صبح، وقتی به شما عرضِ ارادت میکرد
رجبهرج فرشِ حرم داشت عبادت میکرد
پیکِ حق گوشۀ صحن آمد و نقاره به دست
آیۀ "یُنفَخُ فی الصُّور..." تلاوت میکرد
با همین چشمِ پر از شرمِ گناهم دیدم
ماه، یک بار نه، صد بار سلامت میکرد
زیر باران کرم قلب گناهآلودم
کنج ایوان طلا قصد طهارت میکرد
کوهِ ابیات فرو ریخت، غزل می لرزید
در سرم قافیه و وزن قیامت میکرد
اشهد انَّ غزل...قافیه ها صف بستند
شعر مأموم شد و عشق امامت میکرد
وای انگار جهان دور حرم میچرخید
به گمانم که خدا داشت زیارت میکرد
#امام_رضا
#مارال_افشون
مـن دلـم پیش کـسی نیست ،تو را میخواهم!
آسـمــان دلـــم ابــری اســت، تــو را میخواهـم؛
#فاضل_نظری
ماییم و سینه ای که بوَد آشیان آه
ماییم و دیده ای که بود آشنای اشک...
#رهی_معیری
گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی، دگر انکار مکن
#محتشم_كاشانی
شعری بخوان به لهجه ی باران برای من
با گویش قشنگ خراسان برای من
حرفی بزن دوباره دلم تنگ گفت گوست
ای بهتر از شکوه بهاران برای من
چون قایقی که گم شده در اضطراب باد
چیزی نمانده تا خط پایان برای من
هرگز کسی شبیه تو پیدا نمی شود
آری میان این همه انسان برای من
آغوش گرم توست شروع دوباره ای
پایان روز های زمستان برای من
شعری بخوان که حال دلم را عوض کنی
آسوده تر شود غم زندان برای من
#محمد_درّودی
گفتا که دلت کجاست؟ گفتم: بَرِ او
پرسید که او کجاست؟ گفتم: در دل..!
#ابوسعید_ابوالخیر
مست کرد امشب نسیمِ مستِ شهریور مرا
گرچه باز از چشمِ تَر آبانم، از دلْ آذرم
ماه شهریور پر است از خاطراتِ عشقِ من
من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهریورم
شاهدم باش ای سحر! کامشب تو خندیدی و من
همچنان گریان به یادِ آن بتِ افسونگرم
#مهدی_اخوان_ثالث
سر تا قدمش کنج لب و گوشه چشم است
رحم است به چشمی که نگردد نگرانش
#صائب_تبریزی 💚
ﺁﻥ کوپه ی ﺗﻬﯽ ﻣﻨﻢ ﺁﺭﯼ ﻛﻪ مانده ام
ﺧﺎﻟﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ !
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺕ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ می رود
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺗﻮ !
#محمدعلی_بهمنی🖤
چیزی که میان من و تو نیست غریبیست
صد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم
#فاضل_نظری
عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده
جان ما را دیدن ایشان مبادا بیشما
جانهای مرده را ای چون دم عیسی شما
ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بیشما
#مولانا
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
#فاضل_نظری
دست به دستِ مدّعی شانهبهشانه میروی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه میروی!
بیخبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیدهدم
گرمتر از شرارهی آهِ شبانه میروی
من به زبانِ اشکِ خود میدهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه میروی
در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بیخبر سوی کرانه میروی!
گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدّعی همچو زمانه میروی
حال که داستانِ من، بهرِ تو شد فسانهای
باز بگو به خوابِ خوش با چه فسانه میروی؟
#شفيعی_کدکنی
میخانهای است در دلم از شور عسکری
لشکر به لشکر از پی انگور عسکری
مستان به کوچهکوچهی تاریخ سرزدند
در پرده بود چهرهی مستور عسکری
آمیخت تا به هم، دو جهان را فرا گرفت
جوش و خروش مهدوی و شور عسکری
درّندگان، شکنجهگران و حرامیان
زندان و پاسبان همه مسحور عسکری
محکوم ذلت است و شکست است و نیستی
مکر و فریب دشمن مغرور عسکری
فریاد ایستادگی و استقامت است
در سطرسطر مکتب و منشور عسکری
در من کسی شبیه گدایان سامراست
مبهوت آن کرامت و مسرور عسکری
این بوی نرگس است که پیچیده در جهان
نور محمّد است و علی، نور عسکری
#مهدی_جهاندار
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو این چنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد
دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی در میان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسۀ آب است
وقت گریز روضههای خیزران باشد
#محمدعلی_بیابانی
گفتی که از نهانِ دلت با خبر نیم؛
تو در دلی، کدام نهان بر تو فاش نیست
#طالب_آملی
بیا آبی بزن بر آتش تُند تَنشهایم
که دل در بیقراریهاش، آرام از تو میگیرد
#حسین_منزوی
نبی سِرشت و علی شوکت و حسن سیما
حسین سیرت و میراث دار آل کسا
کریم مثل حسن، مهربان شبیه حسین
پناهگاه فقیران و ملجا ضعفا
هزار حاتم طایی گدای دربارش
خدای جود و کرم پادشاه فضل و سخا
"زکی" و "خالص" و "صامت"، "سراجِ" اهل ولا
"کریم"و "ناصح" و "طاهر"، "شفیعِ" روز جزا
"ابومحمد"، "ابنُ الرضا"، "سخی" و "رفیق"
امام یازدهم آن کمال بی همتا
شَهی که نقطه پرگار آفرینش اوست
طفیل هستی او بود خلق ارض و سما
خَم است پیش دو ابروش گردنِ گردون
به خاک پاش فتادست عالم بالا
کلاه از سر هفت آسمان زمین افتد
اگرکنند نگاهی بر آن قد رعنا
به دست بوسی او اولیاء مفتخرند
به پای بوسی او جبرئیل گشته دوتا
نشد به حج برود گرچه او، ملالی نیست
که حج ز یُمن قبول امام یافت بها
ز داغ دوری او کعبه داغدار بُود
ازآن نموده به تن جامه سیاه عزا
امام، رُکن حقیقی کعبه می باشد
که کعبه گرم طواف است دور سامرّا
کلید عالم امکان به دست هایش بود
به حصر بود ولی بود سیّدُالاُمَرا
به حصر بود ولی پادشاه عالم بود
که نیست شیر خدا را ز سلسله پروا
نگاه کن که اسیران پیچ زلف تواییم
کدام شاه به غیر از تو میخرد ما را
چه نور بود که از چهره تو تابان بود
که شیر رام تو شد همچو آهوان ختا
به دست های تو افتاده لرزه آقاجان
چه کرده با جگر تو مگر که زهر جفا
غریب بودی و مظلوم همچنان حیدر
جوان شهید شدی مثل مادرت زهرا
پسر رسید به بالین و آب دستت داد
رسیده است زمان گریز کرببلا
پسر رسید در اینجا به محضر پدرش
پدر رسید کنار پسر ولی آنجا
به پاره های تن اکبرش گریست حسین
کشید ناله "عفی بعدک علی الدنیا"
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم