🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 10:
🔸در این فکر بودم که صدای پدرم را شنیدم که به باباعلی و باباحسن و داییکاظم و عمومهدی می گفت: «هیچ کس غم و غصّهی خدیجه و بچههایش را نخورد. من، خودم، به هر طوری که شده، او را به تهران می برم و در بیمارستان میخوابانم و از بچههایم هم مواظبت میکنم.» و در حالی که بغض، گلویش را گرفته بود، گفت: «من به قضای خدا راضیام. حتماً سرنوشت من اینچنین بوده است.»
🔸دیگر کسی در مقابل حرفهای پدرم حرفی نزد. سکوت سنگین، فضای اتاق را پر کرده بود. عجیب است: گاهی سکوت برای آدم، سنگین و دردناک است. آدم دلش میخواهد که حرفی بزنند و نتیجه بگیرند؛ ولی چه نتیجهای از گفتار آن شب میشد به دست آورد؟ حرفهای هر پنج نفرشان معلوم بود. باباحسن میگفت: «چون پول نداریم به دکتر ببریم، پس طلاقش میدهیم.» عمومهدی هم کمک حرفش بود. باباعلی هم، با این که حرفی نمیزد، ولی از دلش خیلی چیزها میگذشت؛ نمیتوانست به زبان آورد؛ چون هر چه میگفت، به ضرر دخترش تمام میشد. طرف دختر همیشه زبانشکسته است و از تندگویی داییکاظم هم نمیشد نتیجهی خوبی به دست آورد؛ پس در این میان، حرفهای پدرم عقلایی به نظر میرسید؛ او زن و بچهاش را دوست میداشت و نمیخواست آنها را از دست بدهد. او یک شوهر خوب برای مادرم و یک پدر نمونه برای من و برادرم بود. به هر حال میخواست جمع ما متفرّق نشود؛ این بود که گفت: «من به قضای خدا راضیام و هر طور که شده، خدیجه را به تهران میبرم؛ انشاءالله خوب میشود.»
🔸ولی با کدام پول؟ آن موقع، به تهران رفتن، حدّاقل، هزار تومان پول میخواست. کارخانهی ما روزی ده تومان هم درآمد نداشت و زندگیِ بخورنمیر ما را کفایت نمیکرد؛ تا برسد به پساندازکردن؛ آن هم هزار تومان؛ بلکه بیشتر. نمیدانستم پدرم چگونه و با چه جرأتی این حرف را به زبان آورده و گفت: «به هر طوری که شده، او را به تهران میبرم.» اگر او را به تهران میبردند، ما چه میشدیم و کجا و پیشِ که میماندیم؟
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 20 ـ 22.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/10/176/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: چگونه میتوان قدر معلّم و استاد را دانست و از او قدردانی کرد؟
🔍 پاسخ: از این راهها: 1. تواضعکردن در برابر او؛ 2. خوشاخلاقی با او؛ 3. مدارا با او؛ 4. هديّهدادن به او؛ 5. دلسپردن به درس و انجامدادن تكاليف درسی؛ 6. احترامگذاشتن و ادبورزیدن در ورود به محضر او و خروج از محضرش و در نوع نشستن، نگاهكردن، سخنگفتن و...؛ 7. تشكّر زبانى از او؛ 8. اطاعت از او در غیر حرامها و ترک واجبات؛ 9. همراهى با او در همهی جلسات و کلاسهایش؛ البتّه اگر ناراحت نشود؛ 9. روبهروى او نشستن؛ 10. بدون اجازهاش سخننگفتن و كارىنكردن؛ 11. گرامىداشتن او؛ 12. او را بر خود مقدّمداشتن؛ 13. او را به نيكى يادكردن؛ 14. جوياشدن از احوالش.
💻 مشاهدهی این مطلب و «پرسشها و پاسخهای اخلاقی و اجتماعی» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/07/55/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در میان اعضای یک هیأت در مشهد مقدّس در سال 1370.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 7
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸نیازها و ضرورتها را درک میکردند و بر طبق برخی از آنها، کتاب مینوشتند و شعر میسرودند.
🔸ساعت 21 و در اواخر عمرشان ساعت 22 میخوابیدند و پس از عبادات صبحگاهی، تا ظهر نمیخوابیدند و سرگرم خواندن و نوشتن میشدند.
🔸دارای حالات و روحیّات والای عرفانی بودند و معمولاً آنها از دیگران کتمان میکردند.
🔸هنگامی که کسی در حضور ایشان مدّاحی میکرد، با توجّه گوش میدادند و گاهی اشک میریختند.
