eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
45 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوباره چک چک باران،صدای دلتنگی قلم گریست دوباره برای دلتنگی نوشت اشک شکایت به پای دلتنگی تمام کی شود این ماجرای دلتنگی شکسته است پرو بال من،گنهکارم ولی هوای تو دارم ، بیا به دیدارم اگر که خاک، نشسته به روی پیروهنت و آه می کشی از سینه ی پر از مِحَنت سبب منم که بیابان شده چنین وطنت و با گناه شدم سدّ راه آمدنت تو و اقامت صحرا! چه عدل و انصافیست برای مردن من ، درک غربتت کافیست کدام بادیه هستی؟ کسی کنار تو هست؟ کسی به فکر دل غرق اضطرار تو هست؟ زهیر و حرّ و حبیبی،همیشه یار تو هست؟ و عاشقانه کسی، ابن مهزیار تو هست؟ دلیل غیبت کبرای توست غفلت من تو حاضری،همه ی درد توست غیبت من تو شهریاری و از شهر خود جدا شده ای غریب و ساکن صحرای ذی طوی' شده ای اگر به سختی ِ این بی کسی رضا شده ای و بین وادی غم، همدم بلا شده ای ببخش یوسف زهرا ،کسی به فکر تو نیست در این دو روزه ی دنیا کسی به فکر تو نیست قلم نوشته کم از غربت تو شرمنده نکرده دست و زبان نصرت تو شرمنده چکیده اشک ،کم از غیبت تو شرمنده بدل به خون نشد از محنت تو شرمنده غریب غائبی و همنشین غم شده ای اسیر ثانیه های پر از ستم شده ای همین که منزلت و قدر توست نامعلوم و مثل جدّ غریبت علی شدی مظلوم همین که بوده ای از یار و هم نفس محروم و بین خیمه ی تنهایی ات شدی مهموم بس است تا که بگویم به تو جفا کردیم تو را میان هزاران بلا رها کردیم چرا طبیب دل ما شدی سراسر درد بهار زندگی ما شدی بیابان گرد دمادم از چه دمت شد انیس آهی سرد بگو برای رسیدن به تو چه باید کرد بیا و ختم کن این غربت بیابان را برای دیدن تو می دهم سر وجان را چه می شود که تو باشی به شام تارم ماه که زیر سایه ی تو دل نمی شود گمراه تویی توسّل من ، ای تسلّی هر آه به شوق وصل تو شد جمکران زیارتگاه سه شنبه شب که سر ِ جمکران،شلوغ شده نگاه منتظران، بی تو بی فروغ شده چقدر عاشق صادق که منتظر رفتند خبر، ظهور تو بود و چه بی خبر رفتند چقدر چشم به راهت که خون جگر رفتند به شوق دیدن تو با دوچشم تر رفتند هزار و چند بهار است بی تو پاییزیم بیا که از غم تلخ فراق لبریزیم دلم دوباره به گودال کربلا رفته میان روضه ی هر صبح و هر مساء رفته بیا به حق سر روی نیزه ها رفته بیا به پیکر در زیر دست و پا رفته گلی نماند که زینب ببویدش ای وای سری نماند که زینب ببوسدش ای وای ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن
بسم‌ الله الرحمن الرحیم به مناسبت دلم امشب به مجلس روضه خسته و بي قرار مي آيد يك كبوتر شده و از سمتِ حرمي پر غبار می آيد گرد غربت نشسته بر روی پر و بال كبوترانهٔ دل مي چكد لاله لاله اشكِ درد امشب از خلوت شبانهٔ دل با من اي دل بگو كجا رفتی كه پر از ماتم و شراره شدی تو چه ديدی در آن ديار غريب كه شكستی و پاره پاره شدی گفت رفتم به سرزميني كه عطر اندوه و بغض و ماتم داشت خاك آنجا هميشه دلگير و آسمانش هميشه شبنم داشت به خدا رنگ خاك می گيرد پر و بال كبوتران بقيع روز ها هم هميشه در آن جا آفتاب است سايه بان بقيع نه حرم، نه رواق، نه گنبد نه ضريح و نه صحن و گلدسته هست آنجا مزار خاكیّ چار مرد غريب و دل خسته در نواحی نوحه و ناله شعلهٔ بی كرانه ای دارد نه فقط قبر چار مرد غريب بانوی بی نشانه ای دارد اين زمين دل شكسته از آهِ غربت و ناله های مادر بود هم دم اشك های مادرمان يك بغل لاله های پرپر بود و در اين باغ آتش سرخی در دل سبز ياسمن گل كرد شعلهٔ زهرِ كينه ها بين جگر پارهٔ حسن گل كرد چند روزی گذشت و خاك بقيع عطر غم ناك اشك و ناله گرفت و به دست همان كمان داران بدن ياس رنگ لاله گرفت اين زمين يك