eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️بعد از شهادتش تکفیری ها روی بدن و سینه‌اش نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس‌هایش سوخت و بدن سالم ماند. ‼️قبلا هم به دلیل تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین (ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. ✍ به روایت مادر بزرگوار شهید #شهید_غلامرضا_‌لنگری‌زاده🌷 @azkarkhetasham
🍃والہ و شیدا مےڪند #سنگ_مزار_هر _شهید 🍁دل را #تسلّا مےڪند سنگ مزار هر شهید 🍃گفتم ڪه دست بگذار #بر_تربت_شهیدان 🍁گفتا #توسل ماست سنگ مزار هر شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #شهدا_گاهی_نگاهی💔😭 #شهید_ابراهیم_هادی 🌸 @azkarkhetasham
صلی اللہ علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)💚 یک سلامم را اگر 😔✋ پاسخ بگویی میروم🚩 لذتش را با تمام شهـر قسمت میکنم 🌹🍃🌹 #اربابـــــ_سلام ✋ #صبحتون_حسینی 💚 @azkarkhetasham
🌸🍃 گناه کردم و اسمشو جوونی گذاشتم بعد... یاد جوونی تو افتادم و فاصله ام با تو ...😭😓 💫💫💫💫💫💫💫 #شهید_سعید_بیاضی_زاده #شهید_مدافع_حرم #عکس_نوشته #سالروزآسمانےشدن @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
: یکی دو تا از دوستانش با من تماس گرفتند و آدرس منزل را خواستند. تعجب کردم. با خودم گفتم آدرس منزل و بازدید از خانواده ما برای چه! منتظر تماس رضا شدم تا موضوع تماس دوستان و پرس و جویشان برای آدرس را به ایشان بگویم. مادر آقا رضا که تماس گرفت صدایش گرفته بود. علتش را پرسیدم که به بهانه سرماخوردگی از سرش باز کرد. کمی شک کردم، بعد از این همه تماس‌ها، یکی از دوستان رضا پیامک زد و نوشت «شهادت برادر عزیزم را خدمت امام زمان (عج)، مقام معظم رهبری و شما تسلیت می‌گویم و امید که با شهدای کربلا محشور شود.» بعد از خواندن این پیامک با خواهر رضا تماس گرفتم، اما گوشی دست همسرش بود گویی آنها در جریان بودند و من بی‌خبر مانده بودم در نهایت با ارسال‌کننده پیام تماس گرفتم ایشان که دیدند من اطلاعی از شهادت همسرم ندارم گفتند که پیام را اشتباه ارسال کرده‌‌اند مجدد با یکی دیگر از خواهرهای رضا تماس گرفتم. مدام می‌گفت چیزی نیست، اما از همین «چیزی نیست» گفتن‌ها متوجه شدم رضا به آرزوی قلبی‌اش رسیده است و من هم تسلیم امر خدا شدم و گفتم «اللهم رضاً  برضائک» بعد از آن هم به لطف خدا صبوری را پیشه کردم رضا در هفتمین روز از مهر ماه سال 1395 با اصابت تیر در حلب سوریه به شهادت رسیده بود  @azkarkhetasham
#حسین_جان لب باز می کنم ، سخنم گریه می کند با ما چه کرده دوری ات ای بهتر از بهشت . . . @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
عملیات آغاز شد جعفر خان در کوه نیرو ها را پخش نمود و مدام فریاد می زد که یا حسین و یازهرا بگویید و بالا بروید جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند جعفرخان خودشان را در سنگر میکشند و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کنند(مثل دو زانو نشستن) بعد به بچه اشاره می کنند و می گویند: (آماشالله بیا بالا،برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق می کردند یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان میرسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید: بیایید برویم پایین جعفر خان می گوید:نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع ۳ متر بیشتر نمونده برو بالا این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی میگوید:جعفر خان,بیا خودم میبرمت پایین,تورو خدا جعفر خان ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت میشوند جعفر خان حدود ساعت ۴:۴۵ تا ۵صبح ۲متر پایین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان میرسند و به درجه رفیع شهادت نائل میشوند جعفرخان شهیدی است که در سه متری!تونل تروریست‌ها به شهادت رسید،تروریست‌هایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاه‌های ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده اند @azkarkhetasham
پیش بینی پهلـوان بی‌مـزار اوایل جنگ در ارتفاعات گیلان غرب ... بر فراز یکی از تپه‌های مشرف به مرز قرار گرفتیم ، پاسگاه مرزی دست عراقی‌ها بود و براحتی در جاده‌های اطراف آن تردد می‌کردند. ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد و بهمراه بچه‌ها زیارت عاشورا خواندیم. بعد با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه می‌کردم و گفتم ابرام جون این جاده مرزی رو ببین عراقی‌ها راحت تردد می‌کنند بعد گفتم : یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده عبور کنند و به شهرهای خودشون برن ! ابراهیم که با نگاهش دوردست ها را می‌دید لبخندی زد و گفت: چی میگی! روزی میـآد کـه از همیـن جـــاده مـردم مـا دسته دسته بـه ڪربــلا سفـر می‌کـنند ! در مسیر برگشت ... از بچه ها پرسیدم اسم این پاسگاه مرزی رو می‌دونید؟ یکی از بچه‌ها گفت: مـرز خسـروی 📚 کتاب سلام بر ابراهیم ص127 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🔹شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، می‌رفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. 🔹بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. 🔹این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود..صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون..هیچ وقت بیکار نبود. 🔹وقتی که شهید شده بود، سر مزارش مداح می‌گفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند. 🌷 @azkarkhetasham