“شب عاشورا”
در حال و هـوای #شب_عـاشـورا باش
بـرخیـز بتـاز و روز و شب بـالا باش
عمـری پـی بـازیـچـهی #دنـیـا رفـتـی
یـک چنـد بیـا وِرای ایـن دنیـا باش
از نـور و به سوی نـور تا #صبحِ_ظهور
در نــور بتـاز و همرهِ #زهـرا باش
در محضـرِ او شخصـیتـت را بنـداز
از خویش برون بیا و چون #مولا باش
تـک باش میـان آسـمان همچون ما
#عباسْ صفت گـشته و یک مجرا باش
با فـاصـله دورِ #خیمـهها سخت بتـاز
در این شبِ حسّـاس دمـی تنـها باش
با صاحبِ #کـاروان، یکی باش و رفیق
چـون جمـلـهی کـاروانیـان مِـنّـا باش
همـراهِ #ابـالفضل برو سـوی فـرات
یعنی که به سوی #مهدیِ_زهرا باش
برخیز و به جستجوی #مهدی بشتاب
یک عمـر چو قـطره در پـی دریا باش
✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی
eitaa.com/bineshaneha
چرا #کربلا، کربلا گشته است؟
#زیارتگهِ #أنبیاء گشته است؟
به کرب و بلا دُختِ #زهرا چه دید؟
چرا عمّه إلّا جَمیلٰا! ندید!؟
#حماسیترین مَشْیْ در کربلاست
ولی رازِ آن! بیش از این ماجراست!
#شهادت عیان بود! پس راز نیست!
خدایا! در این ماجرا راز چیست؟
https://eitaa.com/bineshaneha
این که خود تشنه، ولی جرعهای از آب نخورد
تا ابد در نظرِ #عشق، معّما آمد!
دست و مشک و عَلَم افتاد، ولیکن #عبّاس
سرفَراز است در آن لحظه که #زهـرا آمد …
https://eitaa.com/bineshaneha
ما کجا و #خیمهی_اهل_خدا! ما را ببین!
کارِ دنیا را رها کن، کارِ #زهرا را ببین!
https://eitaa.com/bineshaneha
“یادش بخیر”
#موکبت_مادر! چه زیبا بود هان یادش به خیر
ساده و خوب و مهیّا بود هان یادش به خیر
#رحمت اندر رحمت و هم #سفره اندر سفره بود
وَه چه حالی در دلِ ما بود هان یادش به خیر
زیرِ چترِ موکبت مادر! چنان غم رفته بود
شور و شادی تا ثریّا بود هان یادش به خیر
صبح و ظهر و شام غوغای #نمازِ_فاطمی
در حیاطِ #خانه بر پا بود هان یادش به خیر
قرصِ ماهت شب عیان و مهرِ #عشقت روز نیز
#نور_باران روز و شبها بود هان یادش به خیر
#قطرهای بودیم و تنها در تو ما معنا میشدیم
حِسّ و حالِ خوبِ #دریا بود هان یادش به خیر
موج میآمد #محبّت، #رحمت_و_فضلِ_بهشت
#جنّت و فردوسِ أَعْلا بود هان یادش به خیر
چشمِ نعمتْ بین که بیپروا نظر میکرد دید
#جلوهی_مُلْكًا_كَبِيرٰا بود هان یادش به خیر
قطرهی #اشکی که میغلتید میگفت ای دریغ
#کربلا مشهودِ! #زهرا بود هان یادش به خیر
با چنان حالی طَبَق بر سر به راهِ #زائران
نغمهی اَهْلاً وَ سَهْلٰا بود هان یادش به خیر
پشتِ هر پیر و جوان و کودک و طفلِ صغیر
توشهی #اُمِّ_اَبیهٰا بود هان یادش به خیر
چای خوش عطرِ #عراقیّ و رطب در هر قدم
در میانِ دستِ زهرا بود هان یادش به خیر
التماسِ دستهایت بیجواب از من گذشت
حسرتٰا! دستم چه تنها بود هان یادش به خیر
خاطرم تنها همین مانده است از هر #اربعین
موکبت مادر! چه زیبا بود هان یادش به خیر
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
تو هم بالا بیا! ای #نورِ_مادر!
بیا بالا که زینجا نیست بهتر…!
#بیا بالا و زین مَنظر نظر کن
به دیروز و…! به امروز و…! به فردا…!
تو زین مَنظر ببینی آشکارا
که ما از نورِ مادر خلق گشتیم!
همه #زهرا سرشتیم…!
همان زهرای أَطْهَر
همان زیباترین مفهومِ مادر!
#پرنده داشت میدید…!
که #مادر…
از آن آغاز در دامانِ مِهرش
تمامِ نورِ ما را پرورش داد…
نگو کاین نیست… در یاد!
نگو ای نورِ مادر…!
تو پایینی برادر…!
ز خود بیرون بیا تا خود ببینی
که نورت از #وجودِ نورِ زهراست…!
از آن آغازمان در نور…!؟ بودیم…!
وگر بینی! درونِ نور…!؟ هستیم…!
و #رَجعَت هم به سوی نورِ #مولاست…!
چرا مِنْکُمْ…؟
چرا فِیکُمْ إِلَیْکُمْ…؟
گمانم آن!؟ کلیدِ این معمّاست…
من و تو با وجودش! اُنس… داریم
وَ زین رو از فراقش بیقراریم
فراقش در #صفاتِ ماست…! ای دوست…!
وگرنه #قطره در #دریاست…! ای دوست…!
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
#امام_مهدی_عج
#صاحب_الزمان_عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha