#حکایت 📚
#مثل_آباد😇
(بادمجان (یا بادنجان) بم آفت ندارد)
از این #ضربالمثل مانند بسیاری از ضربالمثلها، هم به طعنه و از جنبه منفی، و هم برای تعریف و تمجید استفاده میشود و اغلب در هر دو مورد، حالتی از #طنز و #شوخی هم دارد.
وقتی کسی آنچنان سرسخت باشد که از همه یا بیشتر بلاها جان سالم به در ببرد، و یا از هر شکستی مثلا شکست مالی و غیره... سربلند بیرون بیاید، و کلا در هر زمینهای با موفقیت پیش برود، از این #ضربالمثل در مقام تعریف از او استفاده میشود.
گاهی هم برای توهین و طعنه و از روی ناراحتی به افرادی گفته میشود که به هر دلیلی چه درست و چه غلط، ممکن است مورد تایید و عنایت گوینده نباشند.
اغلب هر دو جنبه منفی و مثبت این مثل هنگامی استفاده میشود که ابتدا حین محاوره و صحبت، خبری در مورد بیماری یا اتفاقی بد برای شخص مورد نظر به گوش شنونده و مخاطب برسد، و آنگاه مخاطب در پاسخ از این #ضربالمثل استفاده میکند.
برای مثال شخصی به دیگری میگوید: فلانی #بیمار است. آنگاه اگر شخص #بیمار مورد تایید شنونده باشد، او در پاسخ میگوید: نگران نباش. خوب میشه. بادمجان بمه، آفت نداره.
حال اگر شخص بیمار مورد تایید وی نباشد همین جمله را با طعنه و پوزخند و حتی نفرت ادا میکند.
گفته میشود احتمالا دلیل استفاده از این مثل به شرایط #بادمجان بم برمیگردد و این نکته که چون بادمجان بم در شرایط خوبی رشد میکند، کمتر از بادمجانهای شهرهای دیگر آسیب میبیند.
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(آش نخورده و دهن سوخته)
در زمانهاي دور، مردي در بازارچه #شهر حجره اي داشت و #پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود.
مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را آب مي انداخت.
روزي مرد #بيمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب كرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسيد كه حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دكتر برود.
. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه كرد و برايش #دارو نوشت
#پسر بيرون رفت و #دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولي #همسر تاجر خيلي اصرار كرد و او را براي ناهار به خانه آورد
همسر تاجر براي ناهار #آش پخته بود #سفره را انداختند و كاسه هاي آش را گذاشتند . تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به #آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد
پسرك خيلي خجالت مي كشيد و فكر كرد تا بهانه اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگويد دندانش #درد مي كند. دستش را روي دهانش گذاشتش.
تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرك دستش را جلوي دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله كردي ، #صبر مي كردي تا #آش سرد شود آن وقت مي خوردي ؟
زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت : اين چه حرفي است كه مي زني ؟ #آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم.
تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهي كرده است
از آن پس، وقتي كسي را متهم به گناهي كنند ولي آن فرد گناهي نكرده باشد ، گفته ميشود : #آش نخورده و #دهان سوخته
🙈@cartoon_ghadimy🙊
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جا نوشته بود که:
میدونید چرا #کودکی شیرینه؟
چون گذشتهای وجود نداره، یادی وجود نداره آینده ای وجود نداره. این سنگینی بار گذشته و آیندست که زندگی رو سخت میکنه؛ منرو یاد این حرف #نادر_ابراهیمی انداخت:
فراموشی را بستاییم.
یاد، انسان را #بیمار میکند.
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