eitaa logo
«با نوای نی نوا» گزیدهٔ آثار قلمی، بیانی وهنری ابوالفضل فیروزی(نی نوا)دکترای عرفان وتصوف است. ‌
524 دنبال‌کننده
700 عکس
770 ویدیو
192 فایل
این کانال حاوی منتخبی ازآثار قلمی، هنری و بیانی ونیز برخی از خاطرات و عکسهای یادگاری دکتر ابوالفضل فیروزی(نی نوا)است. ودر۱۷ ربیع الاول۱۴۴۳ه.ق =۱۴۰۰ه.ش، مصادف باطلوع سبز محمّد(صلی الله علیه‌وآله) ومیلاد خجسته امام صادق(علیه السلام)افتتاح گردید. @A_Firoozi
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5764980433569711175.pdf
101.3K
👆« منثور(نثر ادبی)» 🌷این انقلاب را آسان به کف نیآورده‌ایم! و آسانش از کف نخواهیم داد!» ❤️ فیروزی(نی نوا) 🗓۱۳۹۷/۱۱/۱۷ 🆔 @banavayeneynava
🍀« » 💐تقدیم به روح بلند خمینی(رض) و پیشگاه ملت‌عزیز ایران (ایّدهم‌اللّه فی‌الدّارین) 🏵۴۵-رباعی«والفجر» در شهر هوای نوبهار آمده است عطر گل آفتاب یار آمده است ای هم نفسان!«اَلَیسَ صُبح بِقَریب!؟» «وَالفَجر!»که صبح آشکار آمده است! 🌼۴۶-رباعی«بهاردل» با آمدنت بها ردل پیدا شد بلبل به نوا آمد و گلها وا شد ای کاش که رفتنت نمی دیدم من با رفتن تو قیامتی، برپا شد! 🌸۴۷-ریاعی«بهاران» وقتی که تو آمدی بهاران آمد در باغ شکوفه و هزاران آمد در گوش کویر دل تفتیده ی ما خوش زمزمه نسیم و باران آمد! 🌺۴۸-رباعی«روح خدا» وقتی که تو آمدی بها آوردی خوش آمدی ولطف وصفا آوردی در کالبد مردهٔ این شهر خراب انفاس خوش«روح خدا»آوردی! 🌹۴۹-رباعی«خون خدا» در ملّت ما عشق و وفا هست هنوز با دشمنشان قهر و غزا هست هنوز دشمن نزند خیال خامی به سرش در رگ رگ ما خون خدا هست هنوز! 🌷۵۰-رباعی«علم مهر» در مردم ما شور و نوا هست هنوز عشق است و وفا هست و صفا هست هنوز رفتی ز جهان اگرچه ای«روح خدا» لیکن عَلَم مِهر تو بر پاست هنوز! 💐نثار روح بلند حضرت‌امام‌خمینی وشهدای راهش‌و سلامتی‌رهبر‌انقلاب امام‌خامنه‌ای وملت ایران،صلوات! ❤️ ابوالفضل فیروزی(نی‌نوا) 👆۵۰ - ۴۵ از مجموعه « خدا» 🗒۱۳۶۹/۱۱/۱۲ 🆔@banavayeneynava 🦋🌷🦋🌹🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 پیام ربع پهلوی احمق پلید بعد از راهپیمایی عظیم ملت بزرگوار ایران درچهل وچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران 😄 🆔@banavayeneynava
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆پیام عبرت‌‌انگیز پسر سوری از زیر آوار 🔻تأمل و پند؛ 🌼 أَ أَمنتم من فی السَّماء ان يخسف بکم الارض فاذا هی تمور؛ آيا خود را از كسى‌كه در آسمان است، ايمن مى‌دانيد، از اين كه شما را در زمين فرو برد، پس ناگاه زمين به لرزه درآورد!؟»(سوره ملك؛ آيه۱۷) عالم ماده ذاتاً نهادی ناآرام وبی قرار وناپایدار دارد! ودائما حوادث غیر مترقبه از درون و برون، ما را تهدید می کند! پس عاقل کسی‌است که براین جهان فانی وپرمخاطره دل نبندد وخود را از مهالک آن ایمن نداند. در همین زلزله اخیر سوریه و ترکیه، بنابر گزارشهای واصله، همه کسانی که آنرا احساس کردند، بناگاه! در چند ثانیه همه چیز وهمهٔ هستی وکس وکار خود را که بدان دلبسته بودند، به سرعت رها کردند، تا مفرّی برای نجات خویش بیابند! البته چنین اتفاقی شاید برای من وشما هم افتاده ویا خدای نکرده،خواهد افتاد! ولی گوش گوشی شنواوچشمهای عبرت پذیر!؟ تاتوشه برگیرد وخویش را برای مرگ وزلزله عظیم قیامت، که کودک ازوحشت آن پیر گردد وهمه از هم می‌گریزند، آماده سازد! همان زلزله‌ای بسیاربزرگ که همه هستی را فراگیرد‌ وزمین را چنان بلرزاند که آنچه روی زمین است به اعماق زمین وآنچه درون آنست به بیرونش پرتاب گردد! وهیچ مفری وگریزی وگریزی نیست، مگر حصن محکم ولایت ائمه‌اطهار(ع)است. 🌼«ياایهاالناس اتقوا ربکم ان زلزلة الساعة شیءٌ عظیم؛ اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد،چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است»(سوره حج/۱) ودراین زلزله مهیت فقط مخلَصینی از آسیب آن درامانند که با قلب سلیم آمده وخود را برای چنین روزی مهیب میها کرده‌اند. 😢التماس دعا ❤ابوالفضل فیروزی ⁦⁦🆔 @banavayeneynava
