#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شهيد بزرگوار آية الله دستغيب نوشته اند: تقريبا بيست سال قبل كه بيمارى حصبه در شيراز شايع شد و كمتر خانه اى بود كه در آن بيمارى حصبه نباشد، در يكى از روزهاى محرم ، مرحوم صلاحى مى گفت : به بركت سيدالشهداء هفت نفر كه به بيمارى حصبه مبتلا بودند در منزل آقاى عبدالرحيم سرافراز شفا يافتند. و تفضيل آن بيان كردند، بعد از آن ، آقاى سرافراز را ديدم و از واقعه مذكور سؤ ال كردم ، واقعه را همان طور كه آقاى صلاحى بيان كرده بود بيان داشت . سپس من از آقاى سرافراز تقاضا كردم كه واقعه را بنويسند تا در تاريخ ثبت شود، آقاى سرافراز نوشتند:
تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم به بيمارى حصبه مبتلا بودند، هفت نفر مبتلا به اين بيمارى در منزل حقير در يك اتاق بسترى بودند، هشتم ماه محرم الحرام بود، مى خواستم در مجلس عزادارى شركت كنم ، لذا مريض ها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج صبح با خاطرى پريشان به مجلسى كه مؤ سس آن مرحوم حاج ملا على سيف بود رفتم ؛ بعد از روضه و نماز صبح به سوى خانه برگشتم ، بين راه در قلبم شفاى آن هفت بيمار را ((به وسيله عزيز زهراء(ع ) )) از خدا خواستم .
وقتى كه به منزل رسيديم ، ديدم بچه ها اطراف منقل آتش نشسته و مختصر نانى را كه از روز قبل باقى مانده بود، روى آتش گرم كرده و با اشتهاى كامل مى خوردند. با ديدن اين منظره عصبانى شدم ، زيرا خوردن نان را (آن هم نانى كه از روز گذشته باقى مانده ) براى بيمار مبتلا به حصبه زيان آور مى دانستم ، دختر بزرگم كه متوجه ناراحتى من شد، گفت : ما همه خوب شده ايم ! از خواب بيدار شديم ، گرسنه بوديم نان و چاى مى خوريم !
گفتم : خوردن نان براى بيمار مبتلا حصبه خوب نيست !
گفت : پدر بنشين تا خواب خودم را براى شما تعريف كنم ، ما همه خوب شده ايم !
گفتم : بگو!
گفت : خواب ديدم اتاقمان خيلى روشن شد، مردى آمد فرش سياهى در اين قسمت اتاق پهن كرد و كنار در اتاق با ادب ايستاد، آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگوارى وارد اتاق شدند، يك نفر ايشان بانوى مجلله اى بود، اول با دقت به كتيبه هاى اطراف اتاق كه اسامى چهارده معصوم (ع ) روى آن نوشته شده نگاه كردند، سپس روى آن فرش سياه نشسته و قرآن هاى كوچكى از جيب بغل خود در آورده و قدرى تلاوت كردند، سپس يكى از آنها شروع كرد به عربى روضه حضرت قاسم (ع ) خواندن ، مكرر نام قاسم را به زبان مى آورد و همه به شدت گريه مى كردند، مخصوصا آن بانوى محترمه خيلى جانسوز گريه مى كرد، بعد از آن مردى كه اول وارد شده بود، ظرف هاى كوچكى كه گويا در آن قهوه بود آورد و جلوى آنها گذاشت ، من تعجب كرده بودم كه اشخاص با اين جلالت چرا پاهاشان برهنه است !
جلو رفتم و گفتم : شما را به خدا كدام يك از شما حضرت على (ع ) هستيد؟
يكى از آنها كه خيلى با مهابت بود، گفت : من هستم !
گفتم : شما را به خدا، چرا پاهاى شما برهنه است ؟
آن بزرگوار با چشم گريان فرمود: ما در اين ايام عزاداريم لذا پاهاى ما برهنه است (فقط پاهاى آن بانو پوشيده بود) گفتم : ما بچه ها همه بيماريم ، مادرمان هم بيمار است ، خاله مان هم بيمار است !!
آن گاه حضرت على (ع )، از جاى برخاسته و دست مباركشان را بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند، فرمودند: همه شما خوب شديد، مگر مادرتان .
گفتم : مادرم نيز بيمار است ؟!
