از آستین کوتاه زاهد چه صرفه ای بُرد؟
وقتی به سوی دنیا دستِ بلند دارد
#عاصی_خراسانی
فانی! دکانِ عشق به هر کوچه وا مکُن
یک دل متاع داری و یک دلسِتان بس است
#فانی_کشمیری
انگور، باید از چهل پیمانه رد میشد
تا اشکهایش، مست کردن را بلد میشد
باید چهل شب، توی دیگ صبر میجوشید
تا حد صبرش در غم و شادی، رَصد میشد
در تشت دنیا هی لگد میخورد پی در پی
بیخود شدنهایش به سختی، مستند میشد
گویا، ریاضتها همه حکم عبادت داشت
ذکر لب هر دانه، وقتی که صمد میشد
منصور حلاّج درون حبهّ، میبالید
هر حبّهای در این دگرگونی، احد میشد
#مهتاب_بهشتی
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر
عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر
آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر
#سجاد_سامانی
سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا میزد
جهالت راهبر می شد خودش را نور جا میزد
نمی بارید غیر از غم،نمیرویید غیر از یأس
گل ریحانه در گور حماقت دست و پا میزد
زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها
زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا میزد
خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا
به شادی دست در خلق هزاران ماجرا میزد
برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن
زمین دست توسل رو به درگاه خدا میزد
خدا آورد ابراهیم را در هیبتی دیگر
نسیم نور و رحمت را برای امتی دیگر
زمین خوردند بتها با قدومش تا جهان فهمید
زمین افتادن بتهاست دست قدرتی دیگر
زبان پادشاهان لال شد کسری ترک برداشت
به سردی رفت آتشگاه و رو شد آیتی دیگر
خدا در عرش با خود داشت احمد را ولی بخشید
به دنیا بهترینش را که باشد رحمتی دیگر
بساط ظلم را برچید و شیطان غرق ماتم شد
محمد آمد و آورد با خود دولتی دیگر
رسول دین رحمت شد جهان غرق سعادت شد
به ما بخشید با قرآن و عترت شوکتی دیگر
زمین جای قشنگی شد برای زندگی وقتی
که او با آل خود بخشید بر آن قیمتی دیگر
#محمدجواد_منوچهری
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
#سعدی
🔹محمد است محمد🔹
همین بس است به مدحش محمد است محمد
حمید و حامد و محمود و احمد است محمد
قسم به شوق اویس و قسم به بهت بحیرا
که آفتاب کمالات بیحد است محمد
چه کوچهها که نشستند در مسیر عبورش
به نور و عطر و تبسّم زبانزد است محمد
ستارۀ شب مکه، طلوع صبح مدینه
به یُمن آینه خورشید مشهد است محمد
اگر چه بین رسولان سر آمد است سرآمد
به رسم حُسن ختام آخر آمدهست محمد
و باز میرسد از جانب حجاز سواری
که هر که دید بگوید محمد است محمد
#سیدمحمدجواد_شرافت