ﺁﻥ کوپه ی ﺗﻬﯽ ﻣﻨﻢ ﺁﺭﯼ ﻛﻪ مانده ام
ﺧﺎﻟﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ !
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺕ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ می رود
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺗﻮ !
#محمدعلی_بهمنی🖤
خود را فکنده ایم که بالا برندمان
در باطن تواضع ما هم تکبّر است
#عاصی_خراسانی
چیزی که میان من و تو نیست غریبیست
صد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم
#فاضل_نظری
گویند که هر تیره شبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
#طبیب_اصفهانی
عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده
جان ما را دیدن ایشان مبادا بیشما
جانهای مرده را ای چون دم عیسی شما
ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بیشما
#مولانا
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
#فاضل_نظری
دست به دستِ مدّعی شانهبهشانه میروی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه میروی!
بیخبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیدهدم
گرمتر از شرارهی آهِ شبانه میروی
من به زبانِ اشکِ خود میدهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه میروی
در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بیخبر سوی کرانه میروی!
گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدّعی همچو زمانه میروی
حال که داستانِ من، بهرِ تو شد فسانهای
باز بگو به خوابِ خوش با چه فسانه میروی؟
#شفيعی_کدکنی
میخانهای است در دلم از شور عسکری
لشکر به لشکر از پی انگور عسکری
مستان به کوچهکوچهی تاریخ سرزدند
در پرده بود چهرهی مستور عسکری
آمیخت تا به هم، دو جهان را فرا گرفت
جوش و خروش مهدوی و شور عسکری
درّندگان، شکنجهگران و حرامیان
زندان و پاسبان همه مسحور عسکری
محکوم ذلت است و شکست است و نیستی
مکر و فریب دشمن مغرور عسکری
فریاد ایستادگی و استقامت است
در سطرسطر مکتب و منشور عسکری
در من کسی شبیه گدایان سامراست
مبهوت آن کرامت و مسرور عسکری
این بوی نرگس است که پیچیده در جهان
نور محمّد است و علی، نور عسکری
#مهدی_جهاندار
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو این چنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد
دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی در میان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسۀ آب است
وقت گریز روضههای خیزران باشد
#محمدعلی_بیابانی
گفتی که از نهانِ دلت با خبر نیم؛
تو در دلی، کدام نهان بر تو فاش نیست
#طالب_آملی
بیا آبی بزن بر آتش تُند تَنشهایم
که دل در بیقراریهاش، آرام از تو میگیرد
#حسین_منزوی
نبی سِرشت و علی شوکت و حسن سیما
حسین سیرت و میراث دار آل کسا
کریم مثل حسن، مهربان شبیه حسین
پناهگاه فقیران و ملجا ضعفا
هزار حاتم طایی گدای دربارش
خدای جود و کرم پادشاه فضل و سخا
"زکی" و "خالص" و "صامت"، "سراجِ" اهل ولا
"کریم"و "ناصح" و "طاهر"، "شفیعِ" روز جزا
"ابومحمد"، "ابنُ الرضا"، "سخی" و "رفیق"
امام یازدهم آن کمال بی همتا
شَهی که نقطه پرگار آفرینش اوست
طفیل هستی او بود خلق ارض و سما
خَم است پیش دو ابروش گردنِ گردون
به خاک پاش فتادست عالم بالا
کلاه از سر هفت آسمان زمین افتد
اگرکنند نگاهی بر آن قد رعنا
به دست بوسی او اولیاء مفتخرند
به پای بوسی او جبرئیل گشته دوتا
نشد به حج برود گرچه او، ملالی نیست
که حج ز یُمن قبول امام یافت بها
ز داغ دوری او کعبه داغدار بُود
ازآن نموده به تن جامه سیاه عزا
امام، رُکن حقیقی کعبه می باشد
که کعبه گرم طواف است دور سامرّا
کلید عالم امکان به دست هایش بود
به حصر بود ولی بود سیّدُالاُمَرا
به حصر بود ولی پادشاه عالم بود
که نیست شیر خدا را ز سلسله پروا
نگاه کن که اسیران پیچ زلف تواییم
کدام شاه به غیر از تو میخرد ما را
چه نور بود که از چهره تو تابان بود
که شیر رام تو شد همچو آهوان ختا
به دست های تو افتاده لرزه آقاجان
چه کرده با جگر تو مگر که زهر جفا
غریب بودی و مظلوم همچنان حیدر
جوان شهید شدی مثل مادرت زهرا
پسر رسید به بالین و آب دستت داد
رسیده است زمان گریز کرببلا
پسر رسید در اینجا به محضر پدرش
پدر رسید کنار پسر ولی آنجا
به پاره های تن اکبرش گریست حسین
کشید ناله "عفی بعدک علی الدنیا"
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
دنیا بدون لطف حسن های اهل بیت
جایی برای زندگی شاعرانه نیست
هرچه که گفته اند ادیبان و شاعران
عشق مجازی است ولی عاشقانه نیست
دل در بر دو غربت پر غم سپرده ام
غربت که سهل تر ز نی و تازیانه نیست
عارف کسی که حب حسن در دلش بود
شعرِ بدونِ حُسنِ حسن عارفانه نیست
#محمدجواد_جلالی
والعن یزید خامسا...
بر شبه یهود و هرچه نعثل لعنت
بر تفرقه اندازیِ اَحول لعنت
ای دوست! یزید پنجمین متهم است
بر متهم ردیف اول لعنت!
#مسعود_یوسف_پور
علی را دوست میدارم
چنان باران چنان لبخند
علی آزاد از دنیا
ومن در عشق او در بند
همیشه فاش میگویم
امیر من تویی تنها
منم آشفته از عشقت
تویی شیرین تر از هر قند
شراب عشق مینوشم
و از خود چشم میپوشم
منم مشتاق دیدارت
بزن بر روی من لبخند
#امیر_المومنین
#محمدجواد_جلالی
🔹یوسف گمگشته🔹
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
چشمانتظارت شهرهامان کوچه در کوچه
غرق خیالِ بوسه بر پایت، خیابانها
مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان
بیتاب تسبیح سحرگاهت، شبستانها
مهدیهها دل بردهاند از حوض مسجدها
دور «ولیِّ عصر» میگردند میدانها...
پُر میشود شهر از نوای «آیة الکرسی»
تا بگذری از زیر این دروازه قرآنها...
در خواب، چشمان تو را دیدند نرگسها
شوق گل روی تو را دارند گلدانها
ای در صدای مهربانت حجتی کامل!
ای در نگاه روشنت اثبات برهانها!
هر جمعه در شهری برایت ندبه میخوانیم
تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعانها...
#قاسم_صرافان
جمعه ها بی تو دلِ تنگ ِ زمین بی تاب ست
و تمنّای دلم دیدن آن ارباب است
جمعهها حال دلم،حال همان سیل زده ست
که نیایی همهی زندگی اش بر آب ست!
#نگین_نقیبی
نیمی از جان مرا بردی ، محبت داشتی
نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی
دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی
خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی
من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
#سجاد_سامانی