فرمودند: مادرت بايد برود! با شنيدن اين حرف گريان شدم و التماس كردم ، پس به خاطر عجز و لابه من ، برخاستند و دستى روى روانداز مادرم كشيدند. وقتى مى خواستند از اتاق بيرون بروند روى به من كرده فرمودند: بر شما باد به نماز كه تا شخصى مژگانش به هم مى خورد بايد نماز بخواند.
تا سر كوچه از عقب آن ها رفتم ، ديدم مركب هايى كه روپوش هاى سياه روى آنها انداخته اند آماده است ، سوار مركب ها شده و رفتند و من برگشتم .
در اين وقت از خواب بيدار شدم ، صداى اذان صبح را شنيدم دست روى دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم ، ديدم هيچ كدام تب نداريم ، همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم ، چون خيلى احساس كرديم گرسنه ايم لذا چاى دم كرده با نانى كه موجود بود مشغول خوردن شديم ، تا شما بياييد و صبحانه تهيه كنيد و ديگر آن هفت نفر به دوا و دكتر احتياجى پيدا نكردند.(267)
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
چه صبری داری خدا😭👆
🔴 #دعای_محبت_بسیار_قوی 🔴
اگر میخواهید فرزندتان عشق و علاقه ی شدیدی به شما پیدا کند و مطیع و حرف گوش کن شما باشد و گناه و بی نمازی را ترک کند❌
(هفت بار) این آیه را بر نمک بخوانید و به آن بدمید و سپس در غذا بریزید( غذا روی اجاق باشد). پس از اینکه مادر و فرزند از غذا تناول کنند، محبت و علاقه و مطیع بودن در فرزند نسبت به پدر و مادرش ایجاد میشود ان شالله👇🔮💓
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
کمتر از ۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 ادامه منم انگار نه انگار زنشم بعد از اون یک ماه که گفتم خوب بود دیگه اصلا زنگ به
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
ادامه
شوهرم همون کسی بود که به منی که پاک با عفت زندگی کردم بعد از خاستگاری میگفت نامه سلامت میخوام میدونم پاکی اما باید بگیری ولی هرگز قبول نکردم بعد خودش از همچی مطمعن شد
حالا همون پسری که از دختر پاک نامه میخواست چی شده که این همه آوازه پست فطرتی این دختر از در همسایه فامیل براش مهم نیست انگار اصلا با اون خوب با محبت زنگ پیام توجه و همه فکر ذکرش به همون و حقی منی که زن عقدی حلالش هستم ۵ ماه قهر، بدون هیچ زنگ پیام
بعد ۵ ماه اومده بزور یه سری نشون داده دیگر پشت سرش نگاه نکرده حتی زنگ نزده پیام نداده جواب پیام زنگ منم نداده و هر وقت هر چی خواستم هر کار هر توقع هیچ برام وقت نداشته همش بهانه دلیل که کار دارم وقت ندارم و حق من از شوهرم در این ۴ سال خیانت.
البته فقط تلفنی مطمعنم رابطه ج..ی نبوده چون میترسه شوهرم بفهمه ب...ت نداره دگه ولش کنه تنهایی حسرت انتظار بی محبتی بی توجهی بی احترامی بداخلاقی بد دهنی توهین ترور شخصیت قلبم شکسته همش زجر عذاب رنج سردرد مدام اشک اه خدا شاهد هست همه اینا که گفتم ۴ ساله شدن همدم شب روز دم بع دقیقه من
سن هر دومون داره میره بالا به فکر گرفتن جشن نیست به فکر شغل دائم پیدا کردن نیست همه زندگیش شده گوشی و ارتباط پنهانی تلفنی با اون دختر هرزه بد جور شوهر ناقص عقل ساده هم هست از خودش کرده اینم بخاطر یک دختر هرزه کثیف ۴ ساله شده مایع عذاب روح من آرامش و آسایش از قلب زندگیم گرفته
شمارو به آبروی پاک مطهر اهل بیت و شهدا قسم میدم فکر کنین منم خواهرتون خواهرانه بهم بگید چجوری میتونم این لکه ننگ و شر از زندگی خودمو همسر ساده نادانم بیرون کنم
ازتون میخوام با کلمات و حرف بهم بگید که اوج حماقت ناقص عقلی سادگی همسرم بکوبم تو صورتش کمکم کنید بگید چی بگم که بلکه بتونم با این کلمات اوج کثافتی بد ذاتی بی ارزشی این دخترو بکوبم تو روی همسرم بهم بگید چی بگم بلکه یکم وجدانش بیدار بشه و دلش رحم بیاد دست از زجر عذاب من با زبونش برداره و باهام خوب بشه و یجوری که بتونم اوج ذات کثیف این دخترو پیشش رو کنم و بلکه دلش سرد بشه و بچسپه به زندگیش
شوهرم خیلی پسر خوب و مهربون پاک بود دست بزن نداره معتاد نیست اهل الکل فلان نیست
خیلی به پدر مادرش احترام، باهاشون خوبه حتی با مردم خیلی خوبه همین الان فقط بخاطر همین دختر هفت خط کثیف گولش زده از خودش کرده ایقد منو عذاب میده تا من خسته بشم راهمو بکشم برم ولی من واقعا بدون همسرم هر چند که باهام بد باشه نمیتونم جاشو با کسی دیگه عوض کنم خیلی برام عزیزه فقط راهکار میخوام ازتون ممنونم بابت وقت که میزارید و خواهرانه کمکم میکنید اجرتون با خدا اهل بیت و شهدا
