eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
امسالم الهی که محرم روببینم بوی محرم میاد... 😭😭😭 محمدفصولی عربی،فارسی مشکی می پوشم گرم چاووشم؛ یاد شش گوشم دوستت دارم… ای اصل ایمان ای جان جانان؛ عشق بی پایان دوستت دارم کاری کن؛ تسلای قلب مادرت باشم… امسالم مثل هر سال آقا؛ نوکرت باشم  روز و شب پریشونِ جسم بی سرت باشم! نزدیکه غمت ماه ماتمت؛ امسالم الهی که محرم رو ببینم بی تابم حسین اربابم حسین؛ از حالا به فکر کربلا و اربعینم کاشکی اربعین با دست ساقی؛ مهمونم کنی چای عراقی ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── محمد الجنامی محمد فصولی الكربلایی مشکی میپوشم گرم چاووشم یاد شش گوشم @majmaozakerine
. اینجا یک مغازه نیست !! فروشگاهی‌ست از جنسِ دغدغه با چاشنی انصاف ! یه سر بزنید، قیمت ها رو مقایسه کنید و اگر تونستید کمی حمایت ؛ شما باعث بشید اتفاقات خوب تو این حوزه شکل بگیره ! سبد معیشتی اگر کوچیک شده! سبد فرهنگی رو نزاریم بشه! ما مسئولیم مومن؛ «مبلغ غدیر باشیم برای کودکان» @babolharam_shop @babolharam_shop @babolharam_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم در جگر آتشی از آتش صحرا مانده جای زنجیر اسارت به برم جامانده بوی سیبست که از خون لبم می آید بوی دودست که از سوز تبم می آید راوی خیمه ی افروخته و نیزارم خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم بر غم طفل سه سالست چنین میبارم دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد با تنی سوخته از دوری بابا افتاد من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم من که از دود گرفته نفسم میدانم که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی غم گهواره ی خالی و غم لالایی زهر میسوزد و خون جگرم میریزد خاک صحراست که از موی سرم میریزد دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست از همان روز نفیر لب من یا زهراست باقر علممو در سایه ی إنا لله مادرم آمده با ناله و با واویلا تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر
عاقبت آه کشیدم نفس آخر را نفس سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب روضه‌ی آنهمه گل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌ی شب‌های محرّم هستم شکر ای زهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشای تنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدن سوختن چارقد دختر را غارت خود و علم ، غارت گهواره و مشک غارت پیرهن و غارت انگشتر را ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که ربودند سر اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دق مرگ شدیم تا که همبازی من زد نفس آخر را کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم بین زنجیر نهان کرد تنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را 🔸شاعر: ______________________
بسم الله الرحمن الرحیم غزل مرثیه شهادت امام محمد باقر روحی فداه چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دل سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش می‌شد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهر با این تن بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش می‌شد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان خنده بر گریه‌ی ذریّه‌ی زهرا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند .... زنِ غساله چه فهمید که می‌گفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند (حسن لطفی
