🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#پست_ویژه
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴امام هادی علیه السلام🌴
در روزگار حکومت متوکل #زنی ادعا کرد که #زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر #چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است .
متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم.
اطرافیان گفتند: امام #هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد.
امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: #گوشت بدن #فرزندان #فاطمه سلام الله علیها بر #درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو.
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند.
متوکل به حضرت #هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: #مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش #شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام #دست بر سر آنها می کشید
وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن.
متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات #یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود
متوکل به آن #زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای #باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹
#امام_هادی_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴نبود یاران واقعی مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان از جمله امام صادق (علیه السلام)🌴
🍁مأمون رقی می گوید:
در محضر سرور و مولایم امام #صادق(ع) بودم،که سهل بن حسن خراسانی داخل شد.
بر امام(ع) سلام کرد و نشست.
سپس گفت:
ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود؟
در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی! و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
خدا حقت را حفظ بکند بنشین.
سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت:
ای حنیفه تنور را #آتش بزن!
حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنور از شدت گرما سفید گشت.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و خود را به تنور بینداز!
#خراسانی گفت:
سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد.
امام(ع) به او فرمود:
تو را از این کار معاف کردم.
در این حال #هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد.
امام به هارون مکی فرمود:
کفشت را به زمین بینداز!
و برو در داخل #تنور در میان آتش بنشین.
هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست!
امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد.
پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و نگاه بکن!
و ببین در تنور چه خبر است؟!!
مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش #نشسته است.
پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد.
و بر ما سلام کرد و نشست.
#امام به مرد خراسانی فرمود:
در خراسان چند #نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟
خراسانی گفت:
به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود.
پس از آن امام صادق(ع) فرمود:
ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم.
ما بهتر از دیگران، وقت #خروج و قیام مسلحانه را می دانیم.
منبع:
بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳
#امام_صادق_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴امام هادی علیه السلام🌴
🍁 در روزگار حکومت متوکل زنی ادعا کرد که #زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان #رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر #چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت #فاطمه علیها السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است .
متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم.
اطرافیان گفتند: امام #هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: #گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان #حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو.
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام #حسن و امام #حسین علیهما السلام هستند داخل شوند.
متوکل به حضرت #هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش #شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می کشید.
وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن.
متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام #هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان #فاطمه است در این مکان برود.
متوکل به آن زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد.(1)
منبع:
1-بحار الانوار، ج 50، ص 149، شماره 35 از کتاب خرائج.
#امام_هادی_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
#ماه_رجب
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
#ماه_رجب
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴امام هادی علیه السلام🌴
در روزگار حکومت متوکل #زنی ادعا کرد که #زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر #چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است .
متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم.
اطرافیان گفتند: امام #هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد.
امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: #گوشت بدن #فرزندان #فاطمه سلام الله علیها بر #درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو.
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند.
متوکل به حضرت #هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: #مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش #شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام #دست بر سر آنها می کشید
وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن.
متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات #یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود
متوکل به آن #زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای #باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹
#امام_هادی_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴امام هادی علیه السلام🌴
در روزگار حکومت متوکل #زنی ادعا کرد که #زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر #چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است .
متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم.
اطرافیان گفتند: امام #هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد.
امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: #گوشت بدن #فرزندان #فاطمه سلام الله علیها بر #درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو.
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند.
متوکل به حضرت #هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: #مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش #شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام #دست بر سر آنها می کشید
وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن.
متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات #یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود
متوکل به آن #زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای #باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹
#امام_هادی_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴نبود یاران واقعی مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان از جمله امام صادق (علیه السلام)🌴
🍁مأمون رقی می گوید:
در محضر سرور و مولایم امام #صادق(ع) بودم،که سهل بن حسن خراسانی داخل شد.
بر امام(ع) سلام کرد و نشست.
سپس گفت:
ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود؟
در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی! و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
خدا حقت را حفظ بکند بنشین.
سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت:
ای حنیفه تنور را #آتش بزن!
حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنور از شدت گرما سفید گشت.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و خود را به تنور بینداز!
#خراسانی گفت:
سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد.
امام(ع) به او فرمود:
تو را از این کار معاف کردم.
در این حال #هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد.
امام به هارون مکی فرمود:
کفشت را به زمین بینداز!
و برو در داخل #تنور در میان آتش بنشین.
هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست!
امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد.
پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و نگاه بکن!
و ببین در تنور چه خبر است؟!!
مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش #نشسته است.
پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد.
