر‌‌💥 🍃🌹🍃🌹 @asganshadt
•••❀••• ♥️ همیشه می گفت 🗣 و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده،📚 می گفت من صدای هل من ناصر💪 (ع) را الان می شنوم. حرف های می گفت که ما را مجاب می کرد.🤔 محمدرضا می گفت چون فرمودند ما به کمک می کنیم و هیچ نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم😔، من به عنوان حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم.👌 می‌گفت شما فکر کن (عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه😳 من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛😔 امام زمان (عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان سرباز و که ایشان را خوشحال کند؟ 💪 ✨ 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
روح‌الله امام حسین(ع) بود. رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که می‌خواست انجام بده🚶‍♂ اول می‌سنجید که این کار، اون رو به حسین(ع) نزدیک می‌کنه یا دور...🤔 گاهی که در ماشین موسیقی🎵 می‌گذاشتیم▶️مخالفت نمی‌کرد اما کمی که می‌گذشت می‌گفت: احساس میکنم از(ع) دورم می‌کنه. 🤭 آهنگ را قطع می‌کرد⏹ و می‌گفت: حالا کمی حسین رو بگیم که از یاد حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو ▶️ روشن کن...😳🤗 روح‌الله در تمام لحظاتش امام (ع) بود. ✅ به نقل از: همسر و دوستان شهید شهید مدافع حرم شهید روح الله قربانی @asganshadt
🍃فکه، سرزمینی است؛ که هر قسمت اش، قصه گوشت و پوست و استخوان رزمنده هایی را در به یادگار دارد. دلاور مردانی که با عاقبت بخیر شدند و خونشان، این روزها‌، دل هر را به بازی می گیرد‌. 🍃در روز ولادت ، چشم به جهان گشود و در شناسنامه اش نام غلامحسین افشردی ثبت شد اما همه او را با نام حسن باقری می شناسند. 🍃فرمانده ای که هدایت عملیات را نه از پشت میز بلکه در منطقه عملیات به عهده گرفت. شناسایی مقر را به نیروهایش آموزش داد. همانی که لقب دفاع به او دادند و همیشه یک قدم جلوتر از دشمن بود.. 🍃مثل همان روز سرنوشت ساز، که برای شناسایی مکان عملیات با همراه شدند و هردو با خمپاره دشمن و با ذکر آسمانی شدند. آسمانی از جنس عشق که شاید مزد شب زنده داری های شهید بود.‌ ✍نویسنده : 🌺 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
که دوست داشت بی سر شهید بشود 😢 🌷برادرش رسول ۴ شهید و مفقود شد. حاج رضا روی برگشتن نداشت. مراسم چهلم رسول را گرفته بودیم که امد. 🙋‍♂ طاقت برگشنش را نداشتم. گفتم نرو. ما دین خودمان را به انقلاب دادیم. فردا فرزند تو سرپرست می خواهد!🤚 گفت من باید راه برادرم رسول را ادامه بدهم.💪 برای بدرقه اش تا ترمینال رفتم. گفت مادر من دوست دارم مثل _ شهید شم. دوست دارم تو هم مثل حضرت زینب گلویم را بوس کنی. گفتم جلو مردم زشته! گفت: این وداع آخره. گلویش را بوسیدم جایی که چند روز بعد با ترکش ها بریده شد و پیکر بی سرش چند روز در آفتاب بود تا برگشت... 🌿🌺🍃🌺🌿 سمت: فرمانده تخریب و فرمانده آموزش لشکر 19 فجر 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt