#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام خانم های گل
لطفا اگه میشه جواب این سوال منم بدید
اول از همه عذر میخوام که کمی طولانیه ولی باید کامل توضیح بدم ک متوجه بشید
پدرشوهر مرحومم زمانی ک در قید حیات بودن(سال1400) جانباز بودن این عزیز
بهشون ی وام مسکن روستایی تعلق گرفت ک هیچ کس نرفت کاراش بکنه چون پوروسه خیلی طولانی و دنگ و فنگ داشت
من و شوهرم قبول کردیم انجام بدیم ولی توافق شد وام برا ما باشه تا بتونیم رهن خونمون بدیم
مبلغ وام 60 میلیون بود
خلاصه من باردار بودم
سر این وام از مشهد سوار اتوبوس میشدم و میرفتم شهرستان 3 ساعت تو راه دوروز کار انجام میدادم برمیگشتم
7 ماه طول کشید تا وام اوکی شد دیگه این 7 ماه رو من نمتونم تعریف کنم
خلاصه کمی پس انداز داشتیم
با این پول وام شد 120 میلیون صاحبخانه رهن بالا نبرد و ما گفتیم ی وسیله بگیریم ک اذیت نشیم
ی ماشین 111 گرفتیم باهمون مبلغ
همون روز نمدونم کی خبر ب جاریم رسونده بود که زنگ زد ب من و گفت نصف وام مال ماست 30 تومن بریز
گفتم ضامن من بردم ضامن بیار جایگزین کن بعدم ب منو تو ربطی نداره وبرادر تصمیم میگیرن
برو ببین از این 6 خواهربرادر کی حقش میده ب تو من ب ازای هر نفر 10 میلون بت میدم
قط کردم
پش بندش برادر شوهرم زنگ زد شوهرم طفلک بیماری کلیوی داره
هرچی از دهنش در آمد پشت تلفن ب من فحش داد ناموسی ب شوهرم طفلک شوهرم دستاش میلرزید یادم میاد گریم میگیره
اینم بگم نمدونم چرا جاریم از همون لحظه عقد کلا جواب سلامم نمیداد کلا باهام لج بود پشت سر من خیلی صحفه میذاشت و حرف میزد و.....
خلاصه ما 20 میلون قرض کردیم از خواهربرادرها 20 میلیون دادیم ب جاری
گفتم ولش کن درست میشه
زایمان کردم بچه اولم بود زنگ نزدن ی تبریک بگن حتی برادرشوهرم ب شوهرم ی زنگ نزد تبریک بگه
چ برسه بیاد دیدن کنه
گفتم عیبی نداره
گذشت من گفتم من بهش سلام بدم تا کینه کدورت ها برطرف بشه
میرفتیم سر مزار مادر شوهرم جایی مجلسی میدیدمش سلام میدادم اما اون محل نمیداد
گفتم عیبی نداره
رفت تا سال 1401 پدرشوهرم فوت کرد 😭😭😭
روزی ک تشیع جنازه شد تو روستا غذا دادیم رفتیم ظرف بشوریم من و همین جاری منم سر صحبت باز کردم گفتم نکن درست نیس دنیا دوروزه بیاین خوب باشیم و فلان و بیسان خلاصه ی چند ماهی خوب بود باز همونجوری شد منم دیگه گفتم جهنم این با خودش مشکل داره
عروسی دختر خواهر شوهره بود ک داماد پسر خواهر جاریم هست
ک بشه خاله داماد اونجا خیلی منو اذیت کردن و بی احترامی
خواهرشوهرام گفتن حق با جاریم
گفتم خدا ناظر ب همه چیزه عیبی نداره
همین دختر خواهر شوهره هم ک عروس خواهر جاری هست و اونم مشهد زندگی میکنه خیلی خبر کشی میکرد و منو ناراحت میکرد رفتارش مث هموناس منم باهاش قطع رابطه کردم
خلاصه گذشت تا اینکه شد سالگرد پدرشوهرم
بانک ک وام گرفتیم چون ب نام مرحوم پدرشوهرم بوده و وام 20 سالس گفتن چک ضامن ها میزاریم اجرا تا تسویه بشه منم خجالت زده ضامن هام میشدم آخه بابام و داییم هستن
التماس بانک کردم ی راه بزار جلو پامون گفت تمامی وراث بیان امضا کنن تا وام ب نام خودتون بشه
همه شون گفتیم شب سالگرد جاری گفت هرکی وام برداشته خودش بره کاراش کنه ما امضا نمیدیم
گفتم ما برداشتیم و شما خوردی
بدبختیهاش برا ما مونده
گفت من آدم حسابت نمیکنم و کلی حرف بی احترامی دیگه رفتم شوهرم صدا زدم بیا ببین زن برادرت چی میگه ی دفعه برادرشوهر آمد جلو من میخاست منو بزنه فحش میداد من ب خاطر خواهرشوهرام و برادر شوهرام و بزرگتری هیچی نگفتم اون و زنش فحش میدادن و تهدید میکردن شوهرم طفلک حالش بد شد
همش میگفتن تورو سگ حسابت نمیکنیم
اون یکی برادرشوهرمم بهم بی احترامی کرد گفت برو گمشو از اینجا تو باعث دعوا بودی
خلاصه اینقدر بهم فحش دادن و بی احترامی هیچ نگفتم
و همون شب با شوهرم و پسر خواهر شوهره آمدیم مشهد شوهرم تو مسیر با داد بلند گریه میکرد
مدت سه ماه کارم فقط گریه بود نمتونستم ب بچم برسم
نماز میخوندم قرآن هرکار میکردم همون صحنه از جلو چشمم رد میشد افسردگی بدی گرفتم 3 میلیون هزینه تراپیست دادم
ی بار با شوهره دعوام شد و بازم از جاریم و شوهرش دفاع کرد دلم ازش سرد شده با اینکه یکساله میگذره
حالا جاریم هرجا منو میبینه پوزخند میزنه
مادرش همیشه بخاطر کارهای جاریم از من و شوهرم عذر خواهی میکنه بنده خدا همیشه میگه تورو خدا دخترم ببخش
دلم خیلی خونه
نمدونم چ کار کنم ک فراموش کنم نفرین نمیکنم ولی همش دلم میخاد ب برادرشوهرم پیام بدم بگم تو اگه غیرت داشتی از داداش کوچکت کش نمیرفتی و ی ضامن جایگزین میکردی تا زبون زنت اینقدر دراز نباشه
دلم میخاد همه فحش ها ب خودشون برگردونم
دلم میخاد از ذهنم بره
اما نمدونم چجوری خستم هرروز اون صحنه یادم میاد هرروز عذاب میکشم
چ کنم تورو خدا منو راهنمایی کنید
در ضمن ب همه خواهر شوهرام گقتم نیان خونمون و من خونه هاشون نمیرم
#ایدی_ادمین👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام حبیبه جان و دوستان عزیز. منم خانمی هستم ۳۶ساله. ۲۰سال پیش ازدواج کردم با ش
پاسخ اعضا 🌙🌺
لاغری 👌👌
معجون خاکشیر شکمتو تخت میکنه
خاکشیر +تخم شربتی + دانه چیا+نصف لیوان آب +نصف لیوان عرق زیره بزارید نیم ساعت بمونه و بعد از وعده ناهار. بخورید
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خواهری که موسسه ایلام زا معرفی کردن زنگ زدیم ولی متاسفانه گفتن کار ما کودکان هست پسر من ۲۰ سالشه ،اگه کسی. جایی یا بیمارستانی که باشه هزینه عمل را کمتر بگیرن تا پسرم کتفش را عمل کنه خواهشا معرفی کنم اجرتون با فاطمه الزهرا
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام برای بار اول میخوام پاسخ بدم
به خانمی ک گفتن مادرشوهر و زنداداشش پشت سرش حرف زدن و هرچی شنید ب حق و ناحق گفتن
و پرسیدن که شما همچین موقعیتی داشتین یا نه
عزیزم اولا باید بگم ک خودت رو بخاطر اون دو موجود پست ناراحت نکن
دوما بله من دیدم به عینه کسی که پشت سرم صحبت کرده و حرفاش به گوشم رسیده و چطوری خدا آبروی خودش رو برده
اونم به چه طرز بدی!!!
مطمئن باش چوب خدا صدا نداره و کسی ک آبروی کسی رو به ناحق ببره توی همین دنیا شده حتی خودمون هم متوجه نشیم اما اون تقاصش رو پس میده
اینم بگم اصلا نفرین نکن چون انرژیش به خودت بر میگرده فقط و فقط و فقط بسپارشون به خدا و بس خودش خوب میدونه چیکار کنه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام. خانومی که دوست داری شوهرت کاملا مطیعت باشه و بهت بگه چشم و به حرف خواهرت کردی و بچه پنج ماهه رو گذاشتی رفتی قهر!!!!
چه کاریه کردی...یعنی چی هرچی میگم بگه چشم!!! مگه برده داریه؟؟؟ یعنی چی بچه رو نده بغل مادرش!!! بچه رو بغل مادر خودتو خواهرتم نمیدی؟؟؟!!
واقعا که متاسفم... چه تفکریه که دارین؟ برای چی به دروغ گفتی شوهرت زده و از خونه انداخته بیرون؟؟!! وقتی پدر و مادرت بفهمند کلا اعتمادشون رو به شما از دست خواهند داد...
به نظرم رابطه خواهرت با شما دوستی خاله خرسه است...
تا دیر نشده یه فکری به حال زندگیت بکن... وگرنه هم آبروت پیش خانواده ات میره هم عزت و احترامت پیش شوهرت...
