پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
از نگاه هاى زيادى بپرهيزيد؛ چرا كه تخمِ هوس مى پراكنَد و غفلت مى زايد
عدة الداعی صفحه294
(اللهم عجل لولیک الفرج)
هدایت شده از بافته.یافته.تافته
اگر نماز خوانده باشی میدانی که نماز انگار همهاش ذکر است و توجه و التفات. همهاش دیدن و نگاه کردن و تماشاست. میبینی که او میخواهد یک توصیفی از آنچه هست به تو بدهد و آن را مرور کند. انگار میداند که انسان اهل نسیان و غفلت است. آدمها اینجوری گم میشوند در خانههایشان.
پس از فوت ناگهانی پدر عزیزم در سحرگاه رمضانی در میانه گل گفتنها و گلستان شنفتنها با همسرش، مادرم که ما او را عزیز صدا میکنیم چنان غمی بر جانش نشست که گاه التفات به عالم خارج را از دست میداد و در خود گم میشد و ما نمییافتیمش. او در چند متری خانه خود را غریب مییافت و راه را از بیراهه نمیشناخت. ما آدمها مدام چنین هستیم. التفاتمان را از دست میدهیم و گم میشویم در خیالات و توهمات خود. نماز میآید به ما تذکر میدهد. بازمان میگرداند به صحنه. به فضای واقعی.
بیهوده نیست که در طول نماز دائم گفتگو شکل میگیرد.
داری در مورد خدا حرف میزنی یک هو میبینی خدا روبرویت ایستاده.
ایاک نعبد و ایاک نستعین...
اِ تو اینجا بودی! من داشتم در مورد تو صحبت میکردم. میگفتم که تشکر میکنم از مهربانیهایت که همه زندگی مرا لبریز کرده و من هر طرف را نگاه میکنم جز این نمیبینم. یک دغدغهای هم داشتم که برطرف شد وقتی فهمیدم همین مهربان قرار است حساب و کتاب ما را هم آن طرف دست بگیرد.
حالا که اینطور است، ما این طرف هم با تو ببندیم. نظرت؟!!!
ما که قرار است پیش تو بیاییم و با تو کار را تمام کنیم پس راه را هم تو نشانمان بده. حالا که صاحب آن خانهای که قرار است در آن مستقر شویم تو هستی آدرس بفرست.
مسیر کسانی که دوستشان داری نه آنهایی که دوستشان نداری. چون ما میخواهیم آنجا با تو دوست باشیم. با مالک یوم الدین رفاقت کنیم. میخواهیم ببندیم که وقتی رسیدیم بیجا و مکان نباشیم. انعمت علیهم باشیم نه مغضوب علیهم. در راه مستقیم باشیم نه گمراه و از ضالین...
همهاش التفات است. دارد تو را به همه دنیا و آخرتت و حتی جزئیاتش ملتفت میکند. هستاندیش است. زندگی میفهمد. رؤیا و توهم نمیبافد. خدا را گفت، ما را گفت، اول را گفت، آخر را گفت راه بین این دو را گفت. همسفرها و هموطنها را گفت. چه باشم چه نباشم. که باشم که نباشم. با که باشم با که نباشم. تنها نباشیم با هم باشیم. با هم برویم با هم برسیم. با هم عبادت کنیم با هم کار کنیم با هم دعا کنیم. با هم بودنهایمان و بیهم بودنهایمان را هم گفت و باز هم ادامه دارد.
بزرگترین التفات مربوط به بزرگترینهاست. به الله اکبر...
سوره قل هو الله هم که التفات به اوست. اگر به التفات رسیدی رکوع خودش میاید اما ما چون التفات نداریم رکوع ما را میبرد به سوی توجه و تذکر. بعد سجده و باز سجده.
دارد تو را از غفلت میکند و مینشاند پای سفره توجه. ببین عزیزم دور و بر تو چه چیزهایی هست؟!
اشیاء و گیاهان و حیوانات و فرشتگان و آدمها را که گفتم. خودم را هم گفتم. پیامبران و امامان و اولیاء و اوصیاء و شهداء و مؤمنین را هم گفتم. شیاطین جن و انس را هم که گفتم. آدمهای حواسپرت را هم نشانت دادم.
خوب صحنه را دیدی؟!
شهادت بده...
شهادت بده که من به تو التفات کردم و التفات دادم. توجه کردم و توجه دادم. بگو:
اشهد ان لا إله إلا الله و أشهد أن محمد رسول الله
حالا سلام بده...
انگار نمیدانی در چه مجلسی نشستهای. خیال میکردی فقط من و تو هستیم؟! نه.
فکر کردی فقط جمع شما جمع است؟! فقط شما دارید جماعت میخوانید؟! ما هم داریم با جماعت از شما استقبال میکنیم.
جمع ما هم جمع است. تو نابینایی اما من میگویم چه کسانی حاضرند.
به رسول الله سلام بده... او اینجاست
به مؤمنین سلام بده آنها اینجا هستند. بله به خودتان. شما هم در جمع ما هستید.
به بندگان صالح من هم سلام بده آنها هم اینجا هستند. از چهارده معصوم گرفته تا تمام پبامبران و جانشینان و فدائیان و پیروانشان.
به فرشتهها هم سلام بده آنها هم در جمع ما هستند...
خوب حالا با این سلامها و درودها، دوستیها و رفاقتها تازه شد.
فکر میکنم به اندازه کافی ملتفت و متوجه و متذکر و واقعبین و هشیار شدهای از خیالات و اوهام و رؤیاها و ارزوها فاصله گرفتهای. گذشته و حال و آیندهات را یک لقمه کردم شد یک وعده نماز.
برو به زندگیت برس. زیاد دور نروی. باید چند ساعت دیگر برگردی...
#خودشناسی
#خداشناسی
#شکراندیشی
امیرالمومنین حضرت علی علیهالسلام:
خداشناسترين مردم، پر درخواست ترين آنان از خداست.
غررالحكم، ح۳۲۶۰
(اللهم عجل لولیک الفرج)
هدایت شده از بافته.یافته.تافته
✍ سیر و پر...
یادش بخیر مسابقه میگذاشتیم که کی بیشتر بخورد. واقعا بحث سیر شدن نبود، دغدغه پر شدن بود که نکند شکست بخوریم. آدم باید گنجایش داشته باشد تا همه را ببرد. سیر و پر میخوردیم و بعد به مادر میگفتیم چیزی مانده؟!
میفرمودند: بله صبر کنید بروم وضو بگیرم و بیایم مرا بخورید.
پدر یواشکی زیر چشمی نگاهش را بلند میکرد و انگار حرفی میزد بدون کلام و مادر میشنید بدون صوت و در سکوت...
بعد آن نگاه سنگین میچرخید دور سفره و سوت پایان مسابقه بود همین نگاه. پدر از ترکیدن ما میترسید در هر وعده. شکمهای گرد و لپهای گل انداخته!. چه خبر است؟!
سفره من قصه داشت. تک تک گلهایش. تک تک چین و تاب طرحهایش. سفره نبود باغ بود، بوستان بود، جنگل و کوه و دریا و آسمان بود. همه چیز در نگاه خالص و صادق من حضور داشت و هیچ چیز تصویر نبود. افسانهای بود که زنده شده و با من همسفره است. بشقابهایی که دو گاو قهوهای و کرمی داشتند میچریدند و خانمی که داشت در مزرعه کار میکرد وکلبهای که و چشمهای که و درختی که و آسمانی که و......
خوب این غذا و این خوردن چرا خوشمزه نباشد وقتی هر لقمهات طعم پدر دارد و طعم مادر و طعم خواهر و طعم برادر و طعم یک جهان همسفرگی...
الآن چه؟!!!!
در سفرههای من چه میگذرد. تلویزیون روشن است. گوشی کنار دستم. ذهنم دنبال خاطرات روز و مخاطرات فردا. غذا را میخورم تا شاید درد زخم معده را کمی آرام کند و آب میخورم تا آتش آشوبش را کمی فرو نشاند. یک نفس آن وسط هم شاید بکشم و شاید نکشم. انگار خوردن وقت تلف کردن است و انگار نه انگار که همه روز دویدهام که لقمه نانی به کف آرم و به غفلت نخورم. من التفات را از دست دادهام دیگر تمرکز ندارم. انگار حضور ندارم. غایبم. گم شدهام. بزرگ شدن این بود؟! من چرا راضی نیستم؟!!!
چرا در کودکی آرزو میکردم بزرگ شوم!!!!؟
عجیب نیست!!!!!؟
یک روز رفتیم دکتر دارویی داد که طعم دهان ما را تلخ کرد. بگذار راحت بگویم. زهرمار کرد. هر چیزی میخوردم، حتی آب، بو و مزه و طعم زباله میداد. از سر گرسنگی میخوردم. مثل همان اتفاقی که میگویند بسیار شدیدترش قرار است سر جهنمیها بیافتد. آنهایی که زندگی را به کام بقیه زهرمار کردند.
آنجا فهمیدم که همیشه قصه غذا دو طرف دارد. مزه غذا یک سوی ماجراست. سوی دیگرش دهان ماست. اگر دهان من طعم زهرمار گرفته باشد مهم نیست چه بخوری. همان طعم را خواهد داد.
دارم شکراندیشی را تمرین میکنم. شاید بعد از این بیشتر از غذا لذت ببرم و خاطرات کودکیام زنده شود بدون اینکه آرزو کنم کودک باشم. بزرگیهایم را میخواهم به کودکیهایم بیافزایم و بیشتر لذت ببرم.
#خودشناسی
#طعم_زندگی
#شکراندیشی
هدایت شده از متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
چرا مهدی جمشیدی مناظره میکند؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸سوالی که این روزها در میان طیفی از عناصر و دغدغهمندان عرصه تبیین و برخی از مخاطبان این حوزه بوجود آمده، آن است که چرا مهدی جمشیدی با اینکه میداند شبکه تیزرسازان و تقطیعکاران به شدت منتظر سوءاستفاده و دروغسازی هستند، حاضر به مناظره میشود؟
🔸آیا مهدی جمشیدی خط و ربط «کافهخبر» را نمیداند که دعوت آن را میپذیرد؟ آیا او طرف مقابلش را نمیشناسد؟ آیا نمیداند که مجری و طرف دیگر مناظره همدست هستند و او باید با هر دو نفر مقابله کند؟ آیا نمیداند که سوالات جهتدار تنظیم شده است؟ آیا نمیداند که آنها بیاخلاقی کرده و عنوان مناظره را از «امکان اجتماعی الزام حجاب» به «مواجهه جمهوری اسلامی با حجاب اجباری» تغییر میدهند؟
🔸مهدی جمشیدی همه اینها را میدانست و پیشبینی هم کرده بود. میدانست با این بیاخلاقیها و خلف وعدهها، او را ترور شخصیت خواهند کرد. میدانست هژمونی رسانهای جریان معارض، از او تصویری خشن، بیمنطق و سرکوبخواه، میسازد. میدانست حتی برخی عناصر جبهه تبیین درگیر قضاوت بر مبنای همین تیزرها خواهند شد و غیرمنصفانه بر او میتازند. حتی میدانست کسانی از همین جبهه، فرصت را غنیمت شمرده و به تسویه حساب شخصی خواهند پرداخت.
🔸اما برای مهدی جمشیدی که تربیت یافته مکتب امام و رهبری و فراگیرنده آموزهای آنان و اندیشههای متفکرین بزرگ انقلاب اسلامی است، منیت و خودخواهی و خودخوانی، قربانی حقیقت و راستی و رکگویی است. در زبان و بیان او، چشمه جاری گفتار انقلابی، جوشان است. صلابت این گفتار، پرده از چهره مذبذبین و مرددین میاندازد. او خود هیچگاه در نوشیدن و نوشاندن این چشمه جاری مردد نیست.
🔸او مطمئن است که منطق اندیشه اسلام ناب، بر هر توطئه، تخریب و حمله فائق میآید. رضایتمندان و خشنودان از این گفتار، جای پایی در این رسانه یکطرفه ندارند. او میداند چه دلهای صاف و زلالی را در این مردم خداجو، خشنود ساخته. برای او مثل روز روشن است، تخریب و ترور شخصیتش، بزرگترین امکان واقعی رشد را به ارمغان میآورد. رفتار او تصنعی و نمایشی نیست. التفات جمشیدی به پدیدهها و تحلیل موضوعات، خودمدارانه نیست.
🔸او به گوهری دست یافته که در انبساط کلامی و فکریاش منعکس شده است. منطق او در طول مناظره معرف همین گوهر وجودی است. نه عصبانی میشود، نه از موضع حقش کوتاه میآید. همین منطق است که عبدالکریمی را بارها خلع سلاح کرده و با خود همراه میکند. همان قسمتهایی که تیزرسازان پنهان کردهاند. جمشیدی میداند حرف انقلاب کلیترین، عمومیترین، جامعترین و مردمیترین گفتار این کشور است.
🔸جمشیدی میداند که تنها نیست، او میداند آنها که حامی و هوادار گفتار انقلاب هستند، اهل حرف نیستند، اهل عملند. دفاع از ارزشهای انقلاب و دستاوردهای نظام که جمشیدی خود را وقف آن کرده است، را به جان و دل میخرند و برایش آرزوی موفقیت و دعای خیر خواهند کرد. جمشیدی هم هوای آگاهی انقلابی مردم را دارد و از این زخم ِزبانها و تنهاییهای رسانهای دلگیر نمیشود. هر چند میدان سختی است اما با ترور شخصیت جمشیدی، نه او ناامید میشود و نه دیگر عناصر این جبهه.
@jafaraliyan
برای آدمهای سر به زیر، زمین پررنگ است. آدمهای سر به هوا اما همینطور زمین را لگد میکنند و میگذرند و اصلا متوجه نیستند که یک موجود زنده زیر پایشان دارد درد میکشد. لذا میبینی که آدم سر به زیر حتی برای اینکه چجور و کجا و چقدر و با چه و چرا راه برود، حرف دارد؛ اما آدم حواسپرتِ بیمسئله زمین را مصرف میکند. شاید به نظر برسد برای اولی زمین تنگ است و دومی شادتر است؛ اما تجربه من میگوید بر خلاف ظاهرش آدمهای سر به هوا سهمی از آسمان ندارند و در زمین هم بیشتر گم میشوند تا راه بروند. یعنی غالبا گمراهند. اما آدمهای سر به زیر چطور؟!
آنها تنگنای زمین را میبینند و پرواز میشود مسئلهشان تا آن را نیازارند و اهلش را...
این احساس نیاز بودن در آسمان و اقدام برای یافتن و داشتن و بودنش، تنها برای سر به زیرهاست. سر به هواها در آرزوی آسمان قدم میزنند. فقط آرزویش...
رؤیا میبافند. بال نمیزنند. نگاهشان را میفرستند و تماشایش میکنند. همین.
#خودسازی
#خودشناسی
#آسماناندیشی
هدایت شده از کوتاه و گویا
بسم الله الرحمن الرحیم
آخر پاییز
۱_ دی ماه سال ۹۹ بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مردم تبریز اعلام کردند که ورود واکسن امریکایی کرونا(فایزر) به ایران ممنوع است.
۲_ بلافاصله معارضین و معاندین و دنباله های آنها شروع به جوسازی کردند که واکسن را سیاسی نکنید . مردم در حال مردن هستند چرا واکسن را وارد نمی کنید و هشتک #واکسن بخرید و...تا می توانستند علیه این موضوع سخن گفتند و نوشتند
۳_ حالا (بعد از سه سال) چند روز پیش خبرگزاری امریکایی رویترز خبری منتشر کرد و البته خیلی زود آن را از صفحه خود پاک کرد. مضمون خبر این بود که واکسن امریکایی ضد کرونای فایزر کمتر از یک درصد اثربخشی داشته و در ۹۵ درصد از تزریق کنندگان عوارض منفی هم داشته است.
رئیس کمپانی فایزر هم چندی قبل اعلام کردکه بخاطر اطمینان بیشتر، به کارکنان فایزر واکسن فایزر تزریق نکردیم و واکسن دیگری برای آنها وارد کردیم
۴_ ضرب المثل معروفی هست که "جوجه ها را آخر پاییز می شمارند"
پاییز بخصوص اواخر آن فصل سختی برای جوجه هاست، جوجه ها در بهار رشد می کنند و سرحال این فصل را پشت سر می گذارند، اما در فصل پاییز تعدادی از آنها به دلایل مختلف می میرند و به همین خاطر می گویند:
جوجه ها را آخر پاییز می شمارند
۵_ به هر حال ماجرای ممنوعیت واردات واکسن امریکایی و دلایل فرمان رهبری همچون سایر مقاطع حساس ، هوشمندی و درایت رهبری عزیز ملت را ثابت نمود و باید برای داشتن چنین مقتدایی، همواره شکرگزار باشیم
https://eitaa.com/kootahgooya
هدایت شده از احادیث ناب
در منابع حدیثی و تاریخی و به صورت پراکنده، نقلهای مختلفی درباره بیحرمتی به حضرت فاطمه(س) آمده است. در یکی از این نقلها چنین آمده است:
«عَنِ الْمُعَلَّى عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا أُخْرِج بِعَلِیٍّ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ وَاضِعَةً قَمِیصَ رَسُولِ الله عَلَى رَأْسِهَا آخِذَةً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا فَقَالَتْ مَا لِی وَ مَا لَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ تُرِیدُ أَنْ تُؤْتِمَ ابْنَیَّ وَ تُرْمِلَنِی مِنْ زَوْجِی وَ اللهِ لَوْ لَا أَنْ تَکُونَ سَیِّئَةٌ لَنَشَرْتُ شَعْرِی وَ لَصَرَخْتُ إِلَى رَبِّی فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مَا تُرِیدُ إِلَى هَذَا ثُمَّ أَخَذَتْ بِیَدِهِ فَانْطَلَقَتْ بِهِ»
ابوهاشم میگوید: هنگامى که على(ع) را از خانه بیرون بردند، فاطمه(س) نیز پیراهن پیامبر خدا(ص) را روى سرش گذاشت و دست حسنین(ع) را گرفت و به دنبال آنحضرت بیرون آمد و خطاب به ابوبکر فرمود: «مرا با تو چکار؟! میخواهى بچههایم را یتیم کنى و مرا بیشوهر؟ به خدا سوگند! اگر گناه نبود، مویم را پریشان کرده و به درگاه پروردگارم فریاد میزدم». مردى از میان آن جمعیت -خطاب به ابوبکر یا عمر گفت: از این کار چه منظورى دارى؟ [میخواهى عذاب بر این امّت نازل کنى؟] سپس فاطمه(س) دست على(ع) را گرفت و از مسجد بیرونش آورد.
از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود:
وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا مَاتُوا طُرّاً؛
بخدا قسم اگر زهرا سلام اللَّه عليها موى خود را پريشان كرده بود همه مردم يك جا مرده بودند.
📚 الکافی، ج ۸، ص ۲۳۷
@ahadithenabe
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
کشف حجاب،عامل استعمار
برشی از کتاب #ناگفتههای_صورتی
🔹 ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی
_______________
حتما عضو شوید👇
🔸 اگر ویراستی را نصب دارید
🔸 اگر ویراستی را نصب ندارید
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
صدای مردم
هر چه در جمع خفتگان بیداری نامتعارف است، در جمع بیداردلان مردهدلی وصله ناجور است. شاید برای هر کسی اتفاق افتاده باشد شبهایی که خوابش نمیبرد و ناچار است همچون سایرین بیحرکت، بدون کلام، در سکون و سکوت سر کند. اما همین که روز شد و همه بیدار شدند، همین آدم اگر حرکت نکند و سخن نگوید مورد شماتت خواهد بود.
مشکل امثال مهدی جمشیدی آن است که تکصداست. تنهاست. بسیاری بیدارند و احساس میکنند باید مراعات خفتگان را بکنند تا مورد آزار و اذیت قرار نگیرند. در سکون و سکوت، خود را به خواب زدهاند. اما فراموش کردهاند که آن عادت شب بود و نه روز. کسانی که در روز میخوابند خلاف قاعدهاند هر چند بسیار باشند. زیست شبانه، مردمان بسیاری را از زندگی روزانه محروم کرده تا دچار زندگی وارونه گردند.
برخی از ما به افق غرب میخوابند و بیدار میشوند. آنان که سرزمین غرب را سرّ زمین گرفتهاند و از آنجا آغاز و پایان هر چیز را بنا نهادهاند، همه جا را غرب میفهمند. به زعم آنان همه امکانهای زنده ماندن در غرب تلنبار شده. آنجا ذخیرهگاه زندگی است و هر کس خود را از دامن غرب کنار کشد از زندگی ساقط خواهد شد. شاید باورش سخت باشد اما این باور غربباوران است.
آنان هنوز باور نکردهاند که آفتاب لااقل این بار از شرق برآمده و بر جان و جهان روشنی افکنده است. نمیتوانند بپذیرند که مسئله از اینجا طرح میشود و در اینجا به دنبال پاسخ میگردد و حاصل آن را به غرب صادر میکند. هنوز نمیفهمد چرا باید غرب از آن سوی دنیا پایتخت ستم خود را رها کند و روی منطقه ما خیمه بزند؛ که چه؟!!
معتقدم مهدی جمشیدیها را مثل مرغهای اذان گو سر میبرند تا کسی بیدار نشود. شرق باید سرزمین خفتگان باشد تا غرب بتواند بر آنان سلطنت کند. بیداری ما به نفع آنان نیست. نمیتوانی بخوابی و در عالم رؤیا به دنبال امکانهای زیستن باشی. باید برخیزی و تن از رخت خواب برکنی و به قد و قامت انسان اطرافت را بپایی و بیابی.
باید مهدی جمشیدیها برخیزند و اذان بگویند. با یک اذانگو شهر بیدار نخواهد شد. شهر خواب اذان را قاتل رؤیاهایش میبیند. سحرخیزان باید در شهر حرکت کنند و حال و هوای کوچههای بنبست تاریکی را عوض کنند. باید ترس و تنهایی فروبریزد و زندگی جاری شود.
آنها از مهدی جمشیدیها میترسند. آنها از چراغ میترسند. آنها از اذان میترسند. همانها که مصباح الهدی و سفینة النجاة را سربریدند مترصدند تا کسی اذان نگوید. کسی چراغ برنیاورد.
شبها را به طبیعت شب میخوابیم و روزها را به طبیعت غرب. برای جهان سوم روز وجود ندارد. همه باید عینک سیاه به چشم بزنند تا روز را باور نکنند.
جرم مهدیجمشیدیها این است که ساعت بیداری خود را روی اذان انقلاب کوک کردهاند. اذان هم که تکلیفش معلوم است با الله اکبر آغاز میشود و با لاإله إلا الله تمام میشود. سهمی برای غرب باقی نمیماند. اذانی که شب و روز صدایش بلند است برای غرب عنصر نامطلوب است. باید چنین صدایی را خفه کرد، چنین چراغی را شکست. مهدی جمشیدیها کارگران فکری غرب را رسوا میکنند. به همه نشان میدهند که اینها عملههای ذهنهای پریشان غربند و هیچ نیستند. نه دکترند و نه کارشناس. عدهای مترجم و مقلدند. طوطیهای سخنگوی آن طرف. وقتی مهدی جمشیدیها حرف میزنند معلوم میشود که دیگران تا حالا صدا از خود در میآوردند، حرف نمیزدند.
معلوم است که تحمل نمیشوند. اما به نظر من اگر همه مهدی جمشیدیها به جای ملاحظه خوابآلودگی آدمها در روز روشن اذان بگویند فضای شهر از این کرختی خارج خواهد شد. شهر که خوابگاه نیست. خواب برادر مرگ است. شهر که گورستان نیست. شهر محل زندگی است. باید بیدار شد و زندگی کرد. تا کی سرخوش به خواب دیدنهای گاه و بیگاه که در هزار جور کابوس پوشیده شده؟!
مهدی جمشیدیها صدای وجدان مردمند که خود را از زندان وسوسه ذهنهای استبدادزده رها کردهاند و صاف و ساده خود واقعیشان را حکایت میکنند.
هدایت شده از جستارهای معمولی
همیشه سیر بود. مادرم گرسنه نمیشد. هر وقت غذا تعارف میزدیم، میگفت من سیرم...
کمی زمان لازم داشت تا بفهمم مادرم مثل فرشتهها با عشق سیر میشه. عشق بچههاش، عشق هنسرش. کنار سفره مینشست. نمیخورد تا مطمئن بشه ما سیر شدیم؛ اما ما سیر نمیشدیم، پر میشدیم. او سیر بود چون ما همیشه سهم غذاش رو میخوردیم و فکر میکردیم واقعا سیره...
مهم نبود چقدر غذا درست کنه. تموم میشد. شاید ندونید اما اون زمانها یخچالها پر نبود. شاید باورش برای خیلی از امروزیها سخت باشه که غذا اندازه داشت و وقتی تموم میشد یعنی تا وعده بعدی چیزی برای خوردن نیست.
شاید اما غذا نخوردن مادرم یه دلیل دیگه هم داشت...
خستگی...
مادرم تنها زمانی فرصت استراحت داشت که ما سر سفره نشستیم و داریم میخوریم. انگار ترجیح میداد به جای خوردن کمی استراحت کنه...
به همین سادگی...
من واقعا خاطره روشنی از غذا خوردن مادرم در کودکی ندارم. خیال میکردیم آدم خاصی هست که گرسنه نمیشه.
مادرم به خاطر همه لقمههای لذیذی که جلوت میخوردم و تو امیدی نداشتی که چیزی برات بمونه من رو ببخش...
ما رو ببخش...
به خدا نمیفهمیدیم....
میترسم این زیاد شدن توهین به آقا علامت باشه برای لبریز شدن صبر خدا در مورد ناشکری ما نسبت به ایشون. لحظههایی هست که خداوند ولیّ خودش رو بیش از این زجر نمیده و غیرتش رو میکشه. ناگهان تصمیم میگیره داغش رو بگذاره رو دل مردم. خدا تعارفات ما مردم رو نداره. نه رسانه روش اثر داره و نه منافق اسیر مناسباتش میکنه. چون قدرت مطلق هست، هر وقت بخواد تصمیمش رو اجرا میکنه. هیچ ترسی هم از پیچیده شدن امتحان و ریزش مردم و اینها هم نداره. اصلا ملاحظات ما براش بیمعناست.
از حد یگذرونیم کار از کار بگذره غضبش تعلق بگیره کی میتونه منصرفش کنه. کی جرأت داره وقتی غضبناک شد حرف بزنه. جز حضرت زهرا سلام الله علیها...
من واقعا میترسم این پردهدریها اتمام حجت باشه...
امانت حکومت...
حکومت بر خلاف تصور بسیاری از ما، یک امانت بر عهده چند نفر نیست. بار بسیار سنگینی است که بر دوش تمام مردم قرار داده میشود.
حتی اگر تمام مردم زمین آن را بر دوش بکشند، سنگینی آن احساس میشود و چارهای جز این نیست که دست خدا به یاری ما بشتابد.
کمترین میزان این بار، ادای تکالیف فردی و دفع و رفع شرّ هوی نفس از خود و دیگران است. بسیاری از ما از عهده نفس خود برنمیآییم. حتی انتظار داریم دیگران فضایی را به ما اختصاص دهند تا کوتاهیهای ما و عقبه ما در مورد خودمان را جبران کند.
این در حالی است که وقتی فردی مثل من به دنبال برآوردن تقاضای نفس امارهاش میرود، سهم باری که بنا من بر دوش بکشم بر گرده سایرین تقسیم میشود.
حال در نظر بگیرید که چه اتفاقی روی زمین در حال رخ دادن است.
امام زمان و تمام پیروانش در حال تحمل باری هستند که باید تمام اهل زمین آن را میپذیرفتند. فشاری که این افلیت قدرشناس از لطف خداوند تحمل میکنند تا چه اندازه است؟! برخی گمان میکنند اختیار تنها حق است؛ در حالی که هم حق است و هم مسئولیت. مسئولیتش همین حکومت است. اگر کنار کشیدی و عده کمی زیر این بار درد کشیدند و شکنجه کشیدند، گمان نبر که در امانی. فکر نکن که از مسئولیت فرار کردهای. یک اتفاق واقعی افتاده. این بار بر دوش خوبان روزگار باقی میماند. تا جایی که به آنان مربوط است، آنچه از خیر بر این امانت نازل میشود بین بازماندگان تقسیم میشود. اما آنچه از شر به واسطه کوتاهی امثال من پدید میآید بین جمعیت تقسیم میشود. چه کسی میداند این تقسیم با چه نسبتی خواهد بود؟! آیا تقسیم ریاضی و جبری است یا تکرار و تکثیر است؟!
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
امانت حکومت... حکومت بر خلاف تصور بسیاری از ما، یک امانت بر عهده چند نفر نیست. بار بسیار سنگینی است
خداوند و پیامبران و اوصیاء و اولیاء و شهداء و مؤمنین و فرشتگان الهی از یک سو و شیاطین جن و انس از سوی دیگر شاهد اعمال و رفتار و حالات و نیات و خلقیات و اخلاق ما هستند. آیا این تماشای عمومی برای امر فردی و خصوصی است یا این چشم به راهی و همراهی راجع به امری عظیم است که همگان در آن شرکت دارند؟!
مسئله حکومت یک ثواب جماعت است و کسانی که از آن سر باز میزنند دچار یک گناه جماعتند. داستان اینگونه رقم میخورد.
البته آنان که سهم کمتری از وجود دارند حظ و بهرهشان متناسب با آن است. همچنان که مسئولیت و خطرشان کمتر است.
حال کدام رفتار فردی و پنهانی ما بیربط به امر اجتماعی است؟! به ویژه آنکه عصر ارتباطات بی هیچ پردهپوشی تمام شئون خصوصی و فردی ما را به شبکهای گسترده متصل ساخته که از آن قدرت استحصال و استخراج میشود. آیا میتوانید بگویید که به صورت منفرد و بریده از دیگران زندگی میکنید؟!
دیدهام که عدهای مؤمنین را به واسطه وظیفهشناسی و سختیها و ستمهایی که تحمل میکنند، مورد شماتت و توهین و تحقیر و آزار و اذیت قرار میدهند و به آنان طعنه میزنند که چرا در شادی فراغت آنان شرکت نمیکنند.
آری آنان که فارغ از بار مسئولیت در کنار جمعیت مشغول بازیهای خویش هستند به نظر شاد و سبکبال و رها و آسوده میرسند و مؤمنین را به خاطر اینکه بر اثر فشار و درد و رنج مضاعف به سخره میگیرند و مضحکه میکنند و با انواع امکانهای زبانی و عملی فردی و جمعی به آنان لطمه میزنند و تا میتوانند آنان را میرنجانند و گویا با این کار عقدههای پنهانی خویش را سبک میکنند و مؤمنین را با خود میسنجند و به آنان فخر میفروشند و از نعمتهایی که نصیبشان شده احساس غرور و تکبر میکنند؛ اما التفات به این معنی ندارند که حالات مؤمنان مثل کسی است که سنگ بزرگی را در سراشیبی لغزانی رو به تاریکی بر دوش میکشد و متوجه راه است و باید آن بار بزرگ را به قله برساند و به صاحبش تحویل دهد.
حال او با کسی که بدون قبول زحمت تفریح میکند و فریب فرصت کوتاه را میخورد و توان خویش را صرف بازی میکند یکی نیست.
جماعت به قله که رسید، ستیغ آفتاب که سر زد، هر که هر چه را بر دوش کشیده نقد میکنند و در سرازیری راه، مسیر را هموار میکنند و آنان که آوردهای ندارند باید از قله بر فراز صخرهای بلند که به درهای عمیق سایه انداخته فرود آیند.
آنگاه عدهای میخندند و عدهای....
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
خداوند و پیامبران و اوصیاء و اولیاء و شهداء و مؤمنین و فرشتگان الهی از یک سو و شیاطین جن و انس از سو
مردم ایران با انقلاب اسلامی خود تمام تاریخ حکومتهای حق را که بر دوش مؤمنین سنگینی میکرد به دوش کشیدند و تمام مستضعفان جهان را نیز فراخواندند تا در کنار آنان قرار گیرند. مردم بزرگ و با شکوه ایران زیر بار امانتی رفتند که اکثریت مردم جهان از آن شانه خالی کرده بودند. سنگینی این بار شکننده سختیهای فراوانی را بر این مردم تحمیل کرد. دردهای بسیار کشیدند و محرومیتهای فراوان دیدند. غمها و غصهها از هر سو به آنان هجوم آورد؛ در حالی که مورد شماتت و دشمنی دیگران بودند. هر کس از هر طرف توانست ضربهای به این مردم زد. همانطور که عادت قهرمانان است، تمام کاستیها و سستیها و نقصانها و ناراستیها زیر فشار سنگین امانت آشکار شد و مردم تلاش کردند تا میتوانند آن را جبران کنند. این در حالی بود که بسیاری به موازات ایشان به خاطر فراغتشان فخر میفروشند و آزار میرسانند. آیا کسی که بار جهانی را به دوش میکشد با دیگری یکسان است؟!
ملت ایران از تنگنای تاریخ عبور میکنند و امانت الهی را عبور میدهند و هزینه آن را پرداخت میکنند. آیا ایشان با دیگران نزد خداوند یکسانند؟!
آیا کشتگان و آسیبدیدگان ایشان با دیگر کشتگان و آسیبدیدگان عالم یکی هستند؟! ملتی که قرنها شرایط عادی را تجربه نکرده و در راه حفظ امانت الهی دائما مبارزه کرده تا حق بر زمین نیافتد و ترک نشود، با ملتهایی که جز چپاول دیگران دردسری نداشتند و تاریخ شاهد درندگیهای آنان است، در یک میزان قرار میگیرند؟! هیچ گاه چنین نیست.
به زودی اتفاق بزرگ خواهد افتاد و کسانی که در جبهه تاریک تاریخ قرار گرفتند به حال مردمانی که حق را یاری کردند غبطه خواهند خورد و در آتش حسرت خواهند سوخت.
آنان که آسمان را سر بریدند و پایکوبی کردند به زودی خواهند دانست که چه سرنوشت شومی در انتظارشان است.
این روزها زخمها بیامان و پی در پی بر تن مردمان انقلاب مینشیند. این بشارت سحر است. زمانی که باطل تمام عزم خود را صرف شفاف کردن صحنه میکند تا پردهدری به آخرین صفحات خود برسد، دو جبهه از هم جدا میشوند و آنگاه این باطل است که هیچ ندارد و برای زنده ماندن مثل مرغ نیمبسمل دست و پا میزند و همه جا را به خون ناپاکش میآلاید.
امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام):
مؤمن، آزار مردم را تحمل میکند، ولی کسی به واسطه او در رنج نمیافتد.
تصنیف غرر/ حدیث ۱۵۴۵
(اللهم عجل لولیک الفرج)
هدایت شده از دکتر محمد سجاد شیرودی🚩
🔰 حکمرانی اسلامی شبیه هیچکدام از حکومتهای رایج جهان نیست
🔺 رهبر انقلاب :
حکمرانی در منطق اسلام از بنیاد با حکمرانیهای رایج جهان متفاوت است؛ نه شبیه سلطنت است، نه شبیه ریاستجمهوریهای امروز دنیا است، نه شبیه فرماندهیها است، نه شبیه رؤسای کودتاگر است... یک چیز خاصّی است متّکی به مبانی معنوی.
سبک حکمرانی اسلامی این است: مردمی بودن، دینی بودن، اعتقادی بودن، اَشرافی نبودن، مسرف نبودن، ظالم نبودن. ۱۴۰۰/۱۲/۱۹
© دکتر محمد سجاد شیرودی ...🔻
💯📮https://eitaa.com/drshiroody
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینو بفرست برای عاشقان امارات متحده عربی
گروه پژوهشی آرتا
https://eitaa.com/joinchat/2525560832C7caee8d264
هدایت شده از ترش و شیرین یِمَلی
🛑 امام صادق عليه السلام: دوستت را از راز خود آگاه مكن، مگر بر رازى كه اگر دشمن از آن آگاه شود نتواند به تو زيانى رساند ؛ زيرا دوست نيز ممكن است روزى دشمن شود
مشكاة الأنوار 557/1886
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما و ذهن ما...
برای عبور از طبقه اول دنیا که تحت سلطنت ذهن هست به طبقه دوم زندگی که تحت کنترل قلب هست فقط به محبت نیاز داریم...
اعتقاد راسخ دارم بسیاری از ما دچار حجاب معاصرت با کسی هستیم که جهان با او زیباتر است.
اگر دو چیز نبود و دو چیز بود، او آشناترین شخصیت زمانه با قلبها میبود.
آن دو «نبود»، یکی ذهن استعمارزده و خودتحقیر ما که صدها سال روی آن کار شده و امروز حل مسئله را مشکل میسازد و دو دشمنان زبانداری که از هر سو هجوم میآورند تا این شخصیت در زمین و زمینه امروز آنگونه که هست گسترده و دیده نشود.
آن دو چیز «بود» خودآگاهی تمدنی ایرانیان و مسلمانان و مستضعفان و دوم صداقت و امانتداری منتقدان و دشمنان...
البته نمیتوان انکار کرد که موجهای عظیم در طوفانهای عظیم آفریده میشوند. نمیتوان انتظار داشت، کسی که دامنه ایران را به اقصی نقاط جهان کشانده و این سرزمین را بار دیگر در تاریخ برکشیده مورد شماتت رقیبان قرار نگیرد.
تو ماشین که نشستم گفتم ببخشید میشه ضبط رو خاموش کنی؟
گفت حاجی به خدا مجازه چیز بدی هم نمیخونه..گفتم میدونم..ولی عزادارم...!گفت شرمنده وضبط روخاموش کرد..گفت تسلیت میگم اقوام نزدیکه؟گفتم بله..مادرم از دنیا رفته...
گفت واقعا متاسفم داغ مادر خیلی بده..منم تو سن بیست وپنج سالگی مادرم رو از دست دادم.البته مادرم مریض بود وزجر میکشید..بنده خدا راحت شد..
بعد پرسید مادر شما هم مریض بودن؟
گفتم نه مجروح بود..
پرسید یعنی چی؟گفتم یه عده ارازل واوباش ریختن سرش وتا میخورد کتکش زدن...گفت جدا؟شما کاری نکردین؟
گفتم ما نبودیم وگرنه میدونستیم چیکار کنیم...
گفت خدا لعنتشون کنه یعنی انقد ضربات شدید بوده؟گفتم اره مادرم چند وقت بستری شد وبعد از دنیا رفت...
گفت حاجی ببخشید عجب ادم های پست فطرتی بودن من خودم عرق میخورم!همه کار میکنم ولی اگه پای ناموس بیادوسط رگ غیرتم نمیذاره دست از پا خطا کنم..
بغضم گرفت..گفتم کاش چند تا جوون بودن توی مدینه..نمیذاشتن به ناموس علی جسارت بشه..
سکوتم رو که دید گفت ظاهرا ناراحتتون کردم گفتم نه خواهش میکنم واقعا داغ مادر بده..
مخصوصا اگه جوون باشه..
گفت آخی جوون بوده؟گفتم آره فقط هیجده سالش بود..
گفت گرفتی مارو حاجی؟شما که خودت بیشتر از هیجده سال سنته چطور مادرتون؟!!!
حرفش رو قطع کردم وگفتم مادر شما هم هست..
این هجده ساله مادر همه ی شیعه ها،حضرت زهراس..
مکث کرد وباتعجب نگام کرد وبعد خیره شد به جاده..
گفت آها ببخشید تازه متوجه شدم..نمیدونستم اینجور احساس نزدیک بودن بین آدما به حضرت فاطمه (س)وجود داره..
راستی حاجی یه سی دی مداحی دارم البته برا محرمه ولی خب اگه دوست دارین بذارم..
جواب ندادم ..داشبورد رو باز کرد ویه سی دی گذاشت تو ضبط..نوای آشنایی بود..
یا حسین غریب مادر...
من بودم وراننده وصدای بلند سید جواد ونگاه خیسم به اطراف...
اشرف مخلوقات :
اگر مؤمنى را ساکت و کمحرف دیدید به وى نزدیک شوید که به او حکمت داده مى شود. مؤمن کمحرف و پرکار و منافق پُرحرف و کمکار.
تحفالعقول، ص۳۹۷
(اللهم عجل لولیک الفرج)
هدایت شده از مواجهات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فاطمه من عقده ی دل وانکردم
(سلیم موذن زاده اردبیلی)
هدایت شده از کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
Abdolreza Helali - Nahelatal Jesm.mp3
4.92M
ناحله الجسم یعنی
نحیف و دلشکسته میری
جوونی اما مادر پیری
بهونه ی سفر می گیری
باکیه العین یعنی
بارون غصه ها می باره
چشای مادر ما تاره
#فاطمیه
#خط_مقدم_شیعه_فاطمیه
@cafe_fekr
اگر از درون جوششی وجود نداشته باشد، لاجرم تن به مزدوری خواهد داد.
هدایت شده از مواجهات
💠 روایاتی در عظمت مقام حضرت فاطمه زهرا
حضرت صادق آل محمد علیه السلام:
«… فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر؛
هر کس به شناخت حقیقی فاطمه علیها السلام دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است .»
حضرت باقر العلوم علیه السلام:
«… ولقد کانت – علیها السلام – مفروضه الطاعه علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکه … ؛
اطاعت از فاطمه علیها السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»
حضرت صاحب الامر علیه السلام در نامه ایی که مرقوم فرموده اند:
«وفی ابنه رسول صلی الله علیه و آله لی اسوه حسنه … ؛
در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است .»
حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله:
«… ففاطمه حوراء انسیه وکلما اشتقت الی رائحه الجنه شممت رائحه ابنتی فاطمه علیها السلام؛
فاطمه علیها السلام حوریه ای است به صورت انسان که من هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه علیه السلام را می بویم .»
حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله:
«رائحه الانبیاء رائحه السفرجل ورائحه الحور العین رائحه الآس ورائحه الملائکه رائحه الورد ورائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل والآس والورد … ؛
بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیها السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است .»
.
هدایت شده از مواجهات
💠 روایات در عظمت مقام حضرت فاطمه زهرا
🍁 حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام:
«… ان الحسن والحسین سبطا هذه الامه وهما من محمد کمکان العینین من الراس واما انا فکمکان الید من البدن واما فاطمه فکمکان القلب من الجسد … ؛
حسن و حسین علیه السلام دو سبط این امت هستند، و آن دو برای محمد صلی الله علیه و آله همانند دو چشم برای سرند، و من [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند دست برای بدن هستم، و فاطمه علیه السلام [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند قلب برای بدن است .»
🍁 حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله:
«یا سلمان! ان ابنتی فاطمه ملا الله قلبها وجوارحها ایمانا ویقینا الی مشاشها تفرغت لطاعه الله … ؛
ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه علیه السلام تا استخوان هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه ای که در طاعت خدا جدیت دارد .»
🍁 حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله:
«… نور ابنتی فاطمه من نور الله وابنتی فاطمه افضل من السماوات والارض … ؛
نور دخترم فاطمه علیهاالسلام از نور خداست، و دخترم فاطمه علیه السلام برتر از آسمان ها و زمین است .»
🍁 حضرت صادق آل محمد علیه السلام:
«حرام علی روح ان تفارق جسدها حتی تری الخمسه: محمدا وعلیا وفاطمه وحسنا وحسینا بحیث تقر عینها او تسخن عینها … ؛
بر روح آدمی حرام است که از بدنش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام، و آن هم به گونه ای است که یا چشم آدمی روشن و یا تاریک و محزون می شود .»
🍁 حضرت صادق آل محمد علیه السلام:
«ان اطفال شیعتنا من المؤمنین تربیهم فاطمه علیها السلام؛
بی شک خردسالان شیعه ما از مؤمنان را فاطمه علیه السلام پرورش می دهد .»
.
در حدیث شریف کساء، هنگام معرفی اهل بیت علیهم السلام، میفرماید هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها...
این معرفه شدن حضرات به واسطه صدیقه طاهره در حالی که به حسب ظاهر آن عالیجنابان ظاهر امر اهل بیت بودند، نشان میدهد که سرّی در صدیقه طاهره مستقر است که در آسمان پیشانی حقیقت خاندان عصمت و طهارت است و آن روح واحدی که از آن حضرات شعاع میگرفتند نور صدیقه طاهره بوده است.
چه بسا امتداد شجره سیادت به واسطه نسبت داشتن با آن علیا حضرت نیز از این بابت باشد. اوست که در غیب الغیوب عالم آنچه را باید به آشکاری عالم افشانده شود صادر میفرماید. ما چه میدانیم او چیست و کیست؟!
جلسات اهل بیت بهترین فرصتها برای صید آن انوار در صورت زمینیشان است.