قدیم ترها که #سرما #سرما بود و #باران می زدو #برف می زد و هوا این طور مه سرب نبود، ما بودیم و یک #کُرسیِ #گرم در خانه عزیز و یک دیگ #آش گرم.دور تا دور مینشستیم و میگفتیم و می خندیدیم.بزرگترها #غیبت میکردند.ولی خدا وکیلی بی صفتی نمیکردند.
قدیم تر ها دور آن #کُرسیِ، زیر لحاف چهل تیکه که هر تکه اش #قصه ای داشت و فقط عزیز بلد هر #قصه اش بود.
کوچیکترها بازی هایی میکردند که هنوز در خاطر مان مانده.بیرونِ #کرسی سرمای سخت بودو زیر کرسیآن امنیتی به تو برمی گشت که سال هاست دریغ شده.
شمارا نمیدانم اما من هربار #کرسی میبینم احساس امنیت می کنم.کرسی به نوعی #معکب زندگی بود،بگذار حالا فراتر بروم:هربار #کرسی می بینم حس میکنم آدم هنوز زنده است.
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