کعبه محروم شد ز دیدارت یابن زهرا خدانگهدارت کربلا می‌روی و یا کوفه؟ یا به شام اوفتد سر و کارت؟ چه شود ای امام جود و کرم یک نگاه دگر کنی به حرم ای ز جام بلا شده سرمست دست و دل شسته از هرآنچه‌که‌هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفته‌ای سر دست از حریمت برون شدی مولا عازم حج خون شدی مولا هشتِ ذیحجه مردم عالم همه رو آورند سوی حرم تو دل شب ز بیت امن خدا سر به صحرا نهی قدم به قدم کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد پسر فاطمه مرو برگرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمی‌دارد از تو چشم نگاه سفر تیر و نیزه و عطـش است طفل شش ماهه را مبر همراه از سفیدی حنجرش پیداست این پسر ذبح سیدالشهداست نظری کن به غنچه یاست ثمر سرخ باغ احساست اصغرت را بگیر از مادر بسپارش به دست عباست چون صدایت زند جوابش ده از سرشک دو دیده آبش ده ناله‌ای بر لب سلاله توست که شبیه صدای ناله توست ساربان را بگو که تند مرو آخر این کودک سه ساله توست قدری آرام ای هدی‌خوانان! کمی آهسته ای شتربانان! ناقه‌ها ذکر یا حسین به لب کوه‌ها ناله می‌زنند امشب نخل‌ها خم شدند و می‌گویند السلام علیک یا زینب غم مخور ای فدای چشم ترت! هیجده محرمند دور سرت کاش خورشید واژگون می‌شد از تن کعبه جان برون می‌شد کاش از اشک دیده حجّاج آب زمزم تمام خون می‌شد کعبه ساکت مباش واویلا گریه کن بهر لاله لیلا ای سکینه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکن جاری که محوّل شده است بر عباس مشک سقایی و علمداری بر سماعش دو دست بالا کن هر چه دانی دعا به سقا کن ناله دیگر به‌سر نمی‌گردد این شبِ غم، سحر نمی‌گردد این مسافر که دل به همره اوست می‌رود، لیک برنمی‌گردد عالمی گشته محو اجلالش چشم «میثم» بوَد به دنبالش 🔸شاعر: _______________________
بالای بام از دور می‌بینم از اولین غم تا به آخر را در اشک‌هایم کاش می‌دیدی این صحنه‌های گریه‌آور را از دور می‌بینم که می‌آیی اهل و عیالت حالشان خوب است دارد رباب از ذوق می‌خندد دید اولین دندان اصغر را سجاده‌ات را پهن کرد و گفت «بابا! رقیه دوستت دارد» چادر نمازش را سرش کردی اکبر که گفت الله‌اکبر را دارد سکینه آب می‌نوشد اصحاب و اهل خیمه‌گاهت هم سیراب‌ها بعدش دعا کردند در لشکرت سقای لشکر را دور سرت هر لحظه می‌گردد پروانه‌ی شمع وجود تو می‌بینم اشک شوق زینب را تا سیر می‌بیند برادر را این دلخوشی‌ها را نگیر از خود با آمدن در سرزمینی شوم از خیر کوفه بگذر و برگرد از اهل خیمه دور کن شر را اینجا بهارش هم زمستان است از ساقه می‌بُرّند گل‌ها را برگرد، این مردم تبر دارند بر پیکرِ خود حفظ کن سر را دلشوره می‌آید سراغ من با دیدن چشمِ حرامی‌ها حالا که می‌آیی نیاور پس همراه خود ناموس حیدر را 🔸شاعر: _______________________
در این دیار آمده ام تا ببینمت آیا نصیب می شود آقا ببینمت بهر وصال توست حضورم درین دیار باور کنید آمده ام تا ببینمت دلخسته تر ز عاشق بیچاره ات منم لطفی ز توست گر من شیدا ببینمت احرام عشق بر تن رنجور من ببین دارم امید بهر مداوا ببینمت وقتی شناخت از تو ندارم ، چه دم زنم ای آشناتر از همه بازآ ببینمت رسوای عشق این دل بیچاره ی من است باشد بعید با دل رسوا ببینمت با یک نگاه کسب معارف کنم ز تو مولا بیا بیا که در اینجا ببینمت مولا بیا بجان سفیری که شد شهید در بین اشک و ناله و نجوا ببینمت مسلم گریست لحظه ی آخر بروی بام یعنی حسین می شود آیا ببینمت در کوفه نیست یاور و یاری برای من ماندم غریب ، با دل تنها ببینمت اینجا برای کشتنت آماده می شوند آخر چگونه کشته به صحرا ببینمت "یاسر" سرود مصرع آخر ، که می شود در مصر عشق ، یوسف زهرا ببینمت 🔸شاعر: _______________________
سفرت بی خطر مسافر عشق دست حق باد یار و یاور تو سایه ات هیچ وقت کم نشود از سر کاروان و خواهر تو سفرت بی خطر مواظب باش شب غم حمله بر سحر نکند بین این راه پر فراز و نشیب پسرت را کسی نظر نکند خواهرت را سوار محمل کن دور از چشم شهر در شب تار عصمت الله اعظم است این زن دور تا دورش آفتاب بکار آفتابی ز هیبت عباس آفتابی ز غیرت قاسم آفتابی ز جذبه ی اکبر جان فدای شما بنی هاشم دخترت را به عمه اش بسپار هر دو مثل ستاره و ماهند تا کنار هم اند آرامند باعث روشنایی راهند چشم های سکینه خیره شده به شکوه و جلال ناب عمو هیچکس تشنه لب نمی ماند از کرامات مشک آب عمو اوج زیبایی سفر اما کهکشانی ست که زحل دارد بین محمل نشسته ست رباب و گل یاس در بغل دارد همه آسوده اند غیر حسین که به فکر غروب عاشوراست فکر آتش گرفتن خیمه غارت و هتک حرمت زنهاست 🔸شاعر: _______________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
--------------،------------- دلگیرم، دارم میمیرم آه از اشک سرازیرم من باقرم، یادگار کرببلام عزاداره کرببلام سوگواره کرببلام همراه زینب بودم دنبال مرکب بودم زنجیر به دستام بستن خیلی معذب بودم من باقرم ..امونمو مصیبت برید أبکي علی.. أبکي علی الحسین الشهید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو غارت، عمه رو دیدم آتیش خیمه رو دیدم خودم دیدم،آتیش و سوز و آزار و ناله ی سخت بابا رو علیکن بالفرارو پر از گلایه سوختم با سوز و گریه سوختم تو شعله های خیمه مثل رقیه سوختم میسوختم و.. دیدم رقیه رو خار دوید أبکي علی.. أبکي علی الحسین الشهید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو روضه ،بکشون مارو تا صحنت برسون مارو مولای من، آخرت و دنیای من آرزومه آقای من عرفه کربلای من اشکای نم نم میخوام روضه تو هر دم میخوام از حالا میگم آقا رزق محرم میخوام امشب دیگه.. نسیم ماه ماتم رسید أبکي علی.. أبکي علی الحسین الشهید ※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※ ●شاعر: علدالزهرا هاشمیان     
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنددوم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بندسوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💠💠 🔶🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸🔶 سبک زمینه شهادت امام محمد باقر علیه السلام بند🌹 نه حرم، نه یک چراغ، نه زائری نه سینه زن و نه حتّی ذاکری درد و غم میباره از خاک بقیع نداری صحن و سرای فاخری یا ابا جعفر، الهی دشمن تو خیر نبینه یا ابا جعفر، شیعه برای تو زار و حزینه یا ابا جعفر، چقد غریبی تو شهر مدینه مادره غصّه پرورت هر شب میاد بالا سرت میخونه با قدِّ دو تا روضه ی زهر و جگرت 📿 مظلوم امام باقر 📿 بند🌹🌹 راوی قیام کربلایی تو زخمی آتش خیمه هایی تو غصّه داره سَرایِ رو نیزه ای شاهد غربت عمّه هایی تو یا ابا جعفر، دیدی روزای سخت و پر عذابو یا ابا جعفر، دیدی به گردنت ردّه طنابو یا ابا جعفر، دیدی ناله های بی بی ربابو با پاهای پر آبله میرفتی پیِ قافله خیلی تو رو عذاب میداد طعنه و حرف حرمله 📿 مظلوم امام باقر 📿 «التماس دعای خیر» 🖋 💠💠 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی سر تا پا میسوزم غریبونه تنها میسوزم زهر میزنه آتیشم اما با یاد کربلا میسوزم خشکه لبامو با دلی سوزان گریم برای سیدالعطشان غریب حسین غریب حسین جانم مونده تو گوشم آهِ جدم مگه چی بود گناه جدم یه لحظه از یادم نرفته گودالِ فتلگاه جدم دیدم رو خاکا سوره ی قدره و الشمر جالس علی صدره غریب حسین غریب حسین جانم هم خیمه هامون رفت به غارت هم که به ما کردن جسارت از کربلا تا کوفه و شام آل علی رفته اسارت با یاد این غم میزنم پرپر بزم شراب و دختر حیدر غریب حسین غریب حسین جانم
⚜زمینه شهادت امام محمد باقر ع: بند اول: چشمام غمای کربلا رو دیده آتیش به معجرا رو دیده رو نیزه ها سرا رو دیده شکسته بال و پر چشای من کبود پاهام پر آبله شبیه عمه بود یادم نمیره که یه عده بی حیا تو کربلا زدن آتیش به خیمه ها بند دوم: روضه می خونم از غمای شام اسیر سلسله پاهام خاکسترای پشت بام یادم نمیره اون محله ی یهود یه ذره عاطفه تو سینه ها نبود یادم نمیره که می خندیدن به ما یه عده نانجیب میون کوچه ها بند سوم: دیدم یه دختری که تنها بود اسیر غصه و غما بود روی لبش دم بابا بود جامونده بود واز تموم بچه ها پاهاش پرآبله توی بیابونا یادم نمیره که دشمن چه بد میزد به پهلوهاش یکی فقط لگد میزد 🖊شعروسبک:علی علی بیگی