دلم هوای عصرونه های پنجشنبه جمعه های #قدیم رو کرده..
همون عصرونه هایی که همه جمع بودن، کوچیک و بزرگ.
مامان بزرگ بود،👵
#بابا بزرگ بود👨🦳
خنده بود.. 😉
دلم هوس اون #چایی زعفرونی #مامان بزرگ رو کرده که مثلش دیگه هیچ کجا پیدا نمیشه..
همون پنجشنبه جمعه ای که تا نصفه #شب صدای خنده توی خونه بلند میشد و شادی بود و شادی.💃
دلت نمیومد بری خـونه و فرداش بری مدرسه..
همون #پنجشنبه #جمعه ای که کتاباتم از خودت آویزون میکردی تا مشقاتو پسرعمو دخترعموهات بنویسن و خودت پاتو دراز کنی نگاشون کنی..
دلم هوای اون روزا رو کرده
همون روزهایی که دیگه هیچوقت برنمیگردن..
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
یادش بخیر بچه که بودیم هر وقت #مامان یا #مامانبزرگ مشغول #خیاطی بود
یکی از آرزوهامون این بود که دستهی این چرخ خیاطیها رو بگیریم
و چند دوری هم ما بچرخونیم....
چقدر این روزا دلتنگ #خاطرات و آرزوهایِ #کودکی هستیم...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این #آهنگ مستقیم من رو میبره به یه #شب تابستونیِ پرستاره...
همون خونه #حیاط دار نقلیمون. وقتی که فقط پنج سالم بود. #مامان تو ایوون به اصرار ما بچه ها برامون تشک انداخته بود.
بابا یه #رادیو داشت که شبا باهاش به #قصه های شب بخیر #کوچولو گوش میکردیم.
یادمه #داستان که شروع شد، به آسمون نگاه کردم و سعی کردم #داستان رو #تصویر سازی کنم،
کم کم چشمم #گرم شد و رو #تشک چرخیدم و خنکی #تشک یه جون به جونام اضافه کرد.
مامان که فکر کرد خوابمون برده، #رادیو رو برداشت و رفت تو خونه اما من هنوز صدای #رادیو رو میشنیدم که میگفت: #شب بر همه خوش تا #صبح #فردا 🌙
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من میگم مزه #بهشت میده، هر غذایی که #مامان درست کنه😋
خدا #عطر خوب غذاهای مامانو از هیچ خونه ای کم نکنه🥙
بگو آمین ..🙏
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
چشماتو ببند و تصور کن، از مدرسه خسته و #گرسنه تو راه خونهای، تو کوچه بوی #کتلت پیچیده، خدا خدا میکنی این بو از خونه خودتون باشه.
میرسی خونه و بله! مامان لبخند میزنه و میگه تا دست و روتو بشوری غذا آماده میشه. طاقت نمیاری و میری کنار گاز شاید یه تیکه #کتلت کوچیک نصیبت بشه. #مامان صبورانه #کتلت ها رو با دستش شکل میده. با خودت فکر میکنی شاید هیچوقت نتونی #کتلت درست کنی چون امکان نداره بتونی تا این حد دستت رو به #روغن داغ نزدیک کنی. اون تیکه کوچیکه که مخصوص خودته رو از #مامان میگیری و میگی: راستی #مامان خانوممون گفت از #شنبه به جای مداد با خودکار مشقاتونو بنویسین…
یه جمله بنویس معلوم بشه مال اون دورانی...☘️
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
تصور میکنم بیست سال پیشه. یه روز که از #مدرسه میرسم خونه بوی غذای #مامان میخوره بهم #گرسنه بودم #گرسنه تر میشم.
مامان #سفره رو پهن کرده. #بشقاب #ملامین گذاشته. تو #سبد کوچیک #سبزی گذاشته
میام نزدیک سفره. #ماکارونی رو تو دیس #ملامین کشیده. چشمم میفته به #ته_دیگ #برشته. من دیگه توان ایستادن ندارم 🤩
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
چشماتو ببند و تصور کن، از #مدرسه خسته و گرسنه تو راه خونهای، تو کوچه بوی #کتلت پیچیده، خدا خدا میکنی این بو از خونه خودتون باشه.
میرسی خونه و بله! مامان لبخند میزنه و میگه تا دست و روتو بشوری #غذا آماده میشه. طاقت نمیاری و میری کنار گاز شاید یه تیکه #کتلت کوچیک نصیبت بشه. #مامان صبورانه #کتلت ها رو با دستش شکل میده. با خودت فکر میکنی شاید هیچوقت نتونی #کتلت درست کنی چون امکان نداره بتونی تا این حد دستت رو به #روغن داغ نزدیک کنی. اون تیکه کوچیکه که مخصوص خودته رو از مامان میگیری و میگی: راستی مامان خانوممون گفت از #شنبه به جای #مداد با #خودکار مشقاتونو بنویسین…
یه جمله بنویس معلوم بشه مال اون دورانی...☘️
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
شما یادتون نمیاد، دوران ما #مامان هامون یه جفت از این #دمپایی ها داشتن، وقتی پرت میکردن سمتت انگار #نیسان با بارش کوبیده بهت 🫠😂😂
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مامان میگفت آن زمان ها که تو بچه بودی #دورهمی ها رونق داشت، دلها گرم و آدمها باهم #مهربان بودند؛در این زمانه همه از هم دور شدند.
دیگر دلها #گرم نیست و دورهمیهای آخر #هفته به راه نیست،کاش بیشتر حواسمان به همین دورهمیهای کوچک باشد و ای کاش بیشتر قدر همدیگر را بدانیم!
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادش بخیر
لذت اون وقتی رو که از #مدرسه برمیگشتیم خونه و به #مامان میگفتیم #ناهار چی داریم و...
وصف نشدنیه 🥺
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
540.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد بفرست برای دهه ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ و هر کی که باهاش #خاطره داره 🥲
عصر یک روز تابستون گرم
خونه تو #سکوت
و #پنکه ای که با تمام قدرت میچرخه و باد میزنه و سکوت خونه رو میشکنه
هر کی یه چادر یا ملافه کشیده روش مشغول چرت بعد از ناهار
من بیدارم اما به رسم چرت های بعد از ظهر #تابستان دراز کشیدم و تمام حواسم به شمارش اعداد تا رسیدن باد #پنکه به من هست
#مامان بیدار شده
در حالی که از #گرما گلایه میکنه
در #یخچال ارج رو باز میکنه
بوی #خربزه میاد، #مامان داره قاچ میکنه
و زیر لب یکی یکیمون رو صدا میکنه و یادآوری میکنه برای چه کاری باید بیدار بشیم و تا شب چه کاری قراره انجام بدیم…
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
تصور میکنم چهل شایدم سی سال پیشه. یه روز که از #مدرسه میرسم خونه بوی غذای #مامان میخوره بهم گرسنه بودم گرسنه تر میشم.
مامان #سفره رو پهن کرده. بشقاب ملامین گذاشته. تو سبد کوچیک #سبزی گذاشته
میام نزدیک سفره. #ماکارونی رو تو دیس #ملامین کشیده. چشمم میفته به ته دیگ برشته. من دیگه توان ایستادن ندارم 🤩
🙈@cartoon_ghadimy🙊