“بايد بتازم”
از #كاروان جا ماندهام بايد بتازم
پَر میكِشم مادر! به سويت در #نمازم
بايد درونِ نورِ تو #حركت نمايم
چشمْ انتظارِ پرتويی از كربلايم
يادش بخير من سالها در #خانه بودم
حالا دوباره سوی بِيتَت پَر گُشودم
در جستجويت آمدم در آسمانها
مادر! مرا راهم بده در #بینشانها
هر چند بيرون از فضای خانه هستم
يادم نرفته #عهد و ميثاقی كه بستم
من عهد بستم تا أبد #سرباز باشم
گردِ حريمِ #خيمه در پرواز باشم
بالا روم از آسمان سوی إمامم
از جنسِ مولايم شَوَم، با او بمانم
پس ترك كردم خانه و كاشانهام را
راهی شدم سوی شما در بیکرانها
وَالله، مادر! از فراقت در فَغانم
بهرِ لِقای خود بده راهی نشانم
در فقرِ خود میسوزم و چيزی ندارم
چشم انتظارِ #رحمتِ پروردگارم
با سعی و عزمِ خويش، افتادم عقبتر
ديگر نمیدانم چه بايد كرد #مادر!
در آرزویت میشتابم در زمانها
گفتی: نشانم را بپرس از بینشانها
رفتم سراغِ بینشانی! گفت: حركت…!
برخيز و راهی شو درونِ نورِ رحمت…!
وقتی برای ماندن و صحبت نداريم
من قول دادم #اربعين در كربلاييم
خواهانِ زهرایی بيا در كربلايش
آنجا بيابی #كاروان را در لِقايش
آن شهر در خود خانهای آباد دارد
يعنی حريمِ كربلا أبعاد دارد
تا كربلا با ما بتاز و همسفر باش
با ما در آن أبعادِ نوری در سفر باش
در اربعين ما عازمِ كرب و بلاييم
روحاً در آن #نور و در آن حال و هواييم
نورِ فضایِ أربعين از جنسِ بالاست
اين #آيهْ نوری موسِمی از بيتِ زهراست
در ماجرای أربعين، تابشْ از آنسوست
برپايیِ اين معجزه از جانبِ اوست
در أربعين با رحمتش میگيردَت دست
درهای بيتِ مادرِ ما بازتر هست
بايد #به_سوی_فاطمه سبقت بگيريم
در أربعين وارد شده رفعت بگيريم
اي أهلِ عالم! أربعين، نوری روان است
در امتدادِ حركتِ آن كاروان است
از همرهی با #فاطمه غافل نمانيد
در كاروان وارد شده، با او بمانيد
گر چه حسينِ فاطمه در كاروان بود
دائم دو چشمش سوی رَبّْ در آسمان بود
#مولا_حسين چون قلب در اين كاروان است
او مركزِ پمپاژِ نور از #آسمان است
نور و #معارف آمده، إيمان بياريد
حركت كنيد و در ركابش جان سپاريد
گر در ركابش بگذريم از اين و آنها
حُـبّ میكِشد ما را به سوی آسمانها
بايد درونِ كاروان دائم بتازيم
آينده را با إذنِ مولامان بسازيم
اين أربعين بايد شَوَم از ياورانش
با إذنِ او وارد شَوَم در كاروانش
دائم به سوی كاروانْ پا در ركابم
جا ماندهای از كاروانم، میشتابم
بايد رها گردم ز قيد و بندِ دنيا
بهرِ لِقاءْ راهی شَوَم همراهِ مولا
شايد پذيرايم شود در أربعينش
راهم دهد در نورِ آن #كهفِ حَصينَش
عُزْلَت گزينم از همه… او باشد و او
راهی شَوَم با فاطمه… او باشد و او
در ابتدا از خويش بايد میگذشتم
تا همنوا با او بگردد سرگذشتم
إستادهام بر خصم، طبقِ #عهد_و_پيمان
إذنم دهی مولا! بتازم سوی #ميدان؟
دست و سر و جان و تنم باشد فدايت
من تا أبد جان میدهم مادر! برايت
ليك آرزو دارم كه تا پيش از #شهادت
آتش زنم بر تار و پودِ دشمنانت
در طولِ عمر، دائم به فکرِ انتقامم
در جستجوی مهدیِ صاحبْ زمانم
ای نورِ چشمِ فاطمه…! مهدی…! كجايی؟
آييم سويت ما همه… #مهدی…! كجايی؟
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
#أَیْنَ_الْحُسینْ؟
…کجایی ای حسین؟ آرامِ جانم
کجایی ای تمامِ نورِ قلبِ بیکرانم!؟
کجایی #مظهرِ_حُـبِّ الهی!؟
یقین دارم #به_سوی_فاطمه تو شاهراهی…!