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محل زندان امام موسی کاظم علیه السلام
السلام علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شاااای
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام.خانمی که میخاست نظرات دیگران رو درمورد اداب بیرون رفتن رو با خواستگار بدون.خانم عزیز اینکه شما رفتین رستوران و شما کنار اقا نشستین ایشون گفته رو به روم بشین خوب میخاسته صورتتون رو ببین وقتی دارین با هم صحبت میکنن و غذا میخورین میتونستیت بهش بگین که میشه شما جابه جاشین چون میخام منظره رو به رو ببینم.و اینکه با تاکسی رفتین چون اون اقا خودش رو همراه شما میدونسته کنار شما نشسته.اصن فک کن یه مسافر معمولی بوده کار بدی نکرده
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام ادمین عزیز و دوستان گرامی خواهری که گفتن دکتر مولایی بهترین دکتر روماتیسم در اهواز هستن میشه لطف کنید آدرس و شما ره تلفن مطب در گروه بفر مایید ممنون میشم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام در جواب لیلا بانو عزیزم من از شوهرم ۵ سال بزرگترم الان ۲۰ سال داریم با هم زندگی می کنیم خدا را شکر تا حالا هم مشکلی نداریم یک بار هم تا الان بهم نگفت که ازم بزرگتر ی
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وخدا قوت برای خواهری که گفتن پدرشون مریضه ودامادشون زیاد میاد اونجا شما میتونید از یک نفر که به اون اعتماد دارید کمک بگیرید واز اون بخواهید که با دامادتون صحبت کنه ویک کار دیگه که ما در این موارد انجام میدیم اینه که توی کفش طرف فلفل میریزیم خودش دلشوره میگیره پا میشه میره
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام ناخن پاش عفونت کرده فقط بیمارستان رازی حتما تشریف ببرید خوبه میشه
دوست عزیزی که پرولاکتینش بالاس ومیخوان ام آر ای بدن اصلا نگران نباشید
حتما یکبار دیگه یه آزمایشگاه دقیق ،آزمایشو تکرار کنید اگر بازم پرولاکتین بالابود ام آرآی بدیداگر تومور هم باشه خوش خیمه وباداروکنترل میشه ،هرگز نباید جراحی بشه وباطب سنتی راحت درمان میشه فقط پزشک طب سنتی برید نه عطاری مشکل شما رومنم داشتم باطب سنتی درمان شد
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به همه ی هم گروهیای عزیز بخصوص حبیبه خانم گل به قول این خانم میگه هر سوالی هزارنفرجواب میدن بیشترشون تکراری هستن ولی نمیدانم ماازشانس خودمونه یانمیبینین چندبارمنم سوال میفرستم جواب نمیدین آخه راهنمای کنیدثواب داره
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و درود ب اعضای کانال و ارزوی سلامتی و دل خوش برای همه
بنظر بنده داستان ستاره ی داستان فانتزی بود تا واقعییت ..تخیلی بود..چند بار استخاره و هر بار یک ایه بیاید
یا تمام پسرها از او خواستگاری کنن و او کوه یخ باشد
یا در دانشگاه چادری بشه ک ۹۹ درصد دانشگاه دخترها ب همدیگه نگاه میکنن
روی هم رفته با واقعیت فاصله داشت و اغراق بود
خواهرعزیزی که سوال کردید در مورد رماتیسم که چی خوبه
عزیزم میگن شیر گاومیش خوبه براش، واینکه اول برید طب سنتی انشاالله که نتیجه بگیرن
خواهرعزیزی که پلاکتشون پایینه
بادکش کتف پلاکتومیبره بالا
وتامیتونی سبزی تره(عالیه) تخم مرغ محلی وروغن کرمانشاهی بخور
جوانه شبدرم خوبه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام حبیبه خانم خواستم در جواب خانمی که برای مادرشون دکتر ریه خوب میخواست ن بگم آقای دکتر نادر حیدرزاده فوق تخصص ریه کارشون خوبه تهرانم هستند ببریدش پیش ایشون توی گوگل سرچ کنید آدرسش رو بگیرن و حتی نوبت هم اینترنتی میدن انشاءالله که جواب بگیرن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
صورتی که وکیل اول می تواند وکیل دوم را عزل کند🌸🍃
پرسش :در چه صورتی که وکیل اول می تواند وکیل دوم را عزل کند؟
پاسخ :اگر وکیل با اجازه موکّل کسى را از طرف خودش (از طرف وکیل) وکیل نماید هم موکّل مى تواند او را عزل کند و هم وکیل اوّل و اگر وکیل اوّل بمیرد یا عزل شود وکالت دومى هم از بین مى رود.
