۶۶۵۸۵:
.#اللهُمالࢪزُقنآلبخَندِمھدے(عج)❥
امامزمان(عج)
بهجمعیتهیئتهانگاهنمیکند!
بهبرگزارکنندگانهیئتهاگاهنمیکند!
بهمداحهیئتهانگاهنمیکند!
بهکجابودنهیئتهانگاهنمیکند!
بهسرمایههیئتهانگاهنمیکند!
امامزمان(عج)آنسومیننفر ،
دریکروضهےدونفرهاهلدلیاست💛
امامزمان(عج)بهدنبالخالصهاست(:
__________________
#مخلص_باشیمـ♥️
#برای_خدا_باشیمـ🌱
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من
اون
چیزی
رو
دوست
دارم
که
تو
دوست
داری...☺️😍
ازهمہۍ مردم گرفتارتر مؤمن است،
کھ باید هم بھ کارهاۍ دنیاۍ خوش بپردازد و هم بھ کار آخرت.
-پیامبرنورﷺ-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰#ࢪوزتآماھمحرم🌙📿•
#کــــلامشــــهـــید🥀🕊
◽️خدا در هر بُرهه و زمانی، بهشتش رو به حراج میذاره..بُرههی ما برههی حضرت امام بود... بُرهه و زمانهی خودت رو بشناس، اگه به سمت حراج نرفتی، حتما میبازی...
🌷شهیدعباسبابایی🌷
🕊شادی روح بلندپروازشصلوات🕊
#طنز_جبهه😂
خيلے از شبها آدم تو منطقه
خوابش نمےبرد😴😬
وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😌
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چے شده؟؟😰
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂
#خنده_حلال😂
📎دیدار آخر
روزی که میخواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کردهاست، بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد دستهایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید، من همینجا یک حال غریبی شدم، گفتم: مادر جان تو هردفعه میرفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمیکردی، گفت: این دفعه مأموریتم طولانیتر است دلم برای شما تنگ میشود، من دیگر چیزی نگفتم، بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم، بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است.
شهید #محمد_تاجبخش🌷
همه آباد نشینان ز خرابی ترسند
من خرابت شدم و دم به دم آباد ترم! :)
#محبوبی_حسین(ع)
#وصیتنامهشهـღـدا⚘
وقتی ڪارتان
می گیرد و
دورتان شلوغ می شود ،
تازه اول مبارزه است ؛
زیرا شیطان به سراغتان می آید.
#شهیدمصطفیصدرزاده🌷
🌱با دقت بخون ࢪفیق
🌺متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب
🔹این جوانمرد، همیشه با وضو بود.میگفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه!
🔹هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. میگفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
🔹وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد.
🔹گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.»
🔹عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.🥀
🌹"شهید عبدالحسین کیانی"
🌱همان ''جوانمرد قصاب'' است!
🌹🍂🍂🌹
✍ #برگی_از_خاطرات
یکبار از من پرسیده بود:
چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات می مانی؟
گفتم "از همون ابتدای زمانی که حقوقم رو میگیرم.منتظرم که موعد بعدی پرداخت برسه!!
اهی از حسرت کشید و گفت؛
(( اگر مردم این انتظاری که برای مال دنیا و دنیا میکشند ،کمی از آن رو بخاطر امام زمان(عج)میکشیدند ،ایشان تا حالا ظهور کرده بود،امام منتظر ندارد!!!!! ))
#شهید_محمود_رادمهر
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
--💔🖤...
تاحالاازکسیسیلیخوردی
چقدردردداشت
چقدگریهکردی
دلت شکست
چقدغصهخوردیکه
حقتسیلینبوده
حقتدلهشکستتنبوده
باخودتگفتیچراسیلیزدبهم
خوباونیکهزدتوصورتتیکنفربودبود☝️همونیکنفربااونسیلیشچقددلخورت کرد
ناامیدت کرد
حالافکراینوبکن
هروزچندهزارنفردارنباکاراشون
بهصورتامامزمانسیلیمیزنن
امامزمانخونگریهمیکنهدلش چندبارشکسته
نمیشهبشمارے
اماناامیدنشده
بازمبهمونامیدداره
شکایتمونوپیشهخدانمیبره
نمیگهناامیدشکردیم
هنوزمبهمونامیدداره
ناامیدش نکنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج❤️✿⃟🌟
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
چرا #ابراهیم_هادی؟🌹 🗣نویسنده کتاب 👇👇👇
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم ۱
#قسمت_هفتم
ورزش باستانی🌺
👇👇👇
💢اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها به زورخانه حاج حسن می رفت.
💢حاج حسن توكل معـروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسـته بود. او زورخانه ای نزديك دبيرستان ابوريحان داشت.
💢ابراهيم هم يكی از ورزشكاران اين محيط ورزشی و معنوی شد.
💢حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع می كرد. سپس حديثی می گفت و ترجمه می كرد.
💢بيشتر شب ها، ابراهيم را می فرستاد وسط گود. او یک سوره قرآن، دعای توسل و يا اشعاری هم در يك دور ورزش، معمولاً در مورد اهل بيت می خواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمک ميكرد.
💢از جمله كارهای مهم در اين مجموعه اين بود كه هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسيد، بچه ها ورزش را قطع می كردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوان ها می آموخت.
💢فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
💢ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
💢آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
💢دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
💢با تعجب پرسيدم: كجا !؟
💢گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
💢بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
💢برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💢بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دينی بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
💢يکي از آن ها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دين نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چیز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام.
💢به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مياري!؟
💢با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
💢گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين(ع) و کارهاي يزيد ميگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغ ها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحش هاي ناجور به يزيد ميداد!!
💢ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
💢دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد.
💢چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعد گفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...
💢ما هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم. چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع).
💢ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند: يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است.
#ادامه فردا ساعت ۲۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ کوتاه
چند شب تا محرم
با نوای کربلایی حسین طاهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ناب رهبری🥰🥰🥰🤗🤗❤️♥️
جانم فدای رهبر♥️❤️
#کلام_شهدا |💛|
همیشه میگفت :
باید صددرصد وجودت را
برای امام زمان|عج|خرج کنی
که او یار نیمه تمام نمیپسندد
همیشه سختترین کارها را برمیگزیند.
#شهید_حسین_صحرائی♥️
کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، پیکر پاک و نورانی شهید " محسن نبوی " بعد از ۲۸ سال از طریق DNA شناسایی گردید.
شهید "محسن نبوی" فرزند محمد علی ،متولد ۱۳۴۷/۰۱/۰۱ می باشد. این شهید بزرگوار اعزامی از اصفهان می باشد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۲/۰۴ به عنوان شهید مفقود اعلام گردید و در سال ۱۳۸۷/۰۹/۱۰ پیکر ایشان در شلمچه کشف گردید.
همچنین طبق اعلام این کمیته، شهید بزرگوار " محسن نبوی" در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۰۶ در سر پل ذهاب به عنوان شهید گمنام تشییع و به خاک سپرده شده بود.
#شهید_محسن_نبوی
#یادش_باصلوات