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خدمت خانومی که ازحرف من درمورد محبت کردن به عروس وداماد دلخور شدن وگفتم بعضبا چرا شمشیر از رو میبندد
بنده اصلا قصدجسارت نداشتم و منظورم به شخص شما نبود
منظورم به بعضیا که در اطرافیان میبینم که از همون اول برای عروس و داماد شمشیرو از رو میبندد و عقیدشون همینه که نباید رو بدیم درحالی که عروس و دامادشان واقعاخوبن
ولی من نظرم اینکه از اول اگه مثل بچه ی خودمون قبولشون کنیم مشکلی پیش نمیاد
البته بنده کار خاصی برای دخترو دامادم نکردم فقط احترام اونم زبونی
اگر هم کاری کرده باشم اونم در حد کم
ونمیدانم درآینده چه پیش خواهدامد ان شالله که خیرباشه و عاقبت بخیر بشن
حالا شاید یک در هزار عروس و دامادها قدر نشناس باشن
و قسمت و شانس شما مادرگرامی و زحمتکش شده
و امیدوارم دعا میکنم حرم حضرت معصومه س هستم ان شالله داماد شما هم سربه راه بشه
اگه باعث رنجش خاطرشماشدم عذرخواهی میکنم شما مادری دلشکسته هستی برای دخترو داماد منم دعا کن خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
به امید خوشبختی عاقبت بخیری همه ی جوانها وخوشحالی دل پدرومادرها
بنده رو هلال کنید😢
یاحق
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام روز بخیر
برای خانمی که به حرف خواهرش خونه رو ترک کرده
عزیزم خدا بهت عقل داده چرا به جای اینکه اینقدر چشم و گوش بسته حرفای خواهرت رو گوش بدی یه کم فکر نکردی لا اقل با مادرت یا یه بزرگتر دیگه که قابل اعتماد باشه و راهنمایی درست بلد باشه مشورت میکردی
حالا هم هنوز دیر نشده همه ماجرا رو برای خانوادت تعریف کن و به خاطر دخترت پا روی غرورت بزار و برگرد به زندگیت ،سطح توقعاتت هم پایین بیار آخه کدوم مردی هست که هرچی بهش بگی بی چون و چرا بگه چشم یه کم سیاست زنانه داشته باش همیشه من نباش گاهی نیم من باش تا کم کم بتونی سوار زندگی بشی شما هنوز غوره نشده میخوای مویز بشی آخه دو سال که واسه زندگی مشترک مدتی نیست که بخوای شوهرت رو با خودت همراه کنی باید صبر و تحملت رو بیشتر کنی،بهترم هست هرکس هرچی میگه فوری تو زندگیت تمام و کمال انجام ندی شرایط هرکس با کس دیگه فرق میکنه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجایب طب سنتی، روغن هندوانه
✅در این ویدیو با حضور استاد تاجبخش در مورد طرز تهیه روغن هندوانه برای تسکین خستگی بدن و رفع گرما و آفتاب سوختگی بسیار مفید است صحبت می کنیم .
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه اقاجونم وقتی شنید هیچی نگفت، خانوم چون اما به احمد اصرار میکردم که ح
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
نجمه
با رفتنشون ما خیلی تنها شدیم، دو هفته بعد از رفتنشون، پنجشنبه صبح بادخترم رفتیم که بهشون سر بزنیم،خیلی دور بود از تهران و دور تا دور شهرک بیابون بود، اما خونه های بزرگی داشت و نرگسم راضی بود. چون راه دور بود شب رو اونجا موندیم و جمعه برگشتیم، رسیدیم خونه، آشپزخونه پر از مواد غذایی جدید بود. خیلی تعجب کرده بودم، از احمد پرسیدم مهمون داریم و اون با اخم ای درهم گفت نه... باورم نمیشد، فکر کرده بود ما چند روز اونجا میمونیم و حسابی به خودش رسیده بود...داشتم از احمد متنفر میشدم، آروم آروم اتاقمون جدا شد،
منو سحر تو اتاق می خوابیدیم و اون تو هال.. شاید اون روزا اگه یه مادر با سیاست داشتم، شاید اگه یه بزرگترِ عاقل دوروبرم بود، همه چیز خیلی فرق میکردروز مرد بود، چند روز بود که داشتم فکر میکردم به این که یه بار دیگه تلاش کنم... برای احمد یه کیف پول چرمی قهوه ای خریدم...
دخترم رفتیم بیرون و برای احمد یه کیک کوچیک و چندتا بادکنک خریدم، برگشتیم خونه، دل تو دلم نبودیه میز کوچیک چوبی داشتیم، گذاشتمش جلوی پشتی، روش یه پارچه سفید انداختم و بادکنکهارو باد کردم و کنار میز گذاشتم، چیزی به اومدن احمد نمونده بود، سحر با باادکنکها کلی کیف کرده بود.. برقا رو خاموش کردم و شمع گذاشتم روی کیک، صدای چرخیدن کلید تو در حیاط اومد و فوری شمع هارو روشن کردم، احمد که دیده بود برقا خاموشه داشت زیر لبش غر میزد، اومد تو و منم برقو روشن کردم و دوتایی کلی جیغ زدیم... خوشحال شده بود و منم دلم آروم بود...به محض اینکه شمع هارو فوت کرد سحر دستشو فرو کرد تو کیکو سه تاییمون کلی خندیدم، کاش زمان تو همون شب وسط خنده های قشنگ دخترم متوقف میشد...از رحیم شنیده بودم احمد بعضی روزا تو کارخونه با تلفن اونجا حرف میزنه، عجیب بودم برام که کیو داره که باهاش حرف بزنه و وقتی از نرگس شنیدم یه مخابرات کوچیک تو روستامون زدن، تازه فهمیدم جریان چیه... احمد خیلی بداخلاق شده بود، کافی بود حرفی باب میلش نباشه فوری عصبی میشد.. دیگه حتی سحر هم براش مهم نبود، دلم میسوخت واسه دخترم که خیلی به باباش وابسته بود.اخرای شهریور بود، دخترم باید میرفت کلاس اول و من هنوز غصه سال قبلش رو داشتم که همه دوستاش رفتن پیش دبستانی و احمد اجازه نداد که بره... روزی که لباس فرم مدرسه ش رو پوشید، یاد آروزهای له شده خودم افتادم...دخترم از بی حوصله گی های منو بی توجه های باباش، شدیدا مستقل شده بود.. تموم کارای مدرسه و کارای شخصیش رو خودش انجام میداد برعکس دختر نرگس که به خاطر محبت زیاد پدر و مادرش وابسته شده بود.. حقوق احمد خیلی بالاتر رفته بود، بیشتر از قبل هم کار میکرد.. اما وضعیت زندگیمون فرقی نکرده بود... حدود دوسال تو خیابون غیاثی زندگی کردیم، سحر کلاس چهارم بود که صاحب خونه تصمیم گرفت خونه ش رو بفروشه و ماهم پول زیادی نداشتیم برای پیش خونه... از صبح دست سحرو میگرفتم و تا عصر دنبال خونه میگشتیم، یه روز یکی از املاکی ها یه خونه نزدیک پارک سوار محلاتی بهمون نشون داد، دور تا دور خونه فضای سبز و پارک بود، یه خونه دو طبقه بود که همکف برای اجاره بودو طبقه اول صاحب خونه بود، مسیر دو طبقه کاملا جدا بود، یه حیاط بزرگ و دلباز هم داشت... پول پیش و اجاره ش به بودجه ما میخورد، عصر همون روز احمد اومد و دوباره رفتیم خونه رو دیدیم و قرار داد بستیم...کل جمع و جور کردن و اسباب کشی یه هفته طول کشید و خیلی زود تو خونه جدید جاگیر شدیم..
صاحب خونمون یه مغازه خط و گوشی داشت، خیلی کم بود این چیزا اون موقع ها، اونا وضع مالیشون خیلی خوب بود، یادمه یه بار دخترشون سحر رو توراه مدرسه دیده بود و رسونده بودشوقتی سحر اومد خونه خیلی تعجب کرده بود، میگفت مامان ماشینشون حرف میزد، بعدا فهمیدم ماشینشون سمند بوده و هشدار میداده برای باز بودن در ماشین
با اینکه مخالف بودم اما احمد یه خط ثابت خرید، اون موقع پیش شماره سیم کارت تهران 911 بود، یه گوشی آبی تیره هم خرید که یه آنتن کوتاه داشت و درش از پایین باز میشدیه بند و یه کیف کمری هم خرید و کلی تو کوچه و خیابون کلاس میذاشت
دو سال تو اون خونه زندگی کردیم و زمان قرار دادمون تموم شد و کرایه جدید با پولمون جور نبوددوباره صبح تا شب دنبال خونه گشتن شروع شد، تا تصادفی مسیرمون خورد به خیابون نبرد شمالی، یه خونه خوب تو اون خیابون پیدا کردیم و قرار داد بستیم،سحر اول راهنمایی بود و مدرسه ش سمت خونه قبلی بود، مجبور شدیم براش سرویس بگیریم، البته نه به همین آسونی، خیلی با احمد صحبت کردم تا راضی شد... همون موقع ها نرگس و رحیم هم داشتن دنبال خونه میگشتن، که تو یه خیابون نزدیک ما یه خونه پیدا کردن و اسباب کشی کردن... باز نزدیک شده بودیم و بچه ها حسابی صمیمی شده بودن...
#ادامه_دارد...
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه اقاجونم وقتی شنید هیچی نگفت، خانوم چون اما به احمد اصرار میکردم که ح
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#نکات_سلامتی 🍎
📚📚پاکسازی رحم بانوان برمبنای طب سنتی از عفونت
برای پاکسازی رحم، علاوه بر داشتن پریود منظم با حجم خونریزی معتدل و داشتن رابطه جنسی سالم که همراه با میل واقعی و ارضاء شدن باشد، مصرف غذاهایی مانند مربای زردک (هویج)، خورش هویج، هویج پلو، لوبیا پلو و عدس پلو، شوید پلو، تاس کباب با هویج،و … نیز توصیه میشود.
برای تقویت رحم، مربای به، مربای گل سرخ، مربای سیب، خورش به، خورش سیب، تاس کباب به، جوجه کباب،زیتون، دمنوش سیب و به توصیه میگردد.
علاوه بر تدابیر خوراکی، درمانهای موضعی مانند آبزن چهارگل نیز برای تقویت و پاکسازی رحم بانوان توصیه میگردد.
📚منظور از آبزن واژینال بانوان درطب سنتی چیست؟
داروهایی که بیمار پس از جوشاندن و صاف کردن در حالی که کاملاً گرم هستند در آن مینشیند به صورتی که از قسمت پایین ناف در محتویات باشد و پاها بیرون باشد که در آن رعایت چند نکته الزامیست:
محیط حمام سرد نباشد.
در طول مدت استفاده آبزن هم نباید سرد شود.