و بر ما سلام کرد و نشست.
#امام به مرد خراسانی فرمود:
در خراسان چند #نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟
خراسانی گفت:
به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود.
پس از آن امام صادق(ع) فرمود:
ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم.
ما بهتر از دیگران، وقت #خروج و قیام مسلحانه را می دانیم.
منبع:
بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳
#امام_صادق_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴نبود یاران واقعی مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان از جمله امام صادق (علیه السلام)🌴
🍁مأمون رقی می گوید:
در محضر سرور و مولایم امام #صادق(ع) بودم،که سهل بن حسن خراسانی داخل شد.
بر امام(ع) سلام کرد و نشست.
سپس گفت:
ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود؟
در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی! و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
خدا حقت را حفظ بکند بنشین.
سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت:
ای حنیفه تنور را #آتش بزن!
حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنور از شدت گرما سفید گشت.
امام #صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و خود را به تنور بینداز!
#خراسانی گفت:
سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد.
امام(ع) به او فرمود:
تو را از این کار معاف کردم.
در این حال #هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد.
امام به هارون مکی فرمود:
کفشت را به زمین بینداز!
و برو در داخل #تنور در میان آتش بنشین.
هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست!
امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد.
پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:
بلند شو و نگاه بکن!
و ببین در تنور چه خبر است؟!!
مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش #نشسته است.
پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد.
و بر ما سلام کرد و نشست.
#امام به مرد خراسانی فرمود:
در خراسان چند #نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟
خراسانی گفت:
به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود.
پس از آن امام صادق(ع) فرمود:
ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم.
ما بهتر از دیگران، وقت #خروج و قیام مسلحانه را می دانیم.
منبع:
بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳
#امام_صادق_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁در مجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام #علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم #بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام #جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست. گروههای مختلف مردم نیز در مجلس حضور داشتند.
#یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه میدهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»
مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.
یحیی از امام پرسید:« به من اجازه سئوال میدهید؟»
امام #جواد علیه السلام فرمود:« بپرس.»
یحیی پرسید:« حکم شخص #مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه #تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همهی حضار متوجه درماندگیاش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عدهی کمی از #خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمتهای مختلف پرسشهای او را خواست.
ادامه دارد.....🚶
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مناظره امام #جواد علیه السلام🌴
🍁پرسش امام و شکست یحیی
در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»
امام #جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»
یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب میدهم و گرنه از شما استفاده میکنم.
امام جواد علیه السلام پرسید:« #مردی در ابتدای روز به #زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام میشد؟»
#یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمیدانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»
🌳پاسخ روشن امام
امام جواد علیه السلام فرمود:« این #زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفارهی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.
در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند #جواب دهد یا مسئلهی قبلی را با آن جزییات بداند؟»
گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر میشناختید.»
مامون گفت:« اهل بیت #رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کمسالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»
سپس برخی دیگر از #فضایل امام جواد علیه السلام را بیان کرد.
منبع:
(1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳
(2)منتهی الامال
#امام_جواد_علیه_السلام
#علم_امام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مسلمان شدن راهب مسيحي و نمونه اي از علم امام باقر ( ع )🌴
هنگامي كه هشام بن عبدالملك امام #باقر ( ع ) را همراه پسرش امام صادق ( ع ) از مدينه به شام تبعيد كرد ،
امام صادق ( ع ) مي گويد : يك روز همراه پدرم از خانه هشام بيرون آمديم ، به ميدان شهر رسيديم ديديم جمعيت بسياري اجتماع كرده اند ، پدرم پرسيد : ( اينها كيستند و براي چه اجتماع كرده اند ؟ )
گفته شد : ( اينها كشيش هاي مسيحي ( روحانيون بلندپايه مسيحيان ) هستند ، هر سال در چنين روزي در اينجا اجتماع مي كنند و با هم به زيارت راهب پير مسيحي ، كه معبد او در بالاي اين كوه قرار دارد ، مي روند ، و #سؤالات خود را از او مي پرسند و سپس به خانه هاي خود بازمي گردند ) .
پدرم سر خود را با پارچه اي پوشانيد ، تا كسي او را نشناسند ، نزد آنها رفت و با او بالاي كوه نزد راهب پير مسيحي رفتند ، من هم همراه آنها بودم .
