eitaa logo
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
272 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
24 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها و آثار فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @ghatreghatre. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ درباره‌ی آن حضرت: 🔶 زمان حضرت مهدی ولایت عَلَوی 🔶 به اوج خود رسد و نقش آسمان گردد 📖 امید آینده، ص ۷۴. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در دهه‌ی ۷۰. @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخن‌آوا موضوع: #راهکار_گناه‌نکردن @benisiha_ir
🔴 🔵 🔸امیرالمؤمنین ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ فرمود: «مَن اَکثَرَ مِن ذِکرِ المَوتِ قَلَّت مَعصِیَتُه؛ کسی که زیاد یاد آخرت کند، نافرمانی‌اش کم می‌شود.» 🔸می‌گوید: «[نماز را] وِلش کن. بنشینم فوتبال نگاه کنم؛ فُلان تیم با فلان تیم.» از آن‌ور یاد عذاب ترک نماز می‌افتد، یاد آخرت، می‌گوید: «ولش کن فوتبال را. پا شو نماز را بچسب.»؛ ولی کسی یاد آخرت نیفتد، می‌نشیند فوتبال نگاه می‌کند. به او بگویی: «بابا! وقت نمازت است. دارد قضا می‌شود.»، می‌گوید: «برو بابا! این‌قدر خواندیم، چه شد؟!» 🔸فرق اوّلی با دومی در چیست؟ اوّلی به یاد آخرت افتاد؛ دومی نیفتاد. دلش یاد آخرت نکرد. 🔸کسی سرش کلاه گذاشته شد. می‌گوید: «حاج‌آقا! من دیگر به کسی خوبی نمی‌کنم؛ خوبی کردم، طرف، سرم کلاه گذاشت.» خب اگر یک کافِر اروپایی بود [که] این را می‌گفت، باز یک چیزی؛ امّا مؤمن، چنین فکری نمی‌کند؛ یعنی: اگر این فکر را شیطان به دل او بیندازد، زود یاد آخرت می‌کند؛ می‌گوید: «من مگر برای او خوبی کردم؟ من به او خوبی کردم؛ امّا برای او نه. از این به بعد هم خوبی می‌کنم؛ اگرچه بلا ببینم.» یاد آخرت، او را سر راه نگه داشت، در راه نگه داشت؛ وگرنه، سقوط می‌کرد، از صراط مستقیم خارج می‌شد. 🔸یاد آخرت، این است ها! عجیب است. ، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🔵 🔸حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «عَلَیکَ بِقِرائَةِ القُرآن؛ فَاِنَّ قِرائَتَهُ کَفّارَةٌ لِلذُّنوبِ، و سَترٌ فِی النّارِ، و اَمانٌ مِنَ العَذاب؛ بر تو باد به خواندن قرآن؛ چون خواندن آن، کفّاره‌ی گناهان است و پرده‌ای در برابر آتش و باعث ایمنِی از عذاب.» 🔸وقتی که شیشه‌ی ماشین، کثیف بشود، چه‌کار می‌کنیم؟ برف‌پاک‌کن را روشن می‌کنیم. وقتی که شیشه‌ی خانه، کثیف بشود، چه‌کار می‌کنیم؟ آن را با پاک‌کننده، تمیز می‌کنیم. 🔸اگر بخواهیم گناهانمان پاک بشود و از حافظه‌ی جهان محو بشود، قرآن بخوانیم. 🔸اگر کسی نگاه حرام کرده، قرآن بخواند تا گناه چشمش پاک بشود. 🔸تنهاچیزی که باعث عذاب‌های دنیوی و اخروی است، گناه است و گناه، چند نوع است: ۱. قبول‌نداشتن اعتقادات صحیح؛ یعنی: توحید، نُبوّت، امامت و معاد؛ ۲. انجام‌دادن کار حرام؛ ۳. انجام‌ندادن واجب یا انجام‌دادن آن به شکل ناقص؛ مثل این که کسی نمازش را غلط بخواند یا در طول روز ماه مبارک رمضان نخورد و ننوشد؛ امّا مبطلات دیگر روزه را انجام بدهد. 🔸قرائت قرآن کریم، گناه‌ها را می‌شُوید و پاک می‌کند و در نتیجه نمی‌گذارد انسان به آثار گناه‌هایش، به آتش دوزخ و عذاب‌های دنیوی و اخروی دچار بشود و امنیّتِ نسبت به عذاب می‌آورد. 