🔸دلدادهی خاصّ حضرت امیرالمؤمنین و حضرت ولیّ عصر ـ سلام الله تعالی علیهما. ـ بودند.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #وگرنه_تا_زنده_بود،#به_عذاب_من_دچار_بود!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹در زمان حضرت موسی بن عِمران ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و اله و علیه. ـ پیرمرد صالح و تهیدستی بود كه زندگی خود و خانوادهاش را از راه صيد ماهی میگذرانيد. او هر روز برای صيد ماهی، كَنار دريا میرفت و اگر ماهی به تور او میافتاد، خوشحال برمیگشت و اگر نمیتوانست ماهی صيد كند، غمگين میشد.
🔹یک روز، ماهی بزرگی به تورش افتاد. شادان به سوی بازار ماهیفروشان راه افتاد تا آن را بفروشد و برای خانوادهاش غِذايی فراهم كند؛ امّا به ستمگری برخورد كرد که گفت: «ماهی را به من بده.» پيرمرد گفت: «اين، روزیِ خانوادهی من است.» ستمگر عصايش را به سر او کوبید و ماهی را از او گرفت.
🔹مرد صالح دستهايش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا ناتوان و او را توانا آفریدی؛ پس حقّ مرا زود از او بگیر. او به من ستم کرد و من نمیتوانم برای انتقامگرفتن تو از او، تا آخرت صبر کنم.»
🔹ستمگر ماهی را به خانهاش برد و بريان كرد تا بخورد؛ امّا ماهی دهان گشود و انگشتش را گزيد!
🔹چنان انگشت او درد گرفت كه آرامش را از دست داد. پيش پزشک رفت و پزشک گفت: «انگشتت باید بريده شود؛ وگرنه، درد به دستت سرایت میكند!»؛ سپس انگشتش را بريد.
🔹درد به دستش منتقل شد! دستش هم بریده شد! درد به اعضای ديگرش سرایت کرد! هر عضوی كه بریده میشد، عضو ديگرش درد میگرفت!
🔹او از شدّت درد، آرامش نداشت. شب و روز نالهكنان و فریادزنان، همهجا را میگشت و میگفت: «پروردگارا! اين درد مرا برطرف کن.»
🔹روزی در سايهی درختی آرميد و خوابش برد. در خواب به او گفته شد: «ای بيچاره! تا كی درد بكشی و اعضايت یکی پس از دیگری بریده شود؟ پيش آن ستمدیدهی صاحب ماهی برو و رضايتش را به دست آور.»
🔹بيدار شد و دنبال آن پيرمرد گشت تا اين كه او را یافت و خواهش کرد که از او بگذرد.
🔹همین که آن مرد صالح او را بخشود، دردش برطرف شد و از لطف خداوند مهرْبان، اعضايش به بدن او برگشت!
🔹خداوند والا به حضرت موسی وحی کرد: «به عزّت و جلالم سوگند، اگر او آن مرد را راضی نمیكرد، تا زنده بود، به عذاب من دچار بود.»
#اذیت، #حقالناس، #ظلم، #نفرین
💻 مشاهدهی داستانهای دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/03/153/
✅ کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #آخرت، بخش 2:
☀️ ۶. اگر زیاد به یاد آخرت باشى، گناهان و نافرمانیهایت از خدا کم مىشود و از #شوخى و #بازى [بیجا] بازداشته میشوى.
☀️ ۷. خدا کسى را که دنیا را بشناسد، ولى نسبت به آخرت نادان باشد، دشمن میدارد.
☀️ ۸. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ : « #دنیا در نظر من مانند مردار است که هر گاه ناچار شدم، از آن مى خورم.»؛ سپس این آیهی شریفه را تلاوت کردند: «آن سراى آخرت را براى کسانى قرار میدهیم که در زمین، خواهان #برتری_جویى و #تبهکارى نیستند.» و گریستند و فرمودند: «به خدا سوگند، با این آیه، همهی آرزوها بر باد رفت.»
اگر [حتّى] بند کفشت تو را سرخوش کند یا از این سرخوش شوى که بند کفشت بهتر از بند کفش دوست تو است و یا #فساد_جنسى کنى، مشمول این آیهی شریفه میشوى!
کسى به این آیهی شریفه عمل نمیکند که دنیا در چشم او زیبا به نظر آید و زرق و برقهاى آن، خوشایندش باشد.
