eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
39 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌ الله الرحمن الرحیم بخاطر تو چهل سال محتضر بودم به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم میامدم سرسفره غذا نمیخوردم چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم شبیه عمه تنم رج به رج ز شلاق است شبیه عمه برای همه سپر بودم برای تو ولیِ دم شدم ولی ای وای میان قافله با شمر همسفر بودم شتر که رم بکند میپرد به هر سمتی بروی ناقه ی رم کرده در خطر بودم عمامه ام همه اش سوخت بعد سرهم سوخت ز بام آتشی آمد که بی خبر بودم غم قضیه ناموسی است در دل من امان ز لحظه تلخی که در گذر بودم به خواهرم زن رقاصه ای جسارت کرد تو حق بده به من اینقدر خون جگر بودم همان زمان که غلامی کنیزی از ما خواست میان حلقه آهن شکسته پر بودم ولی نشد که سرش را جدا کنم ز تنش ولی نشد که گرفتار صدنفر بودم سفیر روم به هم ریخت تا که من را دید ببین چقدر پدر بین دردسر بودم
بسم‌الله الرحمن الرحیم ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد
بسم‌ الله الرحمن الرحیم غرق اشکی و گریه می باری شده دریا ز چشم تو جاری راوی روضه های کرب و بلا روضه ی ناشنیده ای داری؟ این همه گریه کرده ای بس نیست تا به کی نوحه و عزاداری؟ بعد از آن غربت و اسیری ها خنده روی لبت نمی آری از تن نیمه جان و مجروحت می چکد خون و لاله می کاری رنگ و رویت چه زرد و گلگون است به گمانم هنوز بیماری حال تو خوب می شود آقا عمّه ات می کند پرستاری ردّ اشکی که روی گونۀ توست یعنی اینکه ز گریه سرشاری شام و کوفه چه بر سرت آمد؟ که تو از زندگانی بیزاری
بسم‌ الله الرحمن الرحیم در کوفه دلت شکست از درد و بلا در شام شکست حرمتت واویلا آنقدر بلا به جانت آمد... گفتی: "ای کاش که مادرم نمی زاد مرا" با گریه تمام روز تو شب شده بود از هرم بلا تنت پر از تب شده بود با دیدن "بوریا" به خود می گفتی ای کاش تنش کمی مرتب شده بود
4_5861523567442660022.mp3
326.3K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴سبک شور تک سنتی ویژه ایام محرم و صفر ۱۴۰۰ 🏴بند اول لاحول و لاقوه الا بالله (مولانالحسین یا اباعبدالله) تو شاهی و من ریزه خور این درگاه (مولانالحسین یا اباعبدالله) ای سینه زنه حسین ماشاالله داری هوس کرب و بلا بسم الله (مولانالحسین یا اباعبدالله) امیری و نعم الامیر دلم شده به تو اسیر نسیم کربلات وزید سلام علی شاه شهید (مولانالحسین یا اباعبدالله) 🏴بند دوم دختر علی شیرزن عرصهء بلا (یا سیدتی مدد یا زینبِ کبری) گویند به روی منبر هستی مرتضی (یا سیدتی مدد یا زینبِ کبری) ای آیت عظما مظهر صبر و وفا پاینده شد از خطبه ی تو کرب و بلا (یا سیدتی مدد یا زینبِ کبری) ثانیِ زهرا زینب جبل الصبر یا زینب آموزگار درس عشق سلام به تو بانوی دمشق (یا سیدتی مدد یا زینبِ کبری) 🏴بند سوم سرلشکر دریا دل شاه کربلا (یا سیدنا یا ساقی العطاشا) هستی تو علمدار حسینِ زهرا (یا سیدنا یا ساقی العطاشا) نام تو تکان میدهد این دلها را نازم به مرام این ابالفضلی ها (یا سیدنا یا ساقی العطاشا) الا علمدار حسین وزیر دربار حسین تویی مراد و من مرید سلام به تو یل رشید (یا سیدنا یا ساقی العطاشا) ۱۴۰۰/۶/۷ 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
غزل مصیبت دروازه کوفه و کاروان اسرا با سنگ های تیز بهم خورده روی تو جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت هربار محملم برِسَد روبروی تو هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن بازی نموده شایعه با آبروی تو رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند برپرده های محمل ما چنگ می زدند
دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را در یک غروب سرخ بلای عدیده را با ناله ام زمین زمان گریه می کتد از مادر ارث برده ام این اشک دیده را من با همین لبان خودم نیمه های شب بوسه زدم گلوی بریده بریده را یعقوبم و بدست خودم بین بوریا چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را یادم نمی رود که چگونه مقابلم بستند دست عمه قامت خمیده را یادم نمی رود سر شب لحظه  فرار فریادهای دختر گیسو کشیده را هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها دیدم شکاف هنجر و خون چکیده را لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد دیدم سپاه روی بدنها دویده را یک تار موی عمه ما را کسی ندید پوشانده بود نور حسین این حمیده را بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی خون کرده صحنه ای دل مهنت کشیده را دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را
سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام با سر انگشتی زخون دیده امضا می کنم رازق و الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر با مناجات سحر این روضه افشا می کنم آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم می سپارم بر همه تا نشود ام البنین صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم باسئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند در دل ِ درد آشنا طرح معما می کنم چون که بابای  مرا لب تشنه ذبحش کرده اند بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم گر ببینم دختری مویش گره افتاده است خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم وای زان دم که بینم دختری خورده زمین گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم غصه بی معجری چشمم زخم کرد با عمو عباس خود زین غصه نجوا می کنم تا که دیدم برآوردند در بازار شهر یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا میکنم قاسم نعمتی
نوحه امام سجادع واسارت تاشام سبک حاج ناظم یک گلستان دیدم گلان چیده برنوک نی هجده سربریده گلشن فاطمه گشته پرپرهمه دیدم که گلچین آتش افروخت درپیش چشمم خیمه هاسوخت واویلتا آه وواویلا۴بار برناقه بسته شدتنم به زنجیر رنج اسارت دیده ام نفس گیر زدند وحشیانه بما تازیانه گلچین تن تبدارم آزرد عمه زمن بیشترکتک خورد واویلت سرپدر دیدم هلال تابان میخواندازنی آیه های قرآن عمه ازغم دل سرشکست زمحمل کوفه ستم دیدیم فراوان باریدسنگ رفتیم به زندان واویلتا این شامیان چنگ ونی ودف زدند ماداغداردر پیش ماکف زدند رسید ازشامیان بماسنگ فراوان لبهای بابم خیزران خورد کنج خرابه خواهرم مرد واویلتا چون شمع سوزانم زداغ ودردم صبح ومساچهل سال گریه کردم شده زهردشمن انیس دل من من میروم ازاین زمانه شدم سوی یاران روانه واویلتا (عبدالحسین محبی
4_5875321244370343750.mp3
1.15M
بایاد غربتِ     کربلا دلخونم      روز و شب روضه       قتلگاه می خونم چهل ساله که من        دارم داغ کفن من دیدم    اونکه جاش تو افلاکه            بدنش روی خاکه                از جراحت صد چاکه بادستام     بوریا پیچش کردم                تو بغل جمعش کردم              بردم و دفنش کردم .......................................................................................................................... اسیری زینب    من و بیچاره کرد   دیدم اهل بیت    دشمن آواره کرد وای از در به دری     وای از بی معجری باسادات      مثل برده تا کردن                همه جا غوغا کردن               مارو تماشا کردن سر هارو      زن ها با دست پوشوندن                  تا که می شد چرخوندن         اشهد مارو خوندن ...................................................................................     تموم گلایم      از مردم شامه      جایی که پرتاب       سنگ از روی بامه خاکستر میریزن          دنبال کنیزن جائی که      یاد اون هم عذابه                 دل از غمش کبابه                 اون مجلس شرابه نانجیب      خیزاران بالا می برد               تاکه پایین می آورد              رو جیگر ما میخورد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
4_5875321244370343809.mp3
1.46M
به رنج و بلا مبتلایم       عزادار کرببلایم      من احیاگر راه خون خدایم بر ماتم کربلا روز وشب گریه کردم بر غربت آن شه تشنه لب گریه کردم بر بی کفن پیکر شهریار عرب گریه کردم آه و واویلا    واویلا(4) به همراه یک قوم بدنام        شدم راهیِ کوفه وشام در کوچه سنگ کین خورده ام از روی بام خاکسترو آتش از هر طرف جلوه گر شد عمامه همراه موی سرم شعله ور شد دستان برای من و عمه دردسر شد آه و واویلا    واویلا(4) غمی کهنه در سینه دارم        زداغ پدر بی قرارم عدو کرده غارت به یک روزه دارو ندارم صاحب بکایم من و وارث ذبح اعظم در بوریا چیده ام پیکری را منظم ببوسه زدم بر گلوی بریده شده با قدی خم آه و واویلا    واویلا(4) ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
دومرتبه گذرِ سنگ بر جبین افتاد بلند مرتبه سر ، باز بر زمین افتاد شکافت ، یک سر و دیدند دختران حرم به روی صورت عمه ، دوباره چین افتاد به ناله خواهرِ مظلومه رو به مردم گفت بدا به حال شما که عمودِ دین افتاد دوباره نیزه شش ماهه ، دستِ مستی رفت رکاب نیزه تکان خورد ، پس نگین افتاد و چون عمو که زمین خورد علقمه ، بی دست به دستِ بسته ، سکینه ز روی زین افتاد حسین فاتحهٔ کوثرِ حرم را خواند سه ساله دختر او دست یک لعین افتاد 🔸شاعر: _______________ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام یزید روی منبر شده بود 🔸شاعر: _______________ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
زنهای شام غصه معجر نداشتند کمبودی از غنیمت و زیور نداشتند در کوچه ها نشد سرشان زخم سنگ و چوب در پیش چشم رأس برادر نداشتند بر خار، پا برهنه نبودند کل راه زنجیر هم به گردن مضطر نداشتند اطرافشان به هلهله نامحرمی نبود داغ تنور و سوختن سر نداشتند حین حراجِ سوخته‌ی گاهواره ای شرمی ز داغ سینه مادر نداشتند بی شرم های کوچه‌ی برده فروشها شرم از کنیز خواندن سرور نداشتند یک زن دلش به حال اسیران کمی گرفت میگفت کاش کودک دختر نداشتند نامردهای شام چه مردانه میزدند جز تازیانه صحبت دیگر نداشتند از دینشان که خیر ندیدیم کاش که در شهرشان یهودی کافر نداشتند در پاسخ تلاوت قرآن نیزه ها از سنگ و چوب حربه بهتر نداشتند از سنگ و چوب و آتش عوض شد رخ حسین دست از سرش هنوز ولی برنداشتند 🔸شاعر: ___________________ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
ای دل مگر نه خاتم ماه محرم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است گویا طلوع کرده به شام آفتاب عشق کاشوب در تمامی ذرات عالم است صبح ورود شام چنان تیره شد کز آن کار جهان و خلق جهان جمله در هم است سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه ها سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است آن محشری که کرده به پا چوب خیزران بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم گفتا عزای اشرف اولاد آدم است ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری بساط عشق به خوبی فراهم است فردا سپیده چشم در آن بزم تا گشود بر گرد شمع دید که پروانه ای کم است 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بعد از تو برادر جان! بر شام سفر کردم بر آل ابوسفیان اعلان خطر کردم دیدم سر تو بر نی، راهت بنمودم طی تو بر نی و من در پی، بر نیزه نظر کردم ای خفته به خاکستر! آتش به تو شد بستر ای خاک مرا بر سر از کوفه گذر کردم تو کلمه حق بر لب، من از غم تو در تب ای صبر دل زینب! اینگونه سفر کردم با بار غم و اندوه، چون شیرزنی نستوه بر ضد عدو چون کوه پیکار دگر کردم افتاد یزید از تخت چون کور دلی بدبخت آن مرکز فحشا را من زیر و زبر کردم شد گوشه ویرانه بیت الحزن زینب بر قاتل تو نفرین با خون جگر کردم 🔸شاعر: زنده یاد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
. ما به دربار تو ای دوست ارادت داریم به گدایی در خانه ات عادت داریم اینکه ما گریه کن بزم عزای تو شدیم لطف زهراست که اینگونه سعادت داریم عشق ما بر تو وبابای تو امروزی نیست این متاعی ست که از روز ولادت داریم بهتر از باغ بهشت ست خدا میداند هر کجا بزم عزایی که به یادت داریم قبله ی ما حرم و ذکر تمام است حسین روز و شب تکیه بر این ذکر و عبادت داریم شاعر: ___________ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم انگار , تشنه میکند این شیرِ مادری از کودکیم , تشنه ی این روضه ها شدم   از لقمه ی حلال پدر بود , کاینچنین مشغول گریه بر تن خون خدا شدم   دل جای غیر نیست , به من حق بده حسین اینگونه جلدِ گنبد کرب و بلا شدم   رخت عزای تو چه میآید به نوکرت احرام بسته , وارد سعی و صفا شدم   در روضه ها به یاد تنت گریه میکنم من داغدارِ روضه ی یک بوریا شدم   هر جا شنیده ام که سرت روی نیزه رفت بی اختیار گریه ی بی انتها شدم   یاد تو و عذاب تنت میکُشد مرا دلگیرِ “سخت کوشیِ” آن بی حیا شدم   هی میکشید خنجر و میدید خواهرت میگفت ای خدا , زِ حسینم جدا شدم پوریا باقری ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