جلسه ۴۵ شرح گل.m4a
11.92M
‏👆 ‏فایل صوتی جلسهٔ (۴۵) 💐 « مجموعهٔ گل» 🏵 مبتنی بر زیارت «جامعه ٔ‌کبیره» ۱۴-ادامه شرح فقرهٔ؛«» 🔻موضوع اختصاصی این جلسه؛ ✅رسالت ومصائب حضرت زینب(س) ✅محدودهٔ وموضوع علم‌‌ائمه‌اطهار(ع) ❤️دکتر ابوالفضل فیروزی(نی‌نوا) 🏵هیأت محبّان ‌الزهرا(سلام‌اللّه‌علیها) 🗓۱۴۰۱/۱۱/۱۷ 🦋https://eitaa.com/mohebanealzahra 💐@banavayeneynava
🍁🍂 🍂 🦋«یارفیق من لارفیق له»🦋 🏵مولانا علی(علیه السّلام) مهيا شويد! خدايتان رحمت كناد! كه درميان شما بانگ رحيل درداده‌اند! درنگ خويش در دنيا كمترسازيد! وهمراه توشه‌هاى نيكويى كه باخود برداشته‌ايد بازگرديد! زيرا فرا رویتان گردنه‌ هولنا‌کیست كه ازآن بسختى توان‌ گذشت! منزلهايى است وحشتناك وهول‌انگيز! كه بناچار برآنان وارد شده ودرآنجا درنگ خواهيدكرد! بدانيد! كه مرگ از نزديك بگوشه چشم به شما می‌نگرد! چنانكه گویی در پنجه‌هایش گرفتار آمده‌اید! وچنگالهایش را در تنتان فرو برده! وحوادثی بس دشوار ورنجهاى طاقت‌ سوز شما را در برگرفته! پس دلبستگیهایتان را با دنيا کم کنید!و توشه‌زاد تقوا برگیرید!» 📒نهج‌البلاغه؛خطبه۲۰۴ 🍀 «بانگ رحیل» 🍂از کسی آن سوی دریاها میرسد آوای حق بر گوش میزند فریاد عشقش را با صدایی بهتر از«گوگوش» 🍂چاووشی خاموش میخواند ‌با نوایی بهتر از داوود آتشی در من برافروزد آتشی سوزنده وبی دود 🍂یک‌نفر با سوز دل هر روز می‌کند در گوش من نجوا کز نیستانت جدا ماندی ای نوایت! نی نوای ما! 🍂بارها دل کنده‌ای از من یک شبی با من نکردی سر دل به هر دلداده دادی دل ندادی بر منِ دلبر 🍂روزها وهفته‌ها رفتند ماهها وسالها هم نیز شیشهٔ عمرت ترک برداشت تا به کی خوابی! زجا برخیز! 🍂اژدها‌ی هفت سر آرام لحظه هایت را یکایک خورد پیش چشمت گرگ مرگ آمد آشنایانت یکایک برد 🍂در تباهی عمر کردی طی شد بهار و آمدت پائیز در زمستان اجل ماندی منتظر تا مرگت آید نیز 🍂کرک و پشمت ریخته امّا؛ بازهم حرص و ولع داری با چنین حال وخیمت باز رحمت حق را طمع داری 🍂‌‌سکّه‌هایت را به آب انداخت عنتر سرگرمی وغفلت تو به جای گریه، خندیدی اینک افتادی در این ذلّت 🍂روزهایت سوخت در حسرت آه! فرصت‌ها که فرسودی! این همه جان کندی وآخر لحظه‌ای راحت نیاسودی! 🍂حاصل بی حاصلیت را آب غفلت اندک اندک برد جسم بیجان بر عصا تا کی!؟ موریانه هم عصایت خورد 🍂اندرین بازار پر سودا دست خالی آمدی درویش! کفش‌های آهنینت کو!؟ راه سختی هست اندر پیش! 🍂نه ز دنیا برده‌ای حظی نه به عقبی توشه‌ای همراه هم از اینجا ماندی وآنجا آه! ازاین خسران وحسرت، آه! 🍂رفتی امّا بی‌هدف رفتی نا بلد بودی، نپرسیدی! یا مثال اسب عصاری یک نفس یک عمر چرخیدی! 🍂سعی، ‌باطل! عمر، ضایع شد! تو هنوزم خوابی وغافل! دست خالی مانده‌ای اینک تا به کی بی حاصلی، حاصل!؟ 🍂آتشی بر حاصلت افتاد آب شو، این لحظهٔ آخر! ورنه این هم بگذرد چون باد خاک حسرت ‌میکنی برسر 🍂یک شبی روکن به آیینه خوب تصویرت تماشا کن! آنچه را کردی، مروری کن چاره‌ای ‌بر حا‌ل فردا کن! 🍂باخودت امروز صادق باش! رحم کن بر خود، اگر مردی! گُل بریزی بر سرت یا خاک هرچه کردی با خودت کردی! 🍂مردمان خوابند وچون مردند؛ میشوند از خواب خوش بیدار سیلی سکرات چون خوردند؛ می‌پرند از مستی پندار 🍂بادها‌ی استخوان سوزی؛ می‌وزد فردا که در راهست پشمی اینک بر کلاهت نیست پوستینت حسرت وآهست 🍂راه دور وتنگ وتاریکست بس ‌کریوه‌ی سخت اندر پیش فصل سرد و گرم خواهی دید پس بکن کاری ومی‌اندیش! 🍂منزلت باشد خراب آباد قطعه غربت، پلاک هیچ بعد ازآن تا مقصدی بس دور راه ناهموار وپیچاپیچ 🍂خانه‌ات تنگ است وبس تاریک روشنی آورده‌ای با خود!؟ خانه‌ات بی فرش و بی‌زاد است زاد ره را برده‌ای لابد!؟ 🍂قرنها در خاک خواهی خفت بی‌ سلاح و توشه وتنها نه به فریادت رسد خویشان نه بکارت آید این اعضا 🍂یادکن از خانهٔ وحشت تنگی وتنهایی ‌‌وغربت قرن‌ها اینگونه خواهی بود تا که برخیزی تو با وحشت 🍂تازه آنجا اوّل کارست از تو می‌پرسند ای ولگرد! که چها کردی؟ چرا کردی؟ چون نکردی؟ آنچه بایدکرد؟ 🍂هان! چه پاسخ میدهی آنروز در عتاب «اَیُّها الْانسان!» چونکه پرسد؛ چون شدی مغرور!؟ بر خدای قادرِ رحمان!؟ 🍂پاسخی هرگز نخواهی داشت جز که اظهار پشیمانی جز غلط کردم! غلط کردم! هرچه گویی، باز میمانی! 🍂پس بیا! امروز تائب شو! فرصت این لحظه را دریاب! تا نفس داری، بکن کاری! راه حق بازاست‌، پس بشتاب! 🍂ای خدای مهربان من! دستگیر ماندگان راه! دست گیر! این بندهٔ گمراه تا شناسد راه را از چاه 🍂مانده در راهیم وبیچاره از رفیقانم جدا مانده یا رسان ما را بدان یاران یا ترحم کن! بر این رانده! 🍂«یا رفیق لا رفیق له!» بندهٔ دلخسته را دریاب! از محبّان علی(ع)هستیم یارب! این دلبسته را دریاب! 🍂یک نفر در گوش من هرروز چاووشی خاموش میخواند! میکند فریاد عشقش را بهتر از«گوگوش»میخواند(۱) 🍂کاش این«گوگوش»می‌فهمید؛ چاره عشقش، تَوَلّا هست رفتنش ازاین ولایت نیست توبه وبرگشتش اینجا هست 😢التماس دعا ❤️ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🔻تذکر؛ ۱- لازم به ذکر است اشاره به نام این خوانندهٔ کذایی‌وترانه‌ٔ مشهورش (من آمده‌ام...!) تایید او و ترانه‌اش نیست، بلکه نقد آن وصرفا یک کنایه طنزآلودیست. 🗓۱۳۹۹/۳/۲۱ 🍂@banavayeneynava 🍁🍂
🦋🍃 🍂 🍀 ! روزگار!؟ 🦋باز امشب پیش خود یاد کردم خویش را روزگار رفته را سالهای پیش را 🦋 ازنسیم موی دوست خاطرم عاطر شده جملهٔ ذرّات من بازهم شاعرشده 🦋یاد گلهای دیار باز کرده عاطرم شمع یار مهربان کرده روشن خاطرم 🦋یاد ایّام شباب کرده قلبم ریش ریش واسف‌ها می‌زنم از گذشت عمرخویش 🦋کوچه باغ خاطرم پرشد از آلوچه‌ها شد وزان در یاد من عطر آن کولوچه‌ها 🦋بازم آمد در نظر روزهای پر ز شور شب نشینی‌های خوش صحبت شب‌های سور 🦋شیطنت‌های لذیذ خنده‌های قاه‌قاه غصه‌‌های آبکی گریه‌‌های گاه‌گاه 🦋باز باران می‌وزد بر کتاب خاطرم عطر پاک کاهگل می نماید عاطرم 🦋یاد آن ایّام مهر خاطر شبهای ماه کرده روشن ظلمتم چلچراغ اشک و آه 🦋یادکردم در دلم غصّه‌های نی‌نوا روزگاران خوشم قصّهٔ من و بابا 🦋کوه ودشت روستا عید نوروز و بهار کودکی‌های خودم مردمانی خاکسار 🦋بچه‌ها در کوچه‌ها گرم بازی ونشاط جمعشان در انقباض قلبشان در انبساط 🦋بچه‌ها بودند خوش با کمی نان و پنیر چهره ناشورشان بود پرشور ومنیر 🦋زندگانی ساده بود بود امّا بر قرار سخت آسان می نمود در غبار روزگار 🦋قلبها خرسند بود چون قناعت بودمان رنج تنهایی نبود چون جماعت بودمان 🦋عید خرّم بود وشاد با کمی نقل و نبات با لباس وصله‌دار مردم بی سور و سات 🦋آسمان ابری وصاف گه کبود وگه بنفش گاه روشن می‌شدی از فروغ آذرخش 🦋گه عَلَمِّ سرخ وسُز (۱) یا همان رنگین کمان در خیالم می‌شدی نردبان آسمان 🦋یاد باد آن روزها در حضر یا در سفر در کنار مادرم دست در دست پدر 🦋داغ تابستان خنک بود در زیر درخت باز زیبا می نمود موی گردآلود و رخت 🦋دشت آن«چالم حسین»(۲) مست کرده خاطرم از هوای«کوچه باغ»(۳) من هنوزم عاطرم 🦋«تنگه زرد» و«بابا پیر» قاه‌قاه کبکها هق‌هق جغد غریب در شبان روستا 🦋وه! چه زیبا می‌نمود گوسفندان در چرا یا میان مرغزار بازی گرگم هوا 🦋تشنگی‌ها می‌نشست در زلال جوب‌ها کیف دنیا داشتیم پشت خرمن کوب‌ها 🦋عمر آسان می‌گذشت با تمام غصّه‌ها عشق با غم می‌سرشت در تمام قصّه‌ها 🦋مست کرده خاطرم فصل سبز کودکی یاد یار مهربان شعرهای رودکی 🦋کاش برمیگشت باز مهر و قهر دوستان آسمان کودکی داستان راستان 🦋قیل وقال بچه‌ها در حیاط مدرسه جر و بحث دوستان در حساب وهندسه 🦋آه! اینک می‌وزد از ورای سالها یاد آن روزان خوب روشن شبهای ما 🦋بوی گند مزار باز در دل زارم وزید عطر نمناک علف در رگ جانم خزید 🦋باد بامن مویه کرد ابر با چشمم گریست آنچه عمری بافتم پنبه کرد وباز ریست 🦋در بلور اشک من قصری از آیینه شد از شعاع نور حق خالی از هر کینه شد 🦋آه از جانم بخاست ماه از چشمم چکید اشکم اقیانوس شد خواب از چشمم پرید 🦋آه من تا ماه رفت ناگهان مه پاره شد پاره‌های ماه من هرطرف آواره شد 🦋آه!آه! ای ماه من یادباد! آن روزها فصل تابستان سبز گرمی وآن سوزها 🦋کلبهٔ شاد دلم مثل یک غمخانه شد گریه کردم قاه‌قاه حنجرم حنّانه شد 🦋مویه کردم مثل باد در خزان برگ بیز آن زمستان‌های سرد برف شادی ریز ریز 🦋دیدی آخر روزگار کرد ما را مات وکیش گلّه عمرم ربود در هوای گرگ ومیش 🦋دلخوشی‌هایم ربود کمکمک عیّار دهر دزدکی وناگهان شهد من را کرد زهر 🦋زود ناگه دیرشد درگذار سالها بر سر ورویم نشست برف پیری وشتا 🦋وه! چه آمد برسرم در شکنج رهگذار بی‌صدا وبی‌امان هی! چه‌کردی روزگار! 🦋آه! آه! ای کودکی! گرمی من گشت سرد چون شدی، یادت بخیر باردیگر باز گرد!😢 ❤️ابوالفضل فیروزی(نی‌نوا) 🔻تذکر؛ ۱-«سُز»در گویش زادگاهم«گلچشمه»همان رنگ سبز است. ۲-«چاله حسین»نام یکی از دشتهای روستای گلچشمه است که در گویش محلی روستایمان«چالم حسین»تلفظ میشود ودر سمت پایین وجنوب غربی آن واقع شده وانتهایش به «تنگه‌ زرد»ختم میشود که یک سمتش عقبه ٔکوه معروف«بابا پیر»است وغالب اوقات سال از بام تا شام آهنگ دلنشین قاه‌قاه کبکهای خرمان‌گزلش»گوش جان را مینواخت البته چندین سالست که بدلیل کم آبی سالهای اخیر ونیز حفر چاههای عمیق چشمه حسین سربی ونیز ضیق آبهایش خشکیده! ودرختانش خشک ویا قطع وقمع گردیده وزمینهایش بایر ولم یزرع مانده! گرچه باغچه‌های خانه‌های قدیمی ونوساز بالای ده -که قبلا آب قنات بدانها راست نمی‌شد- سبزوخرّم شده‌اند! ولی متاسفانه! ازاین دشت کهن خرّم که روزگاری آهنگ دلنواز پرندگانی مانند گنجشک وشاهین وکلاغ وزاغ وسبزقیا وجغد وتیهو، هوبره و...ازآن شنیده می‌شد وشبها جولانگاه گرگ وگراز وشغال و روباه وحتی گاه آهو وخرگوش‌و...بود، اینک بجز کرت‌هایی تشنه ومتروک وخاکستر خاروخاشاک ایًام وآثار چشمه‌های سترون وخشکیده! وچند درخت نحیف وشکسته! چیزی برجای نمانده وگه‌گاه جز هوهوی مویه‌های بادهای وحشی صدای دیگری به گوش نمیرسد! ۳-نام کوچه‌ای باصفا که در ابتدایش منزل وباغ پدریم بود 🗓۱۴۰۱/۶/۷ 🍂@banavayeneynava 🦋🍃
🦋 🍀 موسویّه 🌻شب است ودر دلم غوغای محشر شب است وخاطرم باشد مکدّر 🌻«شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین چادر‌ وقیرینه معجر»(۱) 🌻«شبی چون چاه بیژن تنگ وتاریک»(۲) چو زلف عاشقان پیچیده در بر 🌻چو مارغاشیه پیچیده درهم به تنگی وبه تاری گورکافر 🌻نه ماهی مینماید چهرهٔ خویش نه شب تابی بتابد در برابر 🌻شب است وشعله‌ورگشته دل من چون اسپند معطر روی مجمر 🌻دلم افتاده یاد آن ستمها چه‌ها کردند با آل پیمبر! 🌻بلاهایی که گر برکوه میریخت زهم پاشیده میگردیدومضطر 🌻مصیبتهای طاقت سوزوجانکاه که دریا شد ازآن بحر مسجّر 🌻خزان شد زآن مصیبتهای جانسوز درخت سبزطوبای تناور 🌻ز توفان بلا وفتنه‌ وجور گلستان محمّد گشت پرپر 🌻زپامال سم باد خزانی خزان شد گلشن آل پیمبر 🌻به هرجا سیدی دیدند،کشتند ز مردان و زنان ازخرد‌ ومهتر 🌻یکی منکوب بین در ودیوار یکی محروم از میراث ومنبر 🌻یکی مقتول درمحراب ومسجد یکی مسموم از دستان همسر 🌻یکی شد دوخته جسمش به تابوت ز زهر ناکسان صد پاره جیگر 🌻یکی مقتول درکرب وبلا شد لب عطشان کنار مهر مادر 🌻سرش بر نیزه‌ها درکوی وبرزن تنش آماج سنگ وتیر وخنجر 🌻یکی آواره درکوه وبیابان عیالش در اسیری رفت وخواهر 🌻یکی مسموم با زهر هلاهل یکی مصلوب بر دروازه ودر 🌻یکی زندانی ومغلول بغداد تمام عمر چو موسی‌بن‌جعفر 🌻یکی در طوس شد زندانی کاخ علی