#آرزو، #گناه
💻 مشاهدهی «نکات حدیثی ناب» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/05/284/
✅ کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 حلول ماه رجب، ماه خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ و ماه حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ بر حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ و همهی شما مبارک باد.
💠 خوب است که در این ماه، هزار بار «لا الاه الّا الله» بگوییم و هر صبح و عصر، هفتار بار استغفار کنیم. از همه التماس دعا دارم.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #در_محضر_عالم
❓پرسش حاجآقا بِنیسی: آیا #زرتشت، پیامبر بوده است؟
🔍 پاسخ حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ : زردتشتیان در برخى از احکام اسلام، با اهل کتاب [= یهودیها و مسیحیها] مشترکند و او شبههی کتاب دارد؛ ولى نمىدانم که چه کسى بوده و خصوصیّاتش چه بوده.
🔵 وبگاه و کانال بِنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #برگزیده ی کتاب «در خانه علما» به شکل #متن_PDF
🔍 موضوع: داستانهای کوتاه، زیبا و اخلاقی دربارهی #علما.
🖊 نویسنده: آقای بیژن شهرامی.
🖋 برگزیدهنویسی: حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی.
📖 فایل PDF این برگزیدهی دلنشین را در این نشانی ببینید:
http://benisiha.ir/2019/02/15/
#آثار_حاج_آقا_بنیسی، #علما
🔵 وبگاه و کانال بِنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 11:
🔸در این افکار غوطهور بودم که خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم که اتاق، تاریک است و همه رفتهاند و هیچ صدایی به گوش نمیرسید. فهمیدم که شب خوابم برده و آنها حرفهایشان را زده و به خانههایشان رفتهاند.
🔸نیمخیز شده، به جایی که پدرم میخوابید، نگاه کردم. دیدم او هم نیست. حتّی برادرم، یدالله، هم نبود. خواستم گریه کنم؛ ولی فکر کردم برای چه گریه کنم؟ بهآرامی پا شده، به اتاقی که مادرم را در آن خواباندهاند، بروم و ببینم حالش چطور است. با این قصد از جای خود حرَکت کرده، دستم را به دیوار گرفته و از اتاق خارج شده و به اتاقی که مادرم را خوابانده بودند، راه افتادم.
🔸همین که به نزدیک رسیدم، دیدم چراغ گِردسوز آنجا روشن است و پدرم پایین رختخواب مادرم نشسته است. یدالله هم بغل مادر خوابیده و آنها با هم حرف میزنند و درددل میکنند. پدرم گفتگوهای باباحسن و باباعلی و داییکاظم و عمومهدی را برای مادرم بازگو میکرد؛ آخِرسر گفت: «خدیجه! ما باید به خدا توکّل کنیم. خداوند، چارهساز است و یار و یاور درماندگان و شفادهندهی تمام مریضان است. من هم سعی خودم را میکنم. اگر توانستم، پول تهیّه میکنم و تو را به تهران میبرم. انشاءالله خوب خواهی شد. غصّه نخور؛ غصّهخوردن که کاری را حل نمیکند. باید به خدا توکّل کنیم.»
🔸مادرم، در حالی که تکسرفه میکرد، گفت: «پول از کجا میآوری که مرا به تهران ببری و در بیمارستان بستری کنی؟ تکلیف بچههایم چه میشود؟ یدالله که خیلی کوچک است. شیرخدا هم خیلی بچهی حسّاسی است؛ میخواهد از هر چیزی سر دربیاورد. دیروز چند بار آمده و از لای در به من نگاه کرده و برگشت.» و سپس اضافه کرد و گفت: «بچهام خیلی غصّه میخورد. خواهرْسارا می گفت: “یک لحظه از یاد تو غافل نیست. همهاش در فکر تو است.” خدا آخر، عاقبتمان را بهخیر کند. این چه بلایی بود که به سراغ من آمد؟ از من خیلی پیرها، هنوز صحیح و سالمند.»
🔸دیگر سرفه مجال نداد که مادرم حرفهایش را ادامه بدهد. پشتسرهم تکسرفه میکرد. پدرم گفت: «خدیجه! آرام باش. چیزی نیست. انشاءالله خوب میشوی. کمی استراحت کن و یدالله را هم در کنار خودت بخوابان. من بروم؛ ببینم شیرخدا از خواب بیدار شده یا نه. اگر بیدار شده، بخوابانمش.»
🖇 گذشته و ادامهی این زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 22 و 23.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/10/176/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آيا حالت تَجافى در هنگام تشهّد، واجب است؟
🔍 پاسخ: اگر كسى در رَكعت دوم امام جماعت، به او اقتدا كند، قنوت و تشهّد را با امام جماعت میخواند و احتياط، اين است كه در هنگام خواندن تشهّد، به حالت تجافى بنشيند؛ يعنى: انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند؛ البتّه مرحوم حضرت آیتاللّه بَهجت ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ اين كار را احتياط مستحب میدانست.
💻 مشاهدهی این مطلب و «پرسشها و پاسخهای احکام» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/07/1012/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در سنّ جوانی.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 8
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸هر صبح جمعه و در بسیاری از ایّام ولادت و شهادت اهل بیت ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ مجلس میگرفتند و معمولاً خودشان در این مجالس، سخنرانی میکردند.
🔸با این که یک چشم ایشان نمیدید، هیچ کس را از این مسأله آگاه نکرده بودند؛ مگر خانواده و برخی از نزدیکان خود را و شاید این به سبب مقام رضای ایشان به تقدیر الاهی بود.
🔸به صلهی رحم مقیّد بودند و معمولاً هر سال، چند روز به خانهی خویشاوندان خود در شهر تهران یا زادگاهشان (بِنیس) میرفتند.
🔸از برخی علما، عرفا و اساتیدشان تجلیل میکردند و خوبیها و کَرامات آنان را به دیگران بیان میفرمودند.
🔸همیشه خانواده و مردم را به معارف دین مقدّس اسلام دعوت میکردند و برخی از سخنان ایشان، شیرینی خاصّی داشت و تا عمق جان مخاطبان اثر میگذاشت.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! چهرهات را با #راستگویی و #نیکویی، سفید نگه دار.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹جنون، گل کرد و مجنونی چو من از نو هویدا شد
🌹تو لیلا نیستی، من عشق لیلاآفرین دارم!
📝 از: #معینی_کرمانشاهی.
#محبت، #عشق
💻 مشاهدهی این مطلب و «ابیات زیبا»ی دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2018/02/14/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #معرفی_آثار 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📖 همای رحمت
📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثی.
📂 موضوع تفصیلی: اشعار برخی از شعرا دربارهی مدح حضرت امیرالمؤمنین، امام على. سلام الله تعالی علیه.
🖨 متأسّفانه هنوز این کتاب چاپ نشده است.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #در_محضر_عالم
❓پرسش حاجآقا بِنیسی: نظر شما دربارهی حدیث «عُلَماءُ اُمَّتى اَفضَلُ مِن اَنبِیاءِ بَنى اِسرائیلَ» [= علمای امّت من برتر از پیامبران بنیاسرائیل هستند] چیست؟
🔍 پاسخ حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ : چنین روایاتى داریم. دین اسلام، کاملتر از همهی دینها است؛ برای همین اگر کسى عالم و عارف به معارف الاهى اسلامى شد و به محبّت الاهى رسید، بعید نیست که از انبیاى بنىاسرائیل که مانند مبلّغانی در نقاط مختلف بودند، برتر شود.
❓پرسش حاجآقا بنیسی: بعضى، علما را با حضرت موسى ـ علیه السّلام. ـ مىسنجند.
🔍 پاسخ حضرت آیتالله خرّازی: نه؛ این عبارتها منصرف به همان انبیاى مرحلهی پایین است.
💻 مشاهدهی این مطلب و «پرسشهای دیگر حاجآقا بنیسی و پاسخهای آیتالله خرّازی»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/10/223/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸شكرها بر خداى يكتا باد
🔸كه مرا طَبع (1) و خوى زيبا داد
🔹چون پناهندهام به او هر دَم (2)
🔹میكند هر زمانْ مرا امداد
🔸هر عددْ حرف، مجمل كلمه است
🔸اين حروفند سربهسر اَشهاد (3)
🔹لطف حق گشته شامل حالم
🔹وز (4) درون میكند مرا ارشاد
🔸هر چه دارم، من از خدا دارم
🔸او دهد بر من آنچه گيرم ياد
🔹ياد او میكند مرا گويا (5)
🔹بر زبان آورم هر آنچه يادم داد
🔸هر چه گويم، ز لطف او گويم
🔸يا سُرايم به نظم و يا سَرواد (6)
🔹او بوَد صاحب دل و فكرم
🔹من به او دادهام روان و فُؤاد (7)
🔸هر چه از او شود به من اِلقا (8)
🔸با قلم، من همان كنم اِنشاد (9)
🔹بیسند، واژهاى نياوردم
🔹بر زبان يا به نوک تيز مداد
🔸«داستانى» به حق، توكّل كرد
🔸حق به او داده است استعداد
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
1) طَبع: خو، سرشت / ذوق، شاعری / استعداد.