🔸اگر قرآن‌خوانی در جامعه‌ای زیاد بشود، عذاب در آن کم می‌شود. در هر خانه‌ای که زیاد قرآن تلاوت بشود، مخصوصاً خانه‌هایی که همه‌ی اهلش قرآن بخوانند، بلاهای عقوبتی کاهش پیدا می‌کند. 🔸این راه آسان، پیش‌ روی ما وجود دارد؛ پس قدرش را بدانیم. 🔸مرحوم پدرم، آن عالم عارف ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در شعری سروده‌اند: آن که در دنیای فانی، قاری قرآن بوَد / در قیامت، فارغْ او از آتش سوزان بوَد آن که قرآن را بخواند، پی بَرد بر حقّ او / چون بمیرد، رهسپار محضر جانان بوَد ای که قرآن را تلاوت می‌کنی هر روز و شب! / هان! مترس از حَشر، زیرا کار تو آسان بوَد ، ، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 دست خود بر سر هر کس بگذاری از لطف 🔶 عقل او چشمه‌ی زاینده‌ی عرفان گردد 📖 امید آینده، ص ۷۶. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
🔴 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ در کتاب «حرف‌های طِلایی» (پندنامه‌ی ایشان به دخترشان): 🌷! همیشه تسبیحات اَربَعه را زَمزَمه کن. (تسبیحات اربعه: سبحان الله، و الحمد لله، و لا الاه الّا الله، و الله اکبر.) 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/149/ ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخن‌آوا موضوع: #عوامل_اصلی_همه‌ی_بدی‌ها @benisiha_ir
🔴 🔵 🔸تمام بدی‌های اختیاری برمی‌گردد به دو تا غین: یکی غَفلت، یکی غرور. 🔸[فُلان مسؤول می‌گوید:] «همه‌ی نگاه‌ها باید به من معطوف باشد، ریاست باید مال من باشد، حکومت باید در دست من باشد.»؛ مثل الان. الان هم همین است. رهبر معظّم انقلاب می‌گوید: «حکم دینی و قانونی این مسأله، این است.» فُلان مسؤول درجه‌چندم کشور می‌گوید: «نه؛ اصلاً هم این‌طور نیست.»؛ با این که می‌داند حق با آقا است. می‌گوید: «نه؛ حق، آن چیزی است که من می‌گویم.» می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «چون من می‌گویم.» 🔸چنانکه در یک خانه، بچه می‌گوید: «باید حرف من اجرا بشود.» می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوییم: «این پدرت است. این مادرت است. این از تو داناتر است. این از تو تجرِبه‌دارتر است.» می‌گوید: «نه؛ همانی که من می‌گویم.» می‌گویی: «چرا؟» می‌گوید: «چون من می‌گویم.» [به] بحث من‌خواهی، خودخواهی، خودشیفتگی برمی‌گردد. 🔸خیلی خلاصه کنم، جمع‌وجور کنم: تمام بدی‌های اختیاری، هر بدی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد یا دچار می‌شود در درون خودش یا در اعضای خودش، برمی‌گردد به دو تا غین: یکی غَفلت، یکی غرور؛ یکی نادانی، یکی تکبّر. ، ، ، ، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 می‌شوی شمع جهان، شیعه شود پروانه 🔶 هر کسی پند تو برگیرد و لقمان گردد 📖 امید آینده، ص ۷۶. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
🔴 💠 یک بیت از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ : 🔸خدا يار همهْ زحمتكشان است 🔸تو زحمتْ كِش، كه امر يار باشد (کش: بکش. مقصود از یار، خداوند مهرْبان ـ جلّ جلاله. ـ است.) 💻 مشاهده‌ی ابیات معنوی دیگر از ایشان: http://benisiha.ir/33/ ، @benisiha_ir
🔴 📝 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعه‌‌نوشتاری با عنوان : 🌿 هنگام اذان، هر جمله‌ای را که مؤذّن گفت، تَکرار کن تا روزی‌ات افزایش یابد. 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این مجموعه: http://benisiha.ir/290/ ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 چو آید حضرت مهدی، جهانْ آباد می‌گردد 🔶 صفا یابد جهان، دل‌ها ز غم آزاد می‌گردد 📖 امید آینده، ص ۷۷. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ ، (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
🔴 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ ، کتابی به نام «یکصد سؤال؛ یکصدهزار ریال جایزه» نوشته‌اند که در سال ۱۳۷۲ چاپ شده است. ایشان در این کتاب برای برانگیختن اندیشه‌ها و تقویت روحیّۀ علم‌جویی و پِژوهش در مخاطبان، یکصد پرسش‌ مطرح کرده‌ و قول‌ داده‌اند که اگر کسی پاسخ صحیح آن‌ها را بیان کند، یکصدهزار ریال (به پول آن زمان)، به او جایزه خواهند داد. یکی از آن‌ پرسش‌ها، این است: ❓بسیاری از کارهای انسان، نه جبری هستند و نه تفویضی؛ بلکه بین این دو هستند. این چگونه است؟ ، ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 🔵 🔸همه‌ی انسان‌ها به موعظه نیاز دارند. 🔸یک شخصی نقل می‌کند: «من لباس‌هایم را شسته بودم در جبهه؛ داشتم می‌چلاندم و روی بند، پهنشان می‌کردم که سنگینی یک دستی را روی شانه‌هایم حس کردم. برگشتم، دیدم مهدی باکری است؛ این شهید بزرگوار. حال غریبی داشت. گفت: “آقاجعفری! چند لحظه با شما کار دارم.” گفتم: در خدمتم. پشت‌سرش راه افتادم. خاکریز را دوْر زد و روی زمین نشست. من هم نشستم. سرش پایین بود و با دست، خاک‌ها را پس‌وپیش می‌کرد. پرسیدم: آقامهدی! کارتان چه بود؟ مشتش را آرام باز کرد. دانه‌های شن از لای انگشت‌هایش روی زمین ریخت. به صورتم نگاه نکرد. گفت: “حاج‌آقا! این خاکریز، مِنبر و من هم پامنبری. برایم حرف بزنید، نصیحتم کنید؛ این روزها خیلی به پند و اندرز نیاز دارم.”» می‌گوید این‌ها را شهید مهدی باکری به من گفت. «جا خوردم. گفتم: آقامهدی! این‌ چه حرفی است؟ شما باید ما را راهنمایی کنید. شهید مهدی باکری بغضش را فروداد و گفت: “الان این منم که نیاز دارم.” هرچه طَفره رفتم، فایده نکرد. شروع کردم از قیامت گفتن، از بهشت، از جهنّم، از کاخ‌های بهشتی، از طبقه‌های آتش جهنّم. مهدی سرش را روی زانو گذاشته بود و اشک می‌ریخت. حس‌وحالی داشت که تا آن روز ندیده بودم.» 🔸ببینید این شهید بزرگوار،‌ نمونه ـ بعضی شهدای ما نمونه یا نمونه‌ترند، مقامات عالی‌تری دارند. یکی‌اش همین شهید مهدی باکری است. خاطراتی که از ایشان نقل می‌شود، انسان می‌خواند، بعضی‌هایش واقعاً ممتاز است. همه‌ی شهدا در این حد نبودند؛ امّا ـ این مجاهد بزرگوار از روحانی جبهه می‌خواهد که مرا نصیحت کنید؛ حتّی به صورت خصوصی. اصلاً آمده‌ام مرا الان نصیحت کنید. برای من مِنبر خصوصی هم برو. 🔸همه‌ی انسان‌ها به موعظه نیاز دارند. ، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 چو آید حضرت مهدی، جهانْ سرسبز می‌گردد 🔶 زمان برگ‌ریزان خزان، سرسبز می‌گردد (چو: وقتی که. خزان: پاییز.) 📖 امید آینده، ص ۷۸. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ ، (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ با تنهادخترشان و ‍‍پسر بزرگشان، آقامحمّدطاهر، در دهه‌ی ۶۰. @benisiha_ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🖊 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی: 🔸این مطلب را تنهاخواهرم درباره‌ی ایشان بیان کرد: «همیشه در قنوت‌هایشان می‌گفتند: "اَللّهُمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیرًا، و لاتَجعَل عَواقِبَ اُمورِنا شَرًّا (= خدایا! عاقبت امور ما را به‌خیر کن و عاقبت امور ما را بد نگردان.)"» ، ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخن‌آوا موضوع: #قضای_حاجت_یا_نماز_اول_وقت؟! @benisiha_ir