موسی‌الرضا مسموم مضطر 🌻یکی در نوجوانی گشت ناکام یکی محبوس در سرداب وعسکر 🌻همه مسموم یا مقتول گشتند به جز مهدی امام حیّ آخر 🌻همانکه خائف از جان قرنها شد بیابانگرد وغایب شد زمنظر 🌻ولی او خواهد روزباران زمین ازنور اوگردد منور 🌻شود طالع جمال آفتابش بود منصور ومشکور ومظفر 🌻بیاید روزگار دولت عشق خدا کرده چنین امرش مقدّر 🌻خدایا کی رود تلخیّ ایام شود شیرین جهان درکام مضطر 🌻خدایا تا به‌کی درعسرت ورنج شوند آواره اولاد پیمبر 🌻به پایان کی رسداین رنج بیحد به آخر کی شود این شام آخر 🌻خدایا حق آن باب الحوایج که درسوگش شده عالم مکدّر 🌻عزیز فاطمه،آن کاظم الغیظ امام هفتمین، موسی بن‌جعفر 🌻امام الانس والجانّ،مصلح‌الدّین اسیر کُنْد وزندان، شیراژدر 🌻رفیق مومنان،همسایهٔ عشق شفیع شیعیان،در روزمحشر 🌻به‌وصفش«کاظمین العَیظ»است نازل زحلمش درتحیّر حلم اشتر 🌻 زالقابش یکی باب‌الحوائج بنامش حاجت سائل مقرر 🌻ز نعتش ناطقان باشندالکن به وصفش عاقل ودانا محیر 🌻اگرچه بود در زندان وزنجیر هراسان از نهییش بودکافر 🌻اگرچه خون او درشیشه کردند زخونش کوه وصحراشد محمّر 🌻اگرچه عطر او در شیشه کردند زعلمش شد معطر باغ دفتر 🌻زشمس اَلشموسش تا قیامت بگیرد نورخود،خورشیدخاور 🌻نگیرد تا که حکم الرضایش نگردد یک عرض قائم به جوهر 🌻رضای حق، رضای آل عشق است رضاشان بر مدار حق مدور 🌻زعِلم دخترتش،قم در فقاهت برافرازد عَلم،تا روزمحشر 🌻بهرجا زادگان پاک اویند چو گلهای‌ معطر سرخ وپرپر 🌻خمینی از نژاد پاک او خاست که از بانگش زجا برخاست خاور 🌻هزاران لاله سرخ حسینی برآمد زآن نسیم روح پرور 🌻درود وآفرین براین نژاده زهی! از برکت این نهرکوثر 🌻گُلی کز بوی پاکش هر گِلی شد چو مشک وعنبر وچون گل معطر 🌻زن بدکاره در زندان هارون به مهرش توبه کرد وشد مخیر 🌻به امر او دمان شد شیر پرده بخورد آن ساحر مغرورکافر 🌻چنانکه آن عصای پورعمران فرو بلعید سحر مار واژدر 🌻زاعجازش زمستان شد بهاران زانفاسش مسیحا،روح پرور 🌻ز انوار علی موسی الرضایش خراسان شد نگین ملک خاور 🌻به یمن دختر معصومهٔ او شده قم تا قیامت شهرمنبر 🌻ز نفحات نسیم جانفزایش شکوفا گشته گلهای معطر 🌻زعطرش شد مصفّا ملک ایران زبویش شد شکوفا دشت قمصر 🌻ز نسلش خاست آن مهدی موعود امام المشرقین،مهر منوّر 🌻حسینی مشرب وحسنش حسن‌وار گل نرگس،مه زهرا وحیدر 🌻امانات خدا درعهدمعهود همان میثاق حق درعالم ذَرّ 🌻صراط الله اقوم،باقی حق بقا ملک ودین، ناموس اکبر 🌻ستون عرش اعظم،حجت الله به توفان بلا کشتی ولنگر 🌻همانکه از نهیب اوست برپا طنین نعرهٔ اللّه اکبر 🌻فدای خاک پایش جان عالم به‌راهش صدهزاران لاله پرپر 🌻خدایا کی شود ظاهر به عالم همان شمس الضحیٰ،خورشیدآخر 🌻همان منجی عالم،مهرموعود همان بدرالدّجیٰ،آن نیک اختر 🌻بگیرد انتقام ازغاصب حق دهد برکافران عشق کیفر 🌻خدایا کی بگیرم جام جمشید ازآن ساقی سیمین ساق دلبر 🌻کجایی ساقی میخانه عشق اَلا یااَیّهاالسّاقی کوثر 🌻بده ساقی می باقی که امشب بیفشانم به پایت دُرّوگوهر 🌻«ولاتَنهر»اسیران بلا را «ولاتَقهر»یتیمان را ازاین در 🌻نمی‌رانی مرا از بارگاهت اگرچه از بدان باشیم بدتر 🌻قبولم کن! اگرچه من ندارم بجزعشق علی وآل اطهر 🌻نظر بنما بحال نی‌نوایت که شعرش گل کند در روزمحشر ❤️ابوالفضل فیروزی(نی‌نوا) ♦️تذکر؛ ۱و۲وامیست ازمنوچهری 🗒۴۰۰/۱۲/۸ 🆔@banavayeneynava
