.
#اسارت
#شام
#ترکیب_بند
۷۷۹
شامیان خون به دل عترت طاها نکنید
خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید
ما عزادار عزیزان خداییم ولی
پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید
پای سرهای بریده همگی رقصیدید
لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید
گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما
نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید
سر بازار اگر قافله را هو کردید
عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید
گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید
صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#اسارت
#شام
#ترکیب_بند
۷۸۰
رفتی و بعد تو ای یار خدا رحم کند
شام، قلبم شده خونبار خدا رحم کند
سایه ام را که ندیدهست کسی تا حالا
مانده ام بر سر بازار خدا رحم کند
محملم پرده ندارد همه غارت شده ایم
وای از اینهمه آزار خدا رحم کند
بود ناموس تو در کوچه و بازار حسین
وسط دیدهی انظار خدا رحم کند
سنگ برداشت یکی تا که به سرها بزند
هدفش راس علمدار خدا رحم کند
دسته بسته به سوی بزم شرابم بردند
چه شود عاقبت کار خدا رحم کند
مجلس مِی خورهگی شان، چقدَر طول کشید
خواهرت گشت گرفتار خدا رحم کند
#محمود_اسدی_شائق✍
#ماه_صفر
.
#ترکیب_بند
#مدح_امام_رضا علیه السلام (رضوی)
➖➖➖
به دست لطف تو روزی کم فراوان است
که درحریم تو "دارالکرم" فراوان است
زبان گریهی بیاختیار میگوید؛
"و یَسمَعونَ کَلامی" که غم فراوان است
به کیمیای تو هر قطره میرسد به کمال
کنار آبخوری جام جم فراوان است
قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض
اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است
نمونهاند سلیمان و حاتم طائی
گدا برای تو از این رقم فراوان است
قسم به جان جواد تو میدهم گرچه
برای عرض نیازم قسم فراوان است
به شعر سادهی من هم صله عنایت کن
اگر چه دور و برت محتشم فراوان است
دو دست خالی و بار گناه آوردم
به بارگاه تو آقا پناه آوردم
دوباره عرضادب، عرضاحترام از دور
دوباره قسمت ما میشود؛ "سلام از دور"
"سلام حضرت سلطان، مرا نمیطلبی؟"
ببین چقدر فرستادهام پیام از دور
منی که دست بهسینه گذاشتم هرصبح،
سلام دادهام از روی پشتبام، از دور...!
اویس نیستم، اما نسیم رحمت تو
همیشه درد مرا داده التیام از دور
نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا
به یک اشارهی کوتاه کرده رام از دور
بهرغم فاصله، گلدستههای تو انداخت
کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور
دلم هوایی دیدار توست از نزدیک...
اگرچه لطف تو بودهست مستدام از دور
پناه ما کرم توست یا امام رضا
زیارت حرم توست یا امام رضا
خوشا به حال هرآنکس که شد مسافر تو
که جنّ و انس و ملک بودهاند زائر تو
تمام ثروت عالم نصیب آن دل شد
که مشهدی شده و آمده مجاور تو
دل کبوتر صحن تو شاد خواهد شد
دمی که پر بزند در حریم طاهر تو
رضای توست رضای خدا #امام_رضا
گذشته است اگر از همه به خاطر تو
چقدر در دل خود با تو حرفها دارد
که بین قافیهها گم شدهست شاعر تو
حدیث جابر پیغمبر است مدرک ما
به کافری هرآن کس که بوده کافر تو
به لطف توست که ما گریهکن شدیم آقا
هزارشکر که شد رزق ما شعائر تو
تو مشرفی به غم کربلا، تو روضه بخوان
تو روضهخوان حسینی، بیا تو روضه بخوان
دلم گرفته از این روزگار یابنشبیب
چرا که رنگ خزان شد بهار یابنشبیب
به هوش باش که "ان کنت باکیا لشیء"
فقط برای حسینم ببار یابنشبیب
همان که از اثر تشنگی به چشمانش
شد آسمان و زمین چون غبار یابنشبیب
همان که آب شد از آن زمان که بر نی دید
که شد به نیزه سر شیرخوار یابنشبیب
حجاب عرش خداوند بود عمهی ما
که شد به ناقهی عریان سوار یابنشبیب
از اهلبیت اسارت نرفته بود زنی
علیالخصوص در آن گیرودار یابنشبیب
ولی بدان پسرم انتقام میگیرد
کشیدهایم اگر انتظار یابنشبیب
به نیّت فرج عاجل امام زمان
دعا کنیم برای دل امام زمان
به هر نوشتهی دیگر مقدم است هنوز
کسیکه هرچه بگوییم از او کم است هنوز
علاج هجر بهجز صبح بودن او نیست
که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز
خودش وحید و فرید و طرید خوانده شده
ولی پناه و امید دوعالم است هنوز
به انتقام عزیزان دین میآید او
که روی گنبد اسلام پرچم است هنوز
اگرچه نیست، ولی لحظهلحظه با یادش
بساط عاشقی ما فراهم است هنوز
برای شستن درد فراق کافی نیست
که روی گونهی ما اشک نمنم است هنوز؟
خدا کند که به او مژدهی ربیع دهند
که صبحوشام برایش محرم است هنوز.
دعا کنیم شب هجر را سحر برسد
زمان غیبت مولای ما به سر برسد
➖➖➖
#مجتبی_خرسندی✍
.
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#ترکیب_بند
شکر خدا که باغمتان آشنا شدیم
ازشیعیان عاشق آل عبا شدیم
مدیون این محبت بی منتهاشدیم
بالطف پادشاه بر این در گداشدیم
دنیا بدون نور علی..در سیاهی است
کار گدای کوی علی پادشاهی است
آنها سفینه های نجات شریعتند
طفلان قومشان همه پیر طریقنتد
صاحب لوای عرصه حق وحقیقتند
لحظه به لحظه سوی خدا درعزیمتند
ما از قدیم شامل احسانشان شدیم
عاشق شدیم و دست به دامانشان شدیم
جبریل کیست؟خادم ودربان اهل بیت
ما کیستیم؟تشنه باران اهل بیت
ازنسل باشرافت سلمان اهل بیت
هرکس دخیل بست به دامان اهل بیت
حاجت رواترین غزل این کتاب شد
یعنی که ذره بود ولی آفتاب شد
این شعر پاک ذره ای ازلطف مجتبی است
عالم فدای مرحمت پور مرتضی است
تصویری ازجمال دل انگیز مصطفی است
دست کریم اوست که مشکل گشای ماست
توجان پاک فاطمه ای ماه پنج تن
هستم گدای سفره لطف تو یا حسن
قدقامت قیام تو بی شک قیامت است
صلح وتو اوج غیرت و عین شجاعت است
اسرار تو به سینه شاه ولایت است
صبر تو آیتی است که سرامامت است
خون گریه کرده ایم برای تو یا حسن
پس سینه میزنیم به پای تو یا حسن
سرتا به پای تو اخلاص در عمل
طعم اطاعتت شده اهلا من العسل
ای شیر ذولفقار بدست شب جمل
این ضرب شصت توست ندارد دگر مثل
ازهول حمله ات همه گشتند بی قرار
ازتیغ آبدار تو لا یمکن الفرار..
فتح جمل که بی دم مولا نمیشود
بی دست مجتبی گره ای وا نمیشود
قطره حریف وسعت دریا نمیشود
یعنی که هیچ کس یل زهرا نمیشود
درچهرات تلا لویی ازنور فاطمه است
سردار سروران عرب پور فاطمه است
تا دست رد به سینه نامردها زدی
ازخود پلی به مقصد کرببلا زدی
دروقت جنگ شیرخدا راصدا زدی
با تیع پای آن شتر سرخ را زدی
مانند ضربه ای که علی..زد به عبدود
گفت است آفرین به تو جبریل بی عدد
دیدم روایتی سندش هست دربحار
وقتی علی به روز جمل زد به کارزار
گویا که شیر نری رفت برشکار
گفتند الفرار همه از برق ذولفقار..
دیدند آل طلحه ودیدند بن زبیر
بی حب مرتضی نشوی عاقبت به خیر
#سید_مجتبی_اقوامی
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹ای اهل حرم!🔹
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
این ماه مدینهست که بر هودجی از نور
میآید و این خطه پر از شادی و شور است
گل میدمد از ششجهت جادۀ ساوه
این دشت سراسر همه وجد است و سرور است
تسبیحکنان است در این بادیه، هر سنگ
صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است
آواز صبوحی زده باران سحرگاه
هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است
چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است
ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است
::
چون از سفر آن محمل مأنوس برآید
بس لالۀ خوشرنگ به پابوس برآید
بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه
«سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید
در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی
از عالَم معقول به محسوس برآید
این ماه درخشنده چه ماهیست که هر صبح
خورشید پی دیدنش از طوس برآید
آیینه در آیینه از ایوان بلندش
صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید
این روضه، سرای کرم ماست، بیایید
ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید
::
درهای بهشت از ملکوت تو گشودهست
صد دستهگل از دست قنوت تو گشودهست
در حلقۀ نورانی گلهای سحرخیز
سجادۀ تسبیح سکوت تو گشودهست
گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش
ایوان جلال و جبروت تو گشودهست
در فصل دعا، دست نیاز گل مریم
بر خان کریمانۀ قوت تو گشودهست
هر آیهای از سورۀ نورانی کوثر
فصلی به مقامات ثبوت تو گشودهست
این آینه تصویر به تصویر شکفتهست
تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفتهست
📝 #زکریا_اخلاقی
#ورود_حضرت_معصومه_به_قم
.