🔴 🔵 ؟! 🔸ترک موتور یک طلبه‌ای سوار بودم. داشت می‌برد مرا دَم زندان. اذان ظهر شروع شد. دیدم مضطرب شد؛ اهل نماز اوّل وقت بود. 🔸گفتم: «فُلانی!» ـ «بله.» 🔸گفتم: «مضطرب نباش.» ـ «حاج‌آقا! خب وقت نماز است.» اوّل،‌ خودش به من نگفت؛ باحیا بود، مؤدّب بود. 🔸گفتم: «مضطرب نباش.» گفت: «حاج آقا! توضیح می‌دهی؟» 🔸گفتم: «ما می‌رویم کار یک زندانی راه بیفتد. هر یک دقیقهْ زودتر، ما خودمان را به زندان برسیم و با این زندانی حرف بزنیم، این زندانی، زودتر به آرامش می‌رسد. درست است؟» گفت: «بله.» گفتم: «قضای حاجت مؤمن، از هزار تا نماز [اوّل وقت]، بالاتر است. وظیفه‌ی من و تو، امروز این است؛ تو،‌ به عنوان راننده. من به عنوان کسی که قرار است پیغام برسانم.» ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ درباره‌ی آن حضرت: 🔶 «بنیسی»! کاشکی می‌شد که یک لحظه، وِرا بینم 🔶 چو وارد بر جِنان گردد، جنانْ سرسبز می‌گردد (ورا: او را. جِنان: بهشت‌ها.) 📖 امید آینده، ص ۷۸. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۶۲: 🔸... فرداى آن شب پدرم پول‌‏هاى پهلوان‌‏صفدر را در دستمال خودش گذاشت و مرا هم برداشت. به خانه‌ی پهلوان‌‏صفدر كه خانه‌‏شان در نزديكى خانه‌ی كدخدا بود، رفتيم. 🔸من كه از جلو خانه‌ی كدخدا مى‏گذشتم، نگران بودم؛ می‌‏ترسيدم فرزندان و نوكران كدخدا بيايند بيرون و مرا کتک بزنند؛ ولى هيچ اتّفاقى نيفتاد. 🔸ما به خانه‌ی پهلوان‌‏صفدر رسيديم. پدرم در زد. خود پهلوان‌‏صفدر بود كه در را باز كرد و گفت: «به‌‏به! بفرماييد.» 🔸بعد از احوالپرسى پدرم، رو به من كرد [و] گفت: «پهلوان كوچولوى ما چه كار می‌‏كند؟» من رنگ‌‏به‌‏رنگ شده، خجالت می‌‏كشيدم. نمی‌‏دانستم چه بگويم. 🔸در ايوان، روى جاجيم نشستيم. پهلوان‌‏صفدر حال مادرم را از پدرم پرسيد. پدرم جريان دكتررفتنشان را به او نقل كرد؛ بعد، دستمال پول را از جيبش درآورد و تشكّركنان جلو او گذاشت. 🔸پهلوان‌ صفدر با آهنگ خاصّ پهلوانى گفت: «آقااسماعيل! می‌‏دانى كه پهلوان‌‏ها وقتى به كسى چيزى دادند، ديگر آن را پس نمی‌‏گيرند! من آن روز هم كه گفتم: "هر وقت داشتى، بياور."، براى اين بود كه می‌ترسيدم قبول نكنى. پول‌‏ها را بردار، دست زن و بچه‌‏هايت را بگير و به مشهد، پابوس امام رضا ـ عليه ‏السّلام. ـ برو و مرا هم آن‌‏جا دعا كن؛ چون من هر چه دارم، از امام رضا ـ عليه‏ السّلام. ـ است. بعداً داستانش را به تو می‌‏گويم.» 🔸پدرم از برداشتن پول‌‏ها خوددارى می‌کرد و می‌گفت: «نه پهلوان!؛ ما كه فعلاً به پول احتياج نداريم. خدا حفظتان بفرمايد؛ كه شما لطفتان را اظهار كرديد. اگر بعداً تصميم رفتن به مشهد را گرفتيم و پول، لازم شد، از شما می‌گيريم.» پهلوان‌‏صفدر گفت: «من اين پول‌ها را به پهلوان كوچک دِهِمان، شيرخدا، بخشيدم.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۷۴ و ۷۵. @benisiha_ir