كشيش ها در كنارمعبد ، فرشهايي كه آورده بودند گستردند ، و مسندي براي راهب ، قرار دادند ، راهب پير را از ميان معبد بيرون آورده و بر آن مسند نشاندند ، و در پيش روي او نشستند ، آن راهب آنچنان پير بود كه ابروان سفيدش روي چشمش افتاده بود ، با نوار حرير زردي ، ابروان خود را به پيشاني بست ، و چشمهاي خود را مانند مار افعي به حركت درآورد ، هشام جاسوسي فرستاده بود ، تا جريان ملاقات پدرم را با راهب ، به او گزارش كند ، راهب به حاضران نگاه كرد ، وقتي پدرم را در ميان آن جمع ديد ، بين او و پدرم چنين گفتگو شد :
#راهب : تو از ما هستي ، يا از امت #مرحومه ( اسلام ) مي باشي ؟
امام باقر : از امت مرحومه ( مشمول رحمت الهي ) هستم .
راهب : از علماي اسلام هستي يا از بي سوادهاي آنها ؟
امام باقر : از بي سوادهاي آنها نيستم .
راهب : آيا من سؤال كنم يا تو ؟
امام باقر : تو سؤال كن .
راهب : اي مسيحيان حاضر ! عجيب است كه مردي از امت #محمد ( ص ) اين جرئت را دارد و به من مي گويد : تو بپرس ، اكنون سزاوار است چند پرسش از او بپرسم ، آنگاه راهب ، پنج سؤ ال خود را پرسيد :
🍁1 - به من بگو بدانم ، آن ساعتي كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت ، بين #طلوع فجر و طلوع خورشيد ( بين اول وقت و نماز صبح و اول طلوع خورشيد ) است .
🍁2 - بگو بدانم كه اين ساعت كه نه از روز است و نه از شب ، پس از چه ساعتي است ؟
امام باقر : آن ساعت از ساعتهاي #بهشت است بيماران در آن شفا مي يابند ، دردها آرام مي گردد . . .
راهب : راست فرمودي .
🍁3 - به من بگو بدانم اينكه اهل #بهشت مي خورند و مي آشامند ولي #ادرار و مدفوع ندارند ، در دنيا چنين چيزي نظير دارد ؟
امام باقر : مانند #طفل در #رحم مادرش ، ميخورند ، ولي چيزي از او جدا نمي شود .
راهب : راست فرمودي .
🍁4 - به من خبر بده اينكه مي گويند در بهشت هرچه از #ميوه ها و غذاهاي آن بخورند ، چيزي از آن كم نمي شود ، آيا نظيري در دنيا دارد ؟
امام باقر : نظير آن ، #چراغ است ، كه اگر هزاران چراغ ، از شعله آن روشن كنند از نور او چيزي كم نمي شود .(آتش)
🍁5 - به من بگو بدانم آن دو #برادر ، چه كسي بودند ، كه در يك ساعت دو قلو از مادر متولد شدند ، و هر دو در يك لحظه #مردند ، ولي يكي از آن ها #پنجاه سال ديگري #150 سال در دنيا عمر كرد .
امام باقر : آن دو برادر #عزيز و #عزير بودند كه دو قلو در يك ساعت به دنيا آمدند و سي سال با همديگر بودند ، خداوند ، جان عزير را قبض كرد و او #صد سال جزء مردگان بود ، بعد او را زنده كرد ، و بيست سال ديگر با برادر خود زندي كرد ، سپس با هم در يك ساعت مردند ، در نتيجه عزير ، پنجاه سال عمر كرد ، ولي عزيز 150 سال عمر نمود .
راهب ، در اين هنگام از جاي خود حركت كرد و به حاضران گفت : شخصي از من داناتر را به اينجا آورده ايد ، تا مرا رسوا كنيد ، سوگند به خدا تا اين مرد ( امام باقر عليه السلام ) در شام هست ، من با شما سخن نخواهم گفت ، هر چه مي خواهيد از او بپرسيد .
روايت شده : وقتي كه شب شد ، آن راهب به حضور امام #باقر ( ع ) آمد معجزاتي از محضر او مشاهده كرد ، و همانجا مسلمان شد ، وقتي كه اين خبر عجيب به هشام رسيد ، و خبر مناظره امام باقر ( ع ) با راهب ، در شام پيچيد ، و علم و كمال آن حضرت در شام آشكار گشت ، هشام احساس خطر نمود ، جايزه اي براي امام باقر ( ع ) فرستاد و او را روانه مدينه كرد ، و افرادي را جلوتر فرستاد تا در بين راه به مردم اعلام كنند كسي با دو پسر ابوتراب ، #باقر و #جعفر ( ع ) تماس نگيرد آنها جادوگرند من آنها را به شام طلبيدم ، آنها به آئين مسيحيان مايل شدند ، هر كس چيزي به آنها بفروشد يا به آنها سلام كند ، خونش هدر است.
منبع :
اقتباس از منتخب التاریخ، ص428و424
#امام_باقر_علیه_السلام
#علم_امام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat