eitaa logo
به وقت شاعری
386 دنبال‌کننده
374 عکس
377 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
به شوق نور در ظلمت قدم بردار به این غم‌های جان آزار دل مسپار
و تویی که اضافه نشد باعث شد منی که بود برود حال همه تویی تو...
لبخند بزن ناز بکن ای جانا تو شمس منی و من کمی مولانا
ممنون از کانال خوب آبادی شعر اصلاح شد☺️
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
حالا که دو ماه در عزای تو گذشت خوشحال که عمرمان برای تو گذشت عشق تو مدام در وجودم جوشید ایام خوش آن بود که پای تو گذشت @abadiyesher
شنیدم که شبی از کوچه‌ ما هم گذر کردی از آن شب سخت می بوسم زمین این حوالی را
شب ها که پای عاطفه از راه می رسد یک دفعه بیت های پر از آه می رسد اندوه را معطر از احساس می کند در طبع شاعرانگی ام ماه می رسد باور کنیم عاقبت این شب سحر شود یوسف دوباره از دل یک چاه می رسد
هرگز دلــم ز کوی تو جایی دگر نرفت ...
شبهای ماه، خون پلنگان کوهسار بر گردن هم‌‎اوست که دیوانه پرور است
با یاد تو سر کردم و بی خواب تو بودم عکسی شده ای بر دل من، قاب تو بودم شب ها که به اوج غزلم پای گذاری بینی که در این قافیه بی تاب تو بودم هر روز برای دل من چون شب تار است ایام خوش آن بود که مهتاب تو بودم دیگر غزلم سبز و پر از عطر خوشت نیست بیدل شدم و صائب و سهراب تو بودم
«من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغـاز عالم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم ؛ تــو را دوست دارم نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی ! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم.»💚
بدون عشق دل من غریق خواهد شد و اشک سرد شبی منجنیق خواهد شد اگر چه سنگ در این روزگار بسیار است یکی فقط ز هزاران عقیق خواهد شد
🔻غزل جدیدی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان «شرح حال» منتشر شد گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری پَرگارـ‌وار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
آتش زدی به جان و دل بی‌قرار من آیا دلت نسوخت به حال نزار من؟ گاهی رقیبِ سنگ‌دلم را نظاره کن با سنگ او مگر بشناسی عیارِ من چون فرش پیشِ پای تو بودم تمامِ عمر چشمت ولی نخورد به نقش و نگارِ من
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما..
دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی رفتم که سفر شاید درمان دلم گردد رفتن نبُوَد چاره وقتی که تو اینجایی از کوی تو رفتم من تا دل بشود آرام بیهوده سفرکردم وقتی که تو ماوایی با یک غزل ساده از عشق تو می‌گویم آخر چه شود حاصل جز غصه و رسوایی در حسرت دیدارت بی خوابم و بیدارم یاد دل من هستی؟ ای مظهر زیبایی تلخ است همه عمرم از شدت دلتنگی یا سوی تو باز آیم؛ یا اینکه تو می‌آیی!
بهار وصل را وقت خزان هجر فهمیدم چنان پیران که می فهمند قدر خردسالی را
از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار این رازها که ما به دل شب سپرده‌ایم
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم که دلم بند نفس‌های کسی هست که نیست...