💑 توصیه به آقایان: همـسرتان را به همه ترجیح دهید!
🔸شما انتخاب کردهاید با همسرتان ازدواج کنید چون او، دختر مورد علاقهتان بوده است. یعنی باید بقیهی عمرتان با او به عنوان دوست داشتنیترین فرد زندگیتان رفتار کنید. شما انتخاب کردهاید که از این به بعد با همسرتان زندگی کنید و با او پیمان محبت و فاداری بستهاید.
🔸این عهد و پیمان نه تنها ارجمند و مقدس است بلکه، پایبندی به این قول، کلید ایجاد روابطــی محکـــم و پابرجـاست.
❤️
🍃♥️
💖#همسرداری
رفتارهای غلط در مقابل اشتباهات همسر ⛔️
👈🏻به رو آوردن بیش از حد
💠بعضی مواقع برای تغییر رفتارهای همسرمان، به تکرار بیش از حد متوسل میشویم و مرتب رفتار او را به رویش میآوریم و از او میخواهیم آن را تغییر دهد. وقتی مسئلهای بیش از حد تکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست میدهد و به مسئلهای پیش پا افتاده تبدیل میشود. زن و شوهرها باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست میدهند❕
‼️ قبل از ازدواج قوانین دعوا را یاد بگیرید :
در دعواهای زناشویی این موارد ممنوع هستند، آن ها را به خاطر بسپارید:
● کش دادن مسئله
● رفتار سرد داشتن
● ناامید شدن از رابطه
● مرور جملههای همسر
● جدا کردن جای خواب
⇠ حق نداریم به خانوادههای هم توهین كنیم.
⇠ سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است.
⇠ هیچكسی حق ندارد جای خودش را عوض كند.
⇠ هر كسی برای آشتی پیشقدم شود؛ نفر دیگر باید برایش كادو بخرد.
⇠ حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث میكنیم.
⇠ شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند.
⇠ حق نداریم اشتباه طرف مقابل را تعمیم دهیم؛ "مثلا عبارت تو همیشه" ممنوع است چون این كار دعوا را به اوج میرساند.
🔻 باید به هم فرصت دهیم كه هر فردی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت كند و طرف دیگر هم پنج دقیقه فرصت پاسخگویی دارد. در صحبت همدیگر نمیپریم. اگر حرفی هم باقی ماند باید به فردا موكول شود تا سر و ته بحث مشخص شود.
💖رازهای همسرداری💍
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #زندگی #پارت103 . آخ از اون لحظه که شکستم مثل تمام این روزام و ناخوادگاه اشکم
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت۱۰۴
.
اون شب من و حدیث تا صبح خوابمون نبرد و دوتایی حرص میخوردیم و تماما با داداشا حرف میزدیم و رایزنی میکردیم که صبح روز بعد وقتی عسکر آقا شوهر حدیث اومد خونه و وضع ما رو دید و ماجرا رو متوجه شد اونم پا به پای ما حرص میخورد و حرف میزد. مامان هم چند دقیقه ای یک بار زنگ میزد و هربار بهش نحوی خشمش رو نشون میداد و من همش میترسیدم سکته کنه و میگفت علیرضا گفته میخوام برم تهران و حسابش رو برسم و برادر ها و زن هاشون هم به نوبت هر کدوم زنگ میزدن و من باهاشون حرف میزدم که دیگه
و من حتی به صدف هم زنگ زدم و گفتم جریان رو که اول پشت گوشی کلی بد وبیراه به احمد گفت و گفت منم دارم میام تهران که این مساله رو یه کاریش کنیم.
تا دو سه روزی این وضع بود وبالاخره زنگ خونه زده شد و من گمان کردم داداشا هستن که قرار بود آخر هفته همه بیان تهران و تکلیف منو روشن کنن اما با کمال تعجب دیدم سینا برادر شوهر اخریم و زنش سوگل و صدف هستن و اینطوری که متوجه شدیم انگار احمد خودش پشیمون شده و زنگ بهشون زده که بیایید و پا در میونی کنید و سارا رو برگردونید! اصلا نمیخواستم قبول کنم برگردم ولی سینا و سوگل گفتن دارم اشتباه میکنم و احمد اصلا اینطوری نیست و از این حرفا و قول دادن سر راه برگشت شون میرن پیش پروانه و دمش رو قیچی میکنن که دیگه حتی پیام نده به احمد!
خلاصه کلی گفتن و گفتم و اشک ریختم و سینا که بداخلاق ترین برادر شوهرم بود هم دلش برام سوخت و گفت زن داداش این بار برو دفعه بعدی اگه خطایی ازش دیدی من خودم باهات دوره می افتم و پدرش رو درمیارم و اینطوری منو خام کردن و من با همراه آتوسا برگشتیم خونه!
برگشتم خونه ولی له شده بودم! هیچوقت هیچوقت فکر نمیکردم طوری بشم که یکی مثل سینا برام دل بسوزونه اما واقعا شده بود ...
#پندانه
✍ قایق زندگیات را به کدام ساحل بستهای؟
🔹نیمهشبی چند دوست به قایقسواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند.
🔸وقتی سپیده زد، گفتند:
چقدر رفتهایم؟ تمام شب را پارو زدهایم!
🔹اما دیدند درست در همانجایی هستند که شب پیش بودند!
🔸آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند!
🔹در اقیانوﺱ بیپایان هستی، انسانی که قایقش را از این ساحل باز نکرده باشد، هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید!
🔸قایق تو به کجا بسته شده است؟
آیا به بدنت بسته شده؟
به افکارت؟
به ناامیدیهایت؟
به ترسها و نگرانیهایت؟
به گذشتهات؟
یا به عواطفت؟
🔹اینها ساحلهای تو هستند.
✨✨✨
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت۱۰۴ . اون شب من و حدیث تا صبح خوابمون نبرد و دوتایی حرص میخوردیم و
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت۱۰۵
.
خلاصه سینا و سوگل و صدف منو بردن خونه خودم و اونجا احمد و امید عزیزم منتظرم بدون و احمد با سر پایین سلام داد و استقبال کرد و امید هم پرید بغلم و با تمام وجود و سفت آغوشم رو چسپیده بود.
احمد حسابی شرمنده به نظر میرسید و سینا هم کمی باهامون صحبت کرد و توی صحبتش کما فی السابق طوری حرف میزد که مطمنه احمد ارتباطی خارج از دختر خاله پسر خاله ای با پروانه نداره ولی مدام نصیحت میکرد و تشر میزد که دیگه حق نداری با پروانه حتی حرف بزنی و اگه این کارو کردی نه من ته تو و آدم سری که درد نمیکنه که دستمال نمیبنده چرا وقتی زنت حساسه مدام حساسیتش رو تحریک میکنی و از این حرفا و احمد هم جدی ولی با لحنی ملایم فقط میگفت من هیچوقت به سارا حیانت نمیکنم چون در قاموس من نیست و سارا هم چون جو خانواده ما رو نمیشناسه اینطور حساسیت به خرج میده و از این حرفا! تا اینو گفت با خشم سمتش برگشتم و گفتم اگه بگیم همه حرف های تو درست باشه و باهاش سر و سری نداری پس چرا پیام داده کی با هم میریم زیر یه سقف؟! سینا دیگه برای این جوابی نداشت و اخمالو رو به احمد گفت اینو چی میگه شازده؟! احمد هم من و منی کرد و گفت چند باری اشاره کرده بیا ازدواج کنیم و این حرفا اما محلش ندادم و هربار به نوعی تحقیرش کردم آخه الان صیعه مردی دیگه است و گفتم خطت از من جداست و هربار با کلی التماس گفت دیگه تکرار نمیشه اما واقعا دیگه انگار این دفعه ول کن نیست ولی من ولش میکنم دیگه پررو شده، سارا خودش میدونه چقدر میخوامش!
دیگه کلی حرف زده شد و آخر سر احمد قول داد دیگه جواب پروانه رو نده و برگرده به زندگیش و خانواده اش هم اون روز موندن و منم براشون غذای مفصلی تدارک دیدم و بعد از ناهار گوشیم زنگ خورد و دیدم برادرم عنایت هست و دلخور گفت باز گولت زدن رفتی تو سیاه چال؟! چرا نزاشتی من بیام؟! گفتم داداش بیا اینجا خونه من و همینجا درباره اش حرف بزنیم و خانواده احمد هم هستن که گفت آهان! که اینطور! باشه! اتفاقا خوب شد باید بیام و تکلیفت رو روشن کنم! گوشی رو احمد ازم گرفت و با صمیمیت گفت سلام داداش! نمیشنیدم عنایت چی داره بهش میگه ولی احمد هم لبخند میزد و عذر خواهی میکرد و میگفت داداش کوچیکت رو ببخش جبران میکنم و از این حرفا...
به ساعت نکشید که لشکر خانواده من وارد شدن و باز شروع شد بحث ها و سینا با اینکه میخواست نشون بده میانجی گری میکنه اما ناخواسته از احمد دفاع میکرد و میگفت احمد اینطور نیست و سارا اشتباه میکنه و توی فرهنگ خانوادگی ما این وجود داره که دختر خاله و پسر خاله با هم شوخی میکنن یا صمیمی میشن اما هیچ قصدی ندارن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش هیچ وقت خوبی کردن زیاد وظیفه نمیشد،
کاش هیچ وقت آدما حسادت نمیکردن ،
ومیتونستن لذت کنار هم زیستن رو بچشند.
کاش هیچ وقت هیچ انسانی محتاج غیراز خودش نشه🙏🙏
شبتون بخیر
تقویم نجومی اسلامی
✴️ سه شنبه 👈 18 دی / جدی 1403
👈6 رجب 1446👈7 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است.
✅عقد و خواستگاری و عروسی.
✅مسافرت.
✅خرید کردن وسیله سواری.
✅دیدار با روسا و مسئولین.
✅خرید و فروش.
✅رفتن به تفریحات سالم.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅صلح دادن افراد.
✅درختکاری.
✅شکار صید و دام گزاری.
✅و پس گرفتن و مطالبه طلب خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید.
🚖سفر : مسافرت خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد از افات و بلاها دور باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر خوب است:
✳️صید و شکار و دام گذاری.
✳️ختنه نوزاد.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️و خرید لوازم نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت برای سلامتی مفید است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بلای ناگهانی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث نجات رعشه اعضا است.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق آیه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است.
الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آنها تلاش کنند و برخی سستی کنند و از چشم وی بیفتند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
#سیاست_های_زنانه
🍃🌸قهر و ترک منزل راه درستی برای مقابله با خیانت نیست
✅ به هیچ وجه ترک منزل نباید انجام شود. گاها برخی زنان با رفتار ناپخته ترک منزل، میخواهند اعتراض خود رو نشان دهند در حالیکه این رفتار
🔹 باعث برملاشدن رفتار شریک زندگی و کاهش اعتبار او در بین فامیل و دوستان میشود.
🔹از طرفی باعث نزدیکی شریک زندگی به فرد ورود کرده به حیطه زناشویی بعنوان منبع درد دل و حمایت میگردد و روز به روز رابطه رو در خطر بیشتر قرار میدهد.
#متأهل_ها_بخونن...!🌹
👈تو سختی ها کنار همسرت بمونی هنر کردی👉
وگرنه تو خوشی و لذت، کنار هم موندن رو همه بلدن عزیز من!😌
❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت۱۰۵ . خلاصه سینا و سوگل و صدف منو بردن خونه خودم و اونجا احمد و ا
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت۱۰۶
.
اما برادرای من جدی، کمی خشن و طلبکارانه حرف میزدن و عنایت رو به احمد گفت ببین پسر جون زن میخوای؟! احمد گفت نه! گفت باشه قبول اما اینو بدون اگه زمانی ه...وس زن گرفتن هم به سرت زد اول اینقدر پولدار بشو که خواهر و خواهرزاده های منو در ناز و نعمت غرق کنی و بعد بری و صدتا زن بگیری! این دختر رو بابای من نزاشته آب تو دلش تکون بخوره وای به روزت که اگه جلوت اشکش دربیاد! از این به بعد هرروز بهش زنگ میزدم و میپرسم! این دختر رو تو با التماس از ما گرفتی حقش نیست الان رنج بکشه، متوجه شدی؟!
تا احمد خواست جواب بده سینا کمی اخمو گفت ای بابا عنایت خان این چه مدل حرف زدنه؟! مگه جای دوماد برده گرفتید؟!
عنایت گفت نه خیر اما گفتم که بدونه سارا بی پشتوانه نیست هرگز!
سینا اومد چیزی بگه که عنایت با یا اللهی بلند شد و با اخم به بقیه گفت پاشید بریم و بدون اینکه نگاهی به احمد کنه و حتی ذره ای از میوه و چایی میل کنه سمت بیرون پا تند کرد و بقیه ام اخمالو دنبالش راه افتادن و از همه بیشتر سعادت برادر نوجوونم عصبی بود و وقتی احمد حرف میزد سرخ شده بود و الهی دروش بگردم، میخواست بترکه از غصه ولی از قبل هماهنگ کرده بودن که فقط عنایت حرف بزنه و بقیه به احترامش سکوت کرده بودن.
داداشا بدون توجه به اصرار های من و احمد سمت بیرون پا تند کردن و فقط حین رفتن جلیل برادر دیگه ام برگشت و اخمو بهش گفت تو فقط حواست به سارا باشه ما دیگه هیچ از تونمیخوایم و نموند جوابش رو بشنوه و سمت بیرون پاتند کرد.
داداشا رفتن و از پشت سر هیبتشون رو دیدم و خدا رو شکر کردم به خاطر داشتنشون.
سینا و سوگل و صدف هم کمی دیگه حرف زدن و رفتن و قشنگ معلوم بود سینا حسابی بهش بر خورده بود از طرز رفتار داداشام و احمد هم شرمسار و خرد شده از این حجم از تحقیری شده بود اما چیزیم نداشت بگه!
خونه خلوت شد و باز شروع شد منت کشی های احمد و راهش رو هم خوب بلد بود و میدونست چطور دلم رو بدست بیاره و کلی دورم رو گرفت و سیمکارت رو درآورد انداخت سطل زباله و گوشی رو هم داد دست خودم و گفت مال خودت نمیخوامش من فقط خود خودتو میخوام عزیزم و خلاصه به مدت ده روز اینقدر منت کشی کرد که دلم باهاش نرم شد و سعی کردم بهش فکر نکنم هرچند زخمش هیچگاه التیام پیدا نمیکرد و این وسط امید بود که عاشقانه ذوق میکرد از رابطه خوب شده ما دوتا و دلم براش غنج میرفت از اون طرف احمد ظاهرا سر به راه شده بود و سر وقت میرفت و می اومد و کاری به کار کسی نداشت و وقتی می اومد خونه همش با من و بچه ها حرف میزد و سرگرم بود و دیگه خبری از اون احمد همیشه خسته نبود.
🍀♥️
💫
💠💠 #رابطه_عاطفی_پرخطر!
#اگر جذب افراد زیر می شوید، مراقب باشید.
🔹🔸طرف مقابل شما به دلیل داشتن رابطه با فردی دیگر، نمی تواند رابطه متعهدانه دیرپا با شما داشته باشد.
🔸🔹#طرف_مقابل شما معتاد است. اعتیاد تنها بعد جسمی ندارد. وابستگی های روانی و عاطفی فرد معتاد، آسیب رسان است. او نمی تواند بر اساس اصول منطقی، با شما رابطه ای عاطفی و پایدار برقرار کند.
🔸🔹طرف مقابل شما تنوع طلب است. دوست دارد همزمان با بودن شما، برای دیگران دلربایی کند.
از بازی روانی "بیایید سر من دعوا کنید"، لذت می برد.
🔹🔸#طرف_مقابل، شکاک و بد دل است. مدام باید خودتان را به او ثابت کرده و اعتمادش را جلب کنید. اما در نهایت هرگز نمی توانید او را راضی کنید.
🔸🔹طرف مقابل، توانایی کنترل خشم ندارد و در زمان عصبانیت به شما آسیب می رساند.
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت۱۰۶ . اما برادرای من جدی، کمی خشن و طلبکارانه حرف میزدن و عنایت رو
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت۱۰۷
.
تا اینکه مدتی دیگه ام گذشت و احساس کردم دمدمی مزاج و حساس تر شدم گهگاه سر امید داد میزدم که اونم زود پشیمون میشدم و یا بیحال میشدم و دوست داشتم الکی گریه کنم ولی میزاشتم پای شرایط زندگیم و خاطرات تلخ این مدت و سعی میکردم خودم رو سرگرم کنم تا اینکه یه روز حساب کردم دیدم اینقدر من درگیر بچه ها و احمد و پروانه بودم که مدت زیادی از م..اهیا...نه ام گذشته و من خبر دار نشدم! اما نه! امکان نداشت باردار شده باشم!
خیلی زود رفتم و بی بی چک گرفتم و با استرس هرچه تمام تر آزمایش کردم و دیدم بله من باردار شدم و دنیا روی سرم خراب شد! آتوسا الان شش ماهه بود و من بازم باردار شده بودم!
بعد از کلی گریه گفتم شاید بی بی چک خراب باشه و چند بار دیگه ام زدم و مثبت بود که دیدم فایده نداره نشستم و حساب کردم مدتی که قرص میخوردم و یادم اومد بله من چند شب فراموش کرده بودم قرصم رو بخورم.
نتیجه این بود که من عزا بگیرم و بد ماجرا این بود که همون روز گوشی خونه زنگ خورد و و وقتی جواب دادم صدای گرفته سینا رو شنیدم که بعد از حال و احوال با من من گفت زن داداش راستش چطور بهت بگم ولی من اون روزی رفتم سمت شهر خودمون سر راه با سوگل و صدف رفتیم سر وقت پروانه ...
تا اینو گفت یادم اومد که قول داده بود بره سروقتش ولی دیگه پیگیری نکردم چون فکر کردم الکی گفته
سینا ادامه داد توی خونه سوئیت مانندش ازمون کلی پذیرایی کرد ولی من بهش با اخم گفتم چه سر و سری با احمد داری که شیطنت آمیز خندید و گفت پس شما هم فهمیدید؟ گفتم جواب منو بده که گفت اره احمد جون و قلبمه! با تشر بهش گفتم خجالت بکش زن! چطور میتونی اینقدر وقیح باشی؟ که در جواب گفت منو باش گفتم شاید اومدید از من خواستگاری کنید برای احمد نگو بحث هارت و پورته! باز بهش تند شدم و گفتم دست از سر احمد و زنش بردار که بد خواهی دید! لبخندی شرورانه زد و گفت چی میگی داداش، من و احمد عاشق هم هستیم و عاشقانه همو میخوایم و بالاخره بهش میرسم با خشم بلند شدم بزنم تو صورتش که سوگل جلومو گرفت و تو صورتش عربده زدم و گفتم بیخود میکنی بی حیا احمد چیزی نداره که براش کیسه دوختی! بوی کباب شنیدی اما نمیدونی دارن خر داغ میکنن!
تا اینو گفتم پروانه هم جدی شد و گفت من احمد رو به خاطر خودش میخوام و نه پول و چیز دیگه ای! یعنی احمد یه ساک و یه دست لباس نداره برداره دوتایی بریم جایی زندگی کنیم؟!
خلاصه کلی براش خط و نشون کشیدم ولی خیلی ناجنسه و برای همه چیز حرف آماده داشت
سینا اینها رو گفت و بعد آب دهنی قورت داد و گفت راستش زن داداش حالا میخوای چیکار کنی؟!
#خانوما_بخونن...!💗
هیچگاه به شوهرت این جمله ها رو نگو ⛔️
❌ تو نیاز به مشاور داری باید بریم پیش روانشناسی ببینه تو چیزیت نیست؟🤦♀
❌چرا عین دیونه ها رفتار میکنی؟
اینجور حرفها جنس مرد رو متلاشی میکنه و بعد به مرور زندگیت متلاشی میشه😱
#ملاقاتی_نو_با_همسر_متبحّر
💠 اگر در یک سفر بطور اتفاقی با فرد ناشناس امّا #متبحّر در فنّ خاص مثل مخترع تیزهوش، رزمیکار حرفهای یا پزشک متخصّص، ملاقات چند دقیقهای داشته باشیم مهمترین بهانه برای برقراری #رابطه و گفتگو با او پرسیدن چند سوال از رشتهی او و یا مشورت گرفتن از او برای کسب تجربه از دانش اوست.
💠 از لحاظ روانشناسی سوال کردن به قصد #یادگیری، مشورت گرفتن و طلب کمک فکری از دیگران، نقش بزرگی در ایجاد #صمیمیت بین دو نفر دارد.
💠 زن یا مردی که از سردی رابطه با همسر رنج میبرد باید بداند یکی از تکنیکهای بسیار مهم برای ایجاد رابطهی گرم با همسر، مشورت گرفتن از او و سوالهایی با قصد یادگیری است.
💠 سوالها و مشورت گرفتن باید پیرامون تبحّر همسر و یا کارهای #مخصوص زن یا مرد باشد. بطور مثال مرد از زن دربارهی آشپزی، خیاطی، ریزهکاریهای خانهداری و امور مربوط به تخصّص خانمها و زن از مرد پیرامون برخی کارهای #مخصوص مردان مثل رانندگی، تجارت و کارهای بیرون منزل سوال کرده و گفتگوی مشورتی داشته باشد.
💠 از همسر خود، یادگیری و مشورت #متواضعانه داشته باشید و خوشحالی و #تشکر خود را بابت راهنمایی او ابراز کنید تا دلهایتان به یکدیگر نزدیکتر شود.
❤️
✍💎
آدمها وقتی ناامید می شوند؛
به خیلی کمتر از آنچه لیاقتش را دارند
راضی می شوند
و این دلیلی ست
برای وجود آدمهای نالایق
در زندگیمان ...
#پروفسور_سمیعی
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆فرزندانتان را ناامید نکنید/استاد اسماعیلی
🎥#استاد_اسماعیلی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
روانشناسان میگن؛
━━━━━━━⋅∙•★•∙⋅━━━━━━━
•مغزانسان8ماهزمانمیخوادتاکسیوببخشه💕•
•اگهکسینمیتونهگریهکنهضعیفه،چون
گریهکردننیازبهقدرتبالایذهنیداره✨•
•بهترینچیزهاتوزندگیوقتیبه
دستمیانکهدنبالشوننیستی☁️•
•افرادیکهبیشترفحشمیدن،صادقتر
ازکساییهستنکهاینکارونمیکنن🌱•
•افرادیکهلباسهایمشکی
میپوشندقابلاعتمادترهستند🕸•
•مردمشمارا20%جذابتراز
چیزیکههستیدمیبینن🔥•
•نوشتههاییکهبارنگآبینوشته
بشنبیشترتوذهنمیمونن📝•
👠♡@hamsaraneeeee
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت۱۰۷ . تا اینکه مدتی دیگه ام گذشت و احساس کردم دمدمی مزاج و حساس ت
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت108
.
فین فینی کردم و اروم گفتم سلام که متوجه شد و سریعا روم رو برگردوند و نگام کرد و با تعجب گفت چی شده؟! به خاطر پیازه؟با خودم گفتم اول بزارم غذا بخوره بعد حالش رو بگیرم به همین خاطر گفتم آره پیاز! ا و گفت به به! چه شامی بشه امشب! و واقعا عجب شامی بود اون شب! شام رو خوردیم و بعد از جمع کردن وسایل در حالی داشت با آتوسا بازی میکرد به امید اشاره کردم برو پیش پسر همسایه بازی کن که اونم از خدا خواسته قبول کرد بعد رو به احمد گفتم افاضات جدید پروانه خانم رو امروز شنیدم احمد آقا! احمد با تعجب نگام کرد و گفت چی؟! گفتم سینا امروز بهم زنگ زد و گفت رفته پیش پروانه و اونم چی بهش گفته! احمد باز به هم ریخت و گفت ولش کن بابا! سارا جان چرا شور یه چیزی رو درمیاری؟ بابا من گفتم ...پریدم تو حرفش و با حرص گفتم تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها احمد خان! لابد یه شیطنتی کردی که خانم به خودش اجازه داده بگه من و احمد عاشقانه همو میخوایم! بحث منو احمد باز شروع شد و اینقدر گفتم و گفت تا بالاخره احمد حرصی شد و با عصبانیت پاشد و زد زیر کاسه میوه و عربده زد اره من صیعه اش کردم صیعه نود و نه ساله تا چشم زن بی چشم و رویی مثل تو دراد! اینو گفت و در حالی نفس نفس میزد زوم چشمای من شد که از داشت از شدت فشار عصبی بسته میشد! اروم و بی حال نشستم و ساکت شدم و فقط بی صدا اشک میریختم که احمد دید میدون مال خودشه برای اینکه بیشتر حرصش رو تخلیه کنه باز با عصبانیت گفت اره گرفتمش و میخوام عقدش کنم دوباره کمی توی سالن با حرص راه رفت بعد برگشت سمت من و گفت اصلا نه، میخوام برم و حالا صیعه اش کنم از بس تو شکاک حرص دراری؛ دوباره چرخی زد و گفت نه نه اصلا من ازش بچه دارم؛ باز دید اروم و خالی نشده گفت نه نه بارداره! اینو گفت و اومد بالا سرم نشست و با غیظ گفت بگو دیگه! بگو! چی کار میخوای کنی؟! من دیگه قدرت هیچی نداشتم و فقط اروم اروم نفس نفس میزدم که احمد کم کم انگار داشت متوجه میشد گند زده و حالم خوش نیست لحنش اروم شد و رفت رو فاز نصیحت که بابا هی هرچی من میگم گوش نمیدی هی حرف خودتو میزنی هی زندگی مون رو تلخ میکنی؛ آخه من چطور باید به تو اثبات کنم دوستت دارم؟! اینقدر گیر دادی گفتم به جرم ناکرده اعتراف کنم راحت بشی ...حرفش با جهش سریع من در حالی عوقی زدم سمت دستشویی ناتموم موند و با تمام توان محتویات معده ام رو بالا آوردم و احمد هم پشت در بال بال میزد...با حال خراب بیرون اومدم که با ترس و اضطراب گفت چی شدی عزیزم؟
.
✅شوهرانه
وقتی خانم ها تغییری در خونه یا ظاهر خودشون ایجاد میکنند
انتظار دارند دیده بشن
انتظار دارن عکس العمل شما رو ببینن. تحسین و توجه شما احساس زنده بودن و مورد اهمیت بودن به خانم ها میده
درسته که خانم ها میدونند که شما دوستشون دارید ولی این کافی نیست
باید در موقعیت های مختلف به زبون بیارید
خانم ها عدم عکس العمل رو بی توجهی به حساب میارن...