1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این #آهنگ مستقیم من رو میبره به یه #شب تابستونیِ پرستاره...
همون خونه #حیاط دار نقلیمون. وقتی که فقط پنج سالم بود. #مامان تو ایوون به اصرار ما بچه ها برامون تشک انداخته بود.
بابا یه #رادیو داشت که شبا باهاش به #قصه های شب بخیر #کوچولو گوش میکردیم.
یادمه #داستان که شروع شد، به آسمون نگاه کردم و سعی کردم #داستان رو #تصویر سازی کنم،
کم کم چشمم #گرم شد و رو #تشک چرخیدم و خنکی #تشک یه جون به جونام اضافه کرد.
مامان که فکر کرد خوابمون برده، #رادیو رو برداشت و رفت تو خونه اما من هنوز صدای #رادیو رو میشنیدم که میگفت: #شب بر همه خوش تا #صبح #فردا 🌙
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
یه جا بود توی خونه ی پدری ، می گفتیم "ته طاقی" ، یه #شکاف بدون در که #لحاف تشکها رو توش می چیدند.
یه #طاقچه یه متر قد، یه تخت! جلوشو یه #پرده گل مگلی می زدند تا خونه خوشکل بشه!
بهمون گفته بودند که وقتایی که #زلزله میاد، بدو بدو نرین سمت #حیاط؛ برین ته طاقی #پناه بگیرین. امن امنه ! ...همیشه اون گوشه #اتاق رو بیشتر دوست داشتم. حس خوبی بهم میداد. #گرم و #نرم.
حتی توی بازی همیشه اونجا قایم می شدم. یا وقتی دعوام میشد اونجا پناهم بود.
فک کنم مزه #آغوش اونجوریه.
میخواستم بگم تو همون "ته طاقی" خونه ی منی ؛ #پناه، امن، #گرم و خاص❤️
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مادربزرگ میگفت #چای را باید توی #قوری چینی دم گذاشت، #قوری چینی #عطر #بهارنارنج را یکطور دیگری در میآورد. عطر #زعفران را،بوی #گل_محمدی، #هل را ، #دارچین را.راست می گفت #چای دم کردم یک #هل کوچک انداختم توی #قوری. حالا یک بوی خوبی پیچیده توی همه #خانه، توی تمام وجودم. به #دانه کوچک #هل توی #قوری نگاه میکنم و با خودم فکر می کنم این #دانه به این کوچکی چه کارستانی کرده امروز. #صبح امروزم را #گرم کرده انگار...بعضی وقتها لازم است با همین چیزهای #کوچک زندگی را #گرم کنیم ، خوش #رنگ کنیم ، خوش بو کنیم...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
قدیم ترها که #سرما #سرما بود و #باران می زدو #برف می زد و هوا این طور مه سرب نبود، ما بودیم و یک #کُرسیِ #گرم در خانه عزیز و یک دیگ #آش گرم.دور تا دور مینشستیم و میگفتیم و می خندیدیم.بزرگترها #غیبت میکردند.ولی خدا وکیلی بی صفتی نمیکردند.
قدیم تر ها دور آن #کُرسیِ، زیر لحاف چهل تیکه که هر تکه اش #قصه ای داشت و فقط عزیز بلد هر #قصه اش بود.
کوچیکترها بازی هایی میکردند که هنوز در خاطر مان مانده.بیرونِ #کرسی سرمای سخت بودو زیر کرسیآن امنیتی به تو برمی گشت که سال هاست دریغ شده.
شمارا نمیدانم اما من هربار #کرسی میبینم احساس امنیت می کنم.کرسی به نوعی #معکب زندگی بود،بگذار حالا فراتر بروم:هربار #کرسی می بینم حس میکنم آدم هنوز زنده است.
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مامان میگفت آن زمان ها که تو بچه بودی #دورهمی ها رونق داشت، دلها گرم و آدمها باهم #مهربان بودند؛در این زمانه همه از هم دور شدند.
دیگر دلها #گرم نیست و دورهمیهای آخر #هفته به راه نیست،کاش بیشتر حواسمان به همین دورهمیهای کوچک باشد و ای کاش بیشتر قدر همدیگر را بدانیم!
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
این روزها چقدر دور از همیم
تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبی ست که با تداعیِ شان ، #لبخند می زنیم ، کمی دلمان به بودنمان #گرم می شود ، یک "یادش بخیرِ ناگزیر" ، نثارِ #حسرت هایمان می کنیم و به روالِ عادیِ زندگیِ مان بر می گردیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
تصور کن؛
عصر یک روز #گرم تابستانی
گوشه ی دنج حیاط زیر درخت نشسته ای، هیچ صدایی غیر از وزش باد لا به لای شاخه های #بید و صدای وسوسه انگيزی که فواره ی حوض وسط #حیاط دارد، در گوش ات طنین انداز نمی شود...
چشم هایت را که می بندی، باد دست نوازشش را از لا به لای شاخه ها در زلف های پیچ در پیچ تو فرو می کند و حس خوشایند نوازشی #عاشقانه دلت را آرام می کند و تو در دنج ترین گوشه ی #جهان #آرام به #خواب می روی...🌱
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