بعد از پایان زمان، فرد بیرون آمده و خود را بدون شستشو خشک کند.
مدت زمان استفاده از آبزنها عموماً یک روز درمیان به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه تا دو هفته است.
آبزن چهار گل
آبزن چهار گل، آبزنی مناسب برای پاکسازی و تقویت رحم:
بابونه شیرازی
گل ختمی سفید
پنیرک
گل سرخ یا گل محمدی
طرز تهیه
از هر کدام از گلها ۵۰ گرم تهیه کنید و دستکش به دست کنید و گلها را یا دستتان خرد و مخلوط کنید!
برای رفع خاک و آلودگی، میتوانید ابتدا آن را با آب سرد بشویید.
و بعد از این که آب آنها رفت مشتی بزرگ از گلها را در قابلمه بریزید و پر از آب کنید (حدود ۵ لیتر) و اجازه دهید به جوش آید و با درب بسته ده دقیقه به ملایمت بجوشد و سپس شعله را خاموش کنید.
یک ربعی اجازه دهید بخار تولید شده به محتویات جوشانده برگردد یعنی درب قابلمه را باز نکنید.
و سپس در یک ظرف مناسب صاف کنید، ظرف یا لگنی که بتوانید یک ربع در آن بنشینید.
نحوه مصرف
دو تا سه بار قبل پریود و دو تا سه بار بعد پریود استفاده کنید، گرم گرم برای یک ربع! به صورت طولانی و مکرر نباشد!
این آبزنی محدودیتی برای افراد چه از لحاظ سنی و چه از لحاظ مجرد و متاهل بودن ندارد.
برای بعد زایمان و در افراد دارای اندومتریوز یا فیبروم هم مشکلی ایجاد نمیکند!
هشدار: در بارداری مصرف نشود.
فواید مصرف
آبزن چهار گل، آبزنی مناسب و یک درمان کمکی در طب است و فواید زیر را به دنبال دارد:
پاکسازی و تقویت رحم
کاهش یا درمان عفونت بانوان
پیشگیری از بیماریهای عفونتی بانوان
رفع خشکی رحم
و کاهش دردهای قاعدگی
نکته مهم پایانی
یکی از مشکلات دستگاه تناسلی خانمها، عفونت رحم است. اگرچه عفونت رحم، یک بیماری خطرناک نیست، اما بیتوجهی به آن میتواند عوارض جبرانناپذیری را برای شما به وجود آورد؛ بنابراین بهتر است نسبت به درمان سریع آن اقدام کنید.
اگر بیمار علیرغم داشتن پاپ اسمیر سالم، به دلیل ابتلاء به عفونتهای مکرر واژینال، آنتی بیوتیک خوراکی و واژینال زیادی مصرف کرده باشد، میتواند برای بهبودی از داروهای گیاهی مناسب به صورت موضعی، استفاده کند.
با سپاس از:
دکتر الهام اختری
دکتر زهره فیض آبادی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درمان قطعی بواسیر پس از زایمان. درمان اسید معده
👤 استاد حسین خیراندیش
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا 💜🍃
سلام. اصلا قصد فرستادن پیام نداشتم،خواستم تجربهی خودمو برای اون عزیزای که قصد ازدواج با آقایونی که بچه دارن رو بگم تا اشتباه منو نکنن.
من متولد سال ۶۸ هستم.سال ۹۰ وقتی یکسال از مرگ بد ومریضی پراز درد پدرم گذشته بود،به شدت احساس افسردگی وتنهایی میکردم وازطرفی یه مادر فوقالعاده عصبی داشتم که ازروزی که خودمو شناختم در حال تحقیر،خوردکردن،کشتن اعتماد به نفس من،اذیت وهزارمورد دیگه بود.خلاصه مرداد ۹۰ زود من با آقا پسری آشنا شدم وچ ن تجربهی دوستی با جنس مخالف رو نداشتم و محیط خونه به شدت متشنج بود،من به اين آقا وابسته شدم ولی ایشون ادعا میکرد عاشق من شده،خلاصه ما یک ماه دوست بودیم تا اینکه،آقا محترم فرمودن میخوام زندگیمو برات تعریف کنم،منم خیلی ترسیده بودم،ایشون تعریف کرد که تو سن ۱۹سالگی با خانومی که۲۲ سالش بوده ازدواج میکنه ودوسال بعد از اون خانوم جدا میشه،ودوباره سال ۸۵ با خانومی رابطه داشتن واون خانوم باردارمیشه ومجبورمیشن با اون خانوم ازدواج کنن تا خدای نکرده بچهی بی گناهی کشته نشه و همه چی شرعی وقانونی باشه،اینا اسفند ۸۴ عقد میکنن ودختر اولشون خرداد ۸۵ بدنیا میاد،تعریف میکرده که همش دعوا ودرگیری داشتیم واین دخترشون اصلا شبیه خودشون نبودن واین موضوع آزارشون میداده وفکری بیهوده میکردن وازطرفی تو دوران مجردی به شدت مادروپدرشون رواذیت میکردن ولی بعد تولد دخترشون کاملا تغییر کرده بودن وسربا راه شده بودن ولی مدل ازدواجشون باب میل هیچکس نبودولی به خاطر سر به راهیشون نمیگذاشتن از اون خانوم جدا بشن(حالا اینجا هم داشته باشید که اون خانوم طفلک از دوسالگی مادرشون رهاشون کرده بوده وخودشون وخواهر بزرگترشون رو پدربزرگ پیرشون بزرگ کرده بوده چون پدرشون خودشو بعد ازطلاق مادرشون خودکشی کرده بوده،منظورم اون خانوم زندگی خیلی خیلی سختی داشته وکسی بالا سرش نبوده که درست وغلط رو یادش بده)واینا اصلا با هم نمیساختن.خانوم بیکس و بدون خانواده وترد شده به خاطر سبک ازدواجش،همیشه باهم بحث داشتن،غذا درست نمیکردن،آقا خیانت میکرده،آقا خانوم رو جلوی همه تحقیر میکرده،خانوم بددهن بوده.ولی درکل باهم روزگار رو میگذرونن وبازم تاکید میکنم با حمایت خانوادهی آقا.گذشت تا عید سال ۸۹ آقا وخانوم ودختر ۴سالشون میرن یه سفر جنوب سر مزار پدر خانوم،اونجا خانوم به همسرش میگه که دوباره بارداره وقتی این خبر رو میده همسرشون عصبی میشه وشروع میکنه به کتک کاری وازشدت اعصاب خراب از همون قبرستان راهی تهران ومنزل پدرشون میشن.وقتی رسیدن تهران آقا انقدر خانوم رو زده بوده که بیمارستان بستری شدن،پدر آقا چون با شدت مذهبی بودن دوباره جلوی سقط بچهی دوم رو هم میگیرن.وبانصیحت ووعدهی پول پسرشون راضی میکنن که دوباره برگردن سر زندگیشون،ولی با این تفاوت که بیان ومنزل پدرشون کنار مادر وپدرشون زندگی کنن تا خانوم وضع حمل کنه،میگذره وتودوران بارداری که همه تو یک خونه بودن پدرشوهر ومادرشوهر با عروس نمیسازند وعروسم به شدت بددهن وعربی مدام دعوا داشتن که دیگه جوری شده بود،پدرشوهر ومادرشوهر وسایلشون جمع میکنن ومیرن خونه خواهرشون.ازاون ورم عروس بارداره و همسرشون هم فقط به خاطر وجود دخترشون وبچهی جدید با این خانوم ادامه میدادن،وهمش درحال خیانت به خانوم بودن.خانوم بارداری وحشتناکی داشته واین موضوع روجنین تاثیر میزاره وجنین وقتی آبان۸۹ بدنیا میاد دهن ولبشون کج بوده به خاطر مشکلات بارداری مادر.بعد از تولددختر دومشون واین مریضی که داشتن آقا تصمیم با جدایی میگیره واینبار خانواده هم باهاشون همراه میشن وپشت عروسیشون رو کاملا خالی میکنن،عروسشونم فقط یه خواهر معتاد داشته نه پدر نه مادری هیچکسو نداشته،آقا براشون یه خونه میگیرن ومهریهاشون رو هم کامل میدن وبچهها رو میسپادرن بهشون وبه خاطر دختر بزرگشون وانمود میکنن که هنوز زن و شوهری ولی جدا شده بودن.وقتی داستان به اینجا رسید انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم وازشدت شوک دستام تو شهریور ماه یخ کرده بود ولبام ودندونام به هم میخورد،درجا گفتم ما به درد هم نمیخوریم تو دوبار ازدواج کردی دوبار جدا شدی،من دخترم کم سنم،شما سنی ازت گذشته تجربهی دوتا زندگی رو داشتی واز همهاینا بگذریم مادر من عمرا رضایت بده به این ازدواج،ایشون گفتن تو فقط راضی باش بقیهاش با من
گفتم مثلا میخوای چیکار کنی
گفت با هم فرار میکنیم وهمین بعدازظهر اگه تو راضی باشی میرم قایمکی عقد میکنیم اونوقت مادرت مجبوره قبول کنه
من ترسیده بودم وایشون همش اصرار میکرد
منم گفتم بزار فکرام روبکنم
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
سلول های بنیادین برای تولید اسپرم 🌸🍃
پرسش : استفاده از سلول های بنیادین برای تولید اسپرم و تخمک چه حکمی دارد؟
پاسخ :
استفاده از سلول های بنیادین برای این کار اشکال دارد.
تلقیح نطفه متوفّى به زوجهاش🌸🍃
پرسش :نطفه مرد از نظر علمى تا ۷۲ ساعت پس از مرگ داراى حیات کامل است. اگر زوجه درخواست تلقیح مصنوعى از شوهر متوفّاى خود داشته باشد، آیا اطبّا مجاز به این کار هستند؟ لازم به ذکر است که این عمل بعضاً در کشورهاى خارجى اعمال مىگردد، و عمدتاً در مواردى است که زوجه از زوج فرزندى نداشته، و زوج در همان اوایل ازدواج به هر دلیلى از دنیا رفته است.
پاسخ :
اشکال دارد.
حکم فرزند متولد شده از تلقیح نطفه بعد از فوت زوج🌸🍃
پرسش :اسپرم زوج با رضایت او و به طریق اصول پزشکى گرفته شده تا به زوجه او تلقیح شود، امّا قبل از این کار از دنیا رفته است.و پس از فوت شوهر تلقیح صورت گرفته، و فرزند به دنیا آمده است. آیا فرزند مذکور فرزند مشروع همان زوج است و از او ارث مىبرد؟
پاسخ :
این کار مجاز نبوده است; ولى چنانچه نمىدانستند فرزند مزبور حلالزاده است و احکام محرمیّت را دارد و از مادرش ارث مىبرد، ولى از پدر ارث نمىبرد.
دلیل عدم جواز تلقیح نطفه شوهر فوت شده 🌸🍃
پرسش :دلیل مجاز نبودن تلقیح نطفه شوهری که قبل از فوت موجود باشد و بعد از فوت مرد نطفه او را به همسرش تلقیح شود چیست؟
پاسخ :
دلیل حرمت این است که زوجیت با فوت قطع می شود، به دلیل اینکه زن باید عده نگهدارد و ارث هم نمی برد.
حکم فرزند متولد شده از تلقیح شبهه ناک🌸🍃
پرسش :در جایى که عمل تلقیح به طور شبهه صورت گرفته (مثل جایى که زن گمان مىکرده نطفه از شوهرش بوده، و مرد نیز گمان مىکرده زنى که نطفه وارد رحم او شده، همسر واقعى او مىباشد، در حالى که این طور نبوده است). آیا احکام اولاد بر فرزندى که به دنیا خواهد آمد، جارى مىشود؟
پاسخ :
نسبت به صاحب آن نطفه و آن زن ولد شبهه است. و به شوهر آن زن نیز محرم است.
فروش تخمک به موسسه های درمان ناباروری🌸🍃
پرسش :آیا فروش تخمک زن به موسسه های درمان ناباروری برای استفاده افراد نیازمند، جایز است؟
پاسخ :
چنین کاری جایز نیست.
تقویت نطف منعقد شده با اسپرم یا تخمک فرد سوم🌸🍃
پرسش :آیا بعد از ترکیب اولیه و بسته شدن نطفه زن و شوهر می توان آن را با اسپرم فرد سوم تقویت نمود؟ استفاده از نطفه حیوان چه حکمی دارد؟
پاسخ :
مانعی ندارد.
مخلوط کردن اسپرم مرد با اسپرم مرد اجنبی🌸🍃
پرسش : آیا مخلوط کردن منى شوهر با منى مرد اجنبىّ، و انتقال آن به رحم همسر مردِ اوّل جایز است؟
پاسخ :
اگر انعقاد نطفه به وسیله منى شوهر باشد، اشکالى ندارد; هر چند منى شخص دیگر آن را تقویت کرده باشد. ولى اگر انعقاد نطفه با اسپرم مرد بیگانه باشد، حرام است.
حقوق مدنی نسبت به جنین آزمایشگاهی🌸🍃
پرسش :آیا کودک آزمایشگاهى پس از انعقاد نطفه و مادام که به رحم منتقل نشده مىتواند از حقوق مدنى متمتّع شود، یا مقرّ له قرار گیرد، به طورى که پس از تحقق شرط زنده متولد شدن بتوان حقوق مذکور را براى او از همان دوران تکامل خارج از رحم ثابت دانست؟
پاسخ :
مادام که زنده از مادر متولّد نشده مشمول حقوق مدنى نیست.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نامه_های_آسمانی 🪶🕊
وصیت نامه شهید حسین رضایی
اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ. خداوندا شفاعت حسین(ع) را در آن روز که بر تو وارد میشوم روزی ام فرما و مرا نزد خود باحسین(ع) و یاران حسین(ع) آنانکه جانهایشان را فدای حسین(ع)کردند به صداقت ثابت قدم بدار در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد. همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارساییها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه به قصد پیروزی تنها. مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد. عرض سلام خدمت فرزند بزرگترم آقا محمد؛ امیدوارم بدرگاه خداوند متعال که همیشه اوقات در کمال صحت و عین عافیت روزگاربوده باشید الحمدالله سلامتی حاصل و بدعاگویی شما مشغول می باشم. شب گذشته خواب شهادتم را دیده ام و در این عملیات شهیدمی شوم، یک نوارکاست از حاج صادق آهنگران روی ضبط ماشین هست که خیلی آن را دوست دارم. وصیتم به شما این است که بعد ازشهادتم، این نوار کاست را ببری و درحجلهای که برایم برپامی کنند پخش کنی. در فکر من نباشید جایم خوب است فعلا در سد بوکان هستیم. امیدوارم همگی اقوام و خویشاوندان در سلامت کامل باشند. در ضمن خدمت پسر عزیزم محمد رضایی. پس از تقدیم عرض سلام صمد و مصطفی و فریده و محسن را سلام برسانید. با توجه به این اقوال از شما عزیزان و بازماندگانم (پدرم، برادرانم و خواهرانم) تقاضامندم اگر کسانی ادعای طلب کردند استدعا میشود با کمال رضایت آن را بپردازید و از آنها برایم طلب بخشش وحلالیت کنید و بخواهید که برای من عاصی تا حد توان دعا کنند. با سلام و درودی بیپایان بر پدر مهربانم که با کارهای خودشان و نگهداری از این بنده حقیر توانستند من را به راه سعادت و نیکبختی رسانیده و امیدوارم که پدر و مادر گرامیم من را ببخشند و مرا حلال نمایند تا در تنهایی قبر کمک و یار من گردد و من از زحمات پدر مهربانم که با کار کردنش در دوران سخت زندگی برای من و برادران و خواهرانم کار کرد تا بتوانیم ما در تمام اوقات زندگی در آسایش نگهدارد. همچنین از زحمات مادر گرامیم که با شیر پاکش مرا به این سن و سال رسانید تا من بتوانم از آن به بعد در کارهایم موفق گردم و بعد از این مسائل صحبتی برای خواهرانم و برادرانم دارم امیدوارم که برادرانم و سه خواهرم همیشه و در همه حال در سختیها و مشقتها پشتیبان خط امام باشند و از آنها خواستارم که در زندگی روزمره خودشان به یاد خدا باشند؛ که خدا همیشه نظارهگر اعمالشان میباشد و از دوستان و آشنایان به خصوص برادران مسجد محل سخنی دارم، سخنم بر این مبنا میباشد که به این زندگی بیارزش دل نبندید، چون این زندگی زودگذر انسان را همیشه از راه بدر میکند پس چه بهتر همیشه در هر کاری با یاد و نام خدا روزگارتان را بگذارید.
#نکته ✅🌸
با دقت بخونید👇❌❌
#تامل
در حقیقی و مجازی ترور میشوند همه افراد الهی و پیروان راستین دین حق ...
جبهه باطل حق حیات در مجازی و حقیقی را برای افرادی که مسیر حق را می پیماید قائل نیست
در اینستاگرام حتی اسم شهید را تایپ کنی برای پیج اخطار میفرستد
عکس هیچ یک از سرداران برجسته مقاومت را نمیتوانی منتشر کنی
پیج رهبر ایران و بقیه افراد در این دسته را مسدود کردند
واتس اپ هم به همین منواله
یک تلگرام کمی آزادتر بود که بعد از دستگیری رییسش پاول دورف در فرانسه ، اومد اعلام کرد شماره و اطلاعات افرادی که خلاف قوانین دولت ها باشند را به دولت ها میدهد که منظورش اطلاعات غربی ها به ما نیست قطعا
یعنی تمام آنچه از ما میدانند در دسترس شون هست
میبینید مردم همه چیزمان را دارند میگیرند
در یک جنگ تمام عیار
فرهنگ ما را تغییر دادند
حیا و اصالت زنان ما را تغییر دادند
غیرت مردان ما را تغییر دادند
سبک زندگی ما را تغییر دادند
سبک خوراک و پوشش ما را تغییر دادند
حتی سبک ارادت ما به اهل بیت را تغییر دادند
با هزاران ترفند و نفوذ چهره اسلام را خراب کردند
و حال میخواهند باقیمانده آنچه از فرهنگ اسلام ناب هست را بگیرند با ترور و حذف افراد راستین در دنیای واقعی و تغییرات باقیمانده فرهنگ ما
و اسلامی از جنس عربستان و امارات را برای ما بگذارند اسلامی مسخره و بازیچه
اسلامی بی خطر برای ابلیس و لشکریانش
اسلامی که هیچ خط قرمزی ندارد
اسلامی که از آن چهار تا احکام باقی مانده
حواسمان هست؟
چه دارد بر سرمان می آید و آمده
کجای تاریخ ایستاده ایم به واقع شیعه نیازمند ظهور است ...
خدایا در غربال آخر الزمان ما را در الک جبهه حق و باطل از جبهه حق جدا نکن ...
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام حبیبه جان و دوستان عزیز. منم خانمی هستم ۳۶ساله. ۲۰سال پیش ازدواج کردم با ش
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام حبیبه عزیزم
من 4 روز کانال باز نکردم
الان باز کردم 300 پیام خواندم
دونفر از هم وطن های عزیزم گفتن این دانه چیا چجوری مصرف کردم
بله عزیزان من 80 کیلو بودم با ی شکم گندهههههه
صبح ی شیشه ک بشه اندازه سه تا لیوان از این دسته دارا
این دانه چیا و خاکشیر و عرق زیره سبز(فقط عرق زیره سبز
سیاه فایده نداره) درست میکردم
بعد مثلا ساعت 8 میخوردم 1 ساعت قبل صبحانم
باز 1 ساعت قبل ناهارم
و یک ساعت قبل شامم
خیلی روش های لاغری اعمم از قرص های لاغری رژیم و غیره امتحان کردم فایده نداشت
اما الان یک خانم لاغر و عالی هستم
اینم بگم روزی 1 ساعت زومبا در خانه باند آهنگ میزارم و حرکات رقص تند انجام میدم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام وقتتون بخیر
من پیام اون مادری رو خوندیم که بچه هایش راه نمیرن ویه جورایی با امام رضا قهر کرده بگم عزیزم ائمه فقط واسطه هستن تا خدا نخواد شفا اتفاق نمیفته گاهی هم یه دکتر خوب سرراه آدم میذاره که دستش شفاست شما علت راه نرفتن رو نگفتی مشکل ژنتیک هست یا کوتاهی پشت پا یامشکلات لگن شاید نیاز به عمل کردن داشته باشند ببین دکتر خوب ارتوپد تو ایران کجاست ببر ببین چی میگه
من خودم بچه مریض دارم دوبار با بد بختی بردم مشهد ولی قسمت نبود شفا بگیره حتی یه بار بردمش جلو سرش خورد به ضریح گفتم دیگه شفا گرفت🥴🤣خنده ی من از گریه تلخ تر هست خلاصه همین دوبار هم که رفتم وقتی بر میگشتم خیلیییی قوی تر میشدم انگار رفته بودم پیش بابام همه درد دلمو گفته بودم اونم یه آبی شده بود رو دل سوختم آرامش میگرفتم امام رضا اگه شفا هم نده آرومت میکنه بلاخره یه صبری تو دلت میذاره و یه راهی جلو پات باز میکنه انشالله من واست دعا میکنم که بشه 🙏♥️تو هم دعات میگیره واسه همسر من دعا کن پاک بشه میخواد بره کمپ خودش میگه دیگه خسته شدم خواهش میکنم😭🙏
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام
برای اون خانمی که 34 ساله هست 15روز پریدش عقب افتاده
منم 42 سالمه سه هفته بود پرید نشده بودم یه کمی جعفری تازه داخل کتری ریختم با شعله کم بعد ده دقیقه خوردم فرداش پرید شدم الان چهار روزه پریدم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
باسلام خدمت همه ی عزیزانم...خانمی که درمورد ابر...پرسیده بودن،،من استفاده کردم هیچ اثردرمانی نداشت انگارپولم روریختم توجوب شماهم اعتمادنکنیدبه این تبلیغات
ودرجواب خانمی که گفتن کمرشون شله وخونریزی وفیبروم دارن توکانال سیاهدانه آقای دکتراحسانیان که خیلی تبحردارن استفاده ازی قاشق عسل مرغوب وی نخود زاج بوداده وپودرشده وی قاشق روغن زیتون،،رادراپیلیکاتورریخته وده شب استفاده شود..که فیبرم وکیست رارفع میکند من خودم استفاده کردم بعدازسه شب خارش گرفتم که باید تومحلول آب وسرکه سفیدبشینی برارفع خارش،،که برام خیلی خوب بودکه هم ی چیزای سفیدرنگ ازم دفع شد وعفونت بدبوداشتم رفع شد،،میتونید ی شب درمیون استفاده کنیدولی اگه مشکل نداشتیدپشت سرهم بهتره...مشکل لکه بینی وخونریزی هم ازفیبرومه که باانجام اینکاردرمان میشوید
به جمال دلربای مهدی فاطمه(س)وبرافرجشون صلوات برمحمدوآل محمد(ص)🤲🤲❤️❤️
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام
درجواب داستان زندگی صبرا خانوم باید بگم
صبراجان منم ۱۰ سال باشوهرم اختلاف سنی دارم
از لحاظ قیافه ام همه میگن من خیلی سرترم شوهرمنم مجردی دوتا زن صیغه ای داشته ک منم مث شما ت دوران نامزدی فهمیدم البته زمان نامزدی ب هیچ عنوان باهاشون درارتباط نبود خودش برام تعریف کرد
الان ۴ ساله از زندگی مشترکمون میگذره دوبار ازش خیانت دیدم وختیم میپرسم مشکلت چیه کمبودی ت زندگیت داری میگ ن ت بهترینی مشکل از خودمه انگار عادت کرده دوتابچه دوقلو دارم خیلی پشیمونم ک چراهمون دوران نامزدی همه چیو تموم نکردم نظرمن اینه. هرمردی ک مجردی رابطه نامشروع داشته بعد ازدواجم تکرار میکنه میدونی براشون عادی میشه
خاهش میکنم بیشتر فک کن
مث من حیف نشی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام به همه دوستان عزیز خانمی گفتن واسه بارداری اگه دکترمیشناسیم بگیم. من خواهرزادم پانزده سال باردارنشدیزد پیش دکترافلاطون هم رفت گفته بود شما مشکل ندارید خلاصه ناامید بود ومنتظر تا اینکه ادرس دکتر دیگه امینیان یه بنده خدایی بهش داده بود بعدش رفت جای دکترامینیان تومشهد بعدش باردارشد الان دخترش هیفده سالشه ماشالله البته خواهرشم پنج سال بود واونم رفت حامله شد بعدش منم دیدم خوبه خدایی چندنفردیگه بودن که خودم بهشون گفتم رفتن یعنی پنج سال سه سال هفت سال خداروشکرحامله شدن همشون وطعم مادرشدنو چشیدن ومنم خیلی خوشحال شدم انشاالله که مفیدواقع بشه البته میگن اقای دکتر خیلی پیر هستن درروز مریض ده تا بیشترنمیبینن ولی تعریفشونو زیاد شنیدم منم ساکن مشهد همسایه امام رضا
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
كوزه گری بود كه كوزه و كاسه لعابی میساخت و مشتریانیش هم زیاد بود. این كوزه گر، یك شاگرد جوان و زرنگ داشت و چون به شاگردش خیلی علاقه مند بود، از یاد دادن رموز كار به او كوتاهی نمیكرد. چند سال گذشت شاگرد جوان، تمام كارهای كوزه گری و كاسه گری را یاد گرفت و پیش خودش فكر كرد كه حالا میتواند یك كارگاه درست كند. به همین جهت، بهانه میگرفت و به استادش میگفت: «مزد من كم است»! كوزه گر، قدری مزدش را زیاد كرد، ولی شاگرد باز هم راضی نشد و پس از چند روز گفت: «من با این مزد نمیتوانم كار كنم»!
كوزه گر میگفت: «آیا در این شهر كسی را میشناسی كه از این بیشتر به تو مزد بدهد؟»
شاگرد جواب داد: نه، نمیشناسم، ولی من خودم میتوانم یك كارگاه كوزه گری باز كنم.
استاد گفت: بسیار خوب، ولی بدان من خیلی زحمت كشیدم تا كارهای كوزه گری را به تو یاد دادم، انصاف نیست كه مرا تنها بگذاری. جوان پاسخ داد: درست است، امّا من دیگر حاضر نیستم این جا كار كنم. كوزه گر گفت: بسیار خوب، پس بیا شش ماه با ما بساز، تا من یك شاگرد پیدا كنم. جوان گفت: نه، حرف مرد یكی است! بعد از آن، رفت و یك كارگاه كوزه گری باز كرد و مقداری كوزه و كاسههای لعابی ساخت تا با استادش رقابت كند و بازار كارهای او را بگیرد. امّا هر چه میساخت، میدید بی رنگ و كدر است و مثل كاسههای استادش زیبا نیست. هر چه فكر كرد، دید اشتباهی در درست كردن آنها نكرده، ولی كاسهها خوب از كار درنیامدهاند، فهمید كه یك قسمت از كارها را یاد نگرفته است. پیش استادش رفت و در حالی كه یكی از كاسههایش را در دست داشت، به استادش گفت:
«ای استاد عزیز! حقیقت این است كه من میخواستم با تو رقابت كنم، امّا هر چه تلاش كردم، كاسههایم بهتر از این نشد، آیا ممكن است به من بگویی چرا این طور شده است»؟!
كوزه گر پرسید: خاك را از كدام معدن آوردهای؟
از فلان معدن.
درست است، گل را چطور خمیر كردی؟
این طور ...!
این هم درست است، لعاب شیشه را چطور ساختی؟
این طور...!
درست است، آتش كوره را چه جور روشن كردی؟
همان كه شما میكردی.
در این موقع، استاد رو به شاگردش كرد و گفت: بسیار خوب، تو مرا در این زمان تنها گذاشتی و دل مرا شكستی. من از تو شكایتی ندارم، چون هر شاگردی باید یك روزی استاد بشود، ولی اگر بیایی و یك سال دیگر برای من كار كنی، رمز كار را یاد میگیری. شاگرد قبول كرد و به كارگاه برگشت. اما دید تمام كارها، همان طور مثل همیشه است. یك سال تمام شد. شاگرد پیش استاد رفت. استادش به او گفت: حالا كه پسر خوبی شدی، بیا تا یادت بدهم. در این لحظه، استاد كوزهگر رفت كنار كوره و به شاگرد جوانش گفت: «كاسهها را بده در كوره بچینم و خوب هم چشمهایت را باز كن، تا فوت و فن كار را یاد بگیری»! كوزهگر، كاسهها را از دست شاگرد گرفت و وقتی خواست توی كوره بگذارد، چند تا فوت محكم، به كاسهها كرد و گرد و خاكی را كه از آنها بلند شد، به شاگردش نشان داد و گفت: «همه حرفها در همین فوتش است و تو این فوت را نمیكردی»! شاگرد گفت: نه، من فوت نمیكردم، ولی این كار چه ربطی به رنگ لعاب دارد؟ استاد گفت: «ربطش این است، وقتی كه این كاسهها ساخته میشود، چند روز در كارگاه میماند و گرد و خاك، روی آنها مینشیند. وقتی چند تا فوت بكنیم، گرد و غبار پاك میشود و رنگ لعاب روی آن، روشن و شفاف میگردد و جلا پیدا میكند، حالا برو و كارگاهت را رو به راه كن»
داستانهاي جوانان / محمد علي کريمي نيا
______________
[
🔴🔴نشکن ،نمیگویم 🔴🔴
یکی از علمای بزرگ داستان عجیبی را تعریف کرد 👇
در مشهد مقدس به تحصیل علوم دینی اشتغال داشتم.
یکی از طلبه ها که از دوستان من بود، بیمار شد و بیماری اش به قدری شدید شد که به حالت مرگ افتاد.
در این هنگام ما او را تلقین می کردیم و به او می گفتیم: بگو «لا اله الا الله»، «الله اکبر» و ... ؛ اما او در پاسخ می گفت: نشکن، نمی گویم!😳😐
ما تعجب کردیم؛
ولی نمیدانستیم راز این ماجرا چه بود که پاسخ ما را نمی داد و به جای آن، سخن بی ربط بر زبان می آورد؟
تا این که لحظاتی حالش خوب شد.
علت را از او پرسیدیم.با عجله گفت اول مادرم را بیاورید و دستانش را ...👇😳
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
یا خدا ،فهمیده مادرش ...👆😕😔
❗️قابل توجه دیابتی ها❗️
انسولین و قرص متفورمین، زیپمنت، دیابزیت و ... هیچوقت درمانتون نمیکنه😔
تا آخر عمر محتاج به مصرف دارو هستید و دچار نارسایی کبدی و دیالیز میشید❌
جهت درمان یکباره دیابت لینک زیر را کلیک کنید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1626407782C58f66e71cc
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و چهل و چهار قرآن کریم
سوره مبارکه الأنعام
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
Quran-page-144.mp3
2.33M
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 صفحه صد و چهل و چهار قرآن کریم، سوره مبارکه الأنعام
با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#دعا_درمانی 🌱
🌼دعا برای #شفای_سریع_مریض 🌼
🌿در قوامیس الدرر می نویسد : سه مرتبه این دعا را بالای سر مریض بخواند اثر صحت ظاهر می شود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُ قَدِيمٌ أَزَلِيٌ یُزِيلُ الْعِلَلِ وَ هُوَ قَدیمٌ بِالْأَزَلِيَّةِ
لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ وَ هُوَ عَلى كُلِ شَيْءٍ قَدِيرٌ.🌿
📚منبع : گلهای ارغوان ج 1 ص 199
🌿🌺🌿
🌾🍃 #ادعیه_السر_برای_پرداخت_قرض :🌺🌟
ای محمد هر که از امتت از قرض و دِین ملول گشته ٬ از من رفع آن را بخواهد و بگوید :
⚡یَا مُبْتَلِیَ الْفَرِیقَیْنِ أَهْلِ الْفَقْرِ وَ أَهْلِ الْغِنَى وَ جَازِیَهُمْ بِالصَّبْرِ فِی الَّذِی ابْتَلَیْتَهُمْ بِهِ وَ یَا مُزَیِّنَ
حُبِّ الْمَالِ عِنْدَ عِبَادِهِ وَ مُلْهِمَ الْأَنْفُسِ الشُّحَّ وَ السَّخَاءَ وَ یَا فَاطِرَ الْخَلْقِ عَلَى الْفَظَاظَةِ وَ اللِّینِ
غَمَّنِی دَیْنُ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ وَ فَضَحَنِی بِمَنِّهِ عَلَیَّ بِهِ و أَعْیَانِی بَابُ طَلِبَتِهِ إِلَّا مِنْکَ یَا خَیْرَ مَطْلُوبٍ
إِلَیْهِ الْحَوَائِجُ یَا مُفَرِّجَ الْأَهَاوِیلِ فَرِّجْ هَمِّی وَ أَهَاوِیلِی فِی الَّذِی لَزِمَنِی مِنْ دَیْنِ فُلَانٍ بِتَیْسِیرِکَهُ
لِی مِنْ رِزْقِکَ فَاقْضِهِ یَا قَدِیرُ وَ لَا تُهِنِّی بِتَأَخُّرِ أَدَائِهِ وَ لَا بِتَضْیِیقِهِ عَلَیَّ وَ یَسِّرْ لِی أَدَاءَهُ فَإِنِّی بِهِ
مُسْتَرَقٌّ فَافْکُکْ رِقِّی مِنْ سَعَتِکَ الَّتِی لَا تَبِیدُ وَ لَا تَغِیضُ أَبَداً⚡
🔴هر گاه این دعا را خواند قرض او را اداء کنم🔴
📚 بحارالانوار ج ۹۵ ص ۳۰۶- ۳۲۴
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبوئی
#شهید_سیدحسن_نصرالله 🥀
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #یکشنبه ۸ مهر | میزان ۱۴۰۳
🗓 ۲5 ربیع الاول ۱۴۴۶
🗓 29 سپتامبر 2024
🌹 #امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹صلح امام حسن مجتبی علیه السلام، 41ه-ق
🔹جنگ دومة الجندل، 5ه-ق
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️13 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️15 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️39 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️47 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
❇️ #ذکر روز #یکشنبه ۱۰۰ مرتبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام "ای صاحب جلال و بزرگواری"
❇️ #ذکر روز #یکشنبه که به اسم امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها میباشد، #موجب_فتح_و_نصرت میشود، روایت شده است که در این روز #زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود.
❇️ #ذکر (یا #فتاح) ۴۸۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #فتح_و_نصرت_یافتن میشود.
📚 #تعبیر_خواب شب #دوشنبه : طبق آیه ی ۲۶ سوره #شعرا میباشد.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی نیست.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
⛔️ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی نیست.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰 زمان #استخاره :: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
🔹امروز روز خوبی است.
🔹امروز برای شروع کارها بسیار مناسب است.
🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، به زودی پیدا میشود.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن موجب سود است.
🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد،انجام نشود.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت،انجام شود.
🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹در این روز، سفر انجام نشود.
🔹کسی که در این روز متولد شود، زیبا و خوش سخن خواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔹صدقه دادن خوب است.
🔹امروز ناخن گرفتن ، خوب نیست.
🔹 حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث شادی دل است.
🔹امروز،سر تراشیدن، خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 جگر 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.
🔹بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:35 اذان ظهر 11:55
☜ #اذان مغرب 18:09 طلوع آفتاب 05:58
☜ #غروب آفتاب 17:51 نیمه شب 23:13
🌸 #ختمی_مجرب_برای_مشکلات_و_رزق_و_روزی
🌸 به جهت وسعت رزق و رسيدن به دولت و ثروت بسيار مجرب است : پيامبر اكرم(ص) فرمود: من آيه اى را در قرآن مى شناسم كه اگر تمام انسانها دست به دامن آن شوند براى حل مشكلات آنها كافى است و آن آيات سوّم و چهارم سوره طلاق است «وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْث لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْىء قَدْراً» طريقه ختم آيه به جهت وسعت روزى: آيه مذكور را از روز دوشنبه شروع كند، تا چهل روز، روزى 153 مرتبه بخواند و روز چهلم 178 مرتبه بخواند به جهت وسعت رزق و بركت مال و رسيدن به دولت و ثروت بسيار مجرب است.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #یکشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۴۰
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جگرمان را آتش زدی سید!
اما انصافا حیف تو بود که در بستر، بمیری.
شهادت نتیجه یک عمر زیست شهیدانهی تو بود.
حقا خاک بر سر دنیا.
این حال گرفته، این قبض و قلب شکسته ما، بیشتر برای دوری از تو و فاصله بسیار با توست.
ما غمگین بیچارگی خودیم.
به جدت، سیدالشهداء علیه السلام سلام ما را برسان.
شفیع ما باش.
ما هم اینجا به پایت سوختیم.
ان شاء الله در جوار امیرالمومنین علیه السلام در قیامت، زیارتت کنیم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام به همگی
من مدتی هست که با شوهرم ازدواج کردم و ایشون ۵ سال از من بزرگتر هستن. اگه بخوام واقعی و دقیق تر بگم تا شما هم دقیقتر نظر بدین اینکه؛ من از یک خانواده با سطح بالا و وضع مالی خانوادگی خوبی هستیم و اعضای خانواده م همگی دارای تحصیلات عالیه و خودمم کارشناسی ارشد دانشگاه تهران ولی شاغل نیستم و در محل بالایی در شهرمان زندگی میکنیم و بسیار اصیل و موفق و آبرومند هستیم و ما رو می شناسن، اما همسرم سطح خانوادگی پایین و اعضای خانواده شون تحصیلات دانشگاهی ندارن ولی همسرمن لیسانس و معلم هستن و در محل پایین شهر هستن. حتی زمانیکه ازدواج کردیم همه اعضای خانواده اش و دوستانش و همکارانش تعجب کرده بودن از این ازدواج که چه طور تونستی با این خانم ازدواج کنی؟ من فکر کردم این آقا انسان مذهبی و معتقد و سالمی هستن و برای همین به وضعیت مالی اهمیت ندادم ازدواج ما سنتی بود و من هرگز اهل دوستی نبودم.
شوهر من روز خواستگاری گفت خونه دارم و ماشین دارم اما بعد از ازدواج متوجه شدم نه تنها خونه و ماشین نداره حتی ترس از رانندگی داره و نمی تونه پشت فرمون بشینه و حتی بعدها فهمیدم قبل از خواستگاری عملی انجام داده که دیگه نمی تونه بچه دار بشه و این مورد رو هم از من پنهان کردن ولی من بر اساس آزمایشها سالم هستم و می تونم مادر بشم.
میگه نمی خوام خونه و ماشین و چیزهای دیگه رو فراهم کنم چون هیچ وارثی ندارم چون بچه دار نمیشه و خونه نمیاد همه حقوقش رو صرف خانوادهی خودش می کنه و وقتی به خانوادش گفتم اهمیت ندادن اما چون من از یک خانواده موفق و بسیار بسیار بسیار آبرومند و اصیل و مذهبی هستم و همیشه خدا رو مد نظرم دارم و از چوب خدا میترسم نمی تونم هیچ کاری کنم (مثلاً جدا بشم از شوهرم) و برای اینکه غرور شوهرم شکسته نشه به هیچکس نگفتم نمی تونه بچه دار بشه و چون شوهرم می دونه مدام میگه تو به خاطر اعتقادات و آبروی خانوادت نمی تونی جدا بشی و برای همین اذیت می کنه و همیشه میگه میخواستم از یک خانواده آبرومند و موفق زن بگیرم تا نتونه جدا بشه چون این جور خانوادهها آبرو و اصالت شون براشون مهمه و همه جوره تحمل می کنن.
من دارم تو این زندگی می سوزم و اون لذت می بره چه کار کنم؟ هنوز به خانواده م نگفتم
💜❓💜❓💜❓💜❓💜
سلام
بنده مدتی هست که ازدواج کردم. تقریباً سنتی آشنا شدیم و علاقه زیادی بین ما شکل گرفت و بعد از حدود ۴ ماه آشنایی ازدواج کردیم.
بعد از ازدواج متوجه یکسری جنبههای اخلاقی شدم که متاسفانه من رو دلسرد می کنه و خواستم مطرح شون کنم و ببینم آیا حساسیتهای بنده بی مورد و بچگانه هست یا واقعاً حق دارم و باید با شوهرم درباره اش صحبت کنیم؟
ایشون بعد از ازدواج از ماشینش استفاده نمی کنه مگر در مسافتهای زیاد بین شهری.
حتی پیش اومده در دمای ۴۰ درجه وسط ظهر ماشینش رو داخل پارکینگ و زیر سایه گذاشته و من رو با موتور برده بیرون حس خوبی پیدا نمیکنم وقتی می بینم سالم موندن ماشینش از آسایش من براش مهمتره. چند بار هم به من پیشنهاد داده بعد از عروسی فقط از ماشین بنده استفاده کنه "چون ارزون تره" و ماشین ایشون داخل پارکینگ باشه تا سرمایه اش حفظ بشه.
برای مخارج عروسی و ازدواج بارها از سمت خودش و خانوادش تاکید شد ساده بگیرید و مراعات کنید، بنده کاملاً دلی و به خاطر علاقهای که به همسرم داشتم پذیرفتم و کاملاً مراعات کردم. اما میدیدم ایشون حتی مارک جاروبرقی جهیزیه من هم براش مهم هست، از مبل ۶۰ میلیونی ایراد می گیره و از مبل ۹۰ میلیونی صحبت می کنه. یک بار هم گفتن متراژ خونه بالاست، در حدی جهیزیه داری بتونی خونه رو پر کنی؟
به دلیل اینکه مخالف بودم بالای خونه مادر شوهرم زندگی کنیم، به پیشنهاد پدرم قرار بر این شد پدرم واحدی رو در اختیار ما بذارن تا ما مستقل اون جا زندگی کنیم و اجاره و هزینهای هم دریافت نکنن تا زمانی که بتونیم جایی خونه بخریم. واقعاً برام جالب نبود که همسرم تمام مخارج تعمیر و ترمیم منزل رو اجازه داد پدر من تقبل کنه و حتی پیشنهاد می داد به جای رنگ، پدرم دیوار ها رو کاغذ دیواری کنه.
همه اینها، این حس رو به من القا می کنه که همسرم منو جدا از خودش می دونه، و فقط منافع و راحتی خودش براش اهمیت داره و من رو واقعاً دلسرد می کنه
#ایدی_ادمین 👇🌸
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام حبیبه جان و دوستان عزیز. منم خانمی هستم ۳۶ساله. ۲۰سال پیش ازدواج کردم با ش
آتی:
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام برای اون خانمی که شوهرش با خانمها شوخی وخنده میکنه.عزیزم شوهرشما ازاول اخلاقش همینجوری بوده.شما خیلی حساسی .زنداداش منم همینجوری بود داداشم باهرکی حرف میزد فورا زنش دعوا راه مینداخت .آخرشم بعد ده سال ازهم جداشدن .داداشم نتونست تحملش کنه.الان داداشم راحت شدباهرکی دوست داره حرف میزنه زنم نگرفت دیگه.برادرم ازدست زنش معتادشد.هنوزم معتاده.نمیتونه ترک کنه اینقدکه این زن داغونش کرد.اینقدبااین زنش صحبت میکردیم میگفتیم کاری نداشته باش این اصلا اهل هیچ چیزی نیست ولی اصلا نمیفهمید.ماهم خسته شدیم ولش کردیم تا طلاق گرفتن.حالا شما بهتره پیش یک روانشناس بری تا زندگیتو نپاشوندی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خانمیکه برادرشون تومور نخاعی دارن هیچ مشکلی پیش نمیادنگران نباشید یه اقایی همسایه ماهستن وده سال پیش به این بیماری دچارشدن فقط دوبارشیمی شد ودوبارم عمل که غده روبردارن وبازم مقداریش موند الان شکرخدا۹ساله سالم سالمه فقط کمی پاش میلنگه اونم خیلی خیلی کم انشاالله داداش شمام خوب میشه اصلا نگران نباشید امیدتون به خداباشه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
از دست این خانمه که بچشو بخاطر حرفای صدمن یه غاز خواهرش ول کرده وبیخودی رفته قهر میخوام سرموبکوبم دیوار اخه خواهر من مگه زندگی خاله بازیه یا همه ادما فکرو رفتارشون قابل پیش بینیه ؟کی دیدی بچه حلال مشکلات باشه ,بچه روکردی الت دست خودت وخواهرت که واقعا عقلش نمیرسه و هرروزم بدتر داره با مشاوره های غلطش گندمیزنه به زندگیت ؟پاشوبروسرزندگیت الکی هم دنبال بهانه نباش یعنی چی بچه رو نده دست مامانت ؟ مگه میخوادبخوردش ؟حقیقتا هنوز واسه ازدواجت زود بوده , افسار زندگیت دست دیگرانه ,اصلا از زندگی چی میخوای؟هدفت از زندگی مشترک وبچه دارشدن چیه؟ لج بازی با شوهروخانوادش ؟بهتره بیشتر فکر کنی داری با سرنوشت دوتا ادم بازی میکنی . اگرم اهل زندگی نیستی وحس مادری نداری پس بذار حداقل بچت بمونه پیش خانواده شوهرت وتوهم بمون خونه پدرت .شاید اینجوری بهتر باشه. موفق باشی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام .میخواستم در رابطه با خانمی بگم که بخاطر راهنمایی خواهرش با شوهرش دعوا کرده.قهر کرده رفته خونه پدرش،و حالا دلش برا بچه ش،تنگ شده. ببخشید رک میگم
عزیزم آخه مگه چه اتفاق خاصی افتاده بود که شما با شوهرت دعوا کردی.این حق مادرشوهرت هستش،که نوشو بغل کنه .تو میخواهی قلدری کنی و شوهرت بگه چشم!!!
چرا زندگی را هم برا خودتان وهم مرد زندگیتان جهنم می کنید.من تو زندگیم همیشه خواستم احترام مادرشوهرمو نگه دارم.اوایل شوهرمم خیلی به حرف مادرش بود ولی من اینم به دل نمیگرفتم.و احترام به مادرشوهر را نگه میداشتم .این اخلاق من باعث شد .شوهرم رفته رفته روی من حساس شد و دیگه هیچ کس قادر نبود بهم بی احترامی کنه.ولی من خودم به این هم راضی نبودم میگفتم تو دخالت نکن
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام در مورد خواهری که برادرش تومور نخاعی دارن وخیلی نگران هست انشالله بحق بزرگی خدا وخون پاک سیدالشهدا که برادرتون شفا پیدا می کنه نگران نباشید خیلی ها با پرتو درمانی نتیجه گرفتند من شوهرم سرطان حنجره داشتن از پرتو درمانی نتیجه گرفتند وبرادرم هم چند وقت پیش توگروه اعلام کردم واز همه عزیزان التماس دعا خواستم خیلی از خواهرای گلم راهنمائی کردن مثلا حسینه پنج تن آل عبا آقای شبان که من موفق به پیدا کردنش نشدم اما من متوسل به خانم ام البنین شدم وخود برادرم به آقا امام حسین(ع) قربونش برم متوسل شدن خدا رو شکر برادرم درست که درحال شیمی درمانی هستن ولی خیلی حالش بهتر شده شما هم 100 مرتبه سوره حمد رو بخون وهدیه کن به خانم ام البنین وقسمش بده به پسرش آقا ابوالفضل(ع) وشفای برادرت رو بخواه انشالله بحق دستای بریده آقا ابو الفضل که شفا پیدا می کنه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام حرفم با خواهری هست که دوساله ازدواج کرده و قهر کرده و دختر پنج ماه اش کنار مادرشوهرش هست عزیزم چه توقعی از همسرت داری انتظار دارید وقتی از خانواده اش بد میگید بیاد با شما همراهی کنه ؛ یعنی چی که هر چی شما بگید اون بگه جشم مگه با ربات ازدواج کردی اونم ادم حق داره نظرش رو بگه یا حتی دفاع کنه ؛ من خودم خانواده همسرم به قدری اذیتم کردن و ولی هیچ وقت همسرم پشت به خانواده اش نکرد حتی خودم یه مدت رفت و امد نکردم ولی همسرم جمعه ها میرفت به خانوادهاش سر میزد و میومد در صورتی که میدونست خانوده اش تقصیر دارن خودش هم قبول داشت ولی هیچی نمیگفت که من بیشتر ادامه بدم و واقعا ازش ممنونم بابت مدیریتش و بعد ها فهمیدم اونجا میرفت اشتباهات اونها رو بهشون محترمانه میگفت؛؛ الان بعد از چند سال من شدم بهترین عروسشون و خواهر شوهرام اوندفعه گفتنما رو ببخش اون موقع سنمون کم بود ؛ولی هیچ وقت بی احترامی حتی موقعی که نبودن و حضور نداشتن نکردم اینها رو یه اقا متوجه میشه بد خیلی ببخشید متوجه شدم که خواهرتون منطقی و عاقلانه شما رو
راهنمایی نمیکنه لطفا به حرفشون گوش ندید و مطمین باش دلسوز شما نیست برگرد کنا ر دختر و همسرت زندگی کن دغدغه شما الان باید دختر و همسرتون باشه نه حرفهای پیش پا افتاده رو بندازی وسط زندگیت مطمین باش بعدا پشیمون میشی شما پای یه بچه رو کشیدی وسط زندگیت پس اول خودت اون ارامش رو به زندگیت انتقال بده مطمین باش همسرت عاشقت میشه منم مامان محمد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوست هندوانه و هزاران خواص
✅در این ویدیو با حضور استاد تاجبخش در مورد خواص بی نظیر پوست هندوانه که از خواص میوه آن بیشتر است و برای آبرسانی سلول های بدن و دفع سنگ کلیه بسیار موثر است صحبت می کنیم .
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه با رفتنشون ما خیلی تنها شدیم، دو هفته بعد از رفتنشون، پنجشنبه صبح باد
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
نجمه
یکی دوهفته گذشت احمد یه روز عصر زنگ در رو زدو وقتی ایفون رو جواب دادم، گفت زود بیا پایین، ترسیدم فکر کردم چیزی شده، چادرمو سرم کردم و با سحر رفتیم پایین، احمد با غرور کنار یه پیکان سفید وایستاده بود...دید با تعجب نگاه میکنم ، گفت خوبه؟ امروز خریدمش. من رسما هیچ نقشی تو زندگیش نداشتم،هرکاری میخواست بکنه با خانواده ش مشورت میکرد، گفتم آره مبارک باشه... سحر خیلی ذوق داشت که ماشین دار شده بودیم... بعضی روزا با نرگس و دخترا میرفتیم پارک که حال و هوامون عوض شه، یه روز عصر که با سحر برگشتیم خونه،دیدم جلوی ورودی آشپزخونه وایستاده و چپ چپ نگام میکنه، حرفی نزدم که دعوامون نشه،سحر رفت جلوی تلویزیون نشست، احمد انگار با سکوتم عصبی تر شد چون وقتی داشتم میرفتم طرف اتاق خواب تا لباسامو عوض کنم بازمو گرفت و منو برگردوند طرف خودش، سعی کردم آروم باشم، گفتم چی شده، گفت کدوم گوری بودی؟! گفتم با نرگس بچه ها رو بردیم پارک دستمو فشار داد و گفت فکر میکنی من خرم، معلوم نیست داری چه غلطی میکنی، نمیفهمیدم چشه، گفتم زنگ بزن از نرگس بپرس ، گفت اون خواهرِ...از خودت بدتره.حالم خیلی بد بود از حرفاش اما بدتر این بود که سحر داشت میشنید این حرفارو گفتم خجالت بکش بچه داره میشنوه، گفت به درک، اونم یه روز میشه مثل تو
مامانم راست میگه شماها همتون مشکل دارین... یهو مغزم سوت کشید... علت چرت و پرتایی که میگفت و فهمیدم، با مادرش حرف زده بود و بیشتر از همیشه پُرِش کرده بود... رفتم تو آشپزخونه،هی با خودم میگفتم ولش کن، تاثیر حرفای مامانشه، از حرف آدم دیوونه که نباید ناراحت شد...اما مگه میشد. مگه میتونستم،از کشو قرصا چندتا بسته قرص برداشتم و همه رو خوردم...لعنت به من که حتی یه لحظه ام به آینده سحر فکر نکردم...فقط اون لحظه میخواستم که دیگه نباشم.. برگشتم که از آشپزخونه بیام بیرون چشمم افتاد به سحر که یه گوشه وایستاده بود و گریه میکرد، دیده بود دارم قرص میخورم، رفتم تو اتاق و یه گوشه دراز کشیدم، یه ربع بعد زنگ درو زدن،رحیم و نرگس بودن، سحر بهشون خبر داده بود، اومدن بالا و رحیم تا احمدو دید کوبیدش به دیوار، پشت سرشون پرستارهای آمبولانس اومدن بالا،مشتهایی که میخورد تو صورت احمد حتی یه ذره هم منو آروم نکرد، سحر دستمو گرفته بود و گریه میکرد... اون لحظه یاد خانوم جون افتادم،که باعث و بانی چشمای گریون دخترم بود... چشمام کم کم داشت تار میشد، گیج شده بودم و با کمکشون سوار آمبولانس شدم و کلی خواهش اجازه دادن نرگس و دخترا هم کنارم باشن.. ده دقیقه بعد رسیدیم بیمارستان، حس میکردم دهنم شل شده، پشیمون شده بودم از کاری که کردم اما راهی واسه برگشت نبود.. رو تخت قسمت اورژانس خوابیدم و یه پرستار یه لوله فرو کرد تو بینیم که تا معده م رفتم، همش عُق میزدم، بچه ها نبودن ولی نرگس داشت نگام میکرد و گریه میکرد... معده م رو شستشو دادن و آخرم یه مایع سیاه ریختن تو معدم..همه بدنم میلرزید.
نصفه شب مرخص شدم و برگشتیم، احمد اصلا نیومد بیمارستان، به اصرار نرگس و رحیم رفتیم خونه اونا... سحر خیلی ساکت بود...دو روز بعد صبح احمد زنگ زد و اصرار کرد که برگردیم، خودمم دیگه خسته شده بودم و معذب بودم، نزدیک ظهر برگشتیم خونه، احمد خیلی مهربون شده بود، کلی واسه خونه خرید کرده بود، ناهار درست کرده بود، اما خب همه مهربونیش تا وقتی بود که با فریبا خانم حرف نزنه... احمد به خاطر مادرش تو کارای خونه و آشپزی خیلی مهارت داشت، چون تمام کارهای مادرش رو بچه هاش انجام میدادن...روز بعدش کلی اصرار کرد که بریم بیرون، سحر مدرسه بود و احمد مرخصی گرفته بود، رفتیم بیرون و سیم کارتشو به نام من زدو و گوشیشو فروخت و یه نوکیا 6600 برای من خرید، مثلا میخواست جبران کنه..سحر شدیدا استرس گرفته بود، نزدیک اومدن باباش به خونه میشد یه گوشه مینشست و ناخوناشو میجوید... بغلش میکردم باهاش حرف میزدم اما تاثیری نداشت..آخرین دعوایی که کردیم موقع خواب بود تلویزیون داشت فوتبال نشون میداد و منو سحر تو هال جلوی تلویزیون دراز کشیده بودیم، احمد نشسته و بود و کنترل دستش بود، از ظهر که اومده بود خونه یه جوری بود ولی حرفی نزده بود، سحر خوابش برده بود،آروم گفتم صداشو کم کن سحر بیدار نشه، یه جوری نگام کرد انگار بهش فحش دادم، گفت بیا خودت کم کن من بلد نیستم و کنترلو پرت کرد طرفم..کنترل خیلی محکوم خورد به صورتم تو یه لحظه صورتم خیس شدبا جیغ من سحر با ترس از خواب پرید و وقتی صورت پر از خون منو دید شکه شد ...خیلی ترسیدم فکر میکردم کور شدم...دخترم رفت طرف تلفن که به نرگس خبر بده، امااحمد نذاشت، گوشی موبایل منو گرفت و تلفن خونه رو هم جمع کرد و رفت، به سحر گفتم بره یه کاسه آب و دستمال و بتادین و یه آینه بیاره، تا ببینم چی شده دخترکم با گریه رفت و آورد..اول با دستمال خیس تمیزکردم صورتمو، خداروشکر چشمم نبود، پلکم بود که پاره
شده بود... عمیق بود و بخیه میخواست ولی یه دستمال گذاشتم روشو با پارچه بستمش... سحرو بغل کردم و نازش کردم تا خوابش برداحمد نیم ساعت بعدش برگشت خونه و رفت تو اتاق، تا خود صبح بیدار موندم و فکر کردم، به خودم به آینده دخترم... احمد ساعت پنج بیدار شد که بره سرکار، اومد طرفمو گوشیمو انداخت کنارم، داشت میرفت که گفتم میخوام طلاق بگیرم، برگشت طرفم، خندید انگار داشت مسخره م میگرد، گفت هر غلطی میخوای بکن، جنازه ت از این خونه میره بیرون، چیزی نگفتمو رفت، تصمیمم رو گرفته بودم، دیگه نمیخواستم ادامه بدم، مطمئن تر از همیشه بودم..
ساعت شش و نیم بود که سحرو بیدار کردم که بره مدرسه،. دادگاه خانواده محلاتی نزدیکمون بود. سحر که رفت منم رفتم اونجا، با یکی دو نفر حرف زدم وتقریبا فهمیدم باید چیکار کنم، مهریه م 800 هزار تومن بود که به نرخ اون روز میشد 7 میلیون تومن... مهریه م رو گذاشتم اجرا و پول پیش خونه و ماشینش رو توقیف کردم...همون روز یه ساک کوچیک جمع کردم و رفتیم خونه نرگس، ساکو که دستم دید اخماش رفت توهم، ولی به روی خودم نیاوردم، جایی رو نداشتم که برم،رفتیم تو و یه گوشه نشستیم، نرگس همه مدت تو آشپزخونه بود و فقط چند دقیقه یه بار میومد و یه داد سر دخترش میزدو باز میرفت، اخرشم خیلی راحت گفت یه پشه هم از خونمون رد میشه سپیده دیگه درس نمیخونه، واای که صدای شکستن غرورم رو همون جا شنیدم و بازم خفه خون گرفتم... احضاریه دادگاه رسیده بود دست احمد، اومد دم خونه و کلی ابرو ریزی کرد و رفت... دو سه روز بعد صبح سحر رو فرستادم مدرسه و با رحیم رفتیم خونه، احمد سرکار بود، همه وسیله های خونه رو جمع کردیم و توی انباری طبقه پایین ریختمو درشو قفل کردم، میخواستم فقط خودش باشه و لباس تنش، میخواستم انتقام دردی که کشیدمو بگیرم ، با صاحب خونه حرف زدمو توضیح دادم براش همه چیو، و گفتم خونه رو تخلیه کردیم تا زودتر دنبال مستاجر بگرده و پول پیش رو بده... خیلی روزای وحشتناکی بود،اینکه با یه بچه باید چیکار کنم، هیچکس پشتم نبود، آقا جونمم خیلی پیر و شکسته شده بود، نمیخواستم حال اونو هم خراب کنم و سربارش باشم... سیم کارت و گوشیم رو فروختم، یه اتاق تو افسریه اجاره کردم، نرگس خیلی بداخلاق شده بود و نمیتونستم تحمل کنم... امتحانهای سحر تموم شده بود و خیالم از اون راحت بود، هرچند با یه معدل خیلی پایین... با یکم وسیله رفتیم خونه جدیدمون... یکی دو هفته بعد خانوم جون و نسرین اومدن تهران... خانم جون توپش پر برد، اومد و کلی غر زد بهم، حرفاشو که زد گفت زنگ بزن یه ماشین بیاد میخوام برم خونه نرگس، خونه ای که مرد نداره جای موندن نیست... دلم خیلی شکست، دلم میخواست بغلم کنه، بگه من کنارتم، بگه غصه نخور.. ولی حرفاش حالمو بدتر میکرد... گفتم بذار نسرین بمونه، سحر تنهاست، دلش تنگ شده خیلی، خیلی بد نگام کرد. گفت چَشم حتما، دختر چشم و گوش بسته مو بذارم اینجا که چی بشه... دهنم بسته شد، حتی خداحافظی ام نکردم... اون روز فهمیدم وسط اون همه سختی فقط خودممو خودم،هیچکس قرار نیست کمکم کنه..
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