کجایی ای سراسر نورِ مادر ؟
ز حبَّت پیکرم گردید پَرپَر…!
ز وصفِ حُـبِّ تو میسوزم ای نور…!
چرا زین #قاصدکها گشتهای دور…!؟
حیاتم! حرکتم! #عشقم تویی تو…!
سرآغاز و سرانجامم…! تویی تو…!
تو رفتی پس چرا من بر زمینم!؟
کجایی آفتابِ سرزمینم!؟
عزیزِ #فاطمه سویم نظر کن…
ز حُبَّت آتشم را بیشتر کن…
من از #مادر به سویت میشتابم…!
نگاهم کن شعاعی زآفتابم …!
#شب_جمعه_کربلا
#امام_حسین_ص
#پرندهی_مهاجر
https://eitaa.com/bineshaneha
“به سوی فاطمه”
#بیا تا از همین حالا به سوی آسمان باشیم
فلک را سقفْ بشکافیم و با او بیکران باشیم
درونِ بیتِ او وارد شویم و سالهای سال
#به_سوی_فاطمه! نوری! فراتر از زمان باشیم
تمامِ عمر مردانه برای نصرتِ مادر
همه همگامِ نورِ او حنیفانه! دَوان باشیم
به یُمنِ آب و جارویهای #مادر، در مسیرِ مُلْک
روان گردیم و همراهش درونِ کاروان باشیم
طلوعِ #اربعین همچون اذانِ صبحِ عاشوراست
بیا آمادهی بذلِ تمامِ مال و جان باشیم
فقط از فاطمه گیریم، فقط با فاطمه باشیم
برای #مهدی_زهرا، چو دست و بازوان باشیم
به سمتِ دشمنانِ او همه بُرّان و کوبنده
چو شمشیری به دستانِ امیرِ مؤمنان باشیم
رها از نَفْسِ اَمّاره، فقط از او اثر گیریم!
به هر شکلی که او میخواست، همان شکل و همان! باشیم
خبر میداد میبیند! جُنوداً لَمْ تَرَوْها را
بیا در نورِ او زین پس سپاهی در نهان باشیم
بسانِ پرتوهای #نورِ ساطعْ گشته از خورشید
همه دلدادهی مادر، پیِ مولایمان باشیم
چو حزب الله بی وقفه به تاییداتِ روحٍ مِنْه
همه با هم بتازیم و سپاهی در عیان باشیم
یقیناً فاطمه اینجاست! همین جا در میانِ ما
بیا در محضرِ مادر، چو مادر #بینشان باشیم
درونِ دست و بالش چون غلامان و کنیزانش!
بیا تا در قبالِ او غلامی قدردان! باشیم
به یادِ مادریهایش، که با ما مهربانی کرد
بیا چون فاطمه ما هم همیشه مهربان باشیم
#مادر_مهربان س
#فاطمه_زهرا س
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“آستانِ مادر”
ناتوانیم و توانِ ما! توانِ #مادر است!
این همان قانونِ رایج در جهانِ مادر است
داستانِ بچّههای کوچکِ شهرِ غریب
وصفِ احساسات و لطفِ بیکرانِ مادر است
با نگاهِ مادرانه ماجرایی فاطمی است
باطنِ این ماجرا هم داستانِ مادر است
#بینشانه مهربانی میکند با بچّهها
اُنسِ ما هم با نگاهِ مهربانِ مادر است
فاطمه با اشتیاق از ما نگهداری کند
بچّه هم در احتیاجِ آب و نانِ مادر است
با معارف پرورش میداد ما را روز و شب
وآن صدای مهربان! لحنِ بیانِ مادر است!
نورِ مادر روشنایی میدهد بر قلبِ ما
شاید این مفهومِ مُلکِ در نهانِ مادر است
ما برای مهدویّت واردِ دنیا شدیم!
چون #به_سوی_فاطمه! مهدی نشانِ مادر است
در درونِ کاروان همپای مهدی میرویم
کاروانِ مهدوی هم کاروانِ مادر است!
سوی مادر پَر کشیدیم و به مادر میرسیم
هر چه بالا میرویم باز آسمانِ مادر است
حرکتِ ماه و ستاره گردِ خورشید آیهای است
کلِّ #عالم بر مدارِ کهکشانِ مادر است!
چون ز دنیا میرویم إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون…!
کاین پیامی از سرای بینشانِ مادر است
ما خدا را با خداییهای او فهمیدهایم
کاین کمی از رازِ قربِ آستانِ مادر است!
#مادر_مهربان س
#فاطمه_زهرا س
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha