#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید)
این #ضربالمثل در مورد افرادی به کار میرود که قدر هر چیزی را که دارند ندانسته، و هنگامی که ان را از دست بدهند و یا در #خطر از دست دادنش قرار بگیرند، آنگاه متوجه ارزش آن دارایی میشوند. حال این دارایی ثروت باشد یا دوستان و نزدیکان ارزشمند و یا #سلامتی و #آرامش و ......تفاوتی نمیکند و نیز فرقی ندارد که مقدار آن چه میزان باشد.
ریشه ضربالمثل در این حکایت "سعدی" میباشد:
پادشاهی با غلامی عجمی در #کشتی نشست و غلام، دیگر #دریا را ندیده بود و محنت #کشتی نیازموده. گریه و زاری درنهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا #غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش #کشتی آوردند. به دو دست در سکان #کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین: "قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید".
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را، دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پُرس که اعراف #بهشت است
فرق است میان آن که یارش در بر
تا آن که دو #چشم انتظارش بر در
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!)
خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند....
نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند.
شتر چون متوجه #خطر گرديد رو به خر کرد و گفت :
ای #خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!"
#خر گفت : "اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سر دادن من است."
#شتر #التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد.تا مبادا بدست انسانها بیافتند.
#خر گفت: " متأسفم #دوست عزیز! من #عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک #عادت موجب مرض است و هلاکت جان!"
پس #خر بی محابا نعره های دلخراش بر میداشت.
از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه ، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای #خر میسر نبود. پس #خر را بر #شتر نشانيده و #شتر را به آب راندند.
چون #شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت :ای #شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم."
شتر گفت : خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!!
ترک #عادت هم موجب مرض و هلاکت است!"
#خر بیچاره هرچه #التماس کرد اما #شتر وقعی ننهاد.
#خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت : " چنانکه دیشب نوبت #آواز بهنگام #خر بود!!!
امروز زمان #رقص ناساز اشتر است!"
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در #آب غرق ساخت.
#شتر با خود گفت : "
رفاقت با #خر #نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد!
🙈@cartoon_ghadimy🙊