eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 😇 ( اول چاه را بکن بعد منارش را بدزد ) در زمانهای قدیم دو روستای کوچک با فاصله ای بسیار کم از هم قرار داشتند . یکی این طرف رودخانه و روستای دیگر آن طرف رودخانه بود . اسم یکی و اسم دیگری نام داشت . در پایین رود مردمی و زندگی می کردند و مردم روستایی بالا رود کمی وضع مالی شان بهتر بود . مهم تر این که در روستای بالا رود یک هم وجود داشت . این در اصل کوره آجر پزی بود و مردم پایین رود خیلی دوست داشتند خانه هایشان آجری شود نه خشت و گلی . همیشه مردم این روستاها روستای بالا رود را می خوردند تا این که یک روز تصمیم گرفتند . در یک شب تاریک روستای بالا رود را بدزدند . شبی تاریک چهل جوان قوی همراه با طنابهای محکم به راه افتادند . از قضا پیر مردی در کوره آجر پزی کار می کرد . صدای آنها را شنید در دلش به نادانی آنها خندید و گفت : را که نمی شود از جا کند . مردان قوی و زورمند طنابها را به دور منار بستند و شروع به کشیدن آن کردند . عرق از سر و رویشان می ریخت و هر چه تلاش می کردند کمتر به نتیجه می رسیدند . پیر مرد دلش به حال مردم ساده دل سوخت سرفه ای کرد یکی با عجله به طرف او رفت تا دهانش را ببندد . اما پیرمرد گفت : من هم خسته شده ام دوست دارم با این منار به روستای شما بیایم اما این منار نصفش زیر زمینی است . شما که می خواهید را بدزدید فکر پنهان کردن آن را هم کرده اید یا نه ؟ یکی گفت : چه فکری باید می کردیم . پیر مرد گفت : اول باید یک چاهی با عمق دو برابر می کندید و بعد به فکر دزدیدن می افتادید چون باید منار را پنهان کنید تا آبها از بیفتد . مردم پایین رود گفتند : پیرمرد راست می گوید ما باید اول خیلی عمیقی بکنیم و بعد برای دزدی بیاییم . پایین رودی ها برگشتند اما نشان به ‌آن نشان که هرگز نتوانستند چاهی را که برای دزدیدن منار لازم بود بکنند . از آن به بعد به کسی که مقدمات یک کار بزرگ را فراهم نکرده باشد می گویند : اول را بکن ، بعد منارش را بدزد . 🙈 @cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (با طناب کسی تو چاه رفتن) شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری در چاه داخل پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی است امشب رختخواب را در روی در پهن کن، که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با او در نروی. بدین ترتیب به دام افتاد. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (با طناب کسی تو چاه رفتن) شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به ، به همسرش گفت مقداری در داخل پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون خیلی است امشب را در روی در پهن کن، که در پی یافتن به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای صاحب خانه، من با شوهرت به رفتم، اما تو مواظب باش با او در چاه نروی. بدین ترتیب به دام افتاد. 🙈@cartoon_ghadimy🙊