#حکایت 📚
#مثل_آباد 😇
( اول چاه را بکن بعد منارش را بدزد )
در زمانهای قدیم دو روستای کوچک با فاصله ای بسیار کم از هم قرار داشتند . یکی این طرف رودخانه و روستای دیگر آن طرف رودخانه بود . اسم یکی #پایین_رود و اسم دیگری #بالا_رود نام داشت . در پایین رود مردمی #نادان و #فقیر زندگی می کردند و مردم روستایی بالا رود کمی وضع مالی شان بهتر بود . مهم تر این که در روستای بالا رود یک #منار هم وجود داشت . این #منار در اصل کوره آجر پزی بود و مردم پایین رود خیلی دوست داشتند خانه هایشان آجری شود نه خشت و گلی . همیشه مردم این روستاها #حسرت #منار روستای بالا رود را می خوردند تا این که یک روز تصمیم گرفتند . در یک شب تاریک #منار روستای بالا رود را بدزدند . شبی تاریک چهل جوان قوی همراه با طنابهای محکم به راه افتادند . از قضا پیر مردی در کوره آجر پزی کار می کرد . صدای آنها را شنید در دلش به نادانی آنها خندید و گفت : #منار را که نمی شود از جا کند . مردان قوی و زورمند طنابها را به دور منار بستند و شروع به کشیدن آن کردند . عرق از سر و رویشان می ریخت و هر چه تلاش می کردند کمتر به نتیجه می رسیدند . پیر مرد دلش به حال مردم ساده دل سوخت سرفه ای کرد یکی با عجله به طرف او رفت تا دهانش را ببندد . اما پیرمرد گفت : من هم خسته شده ام دوست دارم با این منار به روستای شما بیایم اما این منار نصفش زیر زمینی است . شما که می خواهید #منار را بدزدید فکر پنهان کردن آن را هم کرده اید یا نه ؟ یکی گفت : چه فکری باید می کردیم . پیر مرد گفت : اول باید یک چاهی با عمق دو برابر #منار می کندید و بعد به فکر دزدیدن #منار می افتادید چون باید منار را پنهان کنید تا آبها از #آسیاب بیفتد . مردم پایین رود گفتند : پیرمرد راست می گوید ما باید اول #چاه خیلی عمیقی بکنیم و بعد برای دزدی #منار بیاییم . پایین رودی ها برگشتند اما نشان به آن نشان که هرگز نتوانستند چاهی را که برای دزدیدن منار لازم بود بکنند . از آن به بعد به کسی که مقدمات یک کار بزرگ را فراهم نکرده باشد می گویند : اول #چاه را بکن ، بعد منارش را بدزد .
🙈 @cartoon_ghadimy🙊
فردا دیره
امروزت رو همین امروز، #زندگی کن
همین امروز لذتشو ببر،
و همین امروز برای آرزوهات تلاش کن
#حسرت یعنی توی گذشته جا موندی،
و نگرانی یعنی اسیر آیندهای شدهای که
هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده!
اتفاقاتی که شاید هیچوقت نیفته،
آرامش و لبخند رو در آغوش بگیر
و امروز رو همون جوری که دوست داری
#زندگی کن
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
.
این روزها چقدر دور از همیم
تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبی ست که با تداعیِ شان ، #لبخند می زنیم ، کمی دلمان به بودنمان #گرم می شود ، یک "یادش بخیرِ ناگزیر" ، نثارِ #حسرت هایمان می کنیم و به روالِ عادیِ زندگیِ مان بر می گردیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی آخرین بارا میشه یک عمر #حسرت؛ آخرین باری که تو بغل #بابا مامان جا شدیم، آخرین باری که تو کوچه بازی کردیم، آخرین باری که عزیزی رو نگاه کردیم و در آغوشش گرفتیم بدونه اینکه بدونیم آخرین بارِ خداحافظی کردیم
ما هر سال از سال روز وَفاتمون بی تفاوت رد میشیم بدونه اینکه بدونیم اون روز سالگردِ فوتمونه
ما ی روز لباسی که آخرین نفسمونو توش میکشیم با ذوق میخریمش
کاش کمی مهربونتر باشیم
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