عمری است با عنایتتان گریه می کنم با روضه های مادرتان گریه می کنم وقتی میان روضه به گودال می رسم با اشک های خواهرتان گریه می کنم گریان برای ساقی لب تشنه،مشک هم با مشک بر برادرتان گریه می کنم گاهی برای آن سربالای نی،گهی بر زخم های پیکرتان گریه می کنم هر وقت روضه،روضه‌ی شش ماهه می شود باروضه خوان هیئتتان گریه می کنم اصلا چگونه اشک نریزم برایتان من که مدام با غمتان گریه می کنم حس می کنم میان حرم ایستاده ام هروقت پای بیرقتان گریه می کنم گر دست من رسد به شما می نهم ز درد سررا به روی دامنتان؛ گریه می کنم من راحسین زائر شش گوشه می کنی؟ من که برای اکبرتان گریه می کنم... یک تکه از بهشت خدا می شود دلم هر وقت با زیارتتان گریه می کنم عمری ست گشته مرغ دلم مبتلایتان تنها نه در محرمتان گریه مي كنم ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اشعارجانسوز شهادت امام سجاد من به زیر ضربت شلاقهاخوردم زمین بین این هلهله و سوز و نوا .خوردم زمین میکند زنجیرها با این سر وگردن چه ها هرکجابا گریه های بیصدا خوردم زمین بارها آمد نمازم را شکست آن بی حیا نیمه شب اندر قنوت یک دعا خوردم زمین پهلویم بشکسته و لاغر شده دربین راه بین آن کوچه به پیش عمه ها خوردم زمین بین کوفه عده ی از ما به زندان برده اند ناتوان بودم که بین کوچه ها خوردم زمین ضربه ها خوردم ز نامردان این شام بلا پیش آن مرد یهودی. بی هوا خوردم زمین کاش (مجنون)لحظه ای بودی ومیدیدی چرا من زسنگ شامیان بی حیا خوردم زمین.... 📕.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارشهادت امام سجاد ع گریان شدی به وقت دعا زین العابدین باهربهانه درهمه جا زین العابدین. کابوس کربلا تن تو آب کرده است میسوزی وبدون صدا زین العابدین سجادی وتوکرببلای مجسمی گریان برای خون خدا زین العابدین پایین نرفته آب خوشی از گلوی تو داری به سینه واعطشا زین العابدین باخاطرات روز اسیری چه میکشی داری به سینه آه ونوا ز ین العابدین. بایاد موی خونی وسرهای روی نی گریان شدی به صبح ومسا زین العابدین. گریه مکن که چشم ترت درد میکشد هستی توغرق اشگ وعزا زین العابدین 📝.شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! شاعر:
• رفقا؛ یه روزی میاد که ما آخرین اربعینمون رو هم میریم.. یه روزی هم ما تو آخرین مجلسِ روضه‌مون میشینیم و آخرین قطره‌ی اشکمون رو میریزیم .. و بعدش از ما فقط یه اسم و چندتا عکس و خاطره میمونه که کم‌کم محو میشن .. حالا تا هستیم بی‌وفا نباشیم، شب جمعه‌ست، نیت کنیم برا اونایی که دیگه نمیتونن لذت شلوغی مرز، نشستن روبروی ایوون طلای نجف، خستگی مشّایه و توی شلوغیِ بین‌الحرمین خیره‌ شدن به ‌گنبد رو دوباره تجربه کنن خیراتی بفرستیم بلکه گره اربعین و زیارتمون باز شه ...😔
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک 15 سبک مهدوی ... ای تنها زائر ِ امام ِ سجّاد دوباره گذرت به بقیع افتاد ای ماه عالم هستی غرق غم یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 گرچه رسیده است او به شهادت از درد کربلا دیگر شد راحت یک عمر،پیوسته قلبش شکسته یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 در گوش او مانده، طعنه و دشنام مانده روی لبش، نوای اَلشّام خوانده روضه ها از شام بلا یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 قدّش زیر بار ِ جفا خمیده سر بابایش را بر نیزه دیده رفته چل منزل با قوم ِ قاتل یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 دشمن دستانش را به گردنش بست سرش در کوچه ی یهودی شکست ای داد وبیداد از ناقه افتاد یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... 🌸🌸🌸🌸🌸 دشمن مقابل او بی بهانه زد به عمّه هایش با تازیانه گردیده مضطر از سبّ حیدر یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... 🌸🌸🌸🌸🌸 ناموس خدا رفت بین ازدحام با سنگ، او را زدند از بالای بام رفته با اجبار در بین بازار یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 در مجلس یزید، شد او نیمه جان گشته قاتل او،چوب خیزران گشته خون جاری از لعل قاری یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)