یادش بخیر سفرههای افطاری که در #خانه #مادربزرگ پهن میشد. کاسههای #چینی گل قرمز با #آش و #پیازداغ که با #کشک غلیظی تزیین شدهبود. #نان #کنجدی و #پنیر و #سبزی و #گردو و #زولبیا و #بامیه، دل #آدم را میبرد. #هوش را از سر میپراند. لحظه شماری تا #اذان، چقدر برایمان سخت میگذشت. سخت اما #شیرین.
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
تصور میکنم بیست سال پیشه. یه روز که از #مدرسه میرسم خونه بوی غذای #مامان میخوره بهم #گرسنه بودم #گرسنه تر میشم.
مامان #سفره رو پهن کرده. #بشقاب #ملامین گذاشته. تو #سبد کوچیک #سبزی گذاشته
میام نزدیک سفره. #ماکارونی رو تو دیس #ملامین کشیده. چشمم میفته به #ته_دیگ #برشته. من دیگه توان ایستادن ندارم 🤩
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم ميخواد به كودكي برگردم ؛
همان زماني كه دست در دستان #مادربزرگ به كوچه هاي باريك و شلوغ قدم ميگذاشتيم ، در راه با شهلا خانوم كه در حياط با #همسايه ها ي ديگر #سبزي پاك ميكرد احوال پرسي ميكرديم ، به بقالي سر كوچه ميرسيديم و از اكبر آقا خريد ميكرديم #چادر #مادربزرگ را ميكشيدم كه براي من هم #بستني بخر و بعد مسير بقالي تا خانه را لي لي كنان طي ميكردم ...
دور از هياهوي #جهان ؛ دلم يك #كودكي ميخواهد ...
#نوستالژی
🙈 @cartoon_ghadimy🙊