عزل وکیل علی رغم شرط بلا عزل بودن وکالت🌸🍃
پرسش :در عقد وکالت موکل شرط بلا عزل کرده است ولی بعد از مدتی وکیل را عزل می کند آیا شرعا جایز است؟
پاسخ :عمل به شرط ضمن عقد جایز، واجب نیست.
عزل وکیل اول توسط وکیل دوم🌸🍃
پرسش :شخصى جهت فروش اتومبیل خود به کسى وکالت با حقّ توکیل غیر مى دهد; وکیل نیز وکالت را به استناد حقّ توکیل، به دیگرى واگذار مى کند و در وکالت دوّم تصریح مى کند که: «اقدام و امضاى وکیل به منزله امضاى موکّل و موکّلِ موکّل، نافذ و معتبر و داراى اثرات قانونى است». حال موکّل مبادرت به عزل وکیل اوّل نموده، آیا وکیل دوّم نیز معزول شده است؟ یا این که باید مراتب عزل توسّط موکّل به وکیل دوّم مستقلاّ اعلام شود؟
پاسخ :اگر عزل وکیل دوّم از سوى موکّل به او اعلام شده است، معزول مى شود و الاّ وکالت وکیل دوّم به قوّت خود باقى است.
سلب حق عزل وکیل از خود🌸🍃
پرسش :چنانچه موکلّ حقّ عزل وکیل را در ضمن عقد خارج لازم به مدّت پنجاه سال از خود سلب نماید، آیا چنین عزلى ـ که معمولا در ذیل وکالتنامه هاى رسمى قید مى شود ـ معتبر و نافذ مى باشد؟
پاسخ :موکّل نمى تواند حقّ عزل وکیل را از خود سلب کند; ولى مى تواند ضمن عقد خارج لازم شرط کند که عملا عزل نخواهد کرد، یا توکیل او بلاعزل خواهد بود. و در این صورت، باید به شرط خود عمل کند.
عدم بطلان وکالت وکیل دوم با مرگ یا کناره گیری وکیل اول🌸🍃
پرسش :آیا اگر وکیل اوّل بمیرد یا از وکالت کناره گیرى کند وکالت دومى باطل مى شود؟
پاسخ :باطل نمی شود.
بطلان وکالت با دیوانه شدن وکیل یا موکل🌸🍃
پرسش :اگر وکیل یا موکّل دیوانه شوند، تکلیف چیست؟
پاسخ :وکالت باطل مى شود، هر چند دیوانه بعداً عاقل گردد، دیوانگى موقّت نیز بنابر احتیاط باعث باطل شدن وکالت است، ولى بى هوشى موقّت موجب باطل شدن وکالت نیست.
وکالت در اموری که وکیل قدرت انجام آنرا ندارد🌸🍃
پرسش :آیا قبول و انجام وکالت در اموری که وکیل قدرت انجام آنرا ندارد، صحیح است؟
پاسخ :وکالت در امورى که وکیل قدرت انجام آن را عقلًا یا شرعاً ندارد باطل است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا 💜🍃
سلام من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗
رفتم توی #پی_وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐
#عکس_شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند😟
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم #متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم #مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد😇
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای #خادمی معرفی شدم
نزدیکای #اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم #کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم #حوزه_علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن #جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین #بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه #سعید_قبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون #عکس_شهیدی دیدم که خیلی برام #آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو #پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این #پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر #دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد برای مدافع حرم شدن اسم نوشتم ( گرچه قسمتم نشد که برم )
خانمم باردار بود . گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...✌️🏼
به حرمت خون شهدا اینستاگرام و واتساپ و تلگرام و... از گوشی خودتان و فرزندتان پاک کنید راه گناه و فساد از همین ها میگذرد 🙏❌
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
🔻پنج قدم برای کوچککردن شکم:
🔹1-داشتن برنامه غذایی با فیبر زیاد، کیفیت پروتئینی خوب و میزان چربی مناسب همچون کلم بروکلی، هویج، سیب، روغن زیتون فراوری نشده، آووکادو، گردو و روغن نارگیل و حذف غلات فرآوری شده همچون نان سفید و پاستا
🔹2-غذایتان را خوب بجوید و پیشاز آن که کاملا سیر شوید، از غذا خوردن دست بکشید.
🔹3-دویدن پیوسته را در برنامه ورزشی خود بگنجانید، حداقل هفتهای سه بار.
🔹4-با تمریندادن تمام ماهیچههای شکمی خود را سفت کنید.
🔹5-استرس خود را کنترل کنید، آرام نفس بکشید و در لحظه زندگی کنید.
🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋
♦️ پیشگیری و درمان کیست سینه
.
کیست سینه کیسههای پرآبی هستند که در بافت سینه قرار دارند و معمولا باعث سرطان نمیشوند. هر خانمی ممکن است یک یا تعداد زیادی کیست در سینهاش وجود داشته باشد. این کیستها شبیه تودههای گرد یا تخم مرغی شکل هستند و لبههای آنها مشخص است. بافت این کیستها مثل یک بادکنک کوچک پر از آب است اما گاهی اوقات نیز سفت است.
.
.
▫️ 1- تباشیر +آب رازیانه:
باید مقدار 10 گرم از پودر تباشیر را در جوشانده رازیانه حل کرد و به مدت 3 الی 5 شب میل نمود.
.
▫️ 2-تباشیر + انیسون(شیر افزا):
باید مقدار 10 گرم از پودر تباشیر را در جوشانده انیسون حل کرد و به مدت 3 الی 5 شب میل نمود.
.
👈🏻 با مصرف موارد فوق میتوانید این بیماری را درمان کنید. این درمان گیاهی است و هیچگونه عوارضی برای مصرف کننده در بر ندارد.
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
🔴 چه غذاهایی #کثیرالغذا و #قلیل_الفضول هستند؟
♻ به غذاهایی کثیرالغذا و قلیلالفضول گفته میشود که خون زیادی تولید کنند و فضلهی کمی داشته باشند.
این غذاها عبارتند از :
۱. #روغن_حیوانی که از کرهی گاو یا گوسفند استخراج میکنند
۲. کرهی گاو یا گوسفند(#کرهی_محلی)
۳. #سرشیر
۴. #خامه
۵. #ارده
۶. #زردهی_تخممرغ_عسلی
۷. #عسل
۸. #شیرهی_انگور یا خرما یا توت
۹. #انگور
۱۰. #خرما
🔹 #نکته:
۱. موارد فوق #لاغرکننده هستند، نه #چاقکننده(جز #ارده که در برخی افراد خصوصا افراد سرد و خشک #چاقکننده است).
۲. موارد فوق #بازکنندهی_عروق هستند، نه سَدکننده.
۳. هر دو مورد فوق بسیار زیاد به #تجربه رسیده است.
🔹 فضله = مواد زائد
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا تو کشور ما چند فرزندی عیبه و مورد تمسخره😕
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
ملیحه
امروز تولدمه و دلم میخواد داستان زندگیمو و اون چیزایی که تا الان برام اتفاق افتاده اینجا بگم
من فرزند اخر یه خانواده معمولی ام پدرم مدیر مالی یکی از ارگانای دولتی و مادرم فرهنگی ان وضع مالیمون از اول خوب بود و من دو تا خواهر بزرگتر و یه برادر شیر به شیر دارم. بچگی خوب و ارومی داشتیم البته چون مامان و بابام سر کار بودن همیشه تنها بودیم و خودمون کارای خودمونو میکردیم که این باعث شد مستقل بار بیایم
پدرم مرد اروم و مذهبی بود که نماز خوندن و حجاب ما براش مهم بود البته اصلا سختگیری نمیکرد چون مادرم مثل پدرم نبود و هر وقت بابام بهمون میگفت روسری سر کنیم یا مثلا این بلیز استینش کوتاهه مامانم واکنش نشون میداد که بچه هامو اذیت نکن و براشون زوده و به وقتش خودشون میدونن چی کار کنن.حتی وقتی بابام برامون چادر گرفت نذاشت سر کنیم و گفت سختشون میشه چادرو جمع کنن(با اینکه خودش چادر سر میکرد).