زمين ساده كه نيست اين زمين خاك غربت آباد است اين زمين دلشكسته داغِ گريه هاي امام سجاد است اين زمين از تبار اشك و آه به خدا هر سپيده زائر داشت آسمانی پر از ستاره از روضه هاي امام باقر داشت خاك هاي غريب اين صحرا روزگاري تب شقايق داشت تا سحر در كبود چشمانش اشك سرخ امام صادق داشت اين زمين يك زمين ساده كه نيست باغي از داغ لاله و ياس است در تبِ ناله هاي محزونِ مادر بي قرار عباس است در حوالي اين ديار غريب از غم يار آشنا می خواند در مدينه كنار خاكِ بقيع روضهٔ سرخ كربلا می خواند
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت در بقیع قبر حسن آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود (بشکند دستی که ویرانش نمود) چشم اهل‌البیت گوهر بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد اشک خون میریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام‌البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود اینچنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانه مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمه‌ی شبها علی ناله میزد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تن پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد گر نمی‌شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین‌ جا راهیِ بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد
. عمرم گذشت در طلب جستجوی تو آخر نشد نظاره کنم ماه روی تو هم مست دیدن رخ زهرائی توام هم تشنه کام بادۀ جام و سبوی تو جان میدهد به پیکر مُرده شمیم تو پر گشته در فضای دلم عطر و بوی تو بحر تموّج کَرَم و جود و عاشقی چون قطره ای نهفته وپنهان به جوی تو اذنی بده که زائر آستانت شوم اذنی بده که جان و دل آرم به سوی تو هر جا به یاد حال و هوایت گریستم با چشم تر شود که بیایم به سوی تو ای استجاب خواهش عشاق منتظر حبل المتین ما بُوَد آن طرّه موی تو ✍ ..........................................................
عرش وفرش است نمک گیر نگاه توحسین اهل دل معتکف چشم سیاه توحسین به هوای سر راهت دل ما آمده است کاش میشدکه شوم خاک سپاه توحسین " همه جا نام حسین است که مستم میکند.. . . . . زده ام پر دل خود رابه سرکوی حسین شده ام واله از آن طاق دوابروی حسین زده ام دست توسل به خم موی حسین دل خودرا زده ام صدگره بر روی حسین " همه جانام حسین است که مستم میکند . . . . رزقم از میکدهء حضرت ارباب رسد بوی عشق امده وبر دل بی تاب رسد با شراب لب او طعم رطب می آید این چه عشقی است از این باده پرناب رسد «همه جا نام حسین است که مستم میکند» . . . . شاهکار هنرستان خداکیست حسین صاحب معجزه ی ناب خداچیست حسین نفس حضرت پیغمبر و فرزندعلیست آنکه سلطان زمین است وسماکیست حسین همه جانام حسین است که مستم میکند" . . . . مس دل در پی صحن توشده مثل طلا هرکجا سعی من از سمت توگردیده صفا تاکه چشم کرم یار به ماکرده نظر اینهمه دور و بر شاه،شده جمع گدا همه جانام حسین است که مستم میکند" . . . . یاحسین آن دم و آن باز دمت قرآنم نوکرت هستم واز طایفهء سلمانم ساکن هییتم و به کشورایرانم رسدازلطف شما خرجی و آب و نانم " همه جانام حسین است که مستم میکند . . . .یاحسین حرف تو در عالم بالاعشق است سجدهء بندگی ات در دل دنیاعشق است مادرتوبخدا حضرت زهراعشق است بوتراب حیدرکرارپدر ماعشق است همه جانام حسین است که مستم میکند" . . . . ز سر موی تو و عطر تنت مدهوشم به لبه آیه به آیه سخنت مدهوشم به همان عالی اعلی شدنت مدهوشم منه (مجنون) به تو وآن و حسنت مدهوشم "همه جانام حسین است که مستم میکند شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).... .
❤️ 👋 تیرو سنان به روی تنت آرمیده بود .نیزه به جسم وپیرهنت آرمیده بود ازکشتنت چه پول ومنالی به جیب زد آنکس که تیر ونیزه به جسم حبیب زد باقتل توهمه به نوایی رسیده اند گویا سرتورابه سلیبی کشیده اند بر نیزه. ای غریب دوعالم تکیه مزن. زیراکه میشوی تودراین دشت بی کفن ای بی کفن تنت زچه پامال مرکب است این شیونی که گشته بپا سمت زینب است اینقدر دست وپا بره خواهرمزن حسین ماندی زچه برادرمن بی کفن حسین مجنون بیا نگر که به یغمارفته تنش بعدازحسین رفته به غارت پیروهنش 📝 شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
⚜زمینه ی جدید ویژه ی هشت شوال و سالروز تخریب قبور ائمه ی بقیع: بند اول: خاکی صحن و سرای بقیع دل می سوزه برای بقیع نورانی اطرافشه و تاریکه هر جای بقیع نه خادمی داره نه زائری داره نه گنبد و گلدسته و صحن و حرمی داره نه پارچه سیاهی نه شال عزایی نه دسته ی سینه زن و شور و علمی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع بند دوم: حرف از روضه زدن ممنوع با گریه اومدن ممنوع حتی بُردن یک مُهر و یه مفاتیح، ابداً، ممنوع نه حوض و حیاطی نه آینه کاری نه حتی رواق و شبِ شعر و غزلی داره فضای پُر از غم غروب غم انگیز چه غربت سخت و مِحَن بی مثلی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع شعروسبک:
⚜شور احساسی امام حسین ع و کربلا: ۱۴۰۰ بند اول: دنیام حرمه عقبام حرمه آرامش این شبهام حرمه حرم دوای درد دلای بی قراره بازم از این جدایی چشام داره می باره یه کاری کن برا دل من بشه یه زائر حرمت یه شب جمعه با نظرت بشه مسافر حرمت آقام آقام آقام یاحسین بند دوم: زیر علمت زندم با دمت دست منه و لطف و کرمت به عالمی نمیدم حسینم این غمت رو خداروشکر که دیدم بازم محرمت رو‌ دنیا رو بیخیالم آقا با غم تو عجینه دلم نمیتونه بشه که کسی غیر تو هم نشین دلم آقام آقام آقام یاحسین شعروسبک:
‍ 🏴زمزمه سالروز تخریب بقیع به دست وهابیت کافر 🏴بند اول وقتی میاد هشت شوال حال قلبم میشه بد حال کفتر دل ناخداگاه میزنه سوی بقیع بال سوی اون مزارایی که ندارن یه بارگاهی بمیرم زائر اونجا نیست به جز کفتر چاهی نامردای پست اومدن تیشه به ریشمون زدن با دستای کثیفشون ناخن به قلبمون زدن ایشالله که روزی بیاد همراهه صاحب الزمون بریم مدینه با آقا براش بسازیم سایبون 🏴بند دوم میخوام هی امشب ببارم چون گرفته قلب زارم میدونی یا حجت الله طاقت دوری ندارم بیا ای یوسف زهرا تا بشه عدل تو برپا ببینن این ظالما که ماداریم صاحب و مولا کجا داری سر میکنی غریب ترین اماممون بیا و قبر مخفیه مادرتو بده نشون چهار تا قبر خاکیو گنبد و بارگاه بساز شیعه بیاد پشت سرت بخونه اونجا یه نماز 🙏التماس دعای خیر ✍کربلایی امیرحسین سلطانی
🏴سبک زمینه یا شور سالروز تخریب قبور بقیع و توسل به امام زمان (عج) 🏴بند اول بقیعه و،چهار تا قبر کنار هم بقیعه که،نداره صحن و یک حرم بقیعه و،یه دنیا غصه،درد و غم بقیعه که،کبوتراش دون ندارن بقیعه که،مزاراش ایوون ندارن غریبه که،خادم و دربون ندارن دل میگیره با دیدنش آرزومه بوسیدنش یه روز گلستون بود ولی یه عده وحشی چیدنش بی حرم شد حسن واویلا این شده ذکر من واویلا ای غریب وطن واویلا (ای غریب وطن واویلا) 🏴بند دوم بقیعه و،پنجره ای که حائله بقیعه که،دست یه قوم جاهله بقیعه و،غمش به جونها قاتله بقیعه که،بقعه ی مردان خداست بقیعه که،داغش تو قلب شیعه هاست بقیعه که،ساختنش آرزوی ماست به ضاهراً خاکه ولی نورانیه و منجلی حرم میسازیم یه روزی برای اولاد علی با ظهور حل میشه،مشکلها عاقبت این گره،میشه وا میسازیم مزار،بنی الزهرا (ای غریب وطن واویلا) 🏴بند سوم عزیزه که،منتظرش یه عالمه غریبه که،یاوراشم خیلی کمه به زودیه،زود میبینیمش ما همه جهانه که،با ظهورش گلستونه یه روز میاد،بانگ انالحق میخونه دیگه غمی،توی دلا نمیمونه یوسف زهرا العجل ناجیِ دنیا العجل تو رو قسم به مادرت میدم ای آقا العجل دل به تو بسته ایم،ای آقا ما که دلخسته ایم،ای آقا بیا که خسته ایم،ای آقا (العجل العجل یا مهدی) 🙏التماس دعای فرج ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های محمدی داری به روی شانه عبای محمدی مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را … از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان» 🔸شاعر: ___________________________
(ع) 🔘🔘🔘60🔘🔘🔘 بند1⃣ یا حسن تویی آقای مهربونی که خیلی کریمه عنایت و محبتت به والله عظیمه منم گدایی سینه چاکی که حالش وخیمه ..... این دل من به عشق تو مجذوبه آقا به نوکریِّ کوی تو منسوبه آقا به یاد غربتت دلم آشوبه آقا ..... خدای عالم آب و گِلم رو با محبتت شرشته به روی قلبم اسم قشنگ یا امام حسن نوشته کوریه دشمن جای محبینت آقا حتما بهشته یا حسن جان ،مددی مولا •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ یا حسن به یاد غربتت چشام میشه ابر بهاری تا اسم تو میاد اشکام میشه از دیده جاری برات بمیره نوکرت آقا حرم نداری ..... نه شمعی نه چراغی رو مزارت آقا نه خادمی نه زائری کنارت آقا عنایتی جونم بشه نثارت آقا ..... یک روز انشالله برات میسازیم یک حرم از جنس الماس چن صحن زیبا مثل حریم خوشگل حسین و عباس پای پیاده میایم حریم تو آقا با عشق و احساس یا حسن جان ،مددی مولا •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 💠💠💠6⃣0⃣💠💠💠 🖌شعر و سبک: ➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت سالروز_تخریب_بقیع قبرستان_بقیع بردیا_محمدی در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی : " قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی " هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده وارد شدن در وادی طور خدا سخت است از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است تنهایی ارباب های با وفا سخت است گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است گریه کنانش آستینی در دهن دارند اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش از ابرهای آسمان باران نبارد کاش وقتی بباری کار ما مشکل شود باران قبر امامان غریبم گِل شود باران تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد انگشتری مادرم نذر حرم گردد تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد باید غریب خویش را یاری کنم آخر باید برای مجتبی کاری کنم آخر شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافتی را زجر سختی داد پس‌کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده این خاک را آخر حسن آباد می سازیم منبر به نام باقر و سجاد می سازیم ایوان طلا و پنجره فولاد می سازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم شب های جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم مانند مشهد "آمدم ای شاه" میخوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست بالای گنبد بال و پرها باز می ماند سجاده ی خونین‌جگرها باز می ماند راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند زُوّار می آیند و درها باز می ماند در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم نقاره زن ها را به روی بام می بینیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر باب‌الحوائج ساخت صحنی به نام مادر باب‌الحوائج ساخت در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم پائین پایش طرحِ "سقاخانه" می ریزیم روضه که می خوانی بگو هی آب،آب آنجا روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا سقّا کنار علقمه قدّش هلالی شد سهم رباب از آب،تنها مشکِ خالی شد
به مناسبت ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام چند وقت پیش بود که غم بی حساب شد کعبه دوباره اَبرَهه گونه خراب شد این کعبه چار قبله به محراب سینه داشت کز خاکِ کینه چهرهء آن در نقاب شد نفرین به آنکه بغض علی را بهانه کرد باغِ بقیع زیر قدومش تراب شد این نسل کینه توز همان نسل کوچه اند که زیر پایشان گلِ یاسے گلاب شد اجدادشان به کوچه به زهرا لگد زدند وقتی که دست شیر خُدا در طناب شد اُفتاده بود در روی زهرا و رد شدند طوری که استخوان تنش آسیاب شد بازوی فاطمه وسط کوچه شد دوتا وقتی غلاف واردِ این منجلاب شد طوری کشیده خورد به زهرا که بعد از آن رو از علی گرفت و میان حجاب شد مادر به پیش چشم پسر خورد بر زمین کابوس کوچه بهر حسن یک عذاب شد از بعد کوچه حوریه دیگر نفس نداشت دیگر ورق ورق همهء این کتاب شد در فکرشان تهاجم و نبش قبور بود صد شکر از این جنایت و غم اجتناب شد گفتم ز نبش قبر و دلم باز گُر گرفت زنده به خاطرم غم طفل رباب شد یک‌نیزه آمد و به دل خاک شد فرو آرام روی نیزه دو چشمش به خواب شد پائین نیزه مضحکه شد مادر علی بالای نیزه نام علی چون شهاب شد .. مجتبی_صمدی_شهاب ٤شوّال ١٣٩٨ه.ش
السلام علیک یا سفیرالحسین علیه السلام • 💠پنجم شوال ورود حضرت مسلم علیه السلام به کوفه در سال 60 ھ در چنین روزی مسلم بن عقیل علیه السلام، نماینده و پسر عموی امام حسین علیه السلام به منظور دعوت از مردم و آگاهی از میزان وفاداری آنان به امام علیه السلام ، وارد شهر کوفه شد. مردم کوفه، قبلاً با ارسال نامه های فراوان، خواستار عزیمت امام علیه السلام به این شهر و رهبری آنان برای مبارزه با حکومت ستمکار اموی شده بودند. در بدو ورود حضرت مسلم علیه السلام به کوفه، وی نامه ی امام را که حاکی از دعوت مردم کوفه به قیام بود، برای آنان قرائت کرد،و در اندک زمانی، حدود ۱۸هزار نفر با وی بیعت کردند. پس از آن، حضرت مسلم علیه السلام،بیعت گسترده ی اهالیِ کوفه را به اطلاع امام رساند،اما اندکی بعد،مردم کوفه تحت تاثیر تبلیغات و تهدید و تطمیع ابن زیاد، حاکم جدیدِ کوفه، بیعت خود را با امام حسین (علیه السلام) نادیده گرفتند و حضرت مسلم علیه السلام را تنها گذاشتند... کاش با خونم به روی نامه ها می‌نوشتم یا حسین، کوفه میا 📚الشهید مسلم بن عقیل علیه السلام، ص 151
به کوفه-5شوال ✅ چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند بوده ای اینگونه بر انگشتر دست حسین ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
به کوفه-5شوال ✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم آمدم کوفه گرفتار، غم کوچه ودیوارِ شدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)