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترکیب_بند
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری
ای بانویی که ثانی زهرای اطهری
دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم
از جمله ی خلایق عالم تو برتری
پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای
هر کس رسید بر حرمت خوب میخری
بانوی آسمانی خاکی نشین من
با لطف خود همیشه کنی ذره پروری
دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان
وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری
بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن
کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن
جانم فدای آن همه دل بیقراریت
در هجر یار آن همه لحظه شماریت
جانم فدای درد فراقی که دیده ای
دنبال یار آن همه ناقه سواریت
جانم فدای سینه پر التهاب تو
جانم فدای آن همه اندوه و زاریت
هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟
داغ فراق بود که شد زخم کاریت
گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من
آن روضه ای که هست به چشم بهاریت
رخصت دهید روضه بخوانم برایتان
روضه بخوانم از سفر عمه جانتان
بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای
اما سربریده به نیزه ندیده ای
گرد و غبار راه به رویت نشسته است
اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟
راهی دراز آمده ای تا به قم ولی
از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟
بر سینه دستخط برادر گرفتی و ...
سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای
سختی راه نیرو و تابت گرفته بود
وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای
گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود
کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
#محمد_مبشری
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترکیب_بند
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری
ای بانویی که ثانی زهرای اطهری
دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم
از جمله ی خلایق عالم تو برتری
پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای
هر کس رسید بر حرمت خوب میخری
بانوی آسمانی خاکی نشین من
با لطف خود همیشه کنی ذره پروری
دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان
وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری
بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن
کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن
جانم فدای آن همه دل بیقراریت
در هجر یار آن همه لحظه شماریت
جانم فدای درد فراقی که دیده ای
دنبال یار آن همه ناقه سواریت
جانم فدای سینه پر التهاب تو
جانم فدای آن همه اندوه و زاریت
هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟
داغ فراق بود که شد زخم کاریت
گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من
آن روضه ای که هست به چشم بهاریت
رخصت دهید روضه بخوانم برایتان
روضه بخوانم از سفر عمه جانتان
بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای
اما سربریده به نیزه ندیده ای
گرد و غبار راه به رویت نشسته است
اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟
راهی دراز آمده ای تا به قم ولی
از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟
بر سینه دستخط برادر گرفتی و ...
سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای
سختی راه نیرو و تابت گرفته بود
وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای
گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود
کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
#محمد_مبشری
ایام #وفات_حضرت_معصومه
.
.
#ترکیب_بند #فاطمیه مدح و مرثیه
ما گرفتارِ گرفتارِ علی هستیم و بس
بیقرارِ یارِ بیمارِ علی هستیم و بس
روضهخوانِ روضهیِ یاسِ کبودِ کوچهایم
داغدارِ رویِ دلدارِ علی هستیم و بس
چشمِ ما ابرِ بهارِ غصّههایِ حیدر است
شعبهای از آهِ غمبارِ علی هستیم و بس
گاهگاهی با خیالِ یک مزارِ گمشده
فاتحهخوانِ شبِ تارِ علی هستیم و بس
پابهپایِ آهِ غمگینِ بقیعِ بیکسی
در حریمِ یاسِ گلزارِ علی هستیم و بس
با علی هستیم امّا مخفی و آرام ؟! نه
روضه میخوانیم امّا بر سرِ گمنام؟! نه
تربتش پیدا نکردیم و هوایی ماندهایم
در هوایِ روضه و آه و نوایی ماندهایم
انتظارِ یک نشان از آشنایش میکشیم
عاشقانه در تمنّایِ دعایی ماندهایم
میرسد از کعبه روزی صوتِ شیوایِ قصاص
تشنهیِ لبّیک بر تیغِ رهایی ماندهایم
سالها در انتظارِ دارو و درمانِ یار
با امیدِ مَرهم و دارالشّفایی ماندهایم
او که برگردد برایِ یاس میسازد حرم
قرنها در حسرتِ صحن و سرایی ماندهایم
میرسد آقا و میسازد برایش در بقیع
گنبد و گلدسته و اِیوانِ زرّین و ضریح
بیحرم را صاحبِ صحن و حرم کُن دلبرم
غصّههایِ کوچهیِ غم را تو کم کُن دلبرم
تیغ بردار و تقاصِ یاس را سرمشق کن
چارهیِ بغضِ دلِ شاهِ کرم کُن دلبرم
مادرت مانده میانِ دود و آتش پشتِ در
فکرِ گلبرگِ گلِ نیلوفرم کن دلبرم
خانهدارِ کوچکی در خانه جارو میزند
یادِ کدبانویِ زار و مضطرم کن دلبرم
شاه سر در چاه برده آه و شیون میکند
با علی گریه برایِ مادرم کن دلبرم
ذوالفقارِ انتقامِ یاس بردار و بیا
فصلِ زیبایِ قصاصِ بانویِ گلها بیا
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#حسین_ایمانی
.
.
#میلاد_حضرت_زینب سلام اللّه علیها
#ترکیب_بند
سبزترینهایِ سرودم تویی
سرخترینهایِ شعارِ منی
رمزِ طلاییِ رسیدن به عشق
همدم و همرازِ نگارِ منی
آمدی و خنده به لبها شکفت
دل غزلِ شادیِ دنیا شِنفت
گریهیِ بیتابیِ چشمِ تو گفت
نیست قراری و قرارِ منی
دست به دستِ همه قنداق شد
از تبِ تو فاطمه هم داغ شد
شد عسلین کامِ تو وقتی غزل
در بغلت زد که تو یارِ منی
قندِ دلت را نگهش آب کرد
بازویِ حق بهرِ تنت تاب کرد
آبِ وضو اشک و به تکبیرِ عشق
گفت حسین دار و ندارِ منی
از غمِ ارباب به تاب و تبی
مونسِ او هر سحر و هر شبی
خندهات از روزِ اَزل دلبریست
وقفِ حسین ابنِ علی زینبی
آمدهای یکتنه غوغا کنی
دست نَه پَر سویِ حسین وا کنی
آمدهای عاشقیِ ناب در
جادّهیِ عشق هویدا کنی
عشقِ تو از جنسِ دل و بندگیست
چشمهیِ عرفانیِ آزادگیست
زندگی از دیدِ تو آن زندگیست
که سر وُ جان در رَهش اهدا کنی
جنّتِ تو خامسِ آلِ عباست
عصمتَت ارثیهیِ خیرالنّساست
حُرمتِ افلاکیِ اهلِ کسا
بر اثرِ صبر تو پیدا کنی
دخترِ شیری و دلِ شیر را
کوفه و شام و غل و زنجیر را
خُرد و جوان مرد و زن و پیر با
قصّهیِ ایثار تو شیدا کنی
ای جبروتی زِ وفا در هُبوط
وِی ملکوتِ غم و صبر و سکوت
یافت فقط شاه مقامت که گفت
یادِ منم باش به وقتِ قنوت
شب به تمنّایِ نمازِ شبَت
روز در اندیشهیِ ذکرِ لبَت
هر شب و هر روز خدا ثبت کرد
زمزمه و نالهیِ یارب ربَت
اَلقرض امروز از آن روزهاست
که همه جا صحبت و حرف از خداست
آیِنهیِ مادرِ گلها تویی
زانویِ احساس پُلِ مَرکبَت
صاحبِ نطق و مثلِ حیدری
تو بدلِ بی بدلِ مادری
وصل به شهد و عسلِ کوثری
ای خَلفِ فاطمه در مرتبت
حسرتِ ایّوبِ نبی صبرِ تو
چشمهیِ جوشانِ ولی ابرِ تو
آیهای از روضهیِ کربوبلاست
هر نفس و هر دم و تاب و تبت
آیِنهیِ ماهِ کبودِ حرم
نایِ نی و آتش و دود و وَرم
فاطمیه آمد و آهسته گفت
زیرِ لب آرام بگو مادرم
مولِدِ اشک است نگه تر کنید
چشمِ پر از بار سبکتر کنید
مثلِ غریب از گلِ اَمَّنیُجیب
مَرهمی آمادهیِ بستر کنید
بسترِ اُمّیدِ علیکَالسّلام
دار و ندارِ دلِ خونِ امام
پهن شده فکرِ درِ سوخته
خاطرهیِ میخ وَ مادر کنید
سرخ شده میخ به رنگِ غروب
تلخ شده قصّه وُ سنگی قلوب
چادرِ خاکی به رویِ یاسِ خَم
ناله برایِ غمِ حیدر کنید
صورتِ این طفل به دیوار وای
چشمِ جوان مادرمان تار وای
فکرِ رَهِ وا شدنِ قفلِ این
لعلِ غم و بغضِ برادر کنید
فاطمیه آمده بانو مدد
روزیِ اشک از نگهت میرسد
بر نظرم در شبِ میلادِ اشک
قطرهای از کوهِ غمت میرسد
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی✍
.
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
چه خوب شد که ذکر دل ، علی علی است روز و شب
پناه اول آخرم ، فاطمه شد به لطف رب
چه خوب شد که گشته ام غلام قنبر کسی
که عالم از شجاعتش ، هنوز مانده در عجب
فراری اُحُد کجا ، دلاور احُد کجا
کجاست شان مصطفی ، نایب عافیت طلب
امان از آن که حُرمت ِ امین وحی را شکست
کشیده دین چه ها ازین ، خلیفه های بی ادب
به زیر دین ِ حضرت خدیجه ایم و فاطمه
اگر علی علی علی ، نشسته است روی لب
بناز شیعه تا ابد ، به دین آسمانی ات
سهم کدام مکتبی ، شده عقیله العرب
چه همتی ، چه غیرتی ،چه کرده است پای دین
فاطمه ی کرببلا ، زینب صبر آفرین
سلام ای عقیله ی ، تمامی زمانه ها
کسی نداشت مثل تو ، ز فاطمه نشانه ها
تو بی معلم عالمه ، فهیمه ای و فاضله
تو جاودنه گوهری ، در یم بی کرانه ها
نشانده کوه غیرتت ، وقار و صبر و هیبتت
حماسه ی حسین را ، به صدر جادوانه ها
تو دست بسته بسته ای ، دست بنی امیه را
حریف عزم راسخت ، نمی شود بهانه ها
چه گویم از کرامتت ، سرم فدای قدرتت
تو روضه ات بهشت را ، می آورد به خانه ها
سلام سایه ی سر و ، ملیکه ی حسینیان
سلام مطمئن ترین، پناه آخر الزمان
در آسمان عاشقی ، تو سرترین ستاره ای
سرآمد حسینیان ، میان هر هزاره ای
زمین و آسمان همه ، فدای آن خدای که
نکرد خلق غیر تو ، فاطمه ی دوباره ای
توسلی به حضرت ِ خطیبه ی فدک نما
بهم بریز کوفه را ، فقط به یک اشاره ای
علی حسین مجتبی ، فاطمه و محمدی
برای جمع پنج تن ، فقط تو استعاره ای
خطبه شام و کوفه ات ، شبیه خطبه فدک
نهیب زد سر ِ ستم :" هنوز هیچ کاره ای"
بت شکنی و دخترِ بت شکن مدینه ای
شیر زنی و دختر ِشیر زن مدینه ای
حماسه های حیدری، نشسته در کلام تو
به ظلم پشت پا زده ، فاطمه مرام تو
همیشه بهر یاورش ، امام می کند دعا
بود ولی ملتمس ِ دعای تو امام تو
به غیر چاره نفر ، خدا به کس نمی دهد
اجازه ورود را ، به کعبه ی مقام تو
تو قبله ی فضیلتی ،تو منتهای عزتی
بلند می شود حسین ، ز جا به احترام تو
گفته خدا تو زینت ِ شیر دلاور منی
مادر حیدری تو ، فخر کُنَد به نام تو
معجزه مانده عاجز از ، نامگره گشای تو
کار مسیح می کند ،بنده ی بنده های تو
تویی که حسرت همه ، ملائک است خدمتت
تهمت و سنگ و کعب نی ، نبود حق عصمتت
رواست کل سال ما ، محرم و صفر شود
گرفته جان شیعه را ، مصیبت اسارتت
مطهره ترین چرا ، تو را زدند با وضو
کاش نداشت نام دین ، قصه ی هتک حرمتت
کوری چشم حرمله ، فاتح شام و کوفه ای
معجر پاره پاره ات ،نکرد کم ز عزتت
تو در میان سلسله ، بخوان نشسته نافله
بخوان که باز هم خدا ، فخر کند به خلقتت
شکست پیش چشم تو ، غرور نازدانه ها
چه قدر داده غصه ی ، حرم تو را خجالتت
خدای صبر با دلت ، چه کرده اند شامیان
که بی رقیه روز و شب ، مرگ شده است حاجتت
تو از زمانه دیده ای ، چه غیر داغ پشت داغ
بگو که جز تو این همه ،کشیده است از فراق ؟!
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
به نام زینت مولا، به نام سیده زینب
شهنشاهان به قربان ِ غلام سیده زینب
به نام شیربانوی ِ مجاهدهای هر دوران
خدا زد استقامت را به نام سیده زینب
نیاورده به ابرو خم ، در آن دریای طوفان ها
که ترس از ظالمان باشد ، حرام سیده زینب
فراوان دیده این عالم ، قیامت آفرین اما
قیامت کرده در عالم ، قیام سیده زینب
ندیده غیر زیبایی ، به رغم میل دنیایی
که یک لحظه نچرخیده ، به کام سیده زینب
نه حَوا هست و آسیه ، نه مریم هست و نه هاجر
بُوَد بالاتر از این ها ، مقام سیده زینب
پس از زهرا به زن های دو عالم برتری دارد
کسی که گردن سبطین ، حق مادری دارد
به نام این همه ایمان ، به نام غیرت زینب
غلامم من ، غلامم من ، غلام همت زینب
به نام نافله خوان ِ سحرهای پر از ظلمت
به نام این همه تقوا ، به نام عصمت زینب
نزاید مادری دیگر ، خدیجه تر از این بانو
شده خرج خدا یک عمر ، کل ثروت زینب
امیر المومنین در دین ما تنها بُوَد مردی
که دارد یادگاری در ، جهان چون حضرت زینب
چو عباس است در عالم، همیشه پرچمش بالا
بگیرد هر که بر شانه ، لوای نصرت زینب
هزار و چار صد سال است در دنیا حرامی ها
نمی خواهند باشد الگوی زن عفت زینب
الا ای دشمن دین ، جنگ با حق درد سر دارد
بدان با چادر زینب ، در افتادن خطر دارد
حماسه آفرینی های زینب آفرین دارد
چو زهرا مادرش حق گردن دنیا و دین دارد
الا ای مردم عالم ، علی تنها نمی ماند
اگر زهرای اطهر مثل زینب جانشین دارد
تمام شیر زن های جهان قربان آن زن که
کفیلی چون یل شیر افکن ِ ام البنین دارد
چه باید گفت از آن بی معلم عالمه وقتی
که مداحی گرامی مثل زین العابدین دارد
زبانش لال هر که دست بسته خوانده آن را که
چو بابایش علی دست خدا در آستین دارد
به فردوس برین فردای محشر می بَرَد ما را
همین بانو که در سوریه فردوس برین دارد
اگر هستی حسینی یاد فردا غم نخور دیگر
به محشر حضرت زهرای سوریه کُنَد محشر
سلام ای حضرت ریحانه ی ریحانه ی طه
سلام ای قدر بسیارت ، فراتر از معماها
سلام ای مَحرم ِ درد دل عباس و قاسم ها
ز مادر با محبت تر ، برای پور لیلا ها
که پای قول خود مانده است مثل تو در این عالم؟
که پای اعتقاد خود ، چنین زد دل به دریاها
تو با فرعون شامی کرده ای کاری که تا محشر
بُوَد بالاتر از درک ِ همه هارون و موسی ها
سلام ای آخر آزادگی ، دریای آزادی
ذلیل عزم تو بانو ، اگر ها گشت و اماها
به تو رو میزنم هر وقت ، دلتنگ نجف هستم
که دختر جور دیگر قرب دارد پیش ِ باباها
دو عالم بر علی نازد ، علی نازد بر این دختر
ندیدم زینبی تر از ، امیرالمومنین حیدر
علی با چادر زهرا ، چه غوغایی ، چه تصویری
حسین بن علی دارد ، عجب همشیره ی شیری
من از آن خطبه هایی که ، عقیله خواند فهمیدم
حریف حرف حق هرگز ، نخواهد گشت شمشیری
زنی با دست بسته کرد مشت حیله ها را رو
زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری
به هر جمله که می گوید ، به روی منبر محمل
ز سرهای بریده می رسد آوای تکبیری
زنان کوفه این بانو ، که قرآن یادتان داده
نباشد حق الطافش ، به قرآن سنگ تکفیری
بریز ای چوب محمل اشک خون با آسمانی ها
نشد خواهر کُنَد بهر برادر گریه ی سیری
حسینش رفت در عالم ، چه آمد بر سرش یا رب
نمی شد باور ام حبیبه ، این بُوَد زینب
#محمد_حسین_رحیمیان
.
#ترکیب_بند
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#نصیر_حسنی ✍
صل الله علیکِ ایتها الصدیقه الشهیده
__
گریه بی امان به من بدهید
هیأتی را نشان به من بدهید
منصب روضهخوان به من بدهید
دردِ تا استخوان به من بدهید
روضهی امشبم پر از درد است
نغمهی بر لبم پر از درد است
روضهی امشبم نه دیوار است
نه در و حملههای اشرار است
نه از آن سیلی شرربار است
وَ نه از ضرب پا و مسمار است
امشب از بین خانه میگویم
از تب آن یگانه میگویم
روضهی امشبم پر از آه است
مَملُو از نکتههای جانکاه است
صحبت از پرده بر رخ ماه است
صحبت از دردهای بیگاه است
دیدههای پر اختــــر آوردم
روضه درد بســــــتر آوردم
درد پهلو گرفته جانش را
رمق پیکر و امانش را
کرده خم قامت جوانش را
درد برده همه توانش را
زندگی بی رمق چه دشوار است
قد خم، دست روی دیوار است
شده لاغر حبیبهی حیدر (نَاحِلَهَالجِسم)
غرق درد است سوره کوثر
یا که خوابیده است در بستر
یا عصایش شده قد دختر
بین خانه حزین و دلتنگ است
شاکی از روزگار دل سنگ است
چشمهایش دگر ندارد سو
غصه دارد دل مطهر او
گر که پنهان کند غم پهلو
چه کند با تورم بازو
از زمین و زمان شده خسته
دستمالی به دور سر بسته (مُعَصَبَهالرَأس)
از همان روز روضهی دیوار
از همان روز حملهی اشرار
روز حمله به عصمت دادار
سر او درد میکند انگار
درد دارد تمام جان و تنش
لرزه دارد به دست و در بدنش
از غریبیمان خبر دارد
دائماً دیدهگان تر دارد
مادرم دست بر کمر دارد
گویی از رفتنش خبر دارد
رو که بر کائنات میگیرد
ذکر "عجل وفات..." میگیرد
"سعی کردم که گریز انتهای شعر به روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) ختم بشه؛ ولی صاحبش اجازه نداد و صلاح ندونست". نصیرحسنی
....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹آه آتشین🔹
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
ببار از آسمانِ دیده باران
اگر گلپوش میخواهی زمین را
بیا بر صخرۀ اندوه چون موج
بگیریم از سر ماتم جبین را
به دشت سینه چون تنپوش خورشید
بپوشیم اشک و آه آتشین را
بیا روشن کنیم ای دیده با اشک
چراغ خاطر امّالبنین را
همان بانو که حُسنش آفریدهست
به ذهن آفرینش آفرین را
بگیر ای عشق پرواز کلامی
که گویم آستانش را سلامی
چو شمعی در حریم خانه میسوخت
که از هُرمش پر پروانه میسوخت
چه داغی داشت در جان کز شرارش
دل هر عاقل و دیوانه میسوخت
ز حسرت از تنور سرخ آهش
در و دیوار هر کاشانه میسوخت
دل و جانش چو بغض سرخ خورشید
ز داغ ماتم جانانه میسوخت...
به یاد آن کبوترها که رفتند
دل او در قفس تنها نمیسوخت
تمام هیئت افلاک از این درد
نگاه ابر بود و گریه میکرد!
مگر خورشید، آتش در جگر داشت؟
که در دل، زخمهایی شعلهور داشت
دل سنگ از شرار سینهاش سوخت
به قلب صخره هم آهش اثر داشت
پس از کوچ شهیدان از دل دشت
چو دریا دامنی از گریه تر داشت
به یاد دستهای ساقی عشق
ز غم دستی به دل، دستی به سر داشت
نه تنها روز، چون مرغ شباهنگ
سر فریاد هر شب تا سحر داشت
چو رنگ کاروان کوچ، صد داغ
به دل آن مادر از هجر پسر داشت
دلی بود و در آن آلالۀ درد
چه میرُست از نگاهش؟ نالۀ درد...
#غلامرضا_شکوهی✍
.
.
#حضرت_زهرا
#ترکیب_بند فاطمی مهدوی
چگونه از تو بخوانم ملیکه ی دل ها
که وقت مدح تو درمانده اند دعبل ها
فضائلت شده الگو برای فاضل ها
و پای درس تو کامل شدند کامل ها
سرودن از تو یقین کار این قلم ها نیست
بزرگی تو که جایش میان کم ها نیست
عفاف چادر تو مظهر نجابت شد
یهودی از شرف نور آن هدایت شد
تمام هستی هر شیعه در قیامت شد
چرا که یک نخ آن ضامن شفاعت شد
چقدر شعر که با ذوق چادرت گُل کرد
و شاعرت به گُل ِچادرت توسّل کرد
تویی که خُلقاً و خَلقاً پیمبری بانو
دل از ملائکه ی عرش می بری بانو
تو بر تمام زنان جهان سری، بانو
چرا که کفو علی شیر خیبری بانو
فقط نه بهر زنان، سروری به مردان هم
به غیر حیدر کرّار و احمد خاتم
گرفته مرغ دل من فقط نشانه ی تو
چرا که جنّت قلبم شد آشیانه ی تو
شده نماد کرامت، کریم خانه ی تو
بس است بر همگان لطف بی کرانه ی تو
شده ست رازق ما، سفره های جود شما
که دست دسته ی دستاس توست روزی ما
تو سفره داری و من ریزه خوار و مسکینم
تو مادرم شده ای پس غمی نمی بینم
محبتت شده اصل اصول آیینم
و بغض دشمن تو شد تمامی دینم
شده ست ذکر لبم لعن آن سه تا غاصب
که شد برائت ِ از دشمنان تو واجب
تو سرّ خلقت عالم، ولیة اللهی
تو بر تمامی اسرار خلق، آگاهی
کسی که از تو جدا شد رود به گمراهی
خدا به تو بدهد هر چه را که می خواهی
بیا و جان بده قلب صبور مهدی را
بخواه مادر محسن، ظهور مهدی را
ببین که منتقمت دربه در شده یک عمر
دقایقش همه با روضه سر شده یک عمر
شنیده ناله ی تو، خون جگر شده یک عمر
گریز روضه ی او میخ در شده یک عمر
بخوان دعای کسی چون دعای مادر میست
به قول تو،کسی از او شکسته دل تر نیست
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#ترکیب_بند مدحومرثیه
#حضرت_رباب سلاماللهعلیها
و حضرت علیاصغر علیهالسلام
سلام ما به تو ای شرح ربّآب، رباب!
که با رشادت خود کردی انقلاب رباب
جهان حقارت محض است در برابر تو
که در نگاه تو شد کمتر از حباب رباب
چنان عزیز و بزرگی که در سیاهی شام
به احترام تو میتابد آفتاب رباب
به شاهکار بزرگ سلاح گریهی توست
اگر بنای ستم میشود خراب رباب
هزاربار به سعی صفا و مروه شدی
هزارمرتبه دیدی ولی سراب رباب
پس از حسین که بیسایه ماند در دل دشت
در آفتاب نشستی تو بینقاب رباب
غم حسین و علیاصغر تو کشت تو را
خدا کند نروی مجلس شراب رباب!
ولی تو را پی سرهای روی نی بردند
تو تشنه بودی و پیش تو "آب" میخوردند
فقط نه این که کشیده حرم عذاب از آب
که بودهست عذاب دل رباب از آب
به احترام لب تشنهی علیاصغر
تمام عمر خجالت کشیده آب از آب
عجیب نیست اگر سرکشوخروشان است
ربوده العطش اهل خیمه تاب از آب
پس از جنایت آنروز قوم اهل گناه
کسی نداشته انگیزهی ثواب از آب
هنوز هم که هنوز است دلخوری دارند
ستاره و فلک و ماه و آفتاب از آب
در این میانه ندارد اگرچه تقصیری
ولی نمانده بهغیر از دل کباب از آب
مرا ببخش و حلالم کن ای عروس علی
به گوش جان رباب آمد این خطاب از آب
رباب راز دل خسته با خدا میگفت
تمام غصهی خودرا به نیزهها میگفت
همین که دید برای تو انتخاب نشد
دلش گرفت که سرباز تو حساب نشد
هنوز هم که هنوز است ماندهام که چرا
دل فرات برای علی کباب نشد؟
دوجرعه آب برای لب تو کافی بود
بگو چهشد که فرات از غم تو آب نشد؟
هزار بار حرم را طواف کرد رباب
ولی چهسود که سهمش بجز سراب نشد
به احترام حسین و علی به سایه نرفت
که سایهی سر او غیر آفتاب نشد
چه خوابهای قشنگی برای اصغر دید
به گریه گفت ولی؛ کودکم بخواب، نشد.
رباب آب شد از غصهی علی اصغر
اگرچه آب نصیب لب رباب نشد...
به یاد اصغر، حال رباب آشفتهست
که روی نیزه به مادر چهحرفها گفتهست
برای اين که کند ختم ماجرا را تير
بساط مرگ مرا میکند مهيّا تير
چه فکرهای قشنگی، خيال میکردم
که با گلوم کمی میکند مدارا تير
نديد چشم زمين مثل مرگ من مرگی
گلوی ناز مرا کرده ارباًاربا تير
نياز نيست به اين قدرت و به اين شدّت
يواش هم برسد باز میشود جا تير
ولی چگونه دلش آمده که میشکند
عصای پيری بابا و مادری را تير
قرار بود علیاکبری دگر باشم
قرار بود که عباس ديگر... اما تير...
یکی میآید و با قصد انتقام آخر
به سمت حرملهها میزنند فردا تیر
به حرمت تن بیسر بیا امام زمان
بهخون حنجر اصغر بیا امام زمان.
#مجتبی_خرسندی✍
#حضرت_رباب_سلاماللهعلیها
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
.
.
#امام_سجاد_علیه_السلام
#ترکیب_بند #مدح
صحیفه
با سجدههاش زینت سجّادهها شدهست
سجّادهاش ادامهی عرش خدا شدهست
مجموعهی تمام صفات پیمبری
آئینهی تمامقد مرتضی شدهست
هم افتخار قوم بنیهاشم عرب
هم افتخار مردم ایران ما شدهست
ارباب بوده است، ولی از فروتنی
همسفره با یتیم و اسیر و گدا شدهست
بیمار مصلحت شده، اما بهلطف خویش
بیماری تمام جهان را دوا شدهست
در معرکه نبوده، ولی کفر دشمنان
با ذوالفقار خطبهی او برملا شدهست
از برکت صحیفهی او سالهای سال
باب نجات بر همهی خلق وا شدهست
شد از کلام ناب تو دنیا به کام خلق
« دون کلام خالق و فوق کلام خلق »
این مصحفی که از هنر آیینهکاری است
پنجاهوچار پنجره تا رستگاری است
این بوستان که در دل هر چشمهای از آن
از هر طرف مکارم اخلاق جاری است
آن را زبور آلمحمد نوشتهاند
چون چاره در برابر آن خاکساری است
معروف بوده است به انجیل اهلبیت
پس هرکسی که حافظ او شد حواری است
حق است در برابر ظلم ایستادگی
حق در قبال آدم مظلوم، یاری است
گاهی بیا سری بزن اینجا، که حاصلش
در اوج ناامیدی، امیدواری است
هرکس که خواست تالی آن را بیاورد
معلوم شد که عاقبتش شرمساری است
دور از خداست هرکه به فکر رهایی است
هرکس که ماند پای شما کربلایی است
ای یادگار کشتهی مظلوم کربلا
چشمان توست مقتل منظوم کربلا
آندیدهها چهدیده؟ کهخون گریهکردهاست
یکعمر بر مصیبت مظلوم کربلا
غمگین مباش، فتح تو در شاموکوفه است
ای مرد از مبارزه محروم کربلا
آن خطبهخوانی تو و زینب اگر نبود
روشن نمیشد اینهمه مفهوم کربلا
تو قاضیالقضاة شدی و صحیفهات
آیینه شد به چهرهی معصوم کربلا
پیروز در همیشهی تاریخ شد حسین
این شد همان نتیجهی معلوم کربلا
یکروز میرسد که مجازات میشود
با دست عشق، دشمن محکوم کربلا
پایان راه این شب جانکاه میرسد
روزی امام منتقم از راه میرسد...
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
.
.
بکم فتح الله و بکم یختم
#ترکیب_بند تقدیم به محضر #حضرت_علی_اکبر صلوات الله علیه
چشم در چشم ابوفاضل شد
کار تشخیص کمی مشکل شد
پرده ی چهره ی خود را برداشت
ماه در روز دهم کامل شد
دست انداخت به آغوش پدر
سوره ی عشق خدا نازل شد
تا که چشم بد از او دور شود
جای اسپند به آتش دل شد
جامه ی رزم به تن کرد ، چقدر
بین این جامه علی خوشگل شد
هم تداعی پیمبر می کرد
هم زمان جلوه ی حیدر می کرد
خیمه قرآن غنی تر دارد
سوره هایی مدنی تر دارد
خُلق و خویَش چو پیمبر اما
کرمی بس حسنی تر دارد
گونه هایش چو عقیق یمن است
لب سرخی یمنی تر دارد
لب او غنچه ی باغ ختن است
که ز مُشکش دهنی تر دارد
مثل ماه است ولی در رویش
قرص ماهی علنی تر دارد
طعم انگور و رطب با هم بود
عشق و مستی و طرب با هم بود
هر که مثل علی اکبر دارد
باز در خانه پیمبر دارد
ابرویش نه! که هلال قمر است
چشم هایی عسلی تر دارد
بس که زیباست کسی قادر نیست
چشم از چشم علی بر دارد
هر یلی هست در عالم ، اکبر
یک سر و گردن از او سر دارد
با خودش گفت پدر، شکر خدا
باز هم قافله حیدر دارد
این پسر نیست که دلبند من است
هدیه ی لطف خداوند من است
تکیه بر اصل و نسب می فرمود
بعد از آن مرد طلب می فرمود
رنگ از روی اجل هم می ریخت
لحظاتی که غضب می فرمود
در حضور پدرش بنشیند!!!
هرگز! از بس که ادب می فرمود
پدرش خار به پایش می رفت
آن شب از دلهره تب می فرمود
شب خود را به مناجات خدا
روز را روزه به شب می فرمود
چهره اش نور خداوندی داشت
بس که بر مُهر سرش را بگذاشت
روح در پیکر ایمان می ریخت
از شرابی که به فنجان می ریخت
تا که می گفت پدر ، از قِبَلش
صد و ده بار پدر جان می ریخت
علی آرام قدم بر می داشت
از لبش آیه ی قرآن می ریخت
نقشهی عاشقی یوسف را
اول جاده ی کنعان می ریخت
تب مجنونی و رسوایی را
باز در میثم و سلمان می ریخت
او علی بن حسین بن علی ست
جلوهی تام رسول است ولی ست
طرح تکبیر اذانش عشق است
لب و دندان و دهانش عشق است
عمه جان گفتن او فرق کند
عمه را طرز بیانش عشق است
قلبش از عشق پدر لبریز و
انعکاس ضربانش عشق است
پیش او نام رقیه ببری
دائماً روی زبانش عشق است
کفتری بر سر بامش می گفت
خوردن خردهی نانش عشق است
خانه اش شهره به بیت الکرم است
حسن دوم اهل حرم است
جنگ با حوصله ای برپا کرد
با پدر فاصله ای برپا کرد
گره انداخت به ابروی کجش
ناگهان ولوله ای برپا کرد
با عقابش به زمین سم می کوفت
در زمین زلزله ای برپا کرد
علیِّ اکبر لیلا آمد!!!
این خبر غائله ای برپا کرد
با خم سلسلهی گیسویش
در جهان سلسله ای برپا کرد
آنچه در حق علی نازل بود
«جاءَ حقُ زهق الباطل» بود
شدت زلزله ها دائم شد
معرکه پشت سپر قائم شد
دوش در دوش عمو عباسش
سلسله کوه بنی هاشم شد
لشگر از ترس به خود می لرزید
دشمن آنروز سپر لازم شد
ترس در عمق دلش اردو زد
سایه مرگ بر او حاکم شد
نعرهای زد که علی آمده است
جلوهای کرد و اباالقاسم شد
قصد تاراج اراذل دارد
چقدر شیر خدا دل دارد
رجز و عربده اش یکسره بود
غرش شیر در این حنجره بود
بین ابروی بنی هاشمی اش
ذوالفقاری پُرِ خشم و گره بود
وارد میمنه شد از سمتی
وقت برگشت ته میسره بود
آنچه در بین هوا می رقصید
سپر و نیزه و تیغ و زره بود
مشق شمشیر برایش انگار
مثل نقل دو سه تا خاطره بود
جنگ بازیچه ی این یل شده است
کو حریفی ،که معطل شده است
شیر در دامنه بازی می کرد
تازه با هیمنه بازی می کرد
با دل اهل حرم با صوتش
در دل ماذنه بازی می کرد
نوهی حیدر و زهرا انگار
داخل میمنه بازی می کرد
حیدری بود و اباالفضلی بود
جنگ را یک تنه بازی می کرد
مثل این بود پیمبر روی
دامن آمنه بازی می کرد
کربلا را به شکوه آورده است
دشمنش را به ستوه آورده است
مرگ را سنگ محک می انداخت
بعد بر بال ملک می انداخت
نوک شمشیر به ماه و لبه اش
بر زمین چند ترک می انداخت
تیغ از هر طرفی رد می شد
دست و سر را به الک می انداخت
قدرت ضربه سر دشمن را
آن طرفتر ز فلک می انداخت
آنقدر مثل پیمبر شده بود
کوفه را نیز به شک می انداخت
جام از دست خدا می نوشید
خون حیدر به رگش می جوشید
خون سر ، تا سر سربند آمد
تیغ سرتاسر سربند آمد
دوره کردند علی اکبر را
نفس تند پدر بند آمد
قلب بابا به تپیدن افتاد
خون در بین جگر بند آمد
ارباً اربا شد و دیدند حسین
با چه حالی سر هر بند آمد
دست را بر سر هر زخم گذاشت
خون هر زخم مگر بند آمد!!!
مانده با این سر زخمی چه کند
با علی اکبر زخمی چه کند
#علی_کاوند ✍
#ماه_شعبان
.
.
#ترکیب_بند #ولادت
#امام_زمان
السلام علیک یا اباصالح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لبریز میشوم ز جنون وقت نامتان
کار دلم شده همه دم فکر و ذکرتان
مرغ دل رمیده با دو صد امید
پر میزند به سوی شما و نگاهتان
آری منم اسیر و گرفتار بند عشق
من بندیام ز روز ازل بین دامتان
نان و نمک گرفتهام از صبح اولین
از سفره وسیع کرامات و جودتان
صدها هزار غصه که آوردم و رسید
از بهر هر کدام هزاران دوایتان
زانو زنم به پیش شکوه شما مدام
جز نامتان مباد به لبهای من کلام
در آسمان تلالؤ انوار را ببین
در کهکشان تجلی اقمار را ببین
فردوسیان ز فرط شعف جمله در سماع
در جان خاکیان دل تبدار را ببین
کنعانیان دوره هجران در التهاب
ای دل بیا و خیل گرفتار را ببین
شد کوچهکوچهها همه لبریز انتظار
در هر گذر بیا صف زوار را ببین
در هر دلی به پا شده یک جمکران عشق
مجنون بیا و این همه بیمار را ببین
ای آسمان به سمت زمین کن نظارهای
دست دعای لشگر اشجار را ببین
در دیدههای منتظران جلوه امید
در سینهها تموج اسرار را ببین
دل گسترید شوکت معشوق میرسد
ره وا کنید حضرت معشوق میرسد
دلهای عاشقان همه از دم رمیده است
زیرا که عطر نرگس نرجس رسیده است
جانهای خسته در قَلَیان طراوت است
دلخستگان به هوش که گاه سپیده است
یوسف ببین نشسته به بهت نگار ما
دستش نه بلکه سرش را بریده است
گویی که ماه در تب و از شوق روی او
عاشق شده است و سرمه به ابرو کشیده است
آوای عرشیان شده یا ایهالعزیز
زیرا که شمس یوسف زهرا دمیده است
مجنون شده هر آن که در این بزم عاشقی
نام قشنگ حضرت دلبر شنیده است
بالابلند یوسف زیبای مرتضی
ای شاه حسن خوش قد و بالای مرتضی
دلهای ماست بسته به زنجیر گیسویت
محراب ماست طاق کمانهای ابرویت
در دست توست بند دل بیقرار ما
جانهای ماست یکسره در قبض جادویت
گفتم به عشق تا به کجا میکشانیام
گفتا کنار دلبر زیبا و دلجویت
گفتم چرا دلم شده دیوانه و خراب
گفتم از شمیم ناب تو و عطر گیسویت
دادم به باد دست سلامم به هر سحر
کردم گسیل این دل دیوانه را سویت
آقا قسم به خاک شهیدان این فراق
دلهای ماست بسته به زنجیر گیسویت
ابرو مکش چو تیغ که دلداده توایم
ما سنگریزههای لب جاده توایم
ای شهریار عشق و علمدار انبیا
ای مخلص کلام تمامی اولیا
ای هادم بنای نفاق و ریا و کفر
باب تفضلات خداوند "هل اتا"
مولای مهربان غزلهای عاشقی
ای آخرین سلاله اسرار "انما"
زیباترین سروده دلهای بی شکیب
ای بهترین تبسمدلهای بی نوا
شیواترین چکامه اشعار خلقتی
شیرین ترین ترنم دلهای آشنا
آیا هنوز گاه قیامت نیامده؟
تا آن که پرده گیری از آن روی دلربا
آقا به آن نگاه صمیمانهات سلام
بر آن تفقدات کریمانهات سلام
بر خاک تشنه نم نم باران چه دیدنی است
بر اهل شب چراغ فروزان چه دیدنی است
بر خستگان دوره هجران و دوریات
پایان دوری و غم هجران چه دیدنی است
روزی که با تو کلبه احزان سینهها
گردد چو باغ سبز و گلستان چه دیدنی است
ای آروزی خسته دلان در کنار تو
احوال نوکران و غلامان چه دیدنی است
دستم به دامنت گل زیبای فاطمه
حالم دلم کنار تو جانان چه دیدنی است
پشت سر تو دو رکعت نماز عشق
آقا ز تو شنیدن قرآن چه دیدنی است
در کام ما به کأس ولایت شراب کن
ما را ز خیل منتظرانت حساب کن
#مدح
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
#اعیاد_شعبانیه
#نصیر_حسنی✍
.