بزرگ شدم و کنکور دادم و دانشگاه ازاد رشته ای که میخواستم تهران قبول شدم تا اون سن تو فامیل خواستگارایی داشتم ولی مامانم همیشه میگفت من دختر نه به فامیل خودم میدم نه به فامیل باباتون. همیشه میخواست دامادایی داشته باشه که باهاشون دهن همه فامیلو ببنده الحق هم دو تا خواهر بزرگم ازدواجای خوبی داشتن و مامانمم راضی بود. منم دو
سال از دانشگاهم گذشته بود و چن مورد برام پیش اومده بود ولی اصلا تو خانواده مطرح نکردم چون میدونستم مامانم منو به دانشجو نمیده هرچند خودمم علاقه ای به ازدواج نداشتم نمیخواستم مثل خواهرام باشم. اونا جفتشون با اینکه تحصیلکرده بودن اما بلافاصله بعد اتمام تحصیلاتشون به صورت سنتی ازدواج کرده بودن و خانه دار بودن. من دلم میخواست کار کنم و با شوهرم تو محل کار آشنا بشم.
ما تو دانشگاه به استادی داشتیم که خیلی مرد خوبی بود خیلی خوش قیافه نبود اما به شدت خوش تیپ و با جذبه و با اخلاق و جذاب بود. این استاد سخت گیر ما مدیر گروه رشتمونم بود و من چون تدریسش حرف نداشت من همه درسایی که با ایشون ارائه میدادن رو با ایشون برمیداشتم. به شدت جذب اخلاقیاتشون شده بودم و برام محترم بودم ولی اصلا با ایشون تو فاز عشق و عاشقی نبودم چون حلقه داشتن و بچه ها میگفتن که متاهلن
ولی کم کم سر کلاسا احساس میکردم یه جوری نگاهم میکنه و گاهی که حواسم نبود میدیدم داره منو نگا میکنه حتی چن تا از دوستامم اینو فهمیده بودن و بهم میگفتن
حتی یادمه یه بار سر کلاسش خیلی اروم به دوستم گفتم سردمه تقریبا لب زدم که صدامو استاد نشنوه ولی همون موقع پاشد پنجره کلاسو بست.
کمکم شکم به یقین تبدیل شد که به من یه حسایی داره منم قند تو دلم اب میشد که ایتاد رحیمی با اون همه کمالات منو دوست داره. رو زمین بند نبودم از خوشحالی دیگه هیچ پسری تو دانشگاه به چشمم نمی اومد.
به شوق به چشم استاد اومدن مثل خر درس میخوندم. البته خودمم درس خون بودم. ولی جوری خوندم که تاپ استیودنت شدم اون ترمو😁😁
یادمه ترمای اخر برای یه مشکلی مجبور بودم مرخصی بگیرم وقتی رفتم دفترش که اینو بهش بگم خیلی ابراز ناراحتی کرد و گفت حیفه عقب میافتی . وقتی مشکلمو بهش گفتم گفت کمکم میکنه و با استادا صحبت میکنه که بتونم بیشتر از حد نصاب غیبت کنم و بدون مرخصی اون ترمو بگذرونم. و همین کارم کرد و من تونستم اون ترمم برم. یادمه بهم گفت نمیشه که شما نیای دانشگاه ما دلمون براتون تنگ میشه .
یادمه از ذوق این جملش تا شب مثل دیوونه ها فقط میخندیدم. جوری که صدای همه دراومده بود که تو چته
دیگه گذشت و من تایمای بی کاریمو میرفتم تو دفتر استاد رحیمی و گاهی کمکش میکردم تو کاراش. حتی چن بارم رفتم شرکتش و چیزای خوبی ازش یاد گرفتم که هرکدومش برام درس زندگی شد
خدابیش خیلی مرد خوبی بود. یه بار جوری نگاهم نکرد که معذب بشم. خیلی با اخلاق بود.
تو اون مدت فعمیدم بچه شماله به قول خودش دهاتی بود و پدر و مادرش هنوزم شمال زندگی میکردن . ده سال پیشش ازدواج کرده و شش سال بود که طلاق گرفته بود
خیلی عاشقش شده بودم و حاظر بودم برای بودن باهاش همه کار بکنم. تا اینکه یه روز تو دفترش بهم گفت خانم فلانی شما بعد دانشگاه ما رو نبینی دلت برا ما تنگ نمیشه گفتم چرا استاد خیلی اصلا دلم نمیخواد دانشگاه تموم شه. اونم یه خنده قشنگی کرد و گفت خب میشه یه کاری کرد که بعدشم همو ببینیم شما موافقی؟ منم پرو پرو گفتم استاد از خدامه بازم خندید و گفت پس شماره پدرتونو بهم میدین. من انقدر ذوق کرده بودم و هول شده بودم شماره بابام یادم نمیاومد
همون شب به بابام زنگ زده بود چون وقتی بابام اومد خونه ازم درموردش پرسید منم فقط ازش تعریف کردم و اصلا از طلاق گرفتنش هیچی نگفتم. بعدا مامانم بهم گفت واسه پس فرداش تو محل کار بابام قرار گذاشتن صحبت کنن. دل تو دلم نبود
#ادامه_دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🔸داستان فرهاد میرزا و عنایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
حاج فرهاد میرزا، پسر عباس میرزا -ولیعهد فتحعلی شاه و عموی ناصرالدین شاه- از دانشمندان نامی اسلامی است. وی در سال ۱۳۰۰ هجری قمری صحن و رواق و گنبد و تزئینات حرم و صحن مقدس حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را به هزینه خود تعمیر و تهیه نمود.
بعضی به او اشکال کردند که شما از جملهی علما و مؤلف کتب قمقام و جام جم و غیره میباشید؛ چرا یکصد هزار تومان (معادل یکصد هزار مثقال طلا) از اموال خود را در راه ساخت حرم، مصرف نمودید؟
در پاسخ گفت: ثروتمندان، دارایی خود را در صندوقها ذخیره میکنند و من دارایی خود را در صندوق حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد علیه السلام و در صندوق حضرت سید الشهدا علیه السلام و در کتاب قمقام، پس انداز کردهام.
فرهاد میرزا در سال ۱۳۰۵ در تهران بیمار شد و چون در وقت احتضارِش، اکثر بزرگان در اطراف او جمع شدند، فرمان سکوت داد و گفت: از جمله وصایای من این است که پس از مرگم، مرا غسل و کفن کنید و به هر تشریفاتی که مایلید در تهران و شهرهای دیگر تشییع نمایید و مرا در کاظمین، در حجرهی شخصیای که در صحن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برای خود ساختهام دفن نمایید.
به فرزندانش گفت: میدانم که اگر مردم مطلع شوند، در بغداد برای من تشییع بینظیری بر پا خواهد شد، در این صورت من از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام خجالت میکشم و دوست دارم تشییع من مثل تشییع موسی بن جعفر علیه السلام غریبانه باشد!
●هنگامی که به نزدیک بغداد رسیدید،جنازهام را بر روی تخته پارهای بگذارید و آن را چهار نفر حمال بدون هیچ تشریفاتی بردارند و به صورت غریبانه دفنم کنید.
فرزندان به دستور او عمل کردند، اما همینکه به بغداد رسیدند، دیدند که به یکباره از سمت کاظمین جمعیت زیادی با تابوت و پرچمها به استقبال جنازه آمدند.
فرزندانِ آن مرحوم سفارش آن بزرگوار را به مردم گفتند، اما متولی باشی(متولی حرم) گفت: این دستور حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است. آن حضرت در خواب به من امر کردند که با جمعیت و تشریفات بروید و جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید.
----------------
(منبع: مردان علم در میدان عمل، ج۲، سید نعمتالله حسینی [با اندکی تلخیص]
ستارگان درخشان، ج ۹ص ۱۱
منتخب التواریخ و زندگانی چهارده معصوم عماد زاده، ص ۳۶۶؛ رجال اسلام، ص ۲۹۹
احسن الودیعه و فارسنامه، علی فلسفی، ج ۲، ص۱۱۸)