eitaa logo
بِه‌ْروز☀️
112 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
605 ویدیو
10 فایل
مثل بِه مفید و مثل روز ، روشن...☀️ برای ارسال نظرات تون با ما دوست باشید... جهت ارتباط با ما:👇🏼 @Daal_Meem @EVG110
مشاهده در ایتا
دانلود
📻 در شهر بزرگ و خاصی در یک کشور بزرگ و خاص، دختری به‌نام سارا زندگی می‌کرد... این داستان، داستانِ زندگیِ یه دخترِ نوجوونِ فمنیستِ بازیگوش و وروجک تو دهه‌هشتاده ، که یهو ، با یه سلسله اتفاقات مختلف، و یه زلزله، که تو زندگی‌ش رخ می‌ده، ماجراهای عجیب‌و بعضا جالبی براش پیش میاد!💫 شاید خیلی از مخاطبینِ ، اونموقع تازه به‌دنیا اومده بودن🙈 یکم صبوری کنید، داستانِ‌جذابیه!🙃 پ.ن: @BehrouzTeam 🌤
بِه‌ْروز☀️
#قصه_شب 📻 #یکی_بود_یکی_نبود در شهر بزرگ و خاصی در یک کشور بزرگ و خاص، دختری به‌نام سارا زندگی می‌کرد
به‌جای 📻 به سارای قصه‌ی ما خبر رسیده که یکی از شخصیت(کاراکتر)هایی که می‌خواسته تو قصه ازش یاد کنه، و نقش‌خاصی تو زندگی‌ش داشته؛ دیشب به‌رحمت‌خدا رفته ...✨ کسی‌که صُبِ‌کلّه‌سحر برای ۲۲بهمن ، سارا رو جلو و پسرکوچیکه‌ش رو ترک موتورش می‌نشوند و باهم می‌رفتن تااااا نزدیک‌میدون ... کسی‌که قیمه ی ، تا همیشه مارو یادش می‌ندازه... ان شاءالله با ارباب‌ش که عمری به عشق‌ش، صبح و ظهر عاشورا ، پای قابلمه‌های بزرگ مسجد و هیئت‌شون ، عرق ریخت، و محشور باشه 😭🤲-برآمین‌گو و اجدادش صلوات- میشه روز جمعه‌ای به‌روح ایشون و همه‌ی درگذشتگان خودتون و جمع مخاطبین ، یه‌صلوات و ۳تا قل‌هوالله کنید؟؟ ✨ @BehrouzTeam 🌤
بِه‌ْروز☀️
به‌جای #قصه_شب 📻 #یکی_بود_یکی_نبود به سارای قصه‌ی ما خبر رسیده که یکی از شخصیت(کاراکتر)هایی که می‌خ
به‌جای 📻 ؛ سارا کوچولو دخترِ وروجکی بود! درعین حال که ملاحت‌دخترانه‌شو داشت اما به و شیطنت معروف بود تا این‌حد که مادربزرگ‌پدری‌ش -ننه‌جان- لقب بهش داده بود و تو نوجوانی اسمش رو گذاشت "سالارخان" 😶‍🌫️☝️ خلاصه‌که....🤌 خیلی بود ؛ کسی و چیزی حریفش نبود👈⚠️ حححتی چوب‌خوردن بوسیله 🤪🥲 مشاهده‌گر ، کنجکاو ، تجربه‌گر -حتی به غلط!- ، شیرین‌زبون ، بلبل‌زبون ، به‌کس‌کسون‌ش‌نمی‌دم😎 و بلا ، و این‌صوبتا !🤭 سارا ، تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود و یه ی گیلانی/اصفهانی بحساب میومد! تو نوجوونی ، کم‌کم با این حقیقت مواجه شد که ازین‌ نوع دینداری و ازین دیندارها، حالش بهم می‌خوره...🤢🤧 و چون با سروصداهای و بعدتر، فراخوان‌های ی، هیییی اسم به گوشش خورده بود، از مطالعه ،مخصوصا مطالعه و خوشش اومده بود خودش یه‌پا شده بود و از دم می‌‌زد... و... خیلی ماجراها تو این‌سالها براش رقم خورد تاااا تبدیل شد به 🍃 ولی☝️ اصل‌ماجرای و ش، این بود که یه‌روزی و یه‌جایی ، تو یه -که تقارن داشت با شهادت ، امام محمّدتقی - یه اتفاقی افتاد.... .... پ.ن: @BehrouzTeam 🌤
بِه‌ْروز☀️
پیش‌درآمد ِ #قصه_شب 📻 می‌دونستید خواننده‌ی وزین و محبوب جناب #علیرضا_قربانی ِ عزیز ، پسردایی ِ استا
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 ... یکی این‌جوری بود، یکی اون‌جوری بود☝️ باهم فرق داشتیم و داریم اما... یه روزی رسید که سارا خسته شد ازین که کسایی ادعای آزادی دارن اما "حرمت" ِ نظر ِ مخالف رو نگه نمی‌دارن! ای خدا رحمت‌کنه همه رفتگان رو ...ولی بیش از پیش، رحمت بر اون مادران ِ نازنینی که بچه‌هاشون رو "حرمت نگه‌دار" بار میارن!🤌 بگذریم و برگردیم به قصه... اسفند۸۲ اولین انتخاباتی بود که سارا میتونست رأی بده ، ااااما رأی نداد! چون میخواست اولین مهری که تو شناسنامه‌ش میخوره، اولین انتخابِ باباش باشه! معروف بود "بابایِ سارا و سارایِ بابا" بابا عشقش سارا بود و سارا قربونِ ریشای باباشم می‌رفت!چه برسه قربون تفکراتش!🙃 باباش درهرحالتی طرفدار مرحوم هاشمی رفسنجانی بود... بهش میگفت "اکبرشاه!" می‌گفت خودشه و همینی که هست... صادقه! فیلم‌بازی نمیکنه... از اول پولدار بوده و با بزرگان بوده و ... از پولشم برای انقلاب خرج کرده و الانم اگر زندگی آنچنانی داره پولای خودشه و از سفره‌ی انقلاب چیزی برنداشته ... . سارای ِ ۲۲سالِ پیش ، که به مجلس هفتم رای نداد و موند تا خرداد۸۴ برسه، امشب هم خوابش نمی‌بره... وقتی دور دوم، دکتر احمدی‌نژاد، با اختلاف قابل توجهی، رای آورد... انداختن تو دهان مردم عامه/مردم کوچه‌بازار و همون افراد خاااصِ همیشگیِ فضای‌سیاسیِ سیاست‌زده ی ما ، گفتن شده... فائزه‌هاشمی تو مستندِ تبلیغاتی پدرش گفته بود که "باز می‌خوان حرمت بابا رو بشکنن" ... و از همون موقع، برای سارا ، ماجرای "حرمت"، پررنگ‌تر شد ... @BehrouzTeam 🌤
26.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به‌جای 📻 ، غیر از خدای مهربون، هیچ‌کس نبود؛ و... البته که پلیسِ آلمان، نمی‌فهمه "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد " رو نگرانِ یکی از مخاطبینِ‌خوب‌مون بودیم که می‌دونستیم تو این ایام، آلمان هستن😥 خداروشکر بعد از چندروز ، خبر از حالشون پیدا کردیم؛ و این فیلم‌ها رو دیدیم☝️ شاید برای همه، ناراحت‌کننده باشه دیدن این تصاویر اما ما ، یکم متفاوته... و تمامِ داستان انگار، همینه! *"زاویه‌دید"* 🤌 ... @BehrouzTeam 🌤
1683234560_-1276399222.mp3
14.1M
📻 قصّه‌ ی پروانه شو 🦋 🍃 کرم‌ِ قصّه‌ی ما گرچه کوچیک بود🐛 ، اما چون فکر می‌کرد، کوچیک باقی نموند...✨ 🎙 با صدای 🎚 تنظیم @BehrouzTeam 🌤 @MahsoolateBehrouz 🛍 ( کانال فعال در اپلیکیشن بله)
📻 سارا پنج‌تا خاله داشت، پنج‌تا دایی ... وقتی بچه‌بودن و هفته‌ی دوم عید می‌رفتن شمال-که بعد از گذروندن هفته‌اول عید تو برهوت و پوست‌اندازونِ گرمای رگه‌ی کاشی بود- و همه‌که دورهم جمع میشدن، شبها اونا‌که خونه‌شون تو اون شهرکوچیکِ ساحلی نبود، زنونه/مردونه می‌کردن و زنها تو اتاق عریضی که "پذیرایی " محسوب می‌شد و بهش میگفتن "سالن" می‌خوابیدن... دو تا پنکه‌سقفی‌، تو اتاق بود که سارا گاهی بهشون نگاه می‌کرد؛ ولی اهمیتی براش نداشتن تاااااااا سالها بعد؛ و یهو تو تاریکی اتاق یادش افتادم🔮 که آیا می‌دونستید زیر پنکه‌سقفی بخوابید، ممکنه تهوع که هیچ، اسهال بگیرید؟؟.. می‌دونستید فشارهوایی که این پنکه‌ها ایجاد می‌کنند، اگر تو ، از نظر قواعد و محاسبات ریاضی، بررسی نشده باشن برای بچه‌ای که تو همچین اتاقی می‌خوابه موجب مشکلات فراوانی بشه که روی تحصیل‌ش هم اثر می‌گذاره؟؟... بله؛ ... خیلی از همین‌چیزهای بی‌اهمیت رو درس‌خوندن یا نخوندن، خوش‌اخلاق بودن یا بداخلاق بودن، سرحال بودن یا نبودن یه بچه موثره! و سارا ، اینا رو می‌دونه چون هنوز بزرگ نشده!🙃 🤔الان منتظر چی‌یین دقیقن!؟ هیچی‌دیگه!😐 قصه همینه که یه مخ‌زِ نخوابی، اومد مغزهای دیگه‌رم بیمار کنه و بره! والا🫤 بقولِ بچگیای پسرکوچیکه: شپ‌پ‌ِخِهههه!🤤 # 😴 @BehrouzTeam 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...نشستم عکس‌ها و ویدئوهای سیّد رو می‌بینم ریز ریز... اشک ‌می‌ریزم عزیزٌ عليّ َ ...😭 پ.ن: @BehrouzTeam
خیلی دلم میخواد ، حالا که خواب به چشمام نمیاد ، 📻 بنویسم اما... جانی‌نمونده از شدت گریه‌های پیاپی😭 اگر بگم سیّد " عزیزتر از پدر" بود برا سارا ؛ نه دروغ گفتم نه گزاف و نه حتی غلو کردم!!😓 سیّد ، "اذا جاء نصرالله "ِ بود ؛ سیّد ، نماد و سمبلِ حقیقتِ ایمانِ سارا بود؛ سیّد ، خلاصه و عصاره‌ی نو-جوانیِ سارا بود... کاش سردرد ، امان می‌داد🤕... باز لب برمی‌چینم😮‍💨 یه دختری بود ، حضرت‌عبّاسی ! ابالفضلی! غیرتی! بهش می‌گفتن قربونِ تفکراتِ باباش که هیچ، قربونِ ریشاش هم می‌رفت!!... همین دختر ، یه روزی، یه جایی، رسید به پوچی! رسید به هیچ! رسید به این‌که هرکی کربلایی نیست / هرکی که حسینی نیست /پس اصن آدم نیست! و حسینی بودن به ادعا نیست! به ریش و چادر و بچه‌فلان آقا و عضو فلان پایگاه و کارمند فلان ارگان بودن نیست! بلکه .... اشک امان نمی‌ده😭 بزارید نگم از کلمه مقدس "حزب‌الله" که چچچ‌قدر شکنجه‌مون دادن خیلی ازین متحجرین دگم‌مغزِ همه‌کاره‌ی هیچ‌کاره... که فقققققط امثال "سیّد" جورِ پاک‌نگه‌داشتن‌ِ این شجره‌طیبه رو به‌دوش کشیدند... @BehrouzTeam 🌤
دفترمو میارم کنار سجاده، و باز می‌شینم رو به‌قبله ... سلام میدم به همه‌‌ی شهدا و صُلحای طول تاریخ و شرح می‌دم غصه‌ای که رو دلم سنگینی می‌کنه😔 و خدا رو قسم می‌دم به خونِ سیّد😭 که "رب اشرح لی صدری" و "احلل عقدة من لسانی" ... که بتونم "قصه" بگم باز ...🤗💕 قصه‌ای که از تأثیرش رو محمدامین بگه و من ببالم به که فضایی رو فراهم کرد که دورِ هم، چنین کارهایی رو بتونیم به سرانجام برسونیم👌 @BehrouzTeam 🌤
حدود ۴۰ روز از شهادت سیّد می‌گذره ... چندروز پیش ،خیلی اتفاقی یادم افتاد وحساب کردم دیدم ۳۳روز گذشته و یاد "حرب تموز" افتادم و مرور کردم سر جنگ ۳۳روزه چقدر پرت‌وشوت بودم و ناگهانی از اتوبوسهایِ شهرک‌غرب(قدس!)-متروی دانشگاه شریف ، رسیده بودم سر خیابون آزادی و دیدم ملت ریختن دارن شیرینی می‌دن🥳 و پلاکارد‌ها و پوسترهایی با نوشته‌های اذا جاء نصرالله و الفتح و عکس‌های سیّدحسن دست‌شونه و یه آقایی سمت‌م اومد و جعبه‌ی شیرینی محبوبم -چندسال بعد، اسمش برام شد "گل‌محمدی" - رو گرفت جلوم و گفت بفرمایید... گفتم ببخشید چی‌شده؟؟ گفت حزب‌الله پیروز شد تو جنگ! و منِ بی‌خبر از جهان؛ .... و آه چه گران می‌گذره این عمرِ گذرا ! و ِ این‌ نو جوانیِ رفته ، دقیقا چیه؟🤔 چه‌چیز ازین باید منتقل شه به نسل یا نسل‌های بعد؟ به‌جای 📻 خیلی بی‌ربط: دلم می‌خواد سه‌تا کتاب معرفی کنم که همه نوجوان‌ها بخونن؛ شبهای پیشاور ، ثم اهتدیت و خاطرات مستر همفر دو تا کتاب اول و دوم که حقیقی هست اما درباره کتاب سوم تشکیک هست که ححححتی اگر رمان‌تخیلی باشه ولی چون مستندات زیادی درموردش هست، خوندن‌ش رو مفید می‌دونم! پ.ن: @BehrouzTeam 🌤