خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند
عریان ترم ز شیشه و مطلوبِ سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند
ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونهام که خواب قبولم نمی کند
بیتاب از تو گفتنم و آه قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند
گفتم که با خیال تو دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند
بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند...
#محمدعلی_بهمنی
هربار مَنعم مینمایی از جنون اما
کار خودش را میکند دیوانه اغلب هم!
#نفیسهسادات_موسوی
هستی بهانه بود که سِرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنیِ وجودِ زمین و زمان شود
#حسن_لطفی
منم آن شاعرِ دلخون كه فقط خرجِ تو كرد
غزل و عاطفه و روحِ هنرمندش را...
#كاظم_بهمني
دِگَر فرقی ندارد جمعه و شنبه؛ فقط بَرگرد
گرفتاریم ما از دستِ این هجرانِ طولانی
#علی_اکبر_لطیفیان
غروب جمعه پر از غربت وغم یار است
هوا گرفته ولی پر ز عطر دلدار است
هزار سال گذشت و از او نشان نرسید
و چشم این گل نرگس هنوز بیمار است
#محمد_جواد_جلالی
بکش دستی به روی زخم های بی شمارِ من
که اعجازی که دستت میکند، مرهم نخواهد کرد
#جواد_منفرد
دنیا خلاف خواسته ی ما گذشته است
دیروز پیش روست و فردا گذشته است
تقویم من پر است از "امروز دیدنت"
امروز یا نیامده و یا گذشته است
در جستجوی بخت به هر جا رسیده ام
او چند لحظه قبل، از آن جا گذشته است
در بین راه، عشق همان عابری ست که
با غم به من رسیده و تنها گذشته است
ای گل! همینکه موقع بوئیدنت رسید
دیدم که عمر من به تماشا گذشته است
این غیرت است یوسف من، هی نگو هوس
از گیسوی سفید زلیخا گذشته است
با آن عصای معجزه بشکاف نیل را
نشکافی آب از سر موسی گذشته است
مثل قدیم باز هم از عاشقی بگو
هرچند، فکر می کنم از ما گذشته است...
#محمد_حسین_ملکیان