تقویم نجومی اسلامی
✴️ پنجشنبه 👈17 آبان/ عقرب 1403
👈5 جمادی الاول 1446👈7 نوامبر 2024
🕋 مناسب های دینی و اسلامی.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ولادت با سعادت پیامبر کربلا عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری علیها السلام " 5 هجری.قمری " روز پرستار. این روز را به تمامی فرشتگان سفید پوش کشورمان تبریک و شاد باش عرض میکنیم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🎇 امور دینی و اسلامی.
📛از قسم دروغ.
📛 و دیدارهای سیاسی پرهیز گردد.
📛 و مسافرت هم همراه صدقه باشد.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود.
👶 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است .
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج جدی است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است.
✳️کاشت و برداشت محصول.
✳️نو بریدن و نو پوشیدن.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت
✳️صید و شکار و دام گذاری
✳️ و کندن چاه و کانال نیک است.
🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب نیست.
👩❤️👩مباشرت امروز (روز پنجشنبه)
مباشرت هنگام زوال ظهر برای سلامتی مفید است و فرزندش عاقل و سیاستمدار خواهد شد و نادرستی در وجودش نباشد. ان شاءالله.
💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ،فرزند پس از فضیلت نماز عشای شب جمعه سخنوری توانا و کلامش به جا و موثر واقع گردد.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث زردی رنگ می شود.
😴 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 6 سوره مبارکه " انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و چنین برداشت میشود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حالتهای خلقی نوجوانان
- کج خلقی و استقلال طلبی/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
#استقلال_طلبی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا دکتر انوشه هم در زندگی غم دارد؟🤔
#دکتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم ولی حسین گفت نمیشه که هرزنی ارزو داره حلقه خودشو خو
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.مریم
بعد از تموم شدن خرید قرار شد ناهار بریم خونه داداش حسین .دروغ چرا اصلا دلم نمیخواست با سکینه وخالم با این همه ابروریزی برم .ولی چاره ای نبود رفتیم .چنددقیقه ای ازرسیدنمون میگذشت که یه خانم قد کوتاه وخیلی خیلی چاق اومد تو آقام با دیدنش از نوک پا تا سر شو نگاه کرد وگفت یا حضرت حق این دیگه کیه ؟از قیافه آقام خندم گرفته بود بعدا فهمیدم خواهر حسینه .حسین اینا پنج تا برادر بودن ودوتا خواهر .این خواهرش فاطمه بود وشهر زندگی میکرد اون یه خواهرش عصمت بود ویکی از دهات های اطراف ما شوهر کرده بود .بعد ازظهر خواهرشو زنداداش منو صدا کردن تو اتاق وازم از گذشتم واینکه چرا تا الان شوهر نکردم میپرسیدن .زنداداش گفت اگه چیزی میخوای یا شرطی داری بگو ما به حسین بگیم اگه خودت روت نمیشه .ولی من چیزی نمیخواستم یعنی من دختر ساده وکم سواد روستایی ازکجا میدونستم شرط وشروط چیه .فقط گفتم چایی چی میخورن؟زنداداش حسین تعجب کرد از حرفمو گفت برای چی؟
گفتم:اگه چایی گلابی ویا ایرانی میخورن من نمیتونم از این چایی ها بخورم سر درد میگیرم .اگه نخورم هم میمیرم من معتاد چایی هستم وباید سروقت باشه چاییم و خارجی باشه .زنداداش حسین خندید وگفت نترس برای تو نیم کیلو چایی خارجی میگیرن .
چقدر دلم میخواد زمان به عقب برگرده واز روی سادگی تنها شرط ازدواجم چایی نباشه وچیزای دیگه میگفتم .
زیر نگاه های سنگین خالم و سکینه وحرفهای بی ربطی که میزدن ناهار خوردیم وراه افتادیم بریم ده .
عروس خالم برای بچه ها ناهار درست کرده بود .بین نگاههای بچه ها به خریدهای دست سکینه .سکینه بچه های خودشو صدا کرد برد تو اتاق وخریدهارو نشون داد بهشون .دلم برای نگاههای ملیحه ومریم میسوخت بغلشون کردم وگفتم بازم میخوایم بریم خرید بگید ببینم شما چی میخواید ؟خوشحال پریدن بالا وهرکدوم چیزی میگفتن .
فردا صبح طبق معمول لباس مخصوص طویله رو پوشیدم ومشغول رسیدگی به حیوونا بودم که در زدن .وقتی درو باز کردم با دیدن حسین وخواهرش پشت در خشکم زد .
زیر لب سلام دادم وگفتم چیزی شده بفرمایید تو الان آقامو صدا میکنم .
رفتم آقامو صدا کردم و بعد از سلام واحوال پرسی حسین گفت حاجی اومدیم اگه اجازه بدی مریمو با آبجیم ببریم شهر مثل اینکه این طلا فروشه کلاه سرمون گذاشته باید بریم النگوهارو عوض کنیم .آقام بعد از کلی سوال وجواب بالاخره رضایت داد وگفت برو آماده شو .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازدواج که شوخی نیست
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خوب بودن مهمتره یا شاد بودن؟؟
🗣 استاد پناهیان
همسرانه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم بعد از تموم شدن خرید قرار شد ناهار بریم خونه داداش
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.مریم
سریع آماده شدم وراه افتادیم .وقتی رسیدیم شهر جلوی طلا فروشی وایسادم گفتم مگه نمیریم عوض کنیم .؟
عصمت وحسین نگاهی به هم کردن خندیدن وعصمت گفت نه بابا حسین الکی گفت بهونه اورده .حسین هم گفت :دیروز دیدم با خانوادت راحت نیستی وماشالله خاله وزن آقاتم که مجال به تو نمیدادن فکر کردم شاید چیزی بخوای وروت نشده باشه بگی برای همین با آبجی هماهنگ کردم که طلاهارو بهونه کنیم که دوباره بریم خرید .
مریم:با شنیدن حرفش خندم گرفت ولی خیلی خوشم اومد تا الان همچین حسی رو تجربه نکرده بودم .اینکه یکی به فکرت باشه و برای خوشحالیت هرکاری کنه خیلی خوب بود .گفتم ولی من دیگه چیزی نمیخوام دست شما درد نکنه دیروز هرچی لازم بود خریدیم .ولی حسین زیر بار نرفت باز هم یه دست لباس وکیف وکفش برام خرید .بعد هم زیر لب به عصمت یه چیزی گفت و گفت تا شما اینجاهارو نگاه کنید من برم تا این امامزاده اب بخورم وبیام .
بعدا فهمیدم به عصمت گفته ببرش تو مغازه تا لباس زیر هم بخره من هستم روش نمیشه بگه .وقتی عصمت منو برد تو معازه سرخ وسفید شدم اصلا روم نشد حرف بزنم وسرمو بالا کنم .عصمت خودش دوتا تیکه خرید وگذاشت تو پاکت .حسین ناهار بردمون کبابی .ولی من روم نمیشد غذا بخورم فقط سرم پایین بود که حسین گفت بخور ببین خانواده ما همه چاق هستن واگه نخوری سهمتو میخورن ها.همین غدا نمیخوری که اینجوری لاغری .آجیم (حسین به مادرش میگفت آجیی (وقتی دیدت ورفتیم خونه گفت این دختره خیلی لاغره از پشت میشه کمرشو گرفت با دست .ما چاق ها کسی که لاغره به چشممون نمیاد فکر میکنیم مریضی چیزی داره .بعد از خوردن ناهار رفتیم ده حسین وعصمت منو جلو در پیاده کردن ورفتن .خوشحال بودم وبه حرفهای وجاهایی که رفتیم فکر میکردم .برای بچه هام لباس وعروسک خریده بود حسین تو حیاط گفتم ملیحه مریم بیایید ببینید چی براتون خریدم بدو بدو عروسک لباس همه چی .هرچی صدا کردم کسی بیرون نیومد .تو خونه رو نگاه کردم در باز بود وکسی خونه نبود .فکرکنم رفتن خونه خالم خوبه از سوال وجوابهای سکینه درامانم .حالا هی میخواد بپرسه وغر بزنه .خریدهامو دونه دونه نگاه کردم وتا زدم گذاشتم تو یخدون مثل بچه ها ذوق میکردم از لباسها وخرید هام ..
🌱
مسیر زندگی یک طناب
باریک است که اگر نتوانید
بین عقل و قلبتان
تعادل برقرار کنید سقوط شما
حتمی است...
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹زبان دعا ، برای خداوند فرقی نداره.🌱/دکتر الهی قمشه ای
🎥#دکتر_الهی_قمشه_ای
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
🔺✨رابطه قدرت(زور) و محبت !
✍🏻 در زندگی زناشویی و درخانواده به هر میزان که قدرت وارد شود به همان میزان محبت و عدالت و انصاف از طرف دیگر خارج می شود!
•● در خانه نباید اعمال قدرت و زور، روی دیگری وجود داشته باشد!
آنچه که باید باشد حرمت ، محبت ، مشورت است!
•● بنابراین شما نه قرار است به کسی دستور دهید و نه از کسی دستور بگیرید !
بلکه فقط همدلی و رفاقت است...
💬دکتر موحد
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 وادار کردن همسر به انجام گناه
🔴 #استاد_عباسی
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم سریع آماده شدم وراه افتادیم .وقتی رسیدیم شهر جلوی
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.مریم
با شنیدن صدای بچه ها کیسه لباسها وعروسکهارو برداشتم رفتم .بیایید ببینید چی گرفتم براتون .عشرت وقدم اومدم وگفتن ابجی برای ما هم خریدی .؟مریم:معلومه عزیزم پس ملیحه ومریم کجان ؟
آبجی تو که نبودی آبجی اعظم اومد آقام کتکش زد دعواش کرد آبجی اعظمم با ملیحه ومریم رفتن .
یعنی چی کجا رفتن پس سکینه وآقام کجان ؟سکینه:من اینجام چیه دلت برام تنگ شده نیومده از من میپرسی .قروفر خوش گذشت ؟
مریم:بگو ببینم بچه های اعظم کجان من نبودم باز چیکار کردی عفریته خانم .تو خجالت نمیکشی اصلا نمیترسی که تقاص کارهاتو پس بدی ها .سکینه:برو بابا پاچه گیر من کاری نکردم .آقات وقتی اعظمو دید دیوونه شد وبهش حمله کرد وکتکش زد اونم ناراحت شد ودست بچه هارو گرفت ورفت تقصیر من چیه .آخه .
مریم:خوب تو جلوشو میگرفتی .چرا گذاشتی کتکش بزنه .آقا:چیه باز صداتو انداختی رو سرت هروهرت برای یکی دیگست دادوهوارت برای ما میاری .
مریم:آقا چه جوری دلت اومد اون چندماهه بچه هاشو ندیده بود جایی نداره که بره چرا گذاشتی بره اونو خدا زده چرا کتکش زد الان با دوتا بچه کجا بره چیکار کنه بدون پول بدون جا بدون یارو یاور .میزاشتی منه بدبخت بیام بعد بیرونشون میکردی آخه .
آقا:من بچه ای به نام اعظم ندارم آبرومو برده تو ده نمیتونم سرمو بلند کنم .اگه این چندوقت بچه هاشو نگهداشتم فقط بخاطر اون دوتا بچه بوده وخدا وگرنه اعظم برای من مرده مرده .دختره خجالتم نمیکشه پررو پررو اومده اینجا وزبونشم درازه میگه تقصیر تو بوده .تقصیر من بوده تو معتاد شدی رفتی زندان چندبار زدم تو سرم که این پسره بدردت نمیخوره رفتی دیگه برو .پاشو تو هم خودتو جمع کن به فکر زندگی خودت باش .مریم:جیگر آتیش گرفته بود وسیله هایی که خریده بودم براشون هنوز تو دستم بود .حتی لباسهاشونو جمع نکرده بودن ووسیله هاشون هم نبرده بودن .با حالی زار تلو تلو خوران رفتم کنار دیوار وزار زدم زجه زدم .دلم برای اعظم تنگ شده بود .حالا چی میشن کجا میرن .کجا بابد برم پیداشون کنم کجارو بگردم اخه .عشرت میگفت آقام تموم موهای اعظمو کنده واینقدر کتکش زده که لب ودهنش خونی بوده .الهی بمیرم براش نمیدونم گرسنه بوده نبوده خدایا چرا مارو نمیبینی تا کی باید خوشی هام تبدیل به بدبختی بشه اخه .باز من یکم خوشحال شده بودم واز دماعم دراومد ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ها عجیب ترین موجوداتی هستند که
تا به امروز خلق شده اند!
زن ها مثل کوه میمانند اما از جنس پنبه!
یعنی همانقدر که میتوانند قد علم کنند و
خودشان را استوار جلوه دهند
به همان اندازه با یک اشاره ی کوچک
فرو می ریزند و دلشان میشکند!
زن ها ظریف اند ، نازک اند!
زن ها را باید فهمید!
نباید از کنارشان بی توجه گذشت!
باید بی هوا بهشان محبت کرد!
این موجودات عجیب
قرن هاست که باعث شده اند
خدا به چرخش دنیا خاتمه ندهد!!❤️🌹
❤️
#هنر_زندگی_کردن
🔰مردان باید توجه داشته باشند که ؛
🔸 زنان، حالت متغیر دارند و روحیه شان مدام در
حال تغییر است؛
🔸 گاھی شاد و گاھی بسیار غمگین، گاھی امیدوار و گاھی مأیوس و ناامید می باشند.
🔸 دانستن این نکته برای مردان، امری مهم و ضروری است.
🔸 اگر مرد از این حالت زن آگاه باشد، ھرگز از تغییر روحیه ای که یکی از علل آن، تغییرات ھورمونی زن است، نگران نمی شود؛
🔸 بلکه سعی می کند ھمسرخود را درک کند و به او کمک کند تا روحیه خود را باز یابد.
@daneshanushe✍️
#همسرانه
ازدواج تعهدی بزرگ است
بزرگترین کار برای اثبات عشق خود به طرف مقابل درخواست ازدواج با او است و از این اثباتی بزرگتر برای عشق خود نسبت به او نیست. بخاطر داشته باشید که هرگز به ازدواج به مانند قفلی بدون کلید نگاه نکنید بلکه آن را بعنوان بزرگترین تعهدی تلقیکنید که میتوان به عشقتان بدهید و عشق خود را به او ثابت کنید.
تعهد یعنی هر دو طرف بخواهند زندگی مشترک خود را با هم شروع کنند و در زمان سختی و آسانی در کنار هم باشند. این نوع از نگرش به زندگی مشترک، باعث میشود زن و شوهر در یک محیط ایمن و سالم، برای آینده خود برنامهریزی کنند. در روابطی که هیچ تعهدی در آن نباشد، معمولا احساس امنیت کمرنگ میشود و به تبع آن تلاش برای حفظ و وفاداری به آن رابطه کاهش پیدا می کند
❤️جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم با شنیدن صدای بچه ها کیسه لباسها وعروسکهارو برداشتم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.مریم
حالم خراب بود دلشوره داشتم نگران بودم ولی چاره ای هم نداشتم نمیدونستم کجا برم دنبالشون وشهر به اون بزرگی رو چه جوری بگردم .دوروز بعد از رفتن اعظم وبچه هاش حسین و مادر وهواهرش وبرادر بزرگ وزنداداشش وعیسی اومدن خونمون ومن وسکینه وآقام وخالم رفتید ده بالا تا شیخ برامون صیغه عقد رو جاری کرد ومن رسما شدم زن مردی که شش تا بچه داشت وعاشق زنش بود که مرده بود .عقدم سوت وکور بود ونه دستی نه کیل و رقصی هیچی .بعد از اومدن خونمون و قرار بود دوروز بعد برم خونه حسین وزندگیمونو شروع کنیم .ترسیده بودم وناراحت برای بچه ها .به من عادت کرده بودن برای غذا خوردن وخوابیدن وچیزایی دیگه .
فقط یه روز مونده بود به عروسی رفتم پیش سکینه .برعکس همیشه مهربون شده بود وتیکه نمینداخت طعنه کنایه نمیزد بهم .انگار دلش برام سوخته بود که فقط یه امروز پیشش هستم .گفتم سکینه من از وقتی ننم مرد وفقط پنج سالم بود بزرگ شدم باید بزرگ میشدم بخاطر خواهروبرادرم .یه جورایی از پنج سالگی مادرم شدم.شاید اوایل تو نبودی وندیدی که من چقدر بدبختی کشیدم وچقدر حرف سرد وتهمت شنیدم ولی فقط بخاطر بچه ها تلاش کردم سرپا وایسم .میتونی از همسایه ها بپرسی چقدر براشون کار کردم وطویله هاشونو تمیز کردم تا بیان وچهارتا نون برامون بپزن .چقدر دست وبالم بخاطر اینکه بچه بودم ودستم به تنور نمیرسید سوخته تا یاد بگیرم وروم به کسی نباشه همه کاری کردم تا این بچه ها بزرگ بشن .جلو تر رفتم ودستهای سکینه رو گرفتم واشکام مثل ابر بهار میبارید گفتم سکینه توروبه جون جفت بچهات از بچه های منم مراقبت کن من تموم زندگیمو دادم تا اینقدر شدن یه وقت بهشون حرف سرد نزنی یه وقت اشک نریزن نزاری یه موقع آقام کتکشون بزنه .نزاری بدون شام وناهار بمونن اینا بی مادر بزرگ شدن بی محبت مادری این بزرگترین عذاب دنیاست توروخدا نزار دیگه عذاب بکشن .اول خدا بعد به تو میسپارمشون .بهم قول بده قربونت برم .سکینه هم چشماش خیس اشک شده بود وگفت ای دیوونه اصلا تو خوابم فکرشو نمیکردم بخاطر تو گریه کنم .اگه بری دلم برای دعوا ها وکل کل هامون تنگ میشه مریم .من همیشه ته دلم دوستت داشتم ولی چیکار کنم اخلاق منم اینجوریه دیگه دست خودم نیست .بهت قول میدم مواظبشون باشم وهرکاری ازم بربیاد براشون انجام بدم گریه نکن دیگه دختر روز آخری ببین باز کاری میکنی تا دعوامون بشه .
👤 وینستون چرچیل :
💙- موفقیت هدف نیست و شکست خوردن هم پایان راه نیست، شجاعت یعنی ادامه دادن، مهم اینه موفقیت هیچ رازی نداره جز عمل کردن همین
💙- توی زندگیت دشمن داری؟
عالیه، این یعنی یه جایی یه زمانی برای چیزی جنگیدی
💙- هرگز هرگز هرگز تسلیم نشو
مگه اینکه پشتش سیاستی داشته باشی
💙- بدبینی به تو سختی های یک فرصت رو نشون میده، خوش بینی فرصت های یک سختی رو
💙- موفقیت یعنی رفتن از شکستی به شکست دیگه بدون از دست دادن انگیزه
💙- هرچی بیشتر به عقب نگاه کنی، آینده ازت دور تر میشه
💙- ترس یک احساسه، اما شجاعت یک انتخاب
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
📗#داستان_کوتاه
شخص خسيسی در رودخانه ای افتاد و عده اي جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت:" دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم." مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.
شخص ديگری همين پيشنهاد را داد، ولی نتيجه ای نداشت. ملا نصرالدين که به محل حادثه رسيده بود، به مرد گفت:" دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. "مرد بلافاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بيرون آمد.
مردم شگفت زده گفتند:" ملا معجزه کردی؟ "ملا گفت: "شما اين مرد را خوب نمی شناسيد. او دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد. اگر بگویی دستم را بگير، مي گيرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد."
پی نوشت : تهيدست از برخی نعمت های دنيا بی بهره است، اما خسيس از همه نعمات دنيا.
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
.
🔴دخترا بهتون بگم خانمایی که کانال بی بی گل و دارن ۱۰ هیچ از بقیه خانما جلوترن😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2107638452C19d9e69a7e
از اون أموزشایادت میده که با نتیجه اش میگی قدیمیا چیزی رو الکی نگفتن😎👆