.
#مدح_امام_رضا علیه السلام
#ولادت_امام_رضا علیه السلام
#ترکیب_بند
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز
ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
با دم قدسی معشوق ؛نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
سرگذشت من وتو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر ،پای مناجات ،دلی تازه کنم
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم
نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم:
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
تابه خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد
نه بگویم که کلیمم،حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد
یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
در بهشت تو نهم پای، چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم
دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده
در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید
آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
آمدی تا سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود
جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دیدو به گیسوی پریشان کشتند
#میلاد_امام_رضا
#قاسم_نعمتی ✍
.
.
#پیوند_آسمانی
السلام علیکَ یا ابوتراب
السلام علیکِ یا امـ الائمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترکیب بند سالروز ازدواج امیرالمؤمنین با حضرت صدیقه (علیهم السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قافيههاي شعر من امشب به احساس آمده
هر حرف و هر صوت و هجا مانند الماس آمده
شوق و شعور و شور من فارغ ز وسواس آمده
شيدايي جان و دلم بيرون ز مقياس آمده
دل را ببين دل را ببين در اوج شور و در شعف
شام وصال فاطمه با حضرت شاه نجف
ـــــــــــــــــــ
عاقد خدا شاهد نبي جبريل هم آينهدار
خيل ملک تسبيح گو ميکال هم شد پردهدار
جمع تمام انبياء اين بزم را شد سفرهدار
اهل سماوات و زمين از شوق جمله بيقرار
هم شانه ناموس حق ساقي کوثر را ببين
گرد و غبار راهشان صد ماه و اختر را ببين
ــــــــــــــــــ
داماد ختم الانبياء شد حضرت يعسوب دين
شير خدا دست خدا وجه خدا حصن حصين
اوج ادب اوج حيا اوج وفا اوج يقين
سر را به زير انداخته مولا اميرالمؤمنين
سرگرم تسبيح خدا باشد لسان ذاکرش
زهرا عروس او شده بنگر وجود شاکرش
ـــــــــــــــــ
دخت نبي امشب نهد پا در سراي مرتضي
عطرش صفايي داده آري بر سراي مرتضي
زهرا شود شمع و چراغ سرسراي مرتضي
دارد صفايي بيکران ديگر سراي مرتضي
اماليقين امالحياء امالنجابت فاطمه
هم علت ايجاد و هم بانوي جنت فاطمه
ـــــــــــــــــ
از امتزاج نورشان عالم منور ميشود
از انتشار عطرشان هستي معطر ميشود
از شاخههاي نسلشان عالم مُشَجّر ميشود
از نامشان از يادشان دلها مسخّر ميشود
ما را مريد کوثر و ساقي کوثرساختند
ما را گدايان در اولاد حيدر ساختند
ــــــــــــــــــــ
با نام زهرا و علي ما را سعادت دادهاند
با حب زهرا و علي بر ما بشارت دادهاند
با مهرشان در اين جهان بر ما کرامت داداهاند
بر ما کرامت داده و نور هدايت دادهاند
عشاق زهرا و علي مشهور بر هم عهدياند
اهل یقین، اهل حیا، چشم انتظار مهدياند
ـــــــــــــــــــ
ما اهل ایمانیم اگر، سِرّش دعای فاطمه است
این عزت و آزادگی اصلاً برای فاطمه است
دار و ندار ما همه لطف و عطای فاطمه است
سوگند بر نام علی هستی گدای فاطمه است
از برکت زهرا خدا داده به ما عزّ و شرف
پس خانهی بابای ما هم میشود شهر نجف
ـــــــــــــــــــ
#ترکیب_بند
#ازدواج_آسمانی
#نصیر_حسنی ✍
.
.
#پیشواز_محرم
#سیاهپوشان
#ترکیب_بند
چاوُش که می خوانی دعایت میکند زهرا
می ریزد اشک و می زند بر سینهاش مولا
چاوش که میخوانی پیمبر میکشد آهی
شخصاً خدا در عرش روضه میکند برپا
این بیقراریهایِ پایِ پرچمِ ارباب
آرامش و اُمّید شد در قلبِ نوکرها
دارد خدا حتماً هوایِ گریهکنها را
شالِ عزا انداخته بر شانهها آقا
آقا نگاهم کرده که از شاه میگویم
شد این نفس تسبیح وقتی آه میگویم
آه از تَهِ دل میکشم چه بر سرت آمد ؟!
هر جا به پا شد روضه فوراً مادرت آمد
بر سینهاش کوبید با ذکرِ حسینم وای
ظالم که با خنجر به سویِ پیکرت آمد
پشتِ سرِ هم زخم خوردی پشت ُو رو شد تن
خنجر نمیبرّید وقتی خواهرت آمد
خیلی معطّل شد برایِ کشتنَت قاتل
تا اینکه از خیمه صدایِ دخترت آمد
راحت کنید این تشنهیِ مظلوم و تنها را
این صبرِ بیجایِ شما که کُشت زهرا را
ای سرفرازِ بیسرِ نیزهنشین ارباب
ای پاره پاره پیکرت نقشِ زمین ارباب
بر رویِ نِی قرآن که میخواندید زینب گفت
شاهِ سَریرِ عشق عاشق را ببین ارباب
چه بر سرِ آن نازنین دختر نیاوردند
ناز و نوازش شد چه بد این نازنین ارباب
جانم فدایِ روضهخوانی که ادب دارد
عالم فدایِ نالهیِ اُمُّالبنین ارباب
بر سینهاش میزد به جایِ مادری غمگین
جایِ همان بانو که خورده سیلیِ سنگین
از روضهیِ گودال سنگینتر کجا ؟! کوچه
ای وای از روزی که رفته مجتبی کوچه
دستِ پلیدی راه را بر مادرِ ما بست
بر چادرِ ناموسِ ما بُگذاشت پا کوچه
خون میچکید و خاکِ رویِ معجری گِل شد
آویزهای افتاده رویِ خاکها کوچه
چشمی نمیدید و تنی لرزید و میخندید ....
بر گریههایِ کوثرِ پرپر چرا؟! کوچه
در کوچه راهِ پابهماهی با لگد بستند
که سینه را در حینِ ندبه سخت بِشکستند
#سیاه_پوشان #محرم #امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#میلاد_امام_هادی
#ترکیب_بند
چشمِ او باز شد وُ چشمِه نشسته به تماشا
سامرا دارد از امشب علیِ عالیِ اَعلا
چهجمالی؟! چهوقاری؟!چهکمالی؟!چهشکوهی؟!
گلِ تکبیر نشسته به لبِ حضرتِ زهرا
علی از نسلِ رضا ُو علی از نسلِ حسین ُو...
علی از نسلِ علی ُو علی از جنسِ مسیحا
نفسَش مُرده کند زنده پس اِکسیرِ حیات است
کیمیایِ نظرش ساخته از سنگ طلاها
این مرادِ دوجهان وُ پسرِ بابِ مراد است
هر دری بسته شود جز درِ فیضیهیِ مولا
هادیِ آلِ امیر است وُ مسیری به غدیر است
پسرِ شیرِ خدا علّت آرامشِ شیر است
خوش به حالِ سائلی که بِنِشیند سرِ راهت
نانِ او میرسد از دستِ تو با نازِ نگاهت
لقمهای که تو بگیری نانَش از تنورِ زهراست
روسفید است غلامِ خانهزادِ روسیاهت
زائر از سمتِ خراسان طرفِ کربوبلا رفت
در حریمت روزیاش شد چند ساعت استراحت
وسطِ جامعه پیچید شمیمِ گلِ نرگس
به فدایِ تو ُو اصل وُ نسب ُو نسلِ چو ماهت
ما نداریم شبیهِ تو ندیدیم مثالی
در فِصاحت در بِلاغت در صِراحت در مِلاحت
اسداللّه ضمیری ولیُاللّه سَریری
اصلاً آقا تو به دنیا آمدی دست بگیری
گِره به کار ندارم دستگیرم که تو باشی
با تو دورم زِ غرور وُ حسد ُو کِبر ُو حواشی
منِ مجنون اگر این جادّه را پیش گرفتم
نَه حَواسم به غم است ُو نَهَراسم زِ خراشی
با شما قلبِ من آرام و قدمهامْ بلند است
بی تو یکدَم که بمانم میشوم من متلاشی
از بهشتی که شنیدیم وُ فراوانیِ نعمت
من که میخواهم عزیزم گوشهای را که تو باشی
آمدی تا برسانی دلِ ما را به غدیر ُو ....
آمدی تا نمکی بر رویِ این زخم بپاشی
زخمیِ روضهیِ شاه وُ ماهِ رویِ نیزههایم
از اهالیِ غدیر وُ بیقرارِ کربلایم
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#امیرالمؤمنین
#ترکیب_بند
#مدح_مولا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا نام تو بردم دلم غرق طرب شد
ابیات من شیرینتر از شهد رطب شد
اول تمام تار و پودم با ادب شد
بعدش وجودم محو قتال العرب شد
نام تو تا بردم وجودم صیقلی شد
هر رگ رگم ذاکر به ذکر یاعلی شد
خونی که درگهاست میجوشد به شوقت
عاشق به قدر وُسع میکوشد به شوقت
تا خرقه خدمت که میپوشد به شوقت
هر لذتی را نیز بفروشد به شوقت
شوقت قرار از سینه اهل ولا برد
عشقت دل دیوانگان را تا خدا برد
توحید را ما در تماشای تو دیدیم
احساس را در نام زیبای تو دیدیم
مردانگی را در سجایای تو دیدیم
ما هر چه خوبی بود را پای تو دیدیم
ای کل خوبیهای عالم بین دستت
ناثوتیان، لاهوتیان مدهوش و مستت
جامهدرانیم و به دلها شور داریم
از نور زهرایت در عالم نور داریم
ما کی به سر فکر بهشت و حور داریم
نعلین را کنده هوای طور داریم
نام تو تا آمد دل ما پر شعف شد
وادی طور ما همان صحن نجف شد
ما را گرفتاران چشمانت نوشتند
محتاج جود و لطف و احسانت نوشتند
آوارگانی در بیابانت نوشتند
مبهوت زیبایی ایوانت نوشتند
ما بنده عشق تو از قالوا بلائیم
دیوانگان مست ایوان طلائیم
ما را به یک طعم و نصیحت میهمان کن
بر آن عبارات فصیحت میهمان کن
یا که به لبخند ملیحت میهمان کن
بر طعم انگور ضریحت میهمان کن
یادم نرفته نیمه شب شور نجف را
یادم نرفته طعم انگور نجف را
کشکول من خالیست مولا التفاتی
ساقی تویی آقا بده آب حیاتی
از باب ساعت آمدم با مشکلاتی
ای که قبولی صیامی و صلاتی
با دست خالی آمدم دستم بگیری
دست مرا هر آنچه که هستم بگیری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امیر_المؤمنین
#غدیریه
#نصیر_حسنی✍
.
.
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ترکیب_بند
دو پسر نَه دو سِپر آورده زینب از برایت
هستیِ من هستیِ این خواهرِ مضطر فدایت
دو پسر را نذرِ یک مویِ سرت کردم عزیزم
شکرُلِلَّه رزقِ من شد بیشتر در نینوایت
مادرم امّا به دستِ خود کفن کردم دو طفلم
بر سرِ زینب هوایی نیست جز شورِ ولایت
هر دو اِبنِجعفرند امّا سراپا حیدریاند
هر دو تا از نسلِ کوثر عاشقِ دین و شهادت
شیرِ زینب ساخته شمشیرزنهایِ بصیری
شد رَجز در معرکه مولا حسین نِعمَالأمیری
هر دو گفتند از تبارِ زینب و شاهِ ولائیم
بچّهشیرِ این عشیره عاشقِ شیرِ خداییم
بیقرارانِ غدیریم و فداییِ حسینیم
عاشقانه عارفانه در تمنّایِ بلاییم
عمرمان با گریه پایِ روضهیِ کوچه گذشته
داغدارِ گونهیِ نیلی و بغضِ مجتباییم
خونِ ما نذرِ نخی از معجرِ ناموسِ مولا
شکرُلِلَّه وقتِ هتکِ حُرمتش بر نیزههاییم
عاشقِ سرنیزه و تیر وُ کمان و تیغ و سنگیم
داغدارِ روضههایِ بیحیایی بعدِ جنگیم
میزند بیعار طبلِ بیحیایی ختمِ جنگ است
خیمهها آتش گرفته بر سرش سودایِ ننگ است
میدَود دنبالِ اَطفال و زنان با تازیانه
معجر و خلخال و آویز و اَلنگو رزقِ چنگ است
مانده جسمِ بیسری زیرِ سُمِ اسبِ حرامی
بر رویِ نیزه سری رفته که از اهدافِ سنگ است
همسفر با دخترِ حیدر کهها هستند ای وای
دل برایِ قاسم و عبّاس و عبداللّه تنگ است
کو علیاکبر عنانِ مَرکبِ او را بگیرد
مانده زینب رو بگیرد یا که پهلو را بگیرد
نَه جوانی مانده در اُردویِ ما نَه پهلوانی
نَه به زیرِ سُمِّ مَرکب مانده سالم استخوانی
شد بهارِ کربلا با ضربههایِ تازیانه
پایِ نیزه بینِ روضه زرد و نیلی و خزانی
عمّهیِ سادات تا دروازهیِ ساعات رفته
طعنه خورده کینه دیده قامتش بوده کمانی
اوجِ روضه مجلسِ بیشرمی و ناموسِ مولاست
میخورد رویِ لب و دندانِ زخمی خیزرانی
جانِ فرزندانِ زینب نذرِ ناموس و حجاب است
غیرتی بودن مسیرِ انتظار و انقلاب است
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
::
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
::
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآنگونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
::
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
::
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
::
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علیاکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علیاصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
::
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
#علیرضا_قزوه✍
#اسارت
.
#شهادت_امام_رضا_ع
فرازی از یک #ترکیب_بند
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها منادی شوق پگاه توست
آری شگفت نیست که بیسایه میروی
خورشید هم ز سایهنشینان ماه توست
از چشم آهوان حرم میتوان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
با این که سالهاست سوی طوس رفتهای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم ز سفر بازگشته بود
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینهای جز آه نداری برابرت
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
دیگر دلی به یاد دل تو نمیتپد
بالی نماندهاست برای کبوترت
مثل نسیم میرسد از ره جواد تو
یعنی نمینهی به روی خاکها سرت
تنها به خاک کربوبلا سر نهاده بود
مردی که داشت نوحهگری مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما
تا کربلاست همسفر کاروان ما
#جواد_محمد_زمانی
.
#ترکیب_بند
حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم
وقتِ پرواز شده بالِ مَلک باز شده
عشق با ذکرِ علی یاعلی آغاز شده
قلم از دست میافتاد زبان قاصِر بود
تو نگاهت به من اُفتاده که اعجاز شده
آسمان است به فرمانِ شما آقا جان
بارشِ اَبر به دستور تو آغاز شده
رحمتِ هر دو جهان روحِ محبّت هستی
روز و شَبهایِ جهان با تو پُر از راز شده
از دلم خالِقِتان غصّه و غم را برداشت
اَمر کردی اَسداللّه عَلم را برداشت
تو که هستی که دلِ دلبرِ ما را بُردی
غُصّهیِ تَکتَکِ این آیِنهها را خوردی
آفتابی و شدی سایهیِ رویِ سرِ ما
چقَدَر طعنه برایِ عزّتِ ما خوردی
خاک و خاکسترِ غفلت به سرت ریختهاند
ضربهیِ جهل و ندانستنِ دنیا خوردی
بهترین خاطرهات از شبِ معراج و صفاست
تا خدا گفت خوشآمد به شما جا خوردی
سجدهیِ شکر بر این نعمتِ حق واجب بود
صوتِ حق صوتِ علیِابنِابیطالب بود
پرچمَت پرچمِ انسانیت وُ مِهر وُ شرف
دُرِّ توحید تویی آمنهِ بانوست صدف
نُهفَلک شعرِ شَعف خوانْد وُ مَلک دَف میزد
میزند حضرتِ خورشید در این مجلس کف
ظاهراً قِدمَتِ میلادِ شما بیشتر است
ولی اِنگار که در عرشِ خدا شاهِ نجف ....
شده مسئولِ پذیرایی از این مهمانها
او صِله میدهد و کون وُ مکان در یک صف
صِله از پادشَهِ مُلکِ ولا میگیرند
از علی تذکرهیِ کربوبلا میگیرند
شبِ میلادِ شما هدیهیِ ما نوکرها
با توکّل به خدا با مددِ حضرتِ شاه
از همین تنگِ غروبی تا سحرگاهِ وصال ....
باشد این زمزمه مثلِ اَبر ُو باد ُو نور ُو ماه
شادیِ قلبِ پُر از مِهرِ شما میگویم
بِاَبی انتَ وَ اُمّی یا اباعبداللّه
از حسینی و حسین از تو به تو میرسد این....
روضه یک جمله که نَه یک کلمه تنها آه
جزئی از جانِ تو بر خاکِ بیابان مانده
ندبهخوان آه بکِش چون تنش عریان مانده
#میلاد_رسول_الله #حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#میلاد_رسول_الله
ترکیب بند مدح میلاد حضرت رسول اکرم (ص)...
باید نگاره ای بنویسم زِ رويتان
تا عالمی شود همه درگیر مویتان
ما باده ی حلال تورا نوش می کنیم
مستىِ جام آدمیان از سبویتان
هر صبح و ظهر و شب سر تعظیم آورند
خیل ملک زِ عشق و وفا رو به سویتان
از اصل و ریشه اهل کرامات و رحمتید
گرچه که بَد در آمده از کار عمویتان
آنکه بَدی به حق تو کرد، عاقبت شده ست
مبهوت و ماتِ شمه ای از خُلق و خویتان
در طول عمر شصت و سه سال تو گفته اند
جز حرف حق نیامده دَر از گلویتان
با روی و موی و کوی تو دل خو گرفته است
دنیای ما زِ عطر شما بو گرفته است
تو آمدی که طبع دل ما عوض شود
با دیدن تو جلوه ی دنیا عوض شود
تو آمدی که با دَم عیسایی شما
احمد مسیح و جای مسیحا عوض شود
تو آمدی که معجزه های مکررت
غوغا کند، وَ معنی غوغا عوض شود
تو آمدی که نورِ رُخ دلربای تو
باعث شود که شمس و قمرها عوض شود
تو آمدی که سبزی روی مطهرت
کاری کند که حالت صحرا عوض شود
تو آمدی که دین الهی بپا شود
مسجد بنا شود، وَ كليسا عوض شود
تو آمدی و آمدنت انفجار کرد
فصلِ خزانِ خطه ی مارا بهار کرد
ای جان ما فدای تو و اهلبیت تو
عالم همه گدای تو و اهلبیت تو
دنیا به این بزرگی و هرچه درون اوست
خورده سَند برای تو و اهلبیت تو
دارم دوباره در سرِ خود شوق دیدنت
دارد دلم هوای تو و اهلبیت تو
عرش خدا سرای خداوند باری و..
باشد جهان سرای تو و اهلبیت تو
در آسمان و، در همه ی قُلّه های نور
بالا بُوَد لوای تو و اهلبیت تو
راه هدایتی و، هدایت گر بشر..
..گشته نوشته های تو و اهلبیت تو
گفتی سفارشم همه قرآن و اهلبیت..
..باشد دلیل مَحكمه قرآن و اهلبیت
خود دلبری و دلبر تو مرتضی علی ست
یکتا ترین برادر تو مرتضی علی ست
از کودکی به دست خودت تربیت شده ست
از کودکی به محضر تو مرتضی علی ست
در معرکه کنارِ تو پیکار می کند
همواره یار و یاور تو مرتضی علی ست
هم عاشقِ خدا و نبیِ خدا بُوَد
هم بی قرار کوثر تو مرتضی علی ست
او جانشین حق تو، والی مطلق است
بعد از تو مرد سنگر تو مرتضی علی ست
با دست او تمام جهان فتح می شود
تا رمز فتح خیبر تو مرتضی علی ست
من شیعه ی علی و مسلمان اَحمدم
شکر خدا که نوکرِ آل محمدم
#مجتبی_دسترنج_ملتمس ✍
#ترکیب_بند
#میلاد_حضرت_محمد
#هفدهم_ربیع
.
.
#ترکیب_بند
#حضرت_معصومه سلام_الله_علیها
#ورود_حضرت_معصومه_به_قم
می نویسم بهارمان بانو
صاحب اختیارمان بانو
آنکه بین تمام خلق خدا
داده است اعتبارمان بانو
آنکه مهر و عطوفتش عمری
میشود سایه سارمان بانو
آنکه به خادمیش مفتخرند
همه ایل و تبارمان بانو
با دعاهای خویش وا کرده
گره از کار و بارمان بانو
با شما عطر فاطمی دارد
همه شهر و دیارمان بانو
«سوره ی کوثر امام رضا
بهترین خواهر امام رضا»
می سرایم برای معصومه
جان عالم فدای معصومه
عرش و فرش و بهشت و ملک و ملک
همگی خاک پای معصومه
میشوم عاقبت بخیر یقین
با نگاه و دعای معصومه
با رضای خود امام رضا
گره خورده رضای معصومه
حس و حال بهشت را دارد
پای ایوان طلای معصومه
سرمه ی چشم دوستان خداست
خاک صحن و سرای معصومه
«سوره ی کوثر امام رضا
بهترین خواهر امام رضا»
در ضریحش بهشت جا دارد
عطر سلطان طوس را دارد
در و دیوار و گنبد حرمش
دائما ذکر یارضا دارد
هرکسی زائرش شده برلب
فاطمه اشفعی لنا دارد
کرمش را چگونه بنویسم
مگر این سفره انتها دارد؟
بنویسید مثل این بانو
در زمین و زمان کجا دارد؟
هرکسی زائرش شده حتما
نزد او حاجتی رَوا دارد
"سوره ی کوثر امام رضا
بهترین خواهر امام رضا»
ای بهاران طلیعه ی قدمت
آسمان خاک پای محترمت
ابر و خورشید و باد و ماه و فلک
همه هستند سائل کرمت
مورد رحمت خدا هستیم
با دعای غروب و صبح دمت
جمع هستند تا ابد علما
همگی زیر پرچم و علمت
می برد هوش از سر افلاک
این ضریح قشنگ و با عظمت
عطر پاک بهشت می آید
از حوالی گنبد حرمت
«سوره ی کوثر امام رضا
بهترین خواهر امام رضا»
جلوه ی دیگری ز اعطینا
غزل دیگری ز عرش خدا
ای مقامت فراتر از مریم
ای وجودت تجلی زهرا
خادمانت ملائک عرشی
دوستدارت خدای بی همتا
ابر با لطف تو شود باران
قطره با لطف تو شود دریا
نامتان هست هر شب و هر روز
ضربان دل امام رضا
پرچم تو فراتر از افلاک
کرمت تا همیشه پا بر جا
«سوره ی کوثر امام رضا
بهترین خواهر امام رضا»
#امیر_قربانی_فر ✍
.
.
#ترکیب_بند مدحومرثیه
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
«زِیْنِأب»
به جلوه آمد و گفتند انعکاس علیست
علی دیگری امروز در لباس علیست
دوباره نام علی را سر زبانها برد
اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علیست
همان کلام، همان لحن، با همان هیبت
چنان شبیه که در اصل اقتباس علیست
به «لایُقاسُ بِنا» روح تازهای بخشید
که عدلوهیبت او نیز بر اساس علیست
به تیغ خطبه چنان هوش میبرد، انگار
که چشمهای همه خیره از هراس علیست
یقین که لحظهی اول شکست خواهد خورد
هرآن که با دگران در پی قیاس علیست
کسی که زینب او را شناختهست، فقط
در این مقایسهها لایق شناس علیست
جهان به جان دوباره رسیده با زینب
که ذکر هردل درمانده است؛ یازینب
نوشتهاند به هر قلّه نام زینب را
کجاست آنکه نداند مقام زینب را؟
بهجان عشق قسم «مارایت الّا عشق»
شنیده گوش دوعالم پیام زینب را
برای رضای خداست، شیرین است
که داغ تلخ نکردهست کام زینب را
خدا برای خود انگار پرورش دادهست
لبالب از هنر صبر جان زینب را
نه غصّه قامت او را به لرزه آوردهست
نه داغ سست نمودهست گام زینب را
کسی که با دلوجانش مدافع حرم است
خدا رسانده به گوشش سلام زینب را
به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف
نوشتهاند به هر قلّه نام زینب را
هنوز حد کسی فهم شان زینب نیست
چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست
کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟
اگر بناست که نام تو «زِیْنِأب» باشد
هزار داغْ قیام تو را نمیشکند
گرفتم این که نماز تو مستحب باشد
به گوش میرسد از خطبهات صدای علی
عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد
چهجای صحبت کفتارهاست، آنجایی
که دختر اسدالله در غضب باشد
بعید نیست که حمالةالحطب بشود
چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد
تو بر زمینی و ابنزیاد بر تخت است!
که راه کفر به اسلام یکوجب باشد
به اهلبیت نبی ظلم شد در آن وادی
بدیهی است که هر روز شام شب باشد
در آن هجوم مصیبت...، امام زینب بود
«قسم بهصبح کهخورشید شام زینب بود»
حسین ماه زمین و ستارهاش زینب
که بوده یاور و یار همارهاش زینب
حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف
چه واژهها که شده استعارهاش زینب
چه کاخها که بنا کرده اهل ظلم، ولی
به هم زده همه را با اشارهاش زینب
جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد
اگر هرآینه باشد سوارهاش زینب
اگر تمام زمین مسجدالحرام شود
به گوش میرسد از هرمنارهاش؛ «زینب»
درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان
هزار مرتبه بودهست چارهاش زینب
حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده
به احترام لب پارهپارهاش زینب...
سرش شکست و دلش خون شد و قدش خم شد
همین که سایهی لطف تو از سرش کم شد
از آن طلوع غمانگیز چل غروب گذشت
گلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت
چه در میانهی صحرا، چه در خرابهی شام
فقط تو باخبری که چه بر قلوب گذشت
تمام روز و شب ما در این مسیر بلا
به ذکر جملهی «یا کاشف الکروب» گذشت
سپردهام که به گوش جهانیان برسد
از آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت
چه حکمتیست که هرکس به دیدنت آمد
ندیده از سر آن جسم سینهکوب گذشت
به شرق و غرب دوعالم رسید قصهی ما
که تا شمال رسید و که از جنوب گذشت
اگرچه سنگ به پیشانیات زدند ولی
اگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت...
به انتظار نشستیم تا خبر برسد
که صبح سر زده و موسم غروب گذشت
شبی سپیده بر این تیره شام میآید
یکی به واقعهی انتقام میآید...
#مجتبی_خرسندی✍
.