eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.6هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ومنم سعی میکردم با حرفام آرومش کنم واقعا نمیفهمید چرا ی
📜 🩷 . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت بکش این زن سن مادرته آهش دامنتو میگیره بدبخت .منظر دستش که پر بود از موهای کنده شده ننه احمد فوت کرد وگفت تودیگه خفه بابا بدبخت این چشم دیدن تورونداره اونوقت تو ازاین طرفداری میکنی .؟منظر درو کوبید ورفت تو .ننه احمد رو زمین نشسته بود وبه پهنای صورت اشک میریخت گفتم :ننه بلند شو قربونت برم اینجا خوب نیست بشینی پاشو ببرمت تا دم خونه .دستمو گرفت وگفت :مریم حلالم کن تو این مدت کم فهمیدم چه گلی رو ازدست دادم توروخدا منو ببخش تا خدا هم ببخشه دخترم کور شده بودم کر شده بودم به حرفهای سکینه گوش دادم و از تو که ازبچگی زیر دست خودم بودی یه غول ساختم خودم با دستام زندگی بچمو نابود کردم و دودستی تقدیم این عفریته این پیر کفتار کردم .مریم :ننه احمد حال خوبی نداشت بلندش کردم ولباسهاشو تکوندم .خیلی دلم ازش شکسته بود خیلی ازدستش عذاب کشیده بودم وخیلی روزها وشبها بخاطرش گریه کردم .ولی هرچی باشه جای مادرم بود مادر بهترین دوستم بود دلم نمیخواست تو اون وضعیت ببینمش .ازطرفی هم من اصلا خبر نداشتم که همه اینا زیر سر سکینه است میدونستم پشت سرم حرف میزنه ولی نه دیگه دراین حد .ننه احمد میگفت سکینه رفته پیش دعا گر ویه دعا گرفته داده به ننه احمد که بزنه تو آب وبده به احمد و سکینه هم ازاون دعا به من بده .تا ازچشم هم بیوفتیم .گفتم ننه میبخشمت ولی چطوری دلت اومد به حرف سکینه به بچت دعا بدی حالا من هیچی ولی ننه میگفت دخترم انگار برای خودمم دعا گرفته بود هرچی سکینه میگفت بی برو برگرد قبول میکردم واصلا بهش فکر هم نمیکردم انگار یه آدم گیج ومنگ بودم مثل بچه ها ازش اطاعت میکردم .چقدر از سکینه متنفر شده بودم چقدر ازش بدم اومده بود ولی خودمو کنترل کردم وبه ننه قول دادم که بخشیدمشو ازش کینه ای به دل ندارم .ننه از ذوقش تا درخونشو که همراهش رفتم سرمو میبوسید وتشکر میکرد . با خودم فکر میکردم واقعا بخشیدمش با اون همه بلایی که سرم آورد وبا اون همه حرفهایی که بهم زد واقعا ازته دلم بخشیدم یا فقط برای راحتی خیالش گفتم آره . دلم شکسته بود از زمین وزمان دلگیر وناراحت بودم دیگه به کسی اعتماد نداشتم نمیدونستم کی راست میگه وکی دروغ .تازه یادم اومده بود که خواهرم اعظم چندوقت بعد از به دنیا اومدن ملیحه گفت تو لباسهای خودشو عباس سوزن پیدا کرده ومن هم از سر سادگی گفتم حتما خودت گذاشتی یادت رفته .ولی اعظم همیشه میگفت بعد از رفتن شما ازخونم دیگه من روی خوشبختی رو ندیدم وعباس هم هرروز بدتر میش. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
💠از همسر خود تعریف کنید💠 ✍وقتى همسرتان لباس خودرا عوض می‌کند ❣به اوبگویید چقدردوست‌داشتنی شده. ❣یامثلا بگوییدفلان رنگ چقدربه اومی‌آید ❣چقدر خوب آشپزی می‌کند، ❣چقدر خوب صحبت می‌کند ❣یا چقدر زیبا می‌خندد... بی توجهی مردان به نوع پوشش همسرشان و ظاهرشان باعث میشود زنان کم کم نسبت به ظاهرخود بی اهمیت شوند و احساس کنند که با بی ذوق ترین و بی تفاوت ترین مرد دنیا ازدواج کرده اند که هیچگاه زیبایی های همسرش را نمیبیند این حس در خانم هایی که چهره ی زیبا و جذاب تری دارند خیلی شدید تر است زیرا همیشه کسانی بوده اند که در اطراف آن ها به او بگویند زیبا است و از او تعریف کنند اما حالا همسرشان هیچ توجهی به زیبایی و یا تغییر او به هنگام تعویض لباس.تغییر رنگ موها.ارایش و...نمیکند 💥بزرگترین اشتباه مریخی ها این است که به همسرشان نمیگویند که چقدرزیبا و جذاب هستند اگر بدانند که شنیدن این جمله با قلب خانم ها چه میکند لحظه ای از گفتن این جمله غافل  میشدن ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💐 هرچقدر اطلاعاتتان در مورد آموزش پیش از ازدواج بیشتر باشد، آگاهانه‌تر به سمت آن می‌روید وشما زمانی می‌توانید یک ازدواج موفق داشته باشید که از همان ابتدای آشنایی سعی کنید به تمامی توصیه‌های قبل از ازدواج و آموزش های قبل از ازدواج توجه کنید و نکات و آگاهی های قبل ازدواج را در نظر گرفته و به مهارت های پیش از ازدواج توجه کنید...🥰 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🔆باغبون دانا و تربیت فرزند/دکتر صاحبی 🎥 💖·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💕 زن حافظ خانواده از منظر اسلام
💐🌼☘🌸 🌼🌺🍃 ☘🍃 🌸 📚عشق آدم خودشو میخواد ♥️عمه جونم‌ یه پیرزن هفتاد ساله و جا افتاده بود همیشه حرفاش آویزه ی گوشم بود. خیلی حالیش بود. سردو گرم چشیده ی روزگار و توی همه چیز سررشته داشت .چند روز بود که همه به من گیر داده بودند باید زن بگیرم منم میگفتم تا عاشق نشم تا یکی به دلم نشینه از محالاته که زن بگیرم ولی هرچقدر میگشتم اونی رو که میخواستم پیدا نمیکردم عمه خانوم هم همیشه سربه سرم میزاشت و نصیحتم میکرد که ؛سخت نگیر جوون واسه ی عاشق شدن که حتما نباید با طرف دوست بشی و مزه ی دهنش رو بفهمی بعد بری سراغش . 🗯 این لوس بازی ها رو جمع کنید با این چیزا عشق سراغ ادم نمیاد همش توی رویاهاست عین سریال های این قوطی کبریت، ابکی و خیالاتیه منظورش تلویزیون سر طاقچه بود عمه خانوم همیشه میگفت؛ عشق توی واقعیت قشنگه نه با این چیزا ... چه میدونم بریم زیر بارون خیس بشیم و حرف های عاشقونه زیر گوش هم زمزمه کنیم عشق اون لحظه های خاصی توی زندگی هست که یهویی پیش میاد که ناغافل بدون اینکه دستش رو گرفته باشی عاشقت میکنه خیلی هم شیرینه وهمیشه یادت میمونه منم همیشه به حرفای عمه خانوم میخندیدم که اصلا ادمای قدیم چه میدونند عشق چیه تا اینکه قسمت شد دختری رو بهم معرفی کردند. ♥️ بعد از چند جلسه صحبت و رفت و آمد بلاخره عیالوارشدم اما عاشقش نبودم حتی دوستش هم نداشتم فقط یه حس خام توی وجودم بود اینکه من دیگه تنها نیستم دونفریم دیگه دوتایی بودیم که از هرچیزی خوشمون یا بدمون میومد .انگشتر که به دستش کردم .اسمش که اومد تو شناسنامه ام بند دلم پاره شد که ای داد بیداد من که هنوز عاشقش نشده بودم.پس چرا.. 🗯اما یه روز افتابی که یکمی هم بادی بود رفتم دیدنش توی تراس ایستاده بود تا منو دید صدام کرد و دستی برام تکون داد پروای نگاهش زیر اون موهای وحشی حالم رو خراب کرده بود .بند دلم پاره شد یه حس خوب پیدا کرده بودم یاد حرف عمه خانوم افتادم عشق آدم خودش رو میخواد. ♥️حالا این روزا با روزای دیگه فرق دارند این روزا کسی رو دوست دارم که جونش به جونم بسته است این روزا من واقعا عاشق شدم. ✍ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
خیلی از ماها تنهایی رو انتخاب کردیم چون برعکس خیلی از آدما عقده ای تو دلمون نیست که بخوایم با بودن کنار یه آدم رفعش کنیم ! تنهایی رو انتخاب کردیم چون بارها بهمون ثابت شد خیلی از آدما فقط و فقط به فکر لذت خودشونن... چون خیلیا لب و دهنن فقط... برا اینکه ازشون خوشت بیاد کلی دروغ به خوردت میدن ! چون بهمون ثابت شد اونایی که هر لحظه بهمون قول دادن تا تهش کنارمونن ، هیچوقت دستمونو ول نمیکنن یا همیشه پشتمون میمونن... دیدیم تو روزای سخت بخاطر منفعتشون و خودخواهیشون جلوی ما در حال دویدن و فرار کردن و نجات دادن فقط خودشونن ! هه :) تو همچین زمونه ای که خیلیا فقط اسماً آدم هستن و بویی از انسانیت و معرفت نبردن بنظرم تنهایی بهترین انتخابمون بود !!!! ‌ 🖌 @daneshanushe✍️
✍مراقب معاشرت هات باش.. با فک فامیل و دوست و اشنات.... 🟣همه اونایی که حرفاشون،کنایه و تیکه و زخم زبون و دخالت هاشون،مشاوره هاشون،میتونه تو و روحیتو زیر و رو کنه... محکم باش... نه گفتن رو یاد بگیر... ارامش خودتو همسرتو زندگیتو درنظر بگیر... ❌اینا یه حرفی میزنن و میرن پی خوشی و زندگی خودشون ولی تو میمونی و زندگیت و ی مغز شسته شده و عواقب اهمیت دادن ب حرفاشون و دهن بینی هات.... ☝️یادت باشه که ساعات زندگیت رو به افق آدم های ارزون قیمت کوک نکنی یاخواب میمونی یا از زندگی عقب...
💐🍃🌿🌺🍃🌺🍃 🍃🌺🍃 🌿🍃 🌺 🍃 📚 مرد جوانی پدر پیری داشت که در بستر بیماری افتاد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده‌ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید. رهگذران از ترس واگیر داشتن بیماری و فرار از دردسر، روی خود را به‌سمت دیگری می‌چرخاندند و بی‌اعتنا به پیرمرد نالان، راه خود را می‌رفتند. شخصی از آن جاده عبور می‌کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید، او را بر دوش گرفت تا به بیمارستان ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به او گفت: این پیرمرد فقیر و بیمار است و مرگش نیز نزدیک، نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو باعث تغییری در اوضاع این پیرمرد می‌شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟ آن شخص به رهگذر گفت: من به او کمک نمی‌کنم، من دارم به خودم کمک می‌کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه روی به آسمان برگردانم و در محضر خالق هستی حاضر شوم؟ من دارم به خودم کمک می‌کنم. ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
❣اگر می خواهید یک رابطه موثر داشته باشید، روی صفات قابل تحسین در طرف مقابلتان تمرکز کنید نه روی شکایت هایتان. وقتی روی نقاط قوت تمرکز کنید، بیشتر می شوند.🍃🍃 @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت ب
📜 🩷 . بعد از اون روزی که سکینه به یکباره مهربون شده بود وگفت بریم اعظم وبچشو ببینیم گناه داره مادر نداره وقتی رفتیم خونه اعظم وبرگشتیم چندروز بعد اعظم تو لباس خودش وعباس چندتا سوزن پیدا کرده بود.اعظم به من گفت مریم تو کت عباس وبلوز خودم چندتا سوزن بوده خدا رحم کرد بهم که تو تن وبدنمون نرفت . منه ساده ام گفت خودت هواس پرتی حتما گذاشتی تو لباس یادت رفته عیبی نداره خداروشکر چیزی هم نشده .بعد از پیدا کردن سوزنها زندگی اعظم دیگه روی خوش ندید وعباسی که تموم ده تو حسرت هیکل ومردونگی وکارکردنش بودن شد یه آدم معتاد بداخلاق وخونه نشین .تازه داشتم میفهمیدم که ممکنه اون سوزنهارو هم سکینه گذاشته باشه .خیلی دلم میخواست برم وجلو همه بهش بگم چه غلطی کرده واونروزا که به بهونه سر زدن به ننه وآقاش میرفته چه غلطایی میکرده .ولی مدرکی نداشتم که بتونم ثابت کنم اینجوری هم اگه میرفتم میگفتم باز خودشو به موش مردگی میزد وآقام رو می انداخت به جون من. وقتی ننه احمد وگذاشتم خونشو برگشتم چقدر دلم براش میسوخت دلم نمیخواست اصلا اینجوری بشه با خودم گفتم اونم مادره واگه کاری کرده فکر میکرده این کار برای بچش بهتره .ولی دلیل اینکه چرا ازبین اینهمه دختر آبادی رفت منظر رو گرفت رو نمیفهمیدم ،؟ حالا که دور هم جمع بودیم چقدر جای اعظم خالی بود .عاطفه لباسهاشو بقچه کرده بود تا مهدی ببره خونش موقع خداحافظی باز هم انگار برای اولین بار میخواستیم جدا بشیم نتونستیم جلوی اشکهامونو بگیریم . بعد از بدرقه عاطفه نشسته بودم روی دار قالی ومیبافتم که یکی با لگد زد به در وصدای خیلی بلندی پیچید .ترسیدم برگشتم ونگاه کردم منظر بود ومیگفت :فکر نکن با اینکارات میتونی جای منو بگیری ها چرا اون پیرزن رو بردی خونش دم گوشش چی پچ پچ میکردی تو خجالت نمیکشی چشمت دنبال شوهرمنه ؟ مریم :بعد رفت رو ایوون ودستاشوگرفت رو به آسمون وبلند داد میزد :آی همسایه ها آی مردم به دادم برسید این عفریته میخواد شوهرمو ازچنگم دربیاره معلوم نیست چی زیر گوش شوهرمو ومادرش خونده که دیگه منو نمیخوان آی کمک .بعد هم نشست رو زمین وشروع کرد موهای سرشو کندن وگریه کردن .تموم همسایه جمع شده بودن تو حیاط ونگاه میکردن .زبونم نمیچرخید جوابشو بدم اولش فقط نگاه کردم تا تموم بشه بره دلم نمیخواست دهن به دهن بشم باهاش .تا اینکه منظر گفت:ای صدیقه گور به گور شده کجایی که ببینی دخترت ه.ر.ز.ه ازآب دراومد .بهش یاد ندادی چشمش به شوهر یکی نباشه خدا ازت نگذره صدیقه با این بچت که انداختی رو دنیا ورفتی.