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 شیر رنجیر ما آئینهٔ خدا نماییم فارغ زخودیم ‌واز هواییم ماییم طلایه دارخورشید ماییم سفیر بیم وامید از ماست جمال روی یوسف عطر گل ماست بوی یوسف در ماست نشانه‌های توحید از ماست فروغ جام جمشید ماییم مسافران مهتاب ماییم مربیان ارباب از منظر عارف دل آگاه ماییم همان مشیّت الله ما باب حوایج جهانیم درهای ورود آسمانیم مائیم وسائط الهی از ما بطلب هرآنچه خواهی باخواست ما خدا بخواهد هرکس خواهد زما بخواهد از منزلت خدا نکاهد آنکس که ز دست ما بخواهد ماییم مثال آن یدالله در حلقهٔ ماست مهر تا ماه مائیم کلید فتح ابواب ماییم مسبّبان اسباب ماییم مقدّران تقدیر شیران هژیر زخم وزنجیر زندانی غیرتیم وعزّت هیهات! زماست گرد ذلّت ما جمع تناقضیم واضدادّ داریم سکوت وگاه فریاد هرچند کظیم خشم خویشیم در رزم ز شیر بیشه، بیشیم در عین رها ز قید وهرگیر باشیم گهی به کُند وزنجیر با آنکه غریب این دیاریم ما شهرهٔ شهر آن نگاریم نوحیم به صبح رقص توفان هودیم به وقت هوی عرفان یکروز خلیل دشت آذر یکروز دگر به خون شناور از جور حسود گه به چاهیم گه نیز بر اوج مهر وماهیم مسجود ستاره‌ایم وماهی گه مسجد ماست کام ماهی موسی شده‌ایم شام دیجور آتش زده‌ایم گاه در طور مصلوب شدیم گاه بر دار مسموم شدیم وگاه بیمار در کهف گهی پناه آریم گه برسر نیزه ایم وداریم سجاده نشین باوقاریم گه رند وخراب بیقراریم سوگند به طور وزیت وانجیر شیریم به بند وزخم وزنجیر دیدیم خدای خویش صدبار در اوج سجود وگاه بردار از تربت ما شفا بجویید عطر گل کربلا ببویید 👆مثنوی منظومه آه ❤️ابوالفضل فیروزی(نی‌نوا) 🆔@banavayeneynava
🍃۴۱- « اشک»👆 💚«دلم روشن به یاد روی ماهت فدای عشوه و ناز نگاهت 💛همیشه تا سحر در انتظارت چراغ اشک آویزم به راهت» 💔 ابوالفضل فیروزی (نی‌نوا) ۴۱- از دوبیتی های دلتنگی « شرح مجموعهٔ گل» متاثر از روایات ادعیه و زیارات مأثوره بلاخص این فقره از دعای ندبه ؛ «....فَعَلَى الْأَطائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ، وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ، وَيَضِجَّ الضَّاجُّونَ، وَيَعِجَّ الْعاجُّون.....َ؛ پس بر پاکیزگان از اهل‌بیت محمّد و علی (درود خدا بر ایشان و خاندانشان)، باید گریه‌کنندگان بگریند و زاری‌کنندگان زاری کنند و برای مانند آنان باید اشک‌ها روان شود و فریادکنندگان فریاد زنند و شیون‌کنندگان شیون کنند و خروشندگان بخروشند!...» 🗒۱۳۹۷/۸/۲ 🆔@banavayeneynava 🦋💐
🌻 🦋 🦋🌻یاهو🌻🦋 🍀#محمّدیّه(ص)فی بعثت نبویّه 🌚شب بود! شبی سیاه وقیرین چون ساحره‌ای عجوز و بد‌طین 🌑همچون شب عاصیان سیه بود پتیارهٔ شب پرست بدکین 🌚از بهر عروس این عجوزه خون دل حمزه بود کابین 🌑نه نور ز روزنی وزان بود نه ماه وستاره بود وپروین 🌚عفریت شب از سیاه مستی مستانه نهاده سر به بالین 🌑نه لیلی شب زعشق میگفت نه بود خبر ز شور شیرین 🌚از دیدهٔ عاشقان نهان بود رخسارهٔ مهر وماه وپروین 🌑جز زوزهٔ گرگ وعوعو سگ برگوش نمی‌رسید جز این 🌚همواره هوای آسمانش می‌بود هوای میش وگرگین 🌑در باغ، غریو زاغ می‌خاست یک دشت نبود، لاله آذین 🌚آلوده تمام آبها بود هرلقمه حرام بود وچرکین 🌑بر سفره شراب ودر بغل بود مرجانهٔ فسق وهند بدکین 🌚یک روزنه‌ای نبود روشن اندر یمن وحجاز تا چین 🌑از شدّت شرک وظلمت کفر مردم همه در فلاکت و کین 🌚آلوده به جهل وظلم وفحشا می‌بود زمانه سخت آجین 🌑از فقر وفساد وجور وبیداد مردم متاذّی وغماگین 🌚داروی تمام دردهاشان میداد شراب و بنگ، تسکین 🌑از باغ گل ودکان عطّار میخاست سموم و گند سرگین 🌚میخورد سر سران عالم ضحّاک سره خور بدآئین 🌑سفیانی وعتبه وابوجهل بودند ائمهٔ ملاعین 🌚از خانهٔ کین بولهب‌ها می‌جَست شرار حٌقّه و کین 🌑شاعرهمه هزل وهجو می‌سفت مردم همه ملهم از شیاطین 🌚دُور ستم وستمگری بود می‌بود زمانه سخت سجّین 🌚می‌تاخت به نرد روزگاران هرسوی سمند جور فرزین 🌑صیّاد همیشه درکمین بود هردم تله بود وهرکجا مین 🌚گه زین به پشت، می‌ژکیدی گه پشت تو بود، باز بر زین 🌑نه بُرده کسی بوی اخلاق نه بود خبر ز دین وآئین 🌘جز اندکی ازخدا پرستان بودند همه مضلّ وضالین 🌚مردم همه در فجور وفحشا مغرور به جرم وغرق غسلین 🖤گفتی که خدای، مرده درشهر یا زنده نبود، هیچ آئین 🍁می‌بود بهار، چون زمستان چون دِی شده بود، ماه فردین 🌚هر دخترکی، زنده در گور می‌شد ز رسوم جهل ننگین 🥀از خون سیاووشان مظلوم خوان شب خواجه بود رنگین 🌹هر برگ شقایق وگل سرخ میداد نشان، زداغ خونین 🌑در فصل چنین زمانهٔ زار که اوج فساد بود وچرکین 🍀ناگاه ز رحمت الهی برخاست نسیم یاس یاسین 🌸‌باران و بهارگل وزان شد از غارحرا به چین وماچین 🌞پایان شب سیه سرآمد با طلعت آفتاب زرّین 💐پرگشت زمین وآسمانها از نکهت خاتم النّبیین 🌼آن عطر خوش تمام گلها آن وارث انبیاء پیشین 🌸از‌ بوی بهشتی محمّد ازعطرگل و گلاب یاسین 🌼لبریز شد این جهان زیرین از نور فرشتگان عالین 🌼از شعشعهٔ جمال احمد مُندک شده تین وطورسینین 🌞مدهوش فتاده هرچه موسی از جلوهٔ سیّدالوصیّین 🌕از پرتو آن علی اعلا آن نفس نفیس وجان یاسین 🌝حوران جنان مات گشتند ازمهر جمال آن مه آئین 🕋افتاد وشکست و‌سرنگون شد در کعبه بتان چوب وسنگین ⚡️بشکست زخشم طاق کسری آن کاخ ستمگران خود بین 🔥خاموش شداز نسیم کویش آتشکدهٔ مجوس دیرین 🌊 دریاچهٔ ساوه خشک گردید از پرتو مهر پاک آیین 🌙 ازطلعت ماه ماهرویان از هیبت سیّدالنبیّین ☀️از شمس ضحیٰ، منیر مهتاب از بدر دجیٰ، مه میامین 🌛احسنت ز هرکجا برآمد برخاست ز هرکرانه تحسین 🌳تکبیر زهرطرف بپاخاست ازخطهٔ مکّه تا فلسطین 🌻پیچید طنین بانگ تهلیل در گنبد چرخ لاجوردین 🌼یاربّ! به طنین بانگ توحید رحمی به من غریب مسکین 🦋آنگه که غریب وخسته و زار مبعوث شوم زخاک مشکین 💧با شبنم عشق او عجین کن خاک من بینوای غمگین 🌼محشور کنم چنانکه زیبد با حضرت خاتم النبیّین 💐با آل علی وآل طاها با خواجهٔ کائنات یاسین 🔥در عشق علی چنان گدازم تا در کنفش شویم، تضمین 🌍تا باد جهان به جنبش وجوش براو‌ صلوات از محبیّین 🌞تا مهر به آسمان بتابد بر احمد وآل اوست افْرین 😡بردشمن او وآل پاکش هرلحظه، هزار لعن ونفرین 😭یارب!ّ به دعای مستمندان بر قلب شکستهٔ مساکین 😭برقافله‌دار اشک وفریاد آن زوجهٔ سیّد الوصیین 😢بر ندبه عاشقان بیدل بر گریهٔ سیّد البکائین 🌗براین شب نور وخیر وبرکت بر بعثت باعث النبیّین 🌞امشب فرج وگشایشی کن در کار گرفته مریدین 🌕یعنی به ظهور حجّت حق آن غایت بعثت نبییّن 🌴آن میوهٔ نخل آفرینش آن باقی وخاتم الوصییّن ☀️آن جلوهٔ حق، بقیّة اللّه آن مجری شرع وحاکم دین 💫یارب برسان! بحق مولا آن هادی ومهدی مضلّین 🌏 آن صاحب الامر والزّمان را آن قرهٔ عین آل یاسین 🌝مارا به نواز با نگاهش ای مقبل توبهٔ منیبین 🔥رحمی توبحال«نی‌نوا»کن کو هست ز جملهٔ محبّین 🌚هرچند مرید روسیاهی است او را تو ببخش برمطیعین ❤️برمثل چون او حرج نباشد کوهست ز جمله مجانین 😊از شاعرکی چواو چه خیزد جز فکر وخیال ماه وپروین 🌱 مقبول نما تو هیچ او را ای لطف تو شامل مقلّین 🍀هر دم صلوات برمحمّد یاحق! ز تو وز ماست آمین 🌻بر روح بلند وآل پاکش هرآن صلوات هر مصلیّن 🍀التماس دعا ❤️ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🗓۹۹/۱۲/۲۰ 🆔@banavayeneynava
🦋🌼🍃🦋🌺🍃🦋🌸🍃🦋🌷 🌷 🌼 «بسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم»🌼 🍀 منثور«طلوع سبز »🍀 🌸🦋💐(صلی الله علیه واله وسلم)💐🦋🌺 🔻قسمت اوّل؛ 🌚...وجهان سياهترين شب يلدايی خويش را سپري می‌كرد! و انسان سنگين‌ترين فصل غربت را! سينهٔ سوزان صحرا در حسرت قطره‌ای آه می‌كشيد! گلشن عالم از دود گناهان آدم گلخنی دهشت‌زا می‌نمود! شهر گند شهوت می داشت! وكوچه‌ها بوی وحشت! واز بام‌ها ناله‌ی بوم بر می‌خاست! 🌑 در رگهای شهر شب ، شرنگ مرگ جاری بود! بر چهره‌اش گرد ماتم نشسته! و بر سر درختان غبار غربت و اندوه سنگينی می‌كرد! دود آه مظلومان سر به كاخ آسمان می‌ساييد! و بر سفرهٔ دل دردمندان قوتی جز زقّوم ظلم ديده نمي‌شد! در بيشهٔ فرياد ، سكوتی دهشت‌زا حكمفرما بود! و گه‌گاه جز مويهٔ قمريان اندوه آوایی به گوش نمی رسيد! 🍂 قنات‌ها خشكيده بودند! و در چاهساران كبوتران وحشی ، نغمهٔ غم می‌زدند! ‌در گلستان غزل، هَزاران شيدا عشق را فراموش كرده! و در لاله‌زار سحر سينه سرخان سر در پَر خويش فرو برده بودند! در گلشن راز نجوایی نبود! برتاب شاخه‌ها گنجشكی نمی‌رقصيد! و قشقرق شادی گنجشكها برپا نبود! ‌‌‌‌‌ شانه سری گيسوی درختی را زينت نمی‌داد! چكاوكی در عشق گلی ، سينه چاک نمی‌زد! و دست نسيم ، زلف چمن را ، نوازش نمی‌كرد! 🥀 از نيستان غربت نواي غم و از كاروان هستي آهنگ ماتم به گوش مي‌رسيد. پرنده‌ای ، عشق پريدن! ‌ بيايانی ، حال روييدن! باغی ، دماغ بوييدن! چشمه‌ای ، شوق جوشيدن! آهويی ، امان غنودن! وميوه‌ای ، مهلت رسيدن ، نداشت! غنچه‌ها ، ‌نشكفته ، داغ پژمردگی می‌دیدند! ‌‌ وآلاله‌های داغ ، در سردی آغوش خاک می‌آرميدند! 🍁 باری! روزها با سوزها همراه بود! و در هيچ دلی چراغ اميد ، كورسويی نمی‌زد! و در اين بعد ازظهر غم‌ انگيز پاييز تاريخ كه جهان در سياهترين شب هيس وهراس نفس می زد! وانسان سنگين ترين فصل غربت وبیكسي را سپری ‌می‌ساخت؛ 🍀به ناگاه نسيم اُنس از حضـرات قدس دريچه‌اي از سراپردهٔ غيب‌الغيوب به سوی آفاق نگران حسرت گشود! و نوری از چشمه سار نور در ظلمت خاك وزيدن گرفت! توفان لطف سرمدی از اقيانوس موّاج و بيكران رحمت لايتناهي ربّاني دُرّی يتيم ، از صدف غيرت به ساحل وجود افكند! درّی كه از تلألؤاش چشم صيرفيان دهر برق زد! و دل دردمندان شهر روشن گشت! 💐 نگاری آمد ، از نگارستان ملكوت! و مردی رسيد، از مردستان جبروت! صنمی كه با يك كرشمه‌اش بازار بتان شكست گرفت! دلبری كه لعل لبانش رونق قنادّان برد! و دلداری كه مشك گيسوانش دكّه عطاران بست! مهری كه با طلوعش؛ شراب نور در رگهاي منجمد شهر شب جاری كرد! و چراغ لاله در دامن سياه دشت شب روشن ساخت! گلعذاری كه از عرق پاک جبينش؛ صد هزار باغ گل محمّدی(ص) جوشيد! 🦋كسی كه با آمدنش در عالم و آدم شور و ولوله افتاد! و شكوفهٔ شادی در باغ چهره‌ها شكوفا شد! فرشتگان سپيد پوش آسمانی هلهله كنان به ميهمانی زمينيان آمدند! و عطر آواز بال جبرئيل امين در جهان پيچيد! دختران خنياگر آسمانی شورانگيزترين آوازها را سر دادند! وحوريان بهشت دست افشان و پاكوبان سرانداختند! 🌼وجهان طلوع سبز محمّد(ص)را جشن گرفت! وبدينسان آفتاب ناب محمّدی (ص) از گريبان كوهساران بي‌فرياد سرمدی ، سرزد! وجهان را به طلعت دل آرایش روشن ساخت! و عطر بکرش در آفاق و انفاس عالم پيچيد! 🍎 نگاری رسيد كه؛ مكتب نرفته به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد! و مردی آمد كه هزار چشمهٔ خورشيد در نگاهش بود! 🌸‌ بهاری كه در نخستين صبح تنفسش زمين و آسمان تنفّس كرد! ستاره‌ای كه در طليعهٔ طلوعش آتشكدهٔ هزارهٔ فتنه ، به خموشی گرایید! آفتابی كه از هرم نفسش برکه‌های فريب خشكيد! ماهی كه از طاق ابروانش بر طاق كسری شكست افتاد! 🍏محبوب چهارده ساله‌ای كه به يُمن مقدمش چهارده كنگره از كاخ استبداد ، فرو ريخت! مردی كه؛ رؤيايش ، خواب از سرخفتگان پرانيد! هيبتش ، پشت مستكبران را لرزانيد! و از همتش آه از نهاد شيطان برآمد! 🌞كوهسار بلندی كه از سينه‌اش چشمه‌های مهتاب می‌تراويد! و در دامنش گلهای معرفت می‌جوشيد! دختركان بکر عصمت‌‌ هر صبح و شام كوزهٔ دل را از زلال آن چشمه سار نور لبريز می‌كردند! و آهوان وحشي معصوم در دامن مرغزار مهر او می‌غنودند! و فرشتگان عرش؛ در زلال آبشار بلند قنوتش شستشو مي‌كردند! بامدادان وشامگاهان كه رايحهٔ بهشتی اذانش فضا را آكنده می‌ساخت! 🦋 پروانه‌های شيدا در حريم مقدس شمع وجودش در طواف می‌شدند! و در شعله آواز آسمانيش پر می‌سوختند! ودر صفوفي مرصوص در محراب ابروانش مبهوت می‌شدند! و از نيلوفر گيسوانش مدهوش! و چون بر خاک می‌‌افتادند! و با حبل‌المتين دستار بلند عشق او تا بام عرش عروج می‌‌كردند! ⏪ ادامه...(۲) ❤️ ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🦋@banavayeneynava 🏵🍃🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋🌷