فرصت دیدار بود و نوبت سنوار بود
دردهای ما یکی هستند و درمانهایمان...
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ناگهان شد خبری پرتکرار
پخش شد نام کسی در اخبار
باز هم بوی شهادت آمد
آه اما چه کسی بود اینبار
در دل معرکه شیری زخمی
وسط حلقه مشتی کفتار
چهره از وصف شجاعت لبریز
سینه از شوق شهادت سرشار
ثبت شد در صف مردان خدا
نام زیبای تو یحیی سنوار
#سعید_گودرزی
فقه مضاف رفتمی هیچ خبر ز او نبود
تشنه لبم ز روی او آه ولی سبو نبود
بی خبر از اصول نه بی خبر از زمانه ام
بی همگان به سر شود عشق که بند مو نبود
آنکه گریخت از برم برد همه حواس من
تار شده شبم ولی دختر ماهرو نبود
چشم تو حیلتی زند بر هوس و خیال من
سخت گرفته ای به من عشق تو آرزو نبود
فلسفه خوانده ام ولی حد تو را نگفته اند
لایق شرح ابرویت هیچ کفایه گو نبود
#محمدجواد_جلالی
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهی میدان شهید شد
بیچاره آنکسی که به پیمان وفا نکرد
خوشبخت آنکه بر سر پیمان شهید شد
تسبیح و عطر؛ قمقمهی آب پس کجاست؟
حدست درست، با لب عطشان شهید شد
چند اسکناس، پول زیادی نمیشود
اما کسی نگفت که ارزان شهید شد!
آنکس که هم کتاب دعا، هم تفنگ را
با هم به جبهه برد، مسلمان شهید شد
بیعشق و بیحماسه و بیشوق و بیامید
بیجنگ و بیمبارزه نتوان شهید شد
من بیحسین ماندم و بَلهُمأضل شدم!
او عاقبتبخیر شد، انسان شهید شد
#مهدی_جهاندار
به وقت شاعری
تعریف استاد محمدعلی مجاهدی از شعر آقای یوسف پور در مدح حضرت خدیجه(س)
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟
یقیناً ماه، وصفش خارج است از درک دریاچه
مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را
چه باید خواند غیر از مادر امّ ابیها؟ چه؟
سلامش داده جبرائیل، در وصفش یقین دارم
که باید از شب معراج چیزی گفت... اما چه؟
حسودانِ قریش او را رها کردند، حق میخواست،
که رأس المال او عشق نبی باشد، به اینها چه!
همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر
چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟
کسی که با خدیجه روز را شب کرده، شب را روز
به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟
#مسعود_یوسف_پور
یحیی چقدر صاعقه در چشمهای توست!
طوفان فقط چکیدهای از ماجرای توست
«بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت
دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست
یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است!
من ماندهام که عید شده یا عزای توست
ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند
امروز، روز جشن تبرها برای توست
معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟!
این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست
کِی با عبور موج فراموش میشوی؟
ساحل همیشه در قرق ردپای توست
آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم!
غزه _همان که خواستهای_ کربلای توست
حالا بجنگ زندهتر از سالهای قبل…
یحیی! هنوز اسلحه در دستهای توست
با تو حماسهتر به غزل فکر میکنم
شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست
#فاطمه_عارفنژاد
#فلسطین | #شهید_یحیی_سنوار
#یحیی_سنوار💔
دلتنگم از تعلّق و ایثارم آرزوست
دلگیرم از فراق که دیدارم آرزوست
گر وصل را به قیمت خون میتوان خرید
در خاک و خون تپیدنِ بسیارم آرزوست
با هر چه هست بر صف اهریمنان زدن
با هر چه هست لذّت پیکارم آرزوست
دستی به خون تپیده و دستی به اسلحه
رزمی چنین میانه آوارم آرزوست
تا آخرین نفس نکشم دست از نبرد
مرگی چنان شهادتِ سنوارم آرزوست
#علی_مقدم
#عاصی_خراسانی
فرزند زمانیم، نه دیریم، نه زودیم
از روز ازل معتکف معرکه بودیم
گرد خفقان از افق دید گرفتیم
زنگار غم از چهرهٔ آیینه زدودیم
یک شهر به وجد آمده در فصل تماشا
از منظرهٔ پنجرههایی که گشودیم
در خانهٔ انسانیت امروز ستونیم
در خیمهٔ حقانیت امروز عمودیم
ای عشق! ببین صفحه پر از جوهر خون شد
هربار برایت غزلی تازه سرودیم
باری تو هم از غربت ما بگذر و بگذار
تاریخ بگوید که چه کردیم و که بودیم
#فاطمه_عارفنژاد
خاکم به باد رفت و زِ یادم نمیروی
عشق آن خیال نیست که از دل بُرون شود
#حزین_لاهیجی