سیاست های همسرداری دعوا، دلخوری، زخم زبان به همسرتان را در جمع نیاورید... 💘افراد یا منتظر دعوای شما هستند 💘یا دلسوزی های بیجا می کنند 💘یا بعد ها برایتان یادآوری (سرکوب) می کنند ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙⭐حرف زن با خدا 💎با خدا حرف بزن اون تنها کسی است که با تمام وجود حرف های دلت رو درک میکنه و میشنوه 📺ببینیم کلیپ زیبای حسن ریوندی حرف زدن با خدا ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . بعد از اون روزی که سکینه به یکباره مهربون شده بود وگفت ب
📜 🩷 . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت بکش این زن سن مادرته آهش دامنتو میگیره بدبخت .منظر دستش که پر بود از موهای کنده شده ننه احمد فوت کرد وگفت تودیگه خفه بابا بدبخت این چشم دیدن تورونداره اونوقت تو ازاین طرفداری میکنی .؟منظر درو کوبید ورفت تو .ننه احمد رو زمین نشسته بود وبه پهنای صورت اشک میریخت گفتم :ننه بلند شو قربونت برم اینجا خوب نیست بشینی پاشو ببرمت تا دم خونه .دستمو گرفت وگفت :مریم حلالم کن تو این مدت کم فهمیدم چه گلی رو ازدست دادم توروخدا منو ببخش تا خدا هم ببخشه دخترم کور شده بودم کر شده بودم به حرفهای سکینه گوش دادم و از تو که ازبچگی زیر دست خودم بودی یه غول ساختم خودم با دستام زندگی بچمو نابود کردم و دودستی تقدیم این عفریته این پیر کفتار کردم .مریم :ننه احمد حال خوبی نداشت بلندش کردم ولباسهاشو تکوندم .خیلی دلم ازش شکسته بود خیلی ازدستش عذاب کشیده بودم وخیلی روزها وشبها بخاطرش گریه کردم .ولی هرچی باشه جای مادرم بود مادر بهترین دوستم بود دلم نمیخواست تو اون وضعیت ببینمش .ازطرفی هم من اصلا خبر نداشتم که همه اینا زیر سر سکینه است میدونستم پشت سرم حرف میزنه ولی نه دیگه دراین حد .ننه احمد میگفت سکینه رفته پیش دعا گر ویه دعا گرفته داده به ننه احمد که بزنه تو آب وبده به احمد و سکینه هم ازاون دعا به من بده .تا ازچشم هم بیوفتیم .گفتم ننه میبخشمت ولی چطوری دلت اومد به حرف سکینه به بچت دعا بدی حالا من هیچی ولی ننه میگفت دخترم انگار برای خودمم دعا گرفته بود هرچی سکینه میگفت بی برو برگرد قبول میکردم واصلا بهش فکر هم نمیکردم انگار یه آدم گیج ومنگ بودم مثل بچه ها ازش اطاعت میکردم .چقدر از سکینه متنفر شده بودم چقدر ازش بدم اومده بود ولی خودمو کنترل کردم وبه ننه قول دادم که بخشیدمشو ازش کینه ای به دل ندارم .ننه از ذوقش تا درخونشو که همراهش رفتم سرمو میبوسید وتشکر میکرد . با خودم فکر میکردم واقعا بخشیدمش با اون همه بلایی که سرم آورد وبا اون همه حرفهایی که بهم زد واقعا ازته دلم بخشیدم یا فقط برای راحتی خیالش گفتم آره . دلم شکسته بود از زمین وزمان دلگیر وناراحت بودم دیگه به کسی اعتماد نداشتم نمیدونستم کی راست میگه وکی دروغ .تازه یادم اومده بود که خواهرم اعظم چندوقت بعد از به دنیا اومدن ملیحه گفت تو لباسهای خودشو عباس سوزن پیدا کرده ومن هم از سر سادگی گفتم حتما خودت گذاشتی یادت رفته .ولی اعظم همیشه میگفت بعد از رفتن شما ازخونم دیگه من روی خوشبختی رو ندیدم وعباس هم هرروز بدتر میش. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
🍃مادر که میشوی تمام زندگیت میشود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت بخیر شدنِ فرزندت... 🍃مادر که میشوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه‌ات ... 🍃مادر که میشوی بیشتر فکر میکنی به مادرت ... مادربزرگت... مادر مادربزرگت و اینکه آنها چه سختی‌ها کشیده‌اند و چه آرزوهایی داشته اند … 🍃مادر که میشوی غم و اندوه و شادی‌ات هم، رنگ دیگری میگیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت ... 🍃مادر که میشوی کوه‌های تمام عالم بر سرت خراب میشود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود … 🍃مادر که میشوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی‌حوصله ترین آدم روی زمین بودی... 🍃مادر که میشوی خوابت هم با خواب فرزندت تنظیم میشود، انگار نه انگار که تا دیروز خوابت از خواب زمستانی خرس‌ها هم سنگین‌تر بود… 🍃مادر که میشوی ذوق زده‌ترین انسان دنیا میشوی با هر کار عادی فرزندت ... 🍃مادر که میشوی دل نگران تمام مادرهای زجر کشیده دنیا میشوی و غبطه میخوری به آنها که فرزندشان را در راه خدا دادند... 🍃مادر که میشوی نگاهت هم مادرانه میشود، عمیق و دقیق و عاشق و اشکبار ... 🍃و مادر که میشوی دلت تنگ میشود برای مادرت و روزهایی که یادت نمی‌آید در دلش چه‌ها گذشته ... ✅ تقدیم به همه مادران مهربان ✨✨✨
❤️🍃❤️ 🌸یکی از رفتارهایی که مردها خیلی دوست دارن، اینه که خانومشون تند و فرررز باشه 🍃سعی کنید یه کم تو کارها عملتون را بالا ببرید، این سرعت عمل به خرج دادن شما را به مردتون نزدیک میکنه... ⬅️مثلا وقتی قراره برید جایی، سریع آماده بشید... نذارید شوهرتون سه ساعت لباس پوشیده منتظرتون بمونه و کلافه بشه...😖 🍃این طبیعیه که خانوما مدت زمان آماده شدنشون خیلی بیشتر از آقایونه، ولی یه خانوم جوری وقت و میکنه که هم زمان با شوهرش آماده بشه... 🌸یا مثلا تو مراسم های عروسی که معمولا بعد از شام مردها همه بیرون تالار جمع میشن منتظر همسرانشون؛ شما سعی کنید جز اولین خانومایی باشید که آماده میشه و میاد پیش شوهرش؛ نه اینکه هی صد بار شوهرتون زنگ بزنه بگه چرا نمیای پس کجایی؟
🌺🌺🌺زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ 🌹 گاه با یک دل تنگ😔 گاه با سوسوی امیدی کمرنگ😌 لحظه هاتان بی غم😃 زندگی تان آرام☺️ ✨🌷
✴️ دوشنبه 👈30 مهر / میزان 👈17 ربیع الثانی 👈21 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅مقدمات ازدواج. ✅خرید کردن. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅ختنه نوزاد. ✅مشارکت و امور مشارکتی. ✅دیدار با دوستان و سیاسیون. ✅و کندن نهر خوب است. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد مبارک و خوشبخت است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز  قمر در برج جوزا و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه. ✳️امور آموزشی. ✳️خرید اجناس. ✳️معامله املاک و مستغلات. ✳️مبادله اسناد. ✳️و ارسال کالا نیک است. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب :فرزند چنین شبی بسیار مهربان و نرم دل است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه میانه است. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث صحت بدن می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف " است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود... و از معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده هست به وی برسد از این قبیل . و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🍃💗 زندگیتون متعالی 💗🍃
🌷صبحتون بخیر 🌸دلتون شـاد 🌷و زندگیتون 🌸به زیبایی تابلوی آفرینش
🌸✨ اقرار به عیب خود ✍🏻 براساس یک اصل روانشناسی برای اینکه دوست داشتنی تر جلوه کنید بهتر است گاهی عیب هایتان را هم نشان دهید •● آشکار کردن اینکه بی نقص نیستید شما را قابل ارتباط تر و دوست داشتنی تر جلوه میدهد. ❤️·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت ب
📜 🩷 . بعد از اون روزی که سکینه به یکباره مهربون شده بود وگفت بریم اعظم وبچشو ببینیم گناه داره مادر نداره وقتی رفتیم خونه اعظم وبرگشتیم چندروز بعد اعظم تو لباس خودش وعباس چندتا سوزن پیدا کرده بود.اعظم به من گفت مریم تو کت عباس وبلوز خودم چندتا سوزن بوده خدا رحم کرد بهم که تو تن وبدنمون نرفت . منه ساده ام گفت خودت هواس پرتی حتما گذاشتی تو لباس یادت رفته عیبی نداره خداروشکر چیزی هم نشده .بعد از پیدا کردن سوزنها زندگی اعظم دیگه روی خوش ندید وعباسی که تموم ده تو حسرت هیکل ومردونگی وکارکردنش بودن شد یه آدم معتاد بداخلاق وخونه نشین .تازه داشتم میفهمیدم که ممکنه اون سوزنهارو هم سکینه گذاشته باشه .خیلی دلم میخواست برم وجلو همه بهش بگم چه غلطی کرده واونروزا که به بهونه سر زدن به ننه وآقاش میرفته چه غلطایی میکرده .ولی مدرکی نداشتم که بتونم ثابت کنم اینجوری هم اگه میرفتم میگفتم باز خودشو به موش مردگی میزد وآقام رو می انداخت به جون من. وقتی ننه احمد وگذاشتم خونشو برگشتم چقدر دلم براش میسوخت دلم نمیخواست اصلا اینجوری بشه با خودم گفتم اونم مادره واگه کاری کرده فکر میکرده این کار برای بچش بهتره .ولی دلیل اینکه چرا ازبین اینهمه دختر آبادی رفت منظر رو گرفت رو نمیفهمیدم ،؟ حالا که دور هم جمع بودیم چقدر جای اعظم خالی بود .عاطفه لباسهاشو بقچه کرده بود تا مهدی ببره خونش موقع خداحافظی باز هم انگار برای اولین بار میخواستیم جدا بشیم نتونستیم جلوی اشکهامونو بگیریم . بعد از بدرقه عاطفه نشسته بودم روی دار قالی ومیبافتم که یکی با لگد زد به در وصدای خیلی بلندی پیچید .ترسیدم برگشتم ونگاه کردم منظر بود ومیگفت :فکر نکن با اینکارات میتونی جای منو بگیری ها چرا اون پیرزن رو بردی خونش دم گوشش چی پچ پچ میکردی تو خجالت نمیکشی چشمت دنبال شوهرمنه ؟ مریم :بعد رفت رو ایوون ودستاشوگرفت رو به آسمون وبلند داد میزد :آی همسایه ها آی مردم به دادم برسید این عفریته میخواد شوهرمو ازچنگم دربیاره معلوم نیست چی زیر گوش شوهرمو ومادرش خونده که دیگه منو نمیخوان آی کمک .بعد هم نشست رو زمین وشروع کرد موهای سرشو کندن وگریه کردن .تموم همسایه جمع شده بودن تو حیاط ونگاه میکردن .زبونم نمیچرخید جوابشو بدم اولش فقط نگاه کردم تا تموم بشه بره دلم نمیخواست دهن به دهن بشم باهاش .تا اینکه منظر گفت:ای صدیقه گور به گور شده کجایی که ببینی دخترت ه.ر.ز.ه ازآب دراومد .بهش یاد ندادی چشمش به شوهر یکی نباشه خدا ازت نگذره صدیقه با این بچت که انداختی رو دنیا ورفتی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ اصلاً جمع‌های بچه‌ها را از آنها نگیرید. نوجوان با جمع جنس موافقش زنده است. ✳️ یک کلام محیط را کنید بچه‌ها رو بفرستید، محیط را امن کنید باشگاه بفرستید. محیط را امن کنید بچه رو رها کنید. ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
🌿🌺﷽🌿🌺 🦋سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. ✅سوال اول: خدا چه میخورد؟ ✅سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ ✅سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ 🌿🌺وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه : خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ 🎯 غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! 🌿🌺اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد. 🌿🌺اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. 👌 بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.😍 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜️نقش مرد در حسن معاشرت خانواده 💠یکی از عوامل مهم یک زندگی عاشقانه حسن معاشرت در خانواده هست که مرد نقش به سزایی در این امر دارد به فرموده امام صادق علیه‌السلام : مرد در خانواده خود به 3 امر نیازمند است /دکتر میر باقری 🎥
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 ✍دوست واقعی... مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود. به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند. وقتی به خانه رسیدند، با کباب گوسفند و نوشیدنی های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خورده اند. از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت : این ها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند تا یک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند. خیلی ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند. وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکستر تان هم نخواهند ریخت.🧡‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