🔹لا خیرَ بعد فاطمه🔹
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟
ناموس خلقت است؛ خدایا! نمیشود...
زخمیست داغ فاطمه بر سینۀ علی
زخمی كه هیچگاه مداوا نمیشود
تنها نه هستی علی از دست رفته است
هستی بدون فاطمه معنا نمیشود
طاقت بیار خالیِ این خانه را علی!
گفتی که گریه سر ندهی... ها نمیشود
«حُزنی فَسَرمَدٌ، و لیالی مُسَهّدٌ»
این گفتههای توست که حاشا نمیشود
میخواستی که دخترت از حال مادرش
چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمیشود
«لا خیرَ بعد فاطمه» هم بیحساب نیست
یعنی كسی برای تو زهرا نمیشود
تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت
این راز مبهمیست كه افشا نمیشود
این گنج تا قیام قیامت نهفته است
این قبر، گوهریست كه پیدا نمیشود
باور كنید حكم گذرنامۀ بهشت
الا به دست فاطمه امضا نمیشود
دوزخ كنار میكشد از نام پاک او
آتش حریف دختر طاها نمیشود
برگَرد یاس پرپر گلخانۀ رسول!
در سینۀ علی غم تو جا نمیشود
آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا؟
از گوشۀ بقیع علی پا نمیشود
#عباس_شاهزیدی
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد ...!
#سجاد_سامانی
شعر ، پیر جوانی ام شده است
گریه ی ناگهانی ام شده است
گونهی استخوانیام شده است
آنکه من عاشق خودش هستم
عاشق شعرخوانیام شده است
نه به من میل ِ بیشتر دارد
نه از این حال من خبر دارد
نه به سر فکر دردسر دارد
به عیان عاشق من است ولی
به بیان، حالتی دگر دارد
#یاسر_قنبرلو
🍂🍁
در جاده ی عشق پا گذارم بی تو
ترسی ز غم و غصه ندارم بی تو
روزی که تو رفتی دل من سخت گرفت
اکنون تو بیا که داغدارم بی تو
#محمدجواد_جلالی
امان از شام
دل فغان می کند، فغان ازشام
آتشم می زند بیان از شام
زخم دارند واژه ها به جگر
لکنت افتاده در زبان ازشام
دردمندان آشنا در جان
زخم دارند بیکران از شام
از مصیبت شکست پشت زمین
خون شده قلب آسمان از شام
شعله ها سرکشید تا به فلک
سوخت سرتاسر جهان از شام
داشت کم کم به چشم می آمد
ازپس جاده ها نشان از شام
فاطمه داشت زیر لب می گفت
نگذرد کاش کاروان از شام
کربلا رفت روبه پایان، نه
تازه شد باز داستان از شام
خیزران خورد روی مروارید
دود برخاست ناگهان از شام
آنچه دیدند اهل بیت کجا؟
وآنچه گفتند دیگران از شام
روضه این است: حضرت زینب(س)
پیربرگشته این جوان از شام
می نویسم فقط به جای غزل
بارها، بارها، امان از شام
#امان_از_شام
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🍂🍁
ساکت شدم ، نه این که نشان رضایت است
گاهی سکوت قطع امید از مخاطب است..
#سیدمحمدجواد_کاشانی
تقویمِ عمرم پُر شد از پاییز، بی تو
من خسته ام از هرکس و هر چیز،بی تو
مثل نگاهِ خشک و پوچ این مترسک
افتاده ام در گوشه ی جالیز، بی تو
امشب تمامِ فکر و ذهنِ من همین است
شد کاسه ی صبرم چرا لبریز، بی تو؟
با من بخوان این فصلِ شیرین را که هستم
چون شهریار،آواره ی تبریز، بی تو
دلتنگم و هر صبح باید نوش جان کرد
یک استکان شعرِ خیال انگیز، بی تو
می بارم امشب بر سرِ این شهرِ غمگین
چون قطره هایی دائم و یکریز، بی تو
#محمد_حسین_حیدری
به وقت شاعری
در جاده ی عشق پا گذارم بی تو ترسی ز غم و غصه ندارم بی تو روزی که تو رفتی دل من سخت گرفت اکنون تو ب
اگرچه ظاهر شعرم تناقض آلود است
ولی هوای خیالم دم است پر دود است
من از تمام طپش های موج های خیال
برای دوست سخن گفته ام که مشهود است
اگر که فاش بگویم ز عشق غمگینم
اگر فسانه بخواهی دلم چه خشنود است
کسی که پای کسی ماند بی گمان مرد است
و آنکه رفت به درگاه عشق مردود است
منی که شعر ز جانش همیشه شعله کشید
ببین که طبع روانم چگونه مسدود است
دگر برای من و عشق شعر ننویسید
که شعر بی هوس وصل یار نابود است
#محمدجواد_جلالی