eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_886259534.mp3
3.16M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه 🌺 سهم روز هفتم از حکمت ۶۶ تا حکمت ۷۷
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄ 📒 : از دست دادن حاجت بهتر از درخواست كردن از نااهل است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : از بخشش اندك شرم مدار، كه محروم كردن از آن كمتر است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : عفت ورزيدن زينت فقر و شكرگزاری زينت بی نيازی است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : اگر به آنچه كه می خواستی نرسیدی، از آنچه هستی نگران مباش. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : نادان را يا تندرو يا كندرو می بينی. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : چون عقل كامل گردد سخن اندك شود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : دنيا بدن ها را فرسوده، ولی آرزوها را تازه مي نمايد؛ مرگ را نزديك ولی خواسته ها را دور و دراز مي سازد، كسی كه به آن دست يافت از آن خسته مي شود و آنكه به دنيا نرسيد رنج می برد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : كسی كه خود را رهبر مردم قرار داد، بايد پيش از آنكه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد و پيش از آنكه به گفتار تربيت كند با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آنكه ديگری را تعليم دهد و ادب بياموزد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : انسان با هر نفسی كه می كشد، قدمی به سوی مرگ نزدیک می شود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : هر چيز كه شمردنی است پايان مي پذيرد و هرچه را كه انتظار می كشيدی، خواهد رسید. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : حوادث اگر همانند يكديگر بودند، آخرين را با آغازين مقايسه و ارزيابی می كنند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : (ضرار بن ضمره ی ضبایی از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد، معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت علی (علیه السلام) را در حالی ديدم كه شب پرده های خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزيده به خود می پيچيد و محزون می گريست و می گفت:) ای دنيا! ای دنيای حرام! از من دور شو، آيا برای من خودنمایی می كنی؟ يا شيفته من شده ای؟ چنانكه روزی در دل من جای گيری؟ هرگز مبادا! غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازی نيست، تو را سه طلاقه كرده ام، تا بازگشتی نباشد، دوران زندگانی تو كوتاه، ارزش تو اندك و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندك و درازی راه و دوری منزل و عظمت روز قيامت! ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2بخل و احوال مردم آخرالزمان-شرح حکمت۳.mp3
4.27M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 2⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹شرح بخش دوم 🔷3. بخل و احوال مردم آخرالزمان: می‌دانیم یکی از قواعد کلی قرآنی این است که هرچه فاصله از منبع دین و صدور دین و زمان رسول خدا و زمان صدور وحی بیشتر می‌شود، متأسفانه بر بدی‌ها و کثرت بدها افزوده می‌شود و از خوبی‌ها و تعداد خوبان کاسته می‌شود. امیرالمؤمنین در حکمت 468، با توجه به این قاعده، یکی از ویژگی‌های زشت بسیاری افراد در آخرالزمان را حاکم‌شدن بخل می‌دانند: «مردم را روزگاری دشوار در پیش است که توانگر اموال خود را سخت نگه می‌دارد، در حالی که به بخل‌ورزی فرمان داده نشده. خدای سبحان فرمود: ’بخشش میان خود را فراموش نکنید.‘ بدان در آن روزگار، بلندمقامان و نیکان خوار گردند.» 🔷 4. تعصب و خودمحوری؛ ریشۀ بخل امیرالمؤمنین ریشۀ بخل را نوعی تعصب و خودمحوری و خودخواهی می‌دانند و در حکمت 120، وقتی روان‌شناسی طایفه‌ای عرب را بیان می‌کنند و به طایفۀ بنی‌عبدالشمس یعنی همان بنی‌امیه می‌رسند، می‌فرمایند: «اما بنی‌عبد‌شمس دوراندیش‌تر و در حمایت مال و فرزندان توانمندترند و به همین جهت بداندیش‌تر و بخیل‌تر می‌باشند.» یعنی چون خوبی‌ها را فقط برای خود و طایفۀ خودشان می‌خواهند و فقط خودخواه و خودمحورند، هم حیله‌گرتر هستند تا بتوانند منافع دیگران را به‌نفع خودشان مصادره کنند و هم خیلی بخیل هستند و از خودشان به دیگران چیزی نمی‌دهند. 🔷5 آثار فردی و اجتماعی بخل: دربارۀ آثار بخل می‌توان فرمایش‌های امیرالمؤمنین را به دو بخش تقسیم کرد: 5.1 آثار فردی بخل: در این بخش، امیرالمؤمنین آثار فردی را در دو بخش بیان فرموده‌اند: 🔹5.1.1 محرومیت از سخا و بخشش و جود و کرم: در خطبۀ 142، وقتی می‌خواهند سخاوت را بیان کنند، می‌فرمایند: «دست سخاوتمندی ندارد آن‌کس که از بخشش در راه خدا بخل می‌ورزد»؛ یعنی انسان بخیل از فضیلت و ثواب و آثار دنیوی و اخروی سخاوت محروم است. 🔹5.1.2 تضییع حقوق و کفران نعمت‌ها: کسی که بخل می‌ورزد و ثروتمند می‌شود، قطعاً حقوق الهی را تضییع کرده تا به اینجا رسیده است؛ لذا در بند 1 خطبۀ 129 فرمودند: «به هر سو می‌خواهی نگاه کن. آیا جز فقیری می‌بینی که با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کند یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران کرده و با بخل‌ورزیدن در ادای حقوق الهی، ثروت فراوانی گرد آورده است؟» ↩️ ادامه دارد... 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در زمان سیدالشهدا نیز حضرت علت هلاکت علمای بنی اسراییل را عدم امر به معروف و نهی از منکر آن ها خواند و از مسلمانان خواستند برای نهی از منکر و جلوگیری از ظلم، قیام کنند تا مانند امم پیشین هلاک نشوند. 🔻در نهایت امام صادق علیه السلام، در حدیثی فرمود: «ما و آل ابی سفیان، دو اهل بیت هستیم که در مورد خدا، دشمنی کردیم. ما گفتیم خدا راست می گوید و آن ها گفتند خدا دروغ می گوید. ابوسفیان با رسول خدا جنگید، معاویه با علی و یزید با حسین بن علی و سفیانی نیز با قائم (عج) می جنگد.» 🔻در روایتی دیگر امام صادق، سفیانی را از نسل ابوسفیان معرفی می کند. این دو روایت نشان می دهد، نبرد میان جبهه حق و باطل از زمان رسول خدا تا به امروز وجود داشته و دائما سنن تاریخی در حال تکرار است. 🔻 در نتیجه عبرت گرفتن از وقایع آن روز، می تواند ما را در مواجهه با حوادث آخر الزمان که هنگام ظهور منجی و قیام ایشان رخ می دهد، بصیر و آگاه سازد... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
(علی) باز ی روز دیگه شروع شد خیلی کسل کننده بی هیچ هیجانی دست روی قلبم میزارم و میگم چته تو؟ چرا اینقد اذیت میکنی برای کی داری اینجور بال بال میزنی به نام کی داری میتپی؟ برای کی داری تلاش میکنی ک زنده باشی آروم باش برادر راستشو بگو دلت برا کی تنگ شده نکنه عاشق شدیم و بهم نمیگی راوی:علی آقا خل شدی با قلبت حرف میزنی😂خودتو ی دکتری چیزی نشون بده من:عه باز ک اومدی بی اجازه توی ذهن من راوی:شغل و کارم اینه من:ولم کن جناب راوی بزار تو حال خودم باشم ببینم این لامصب چشه راوی:مگه با بسیج نباید برید گلزار شهدا؟ من:وای آخ اره داشت یادم میرفت میگما جناب راوی حضور شما بعضی موقع ها هم مفیده راوی:چاکریم ^سریع حاضر میشم تسبیح و عطر ودستمال اشکام رو برمیدارم و تا میخوام از خونه خارج بشم تلفن ام زنگ میخوره شماره ناشناسِ تماس رو برقرار میکنم و میگم:بله بفرمایید طرف:فووووووووت من:ببخشید اگه کاری ندارید و قصد مزاحمت دارید بگید کار دارم میخوام برم طرف:فوووووووووووووووووووت گوشی رو قطع میکنم دوباره زنگ میزنه و فقط فوت میکنه تصمیم میگیرم باهاش کناربیام من:مزاحم محترم اگه خواهرید دو تا فوت اگه برادرید ی دونه فوت طرف:فوت فوت من:استغفرالله خواهرم بفرما کار دارم صدای اشنای خانمی: سلام علییییییییی چ کاری مهم تر از من فوت فوت جونم من:لا اله الا الله خانم عطایی شما شماره منو از کجا آوردید؟ خانم عطایی:کار سختی نبود از بروبچ بسیج گرفتم من:کاری داشتید خواهرم خانم عطایی:اره دیگه میخوام بگم الان میخوای بیای بری طرف کانون سر راهت بیا دنبال من باهم بریم من:استغفرالله خواهرم میشه مزاحم نشید من اعتقادات و باور های خودمو دارم و دوس ندارم انقد با نامحرم هم کلام شم همه درموردمون فکره بد میکنن به فکره ابروی من نیستید به فکره ابروی خودتون باشید نمیدونم دلیل تنفرتون از من چیه که انقد ازارم میدید من از بودن شما کنارم اذیت میشم لطفا درک کنید شاید شما از روی خوش گذرونی و تفریح دوست دارید وقت تلف کنید و مسخره بازی در بیارید و ابروتون رو توی چاه بریزید اما من مث شما بیکار نیستم و سرم برای هم کلام شدن با نامحرم درد نمیکنه ابرومو از سر چهار راه نیاوردم اگه ایندفعه باز مزاحم بشید برخورد جدی میکنم خانم عطایی امیدوارم آخرین صحبتمون باشه.. دفعه ی بعد انقد ملایم برخورد...... هنو جملم تموم نشده بود که وسطه حرفم پرید و با صدای دو رگه شده گف: کناره من اذیت میشید؟ ازینکه با من صحبت میکنید بدتون میاد.. فک میکنید ازتون متنفرم؟ چقد راحت قضاوت میکنی اقای رضایی😔 چون شبیه شما ؛ مذهبی نیستم ینی حق ندارم..حق ندارم که.. هق هقی کرد و جملشو ناتموم گذاشت.. بعد لحظه ای دوباره ادامه داد... خانم عطایی: شاید من مثه شما بچه مذهبیا خوب نباشم.گ اما بجون داداشم که عزیز ترین کسمه تا حالا دل نشکوندم شما هم نشکونید تاوانش خیلی سنگینه و صدای بوق که نشان از قطع کردن گوشی بود منو به خودم اورد ی لحظه از خودم بدم اومد لعنت بهت علی لعنتی تو باعثه گریشی خدا ازم نگذره که دلشو میشکنم اخه دِ لامصب تو که خودتم حرفاتو قبول نداری چرا عذابش میدی لعنت بهت که تکلیفت با دله خودتم مشخص نی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سعی میکنم اروم و خون سرد باشم میرم ب سمت درخونه مادر جانم باز قربون صدقه م میره و باهام شوخی میکنه مامان:علی تو خجالت نمیکشی؟ من:مادر چرا باید خجالت بکشم مامان:این همه دختر پشت سرت غش و ضعف میکنن چجوری میخوای جواب خانواده هاشون رو بدی هان؟ باید تا آخر عمرت کار کنی پول دیه شون رو بدی همه دارن برات رگ میزنن پسرم!!! ^من و مامان ارتباط خوب و نزدیکی داریم و شوخی هم میکنیم و بعد هر شوخی چقد میخندیم اعتراف میکنم درسته که ما مذهبی هستیم اما عاشق ایم عاشق خانوده عاشق محبت عاشق خوشی عاشق لبخند و خنده و مهربونی راوی:عاشق آرزو عطایی من:عاشق آرزو عطایی ~هان😳چی دارم میگم خدایا😂 منو جمع که یکی با این دلم جناب راوی یه لحظه.... راوی:جان من:دهنتو ببند😑 نگا حرف تو دهن من میندازه من عاشق اون دختر شیطون و مانتویی بشم اخه شیطان رجیم😒 راوی:غیبت نکن مسلمان اینقدام شیطان رجیم نیس خیلیم دلش پاکه و یه رویه... برعکس خیلیا که تو ظاهر خوبن خانم عطایی تو باطن خوبه...الانم که داره رو حجابش کار میکنه پ حق نداری بش بگی شیطان رجیم من رو شخصیتای رمان غیرت دارماااا😠 فقط قبول دارم کمی (منظورم خیلیه"_")زبون داره ک تو میتونی درستش کنی من :من درستش کنم؟😳 چطوری راوی:بعد ازدواج ک با کمر بند سیاه و کبودش کردی اونوقت زبونش کوتاه میشه من:اولا من عاشقش نیستم..ینی نمیدونم..حسم بهش برام مبهمه...خودمو درک نمیکنم...وقتی هس دوس ندارم کنارم باشه و همش ازش فرار میکنم اما وقتی یه روز نمیاد بسیج تا اذیتم کنه انگار اون روز تو یه خلا بزرگ زندگی میکنم... انگار یچی کمه تو وجودم... تازشم من دست روی زن جماعت بلند نمیکنم... اگه هم ازش ناراحت بشم از خونه میزنم تا موقع عصبانیت چیزی نگم که بعدا پشیمون شم... راوی: خو خنگول جان اینا همه نشونه عاشق شدنته... خو اگه عاشقشی چرا اینقد ازارش میدی ... چرا جوری وانمود میکنی که ازش بدت میاد... چرا هیچوقت بهش توجه نمیکنی.. میدونی چقد دلش میشکنه... اما بازم ناراحت نمیشه و دوباره خودشو اماده میکنه تا ببینتت با اینکه میدونه بازم تو ازش فرار میکنی... خانم عطایی عاشقته اینو بفهم من:چی الکی از قبال خودت حرف نزن... اون از من بدش میاد که اینقد اذیتم میکنه اون که منو نمیخواد این بشر سرش درد میکنه برای مزاحمت و اذیت کردن میدونه من اصلا اینطوری نیستم و ازین کارا هم بدم میاد ولی باز هر بار ک میاد بسیج تا چن تا گند بالا نیاره نمیره بیرون از کانون چن بار هم علنی گفته ک ب خاطر من اومده بسیج! فک کردی من حرفشو باور میکنم؟ خدا میدونه با چن پسر دیگه هم اینطوریه فقط وقتی ک کرمش میگیره میخواد خودشو ی جور آروم کنه و کرمشو خالی کنه و تا شب بتونه راحت بخوابه با این وجود ازش بدم نمیاد با اینکه انقدم اذیتم میکنه نمیدونم چرا ازش متنفر نشدم... راوی:داری بد قضاوت میکنی....آرزو اینجوری نیست دختر پاکیه با هیچ پسری نیس جز تو ب کسی دیگه فکر نمیکنه اگه هم این کارارو میکنه برای جلب توجه شماست ک بهش ی نگاه بکنید هر چی پسش بزنید بیشتر میاد طرفتون خودش نگفته ولی معلومه ک میخوادت! تو هم میخوای ولی حاضر نیستی قبول کنی که عاشقش شدی... الان من از جیک و پوک همه توی رمان خبر دارم تو عاشق کسی جز آرزو نیستی من:قبول آرزو ی دختر خوبه ک منو میخواد و عاشقمه ولی من چی.... آرزو هم اصلا....... اگه عشق نباشه چی اگه هوس باشه چی اگه ب گناه آلوده بشم چی من باید افسار چشمام رو دستم بگیرم و کنترل شون کنم همیشه ولی وقتی این بشر میرسم سرم و چشام خود ب خود میاد بالا ب سختی میندازم پایین میترسم ک این حس عشق نباشه ی هوس پوچ باشه ابر بهار باشه زود گذر باشه میترسم آقای راوی میترسم ~از بحث با راوی دست برداشتم و رفتم طرف کانون ک اونجا بریم گلزار شهدا تهران https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
(آرزو) تلفن رو قطع میکنم و اشکامو پاک میکنم به غرور شکسته شده م فکر میکنم چ راحت منو پس زد وقتی ک غیر مستقیم حرف دلمو زدم... چه راحت قضاوتم کرد... چرا فک میکنه من ازش بدم میاد در صورتیکه شده فکره لحظه هام...شده امیده هرشبم...خدایا مگه من چه گناهی کردم که باید عاشق این مغروره جذاب شم... باز منم.....منم و خودم.... ینی من و دلم همیشه باید تنهابمونیم؟ خدااااا مگه من چ کار کردم فقط عین اون فکر نمیکنم همین.... خدایا چرا اینقدر منو تو چشم اون خار آفریدی اه لعنتی منطق ذهنم:آرزو تو نباید الکی برای اون اشک بریزی تو برای اون اندازه آب دماغ اسب بی ارزش تری از اول هم نباید بهش توجه میکردی نباید اینقدر وابسته ش میشدی نباید اینقدر دم پرش میشدی نباید...افسارتو دست دلت میدادی...علی هیچوقت از تویی که باهاش متفاوتی خوشش نمیاد..اون دور و برش پره دخترای چادریه مذهبی که از تو خیلی بهترن مطمئن باش اونا براش تو اولویتن... اصن خانوادش تو رو قبول میکنن به عنوان عروسشون؟ فک نکنم😏 قلبم:هوی منطق....! بس میکنی یا نه چرا همش سرزنشمون میکنی چرا مارو تو آتیش حرفات میسوزونی مگه نمیبینی ما حالمون خوش نیس اون ک ازون سبحان لعنتی اینم از علی بس کن دیگه فکر میکنی دست خودمونه؟ نه دست ما نیست... وقتی علی رو با اون قیافه شهیدانه و اون حجب و حیا دیدم وقتی دیدم ک با بقیه پسرایی ک دیدم متفاوتوقتی دیدم حتی تو تنهایی هم حتی بهم نگاه نکرد..حتی ی بار مثه پسرای دیگه دنبالم نیفتاد... اخ خدایا ینی میشه علی قسمت من شه..شریک زندگیم شه...اقای خوشبختی هام شه...قهرمان زندگی م شه... با این همه اوصاف دیگه دست من نبود جلو دلمو بگیرم تا دیوونه بار براش نزنه... دیگه دست خودم نبود و جنون وار عاشقش شدم من:اه بس کنید حال ندارم ~بغضمو همراه با آب دهنم قورت میدم بزار حداقل میرم گلزارشهدا اونجا هم میبینمش تا این دله بی قرارم اروم بگیره...شاید اون با دیدن من به قول خودش اذیت شه ولی من تنها جایی که ارومم پیشه اونه...😔 بلند میشم حاضر میشم روسری مو میپوشم چادر مشکی رو که یقین پیدا کردم بوی مادر(حضرت زهرا) رو میده رو سر کردم و توی اینه ب خودم نگاه کردم هرکی توی چشمام نگاه کنه دردو غم رو میبینه،عینک میزنم پس😔 به سمت کانون راه می افتم همه اعضای بسیج ک خواستن بیان گلزارشهدا اونجا هستن وایسا ببینم علی من کجاست؟ هه علیه من..فک نکنم خدا بهم لیاقت بده تا همچین فرشته ای ماله من باشه.. اره من لیاقت ندارم..لیاقت شاد بودن..خوشبخت بودن...من بدونه علی میمیرم... ای خدا چرا دوباره عاشقم کردی...تو که بهم نمیدیش خو چرا عاشقم کردی؟ ینی منو دوس نداری؟ خستم خدا...از یه طرف داداش امیرم..از یه طرف دله لاکردار خودم که هرکار میکنم نمیفهمه نباید به علی فک کنه... چشمام همش دنبالشه تا یه لحظه ببینمش و اروم بگیرم... اوف اوناهاش اخه لامصب توی دنیا مگه داریم اینقده خوشتیپ و تو دل برو لعنتیه من؟ نمیگی یه عاشقه دلخسته اینور برات بمیره😔 سوار اتوبوس میشم خیلی دپرس ام من ته اتوبوس نشستم نمیخام منو ببینه... نمیخام ازارش بدم..اگه نبودنه منو میخاد...باشه میرم...میرم تا اون خوشحال باشه...امروز اخرین باریه که میام تا ببینمش... علی اقا از امروز دیگه راحت باش بدونه من باز با چشمام دنبالش میگردم... اون سر اتوبوسه من اونو دیدم ولی فک نکنم اون منو دیده باشه... بهتر که ندید وگرنه حتما توی دلش به من و قلبم میخندید قلبم:غلط کرده ب ما بخنده😔 من:هعی بیخیالش حتما عاشق یکی دیگه ست اها اره چن بار دیدم با رئیس بخش بانوان بسیج داره صحبت میکنه و میخنده حالا خنده ک ن لبخند همون...هرچی...خوشبخت بشن ب جون امیر که هیچ آرزویی جز خوشبحتی علی ندارم.. بلاخره میرسیم اولین نفر پیاده میشه وبعدش همه تک ب تک پیاده میشن اول همه راه می افته و همه خانما پشت سرش منم انتهای جمعیت دارم میرم.. خدایا خودت قلبمو اروم کن.. شهدا به عزیزتون قسمتون میدم خودتون ارومم کنید.. به گلزار میرسیم وای خدا چقد شهید چقد اینجا قشنگه خدا جونم اینجا چقد بوی تورو میده😔 توجه م جلب میشه به اون مجسمه(علی جانم) داره با اون خانمه حرف میزنه هه😏 حتما خیلی دوسش داری نه چرا خندیدید؟ چرا........... ~دلم خیلی شکست....از بودن من کنارش ازار میبینه بعد با اون دختره میخنده...کرمتو شکر خدا...اشکال نداره اینم شانس ماس...گله ای نیس😔 برعکس همیشه خیلی ارومم و توان اینو ندارم برم کرم بریزم و اذیتش کنم.. دیگه خستم...خیلی خیلی آروم میرم سمت آرامگاه ی شهید میشینم و سفره دلم رو براش باز میکنم... ادمای اسمونی بهترن...حداقل مثه ادمای زمینی دلمو نمیشکنن... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شهید سید محمد رجبی.... چشمامو میبندم و دستمو روی اسمش میکشم و نفس عمیق وبغض😌 سلام سید... اون بالا هوا خوبه؟ هوا چطوره؟ از اون بالا آدم هامعلومن؟ آدم های خوب... آدم های بد... علی من چی؟ خود من چی؟ معلومه ک دارم جلوش براش بال بال میزنم؟ معلومه که ازم بدش میاد؟ معلومه که راحت منو پس میزنه؟ دیدی سید؟ خدا باز منو عاشق کرد.... ولی این دفعه فرق داره... انگار خدا منو گذاشته روی زمین و پاهامو با میخ فرو کرده توی زمین ولی عشقمو فرستاده کره ماه... انگار زیاد با من حال نمیکنه نه؟ از اون بالا دیگه چی معلومه؟ علی و عشقش معلومن؟ ب نظرت ب هم میان؟ دعا کن برای خوشبختی شون تنها ارزوم همینه..... دعا کن همیشه لبخند روی لباش باشه... غمهاش رو ازش دور کن... نبینم مشکلی داشته باشه تو زندگی شخصی اش! من سلامتی خودشو و اون عشقشو اول ازخدا بعد از شما میخوام حتما میخوای بپرسی ک من چی؟ من میرم گم میشم جلو چشمای قشنگش... ~بغض ام نرم میشه و میشکنه.... صدام کمی میره بالا ولی دور و اطرافم کسی نیست پس راحت حرف میزنم و دردو دل میکنم واشک میریزم.... من:آه خدا چرا اینقدر تو و اون مجسمه از من بدتون میاد مگه چکار کردم خداااا چرا علی رو آفریدی چرا سر راه من قرارش دادی عین خواهر جونش میمونه فقط بلده عاشق کنه و بره عین حانیه...من و امیر فقط میتونیم تو آتیش عشق این دو تا بسوزیم فک کنم خانواده تن اینطورن دل میشکنن میرن مگه دل ندارن.... علی اصلا دل داره؟احساس داره؟ فکر کنم نداره نه اصلا داره...اگه نداشت ک عاشق اون دختره نمیشد... چرا این کارو کرد اصلا دیگه مهم نیست من میرم ی بار برای همیشه میرم برااااااای همیشه که دیگه منو نبینه و اذیت بشه میرم تا راحت باشه سید برام دعا کن مث اون سبحان لعنتی از زندگی م بندازمش بیرون ولی دلم نمیاد من نمیدونم ولی باید کاری کنم بشم همون آرزوی قبلی ن !میخوام ی ارزوی جدید بشم ی ارزویی که دیگه سبحان رو نداره علی رو نداره دوست خل و چل و پایه ش حانیه رو نداره دومین قهرمان زندگی اش داداشش رو نداره هیچ کس رو اصلا نداره لبخند رو روی لباش نداره هیجان نداره هیچی نداره دلمو میخوام ویرون کنم و دیواره هایی از سنگ بسازم و نزارم کسی وارد دلم بشه من میرم سید من میرم... ولی ب خدا بگو هرچی غمه برا من هر چی شادیه برا اون هر چی مریضیِ مال من هرچی سلامتیِ مال اون مرسی.... ^میخوام اشکامو پاک کنم ک بعدش بلند شم برم که ی دستمال کاغذی رو ب روم ظاهر شد....... طرف:بفرمایید...... من رو ب سید:میبنیش!خود لعنتی شه! انگار کارخونه دستمال کاغذی سازی داره... ^دستمال رو محکم ازش میگیرم و محکم فین ام رو میگیرم واشکامو پاک میکنم و میگم:خب برو دیگه دلمو ک شکستی حرفامم ک فال گوش واسادی توی دلت هم ک بهم خندیدی حالا بسه دیگه برو دِ بروووووو دیگه برادر.... ~با حالت طلبکاری و عصبانی از کنارش رد میشم...یه صدایی از پشت سر میشنوم علی:آرزو................................ با تعجب برمیگردم ^خدا دفعه اولین باره ک منو با اسمم صدا میکنه نگفت خواهرم...نگفت خانم عطایی...می خواد زجرم بده با این کارش... مطمئنم.... ~برمیگردم و بهش نگاه میکنم سرشو انداخته پایین و میگه: آرزو بانو آرزومی............. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📝 زن زندگی آزادی 🔻شوهرش در کردستان بدست حزب ‎دموکرات اسیر میشود.😔 🔸برای آزادی شوهر وسایل زندگی‌ را میفروشد. اول پولش را میگیرند، بعد جانش را (البته بعد از شکنجه هاي زياد!)😢 🔹دو فرزند خردسالش هم، در خانه چشم انتظار پدر و مادرند. پسر چندماهه‌ ش روی دست خواهر سه ساله‌اش، تشنه و گرسنه جان می‌دهد.😭 ‎فاطمه‌اسدی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴 ماجرای عجیب دکتری که همه مردان را زن می‌دید! 🔵 دکتر حاج حسن توکلی از شاگردان عارف بالله شیخ ، نقل می کند: روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیش تر از آن اتوبوس نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده‌ام. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم جهت روشن شدن قضیه رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: «دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!» بعد گفت: « وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می‌شود، ولی محبت امیر المومنین (ع) باعث نجات می‌شود» «چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمی‌بینند و بشنود آن چرا دیگران نمی‌شنوند.» 🔰 امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش می‌بندد و در عالم خارج به ظهور می‌رسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد. 🌕 راستی توجه و تمرکز ما به امام عصر ارواحنا فداه در زندگی چقدر می باشد؟ 📚 کیمیای محبت، ص۱۷۶ آفاق۱۴- مدرسه مهدویت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5812331550359947237.mp3
5.28M
ایام ♨️ارزش مجالس حضرت زهرا(س) بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
حجت الاسلام طائب درباره جنجال سفر ترکیه خانواده قالیباف: خانواده اش به ترکیه رفتند اما نه از هواپیمای اختصاصی استفاده کردند و نه از امکانات سفارتخانه این نه به صلاحیت لطمه می‌زند و نه فساد در آن است کسی که خلبان است، سالانه یک سهمیه سفر دارد؛ این‌ها حتی از این امکان هم استفاده نکردند قالیباف در سال ۱۳۹۶ گفت دو میلیون در حسابم دارم، نگفت حقوق هم نمی‌گیرم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
توضیحات حسین طائب درباره ماجرای بولتن‌های محرمانه رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه در مراسم گرامیداشت روز دانشجو در دانشگاه زنجان: در موضوع خبرگزاری فارس، چند بار به این برادر تذکر داده شده حتی به مرحله قضائی رسیده و برخورد هم شده است. این که این شخص برای بولتن ماموریت داشته نه این طور نبوده، این شخص انشای خبر می‌کرده و این نشریه و بولتن را به دستگاه های مختلف می داده و می‌فروخته است. این فرد یک زمانی قائم مقام خبرگزاری فارس بوده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ولنگاری فرهنگی [که برگرفته از سخنان رهبری است] به چه معناست؟ 1⃣ یعنی نظارت کافی بر بازار پوشاک و البسه‌ی مردم ‌[چه تولیدات داخلی ، چه واردات خارجی] وجود ندارد و لباس‌های ضد فرهنگ ایرانی - اسلامی به راحتی در دسترس مردم است! 2⃣ یعنی تعداد زیادی از فیلم های سینمایی و سریال های خانگیِ مجوز داده شده توسط وزارت ارشاد و نهادهای وابسته ، پرچم دار عادی سازی فحشا و بدحجابی هستند! 3⃣ یعنی فضای مجازی کشور در نهایتِ یله و رها بودن به سر می‌برد و دشمنان به سادگی روی ذهن و روح مردم اثر می‌گذارند و پروژه‌ی روی زمین مانده! 4⃣ یعنی منابع تحقیقاتی و کتب دانشگاهی ما ، در بسیاری از موارد ترجمه‌ی کتاب ها و آثار خارجی‌ست و پالایشی رو آنها صورت نگرفته و دانشجویان و نخبگان ما از مبانی و علوم غربی تغذیه می‌کنند! 5⃣ یعنی در تولید انیمیشن ها و بازی های ایرانی ضعف فراوانی داریم و در این زمینه‌ها معمولا مصرف کنند‌ه‌ی تولیدات غربی هستیم! 6⃣ یعنی محصولات فرهنگی و لوازم تحریرِ کودکان و نوجوانان ما از نماد های ایرانی-اسلامی تهی ، و پر از نمادهای غربی‌ست! 7⃣ یعنی نهادهای فرهنگی ما همچون حوزه‌ی علمیه از ضعف های عمیقِ ساختاری و مدیریتی رنج می‌برند و در ساختار برخی نهادهای فرهنگیِ جامعه ، هم شاهد فیزیکی هستیم و هم نفوذ گفتمانی! 8⃣ یعنی آموزش و پرورش شاید در بحث آموزش عملکرد نسبتا خوبی داشته باشد ، ولی در موضوع پرورشِ دانش آموزان ضعف های فراوانی دارد که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست! نکته‌ی مهم آنجاست که در این روزها ثمره‌ی این ولنگاری فرهنگی را در کف جامعه و رفتار برخی جوانان و نوجوانان به خوبی می‌توان دید و به نظر می‌آید باید یک انقلاب فرهنگی در تفکرات ، برنامه‌ریزی ها و اعضای «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و نهادهای فرهنگی ما صورت بگیرد تا بتوانیم به اصلاح مسائل فرهنگی کشور امیدوار باشیم!!! پی نوشت : حتما سخنرانی رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در تاریخ ۱۵ آذر ۱۴۰۱ را ببینید! میلاد خورسندی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─