2) دَم: لحظه، وقت.
3) اَشهاد: جمع شاهد به معنای گواه.
4) وَِز: و از.
5) گویا: گوینده، سخنگو.
6) نظم، سَرواد: شعر، سخن موزون.
7) فُؤاد: دل.
8) اِلقا: الهام، تلقین.
9) اِنشاد: بیانکردن.
#شکر، #مهربانی_خدا
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 با همسرت جنگ و جدال نکن تا مبادا شیاطین کف بزنند و خوشحالی کنند.
#همسرداری، #شیطان_شناسی
💻 مشاهدهی این مطلب و «پندهای دیگر حاجآقا بنیسی به خودش!»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/03/290/
✅ کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 12:
🔸من خواستم صدا بزنم؛ بگویم من اینجا دارم به حرفهای شما گوش میدهم؛ ولی دیدم مادرم به پدرم گفت: «تو پس، اینجا نمیخوابی؟! میخواهی بروی در آن اتاق بخوابی؟! دیگر، از این شب به بعد، من باید مثل مردهها تنها بخوابم؟»؛ آن وقت شروع کرد به گریهکردن. پدرم نمیدانست چه بگوید و چگونه مادرم را آرام کند. گفت: «خدیجه! گریه نکن. من میروم سری به شیرخدا زده، برمیگردم، در همین اتاق میخوابم.» مادرم گفت: «من دلم برای بچهام، شیرخدا، هم تنگ شده. چند ساعت است که او را ندیدهام. فردا هم که نمیگذارند او پیش من بیاید؛ برو او را هم به اینجا بیاور؛ من روی ماه بچهام را تماشا کنم.»
🔸وقتی من حرفهای مادرم را شنیدم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ درِ اتاق را باز کرده، به سوی مادرم دویدم، گفتم: مادر! من آمدم. من هم دلم برایت تنگ شده مادر! مادر عزیزم! من هم تو را خیلی دوست دارم.
🔸مادرم یدالله را از روی دستهایش به زمین گذاشت و مرا بغل کرد و سخت به سینه چسبانید و از صورتم چندین بوسه زد و گفت: «شیرخدا! تو روح منی؛ بچهی بزرگ منی. من تو را خیلی دوست دارم؛ از خودم هم بیشتر دوست دارم. پس چرا نخوابیدی؟» گفتم: «مادر! خوابیده بودم. الان بیدار شدم. آمدم؛ تو را ببینم و حالت را بپرسم.»
🔸مادرم گفت: «الحمد لله. میبینی که حالم خوب است.»؛ ولی در همان حال، باز سرفهاش گرفت و با دست به پدرم اشاره کرد که شیرخدا را از من دور کن و با صدای بریدهبریده، وسط سرفهاش گفت: «میترسم از مرضی من به او سرایت کند و مثل من مریض بشود.»؛ آنگاه پدرم دست مرا گرفت؛ به کَناری ببرد؛ ولی من سخت به مادرم چسبیده بودم و حاضر نبودم از او جدا بشوم. پدرم گفت: «شیرخدا! مریض میشوی. بیا کنار من بنشین.» گفتم: نه؛ مریض نمی شوم. اگر هم مریض شدم، بگذار بشوم. من مادرم را خیلی دوست دارم؛ خیلی دوست دارم. مادرم که کمی سرفهاش آرام شده بود، گفت: «شیرخدا! لجبازی نکن. برو با پدرت در آن اتاق بخواب و صبح باز هم به کنار من بیا.» من گفتم: نه مادر! من مثل همیشه در کنار رختخواب تو میخوابم، از تو جدا نمیشوم و هیچ جا نمیروم و هرگز از تو جدا نخواهم شد. پدرم گفت: «عیب ندارد. همهی ما همینجا میخوابیم. هر چه خدا بخواهد، همان میشود.»
🖇 گذشته و ادامهی این زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 23 ـ 25.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/10/176/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آيا مادر میتواند در حضور فرزندانش كه مميّز يا كوچکتر از سنّ تمييز هستند، پوشش كم داشته باشد؟
🔍 پاسخ: اگر آنان مميّز (1) هستند و مادر احتمال میدهد كه نگاه آنان به بدن او، موجب تحريک شهوتشان میشود، بِنا بر احتياط واجب بايد بدن و موى خود را از آنان بپوشاند؛ البتّه آيتاللّه مكارم، اين كار را بهتر میداند؛ نه احتياط واجب.
1) ممیّز: کودکی که خوب و بد را تشخیص میدهد.
💻 مشاهدهی این مطلب و «پرسشها و پاسخهای احکام» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/07/1012/
✅کانال بنیسیها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی):
🆔 @benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! اطاعت از شوهرت را #عبادت خدا بدان.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#شوهرداری
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #برگزیده ی کتاب «در محضر عارف دارالشّفا: شیخ جعفر توسّلی تبریزی» به شکل #متن_PDF
🔍 موضوع: سخنان ناب حاجآقا جعفر توسّلی. رضوان الله تعالی علیه.
🖋 برگزیدهنویسی: حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی.
📖 فایل PDF این برگزیدهی دلنشین را در این نشانی ببینید:
http://benisiha.ir/2019/04/306/
#آثار_حاج_آقا_بنیسی، #عرفا، #علما
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 13:
🔸پدرم خيلى به خدا عقيده داشت. شب و روز مشغول ذكرگفتن و دعاكردن بود. او قرآن، زياد میخواند و به بعضى از آيات كه میرسید، گريه میکرد و از عذاب جهنّم به خدا پناه میبرد و به بعضى آيات كه میرسید، خوشحال میشد و تبسّمکنان میگفت: «اَللّهُمَّ ارزُقنا [= خدایا! به ما روزی کن].»
🔸من آن موقع نمیدانستم؛ بعدها فهميدم پدرم وقتى به آيات عذاب میرسید، گریه میکرد و وقتى كه به آيات نعمت و رحمت میرسید، خوشحال میشد و میگفت: «اَللّهُمَّ ارزُقنا.»
🔸در هر حال، آن شب در كنار مادرم خوابيدم و پدرم هم در آن اتاق خوابيد؛ ولى خواب به چشمانم نمیآمد. مادرم پشتسر هم سرفه میکرد و صداى خِشخِش سينهاش تمام اتاق را پر كرده بود.
🔸يک بار هم يداللّه بيدار شد و گريه كرد. مادرم دستى بر سر و صورتش كشيد و خواباند.
🔸پدرم از زيادىِ اين كه خسته بود ـ [چون] از صبح در كارخانه كار كرده بود. ـ ، به اضافهی حرفهاى ناجورى كه شنيده بود و مريضى مادرم هم روح او را در فشار قرار داده بود، زودتر خوابش برد و صداى خُرنايش به گوشم مىرسيد. فهميدم كه خوابيد.
🔸ولى من نمىتوانستم بخوابم. از اين پهلو به آن پهلو مىشدم. ساعتى، اينچنين گذشت. ديگر حوصلهام سر رفته بود. از طرفى دلم مىخواست صبح بشود، هوا روشن گردد و خورشيد با نور خود، همهجا را منّور كند [تا] من با يداللّه بازىكردن را شروع كنيم و از طرفى به ياد مىآوردم [که] اگر صبح بشود، ما را از مادرمان جدا خواهند كرد؛ اين بود كه در دلم نَه صبحشدن را مىخواستم و نَه صبحنشدن را.
🖇 گذشته و ادامهی این زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 25 و 26.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/10/176/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: چگونه میتوان صبور شد؟
🔍 پاسخ: راههاى گوناگون دارد؛ مثلاً: 1. تمرين #صبر تا رسيدن به صبورى و صبر كامل در همهی مشكلات و وظايف؛ 2. الگوبردارى از انسانهاى صبور در طول تاريخ و زمان حاضر و انديشيدن دربارهی صبورى آنان؛ 3. انديشيدن دربارهی آثار خوب صبر و آثار منفى بیصبرى؛ 4. خواندن و شنيدن آيات و روايات صبر.
💻 مشاهدهی «پرسشها و پاسخهای اخلاقی» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/07/55/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 سالروز ولادت حضرت #امام_حسین، #حضرت_ابوالفضل و حضرت #امام_سجاد ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ بر حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ و همهی شما، دوستداران آنان، مبارک باد.
💠 خوب است که اکنون به هر یک از آن حضرات، صلواتی هدیّه دهیم و سلامی عرض کنیم:
ـ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللهِ؛ یا حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ؛ اَیُّهَا الشَّهید!
ـ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَاالفَضلِ العَبّاسُ؛ اَیُّهَا العَبدُ الصّالِح!
ـ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَاالحَسَنِ؛ یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ؛ یا زَینَ العابِدینَ!
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir