سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد حقیقت هم این بود که دیگه مثل روزای اول ازش بدم نمیومد. مخص
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوری
#ادامه_دارد
آقا مگه نمیدونی ننه ناخوشه؟ اومدم یکم بهش برسم زود سر پا بشه.
آقام رو کرد به خواهر کوچیکم و گفت: مگه تو چلاقی؟ با این دار درازت هنوز نمیتونی کارای خونه رو بکنی؟
_ آقا چکارش داری خودم دوس داشتم بیام.
آقا سری تکون داد و اول رفت سمت خونه ی نارین. با خودم گفتم تو اینقدر بی معرفتی که زنت مریضه و به جای اینکه اول بری حال اونو بپرسی راهتو کج میکنی سمت نارین بعد از یه بچه چه توقعی داری!؟
تو اون مدتی که خونه ی آقام بودم متوجه شدم وضعیت از قبل هم بدتر شده و آقام هیچ توجهی به ننه نداره و فقط دور نارین و بچه هاش میگرده.
ننه انگار عقده ی اینو داشت که یکی بهش توجه کنه و محبت ببینه منم هرکاری از دستم برمیومد انجام میدادم. دو روز که گذشت حالش خیلی بهتر شده بود برای همین تصمیم گرفتم سیفی که اومد دیگه باهاش برگردم.
اون دو روز گذشت و خبری از سیفی نشد. پیش خودم گفتم حتما کار داشته نرسیده بیاد یا یادش رفته. حالا که نیومد بهتر، بیشتر میتونم به ننه و بچه ها برسم ولی روز بعدو بعدترشم خبری ازش نشد.
دیگه داشت بهم برمیخورد. پیش خودم گفتم اصلا یادش نیست یه سوری ای هم وجود داره. میخواستم خودم برگردم ولی یادم افتاد به حرف سیفی که گفته بود با آقات برگرد و ترسیدم تنها برم دعوام کنه. خلاصه تصمیم گرفتم بگم آقام ببرتم خونه. وقتی آقام از بیرون اومد بهش گفتم و منو رسوند.
وارد خونه که شدم مثل همیشه هر کس مشغول یه کاری بود. از پله ها که رفتم بالا شهربانو جلوم سبز شد و گفت به به بالاخره پس تشریف آوردید؟
_ سلام. سیفی خان خونه نیست؟
همون موقع دختر اقدس که اونجا وایساده بود گفت بابام چند روزه رفته شهر.
_ آهان بهم نگفته بود. قرار بود بیاد دنبالم.
شهربانو با پوزخند گفت: دیگه آدم که جایی اضافی باشه نبودشم زیاد احساس نمیشه. یادش رفته بهت خبر بده.
رفتم جلوتر و گفتم شهربانو تو چه مشکلی با من داری؟ من چکارت کردم؟ هووتم درست ولی تو که میدونی اجازه ی انتخاب نداشتم وگرنه من زندگی ننم رو دیدم و میدونم چه حسی داری.
شهربانو صورتشو بهم نزدیک کرد و گفت: اولا که منو با ننه ی دخترزات مقایسه نکن من دوتا پسر دارم مثل شاخ شمشاد. بعدم با این حرفا هرکسو بتونی گول بزنی منو نمیتونی.
تنها گفتن «متاسفم» کافی نیست
اگر پس از مشاجره، هنوز جملاتی، چون «تنهام بذار»، «من هنوز ناراحتم» یا «چرا اینطوری شد؟» را شنیدید، تنها گفتن «ببخشید» یا «متاسفم» کافی نیست.
شریک زندگی شما هنوز ناراحت است، پس باید کاری بیش از ابراز بخشش کنید.
در این شرایط بهتر است کمی با او صحبت کنید.
به عنوان مثال :
پس از معذرت خواهی، در مورد موضوع دعوا بیشتر صحبت کنید و به او این اطمینان را بدهید که این مشکل دیگر تکرار نخواهد شد.
#خانومها_بخوانند
#ترفند_زنان_باهوش
❌هرگز در مورد مادر همسرتون چیزی بر زبان نیاورید❌
👈🏻مهم نیست که وی آدم بدی است یا آدم خوبی .
✅این #قانون طلایی را بیاد بسپارید که دهانتان را چفت کنید!
🔵این کاملا قابل پیش بینی است که شما به #دلایلی از مادر شوهرتان خاطره جالبی ندارید و می بینید که همسرتان یک روز در حال حرف زدن درباره وی است. اینکه چقدر زن شریف ، با ارزش و دارای فلان خصلتهاست. روز دیگر ببینید که #همسرتان مدام در حال بد و بیراه گفتن به وی می باشد!
🔵اینجا جایی است که ممکن است شما به اشتباه با #عصبانیت وی همراهی کنید و در نتیجه پرونده خود را باطل کنید! به هوش باشید . هرچه شد فقط #زبانتان را ببرید! او می تواند هرچه که می خواهد در مورد #مادرش بگوید . تعریف یا بد و بیراه ! به شما مربوط نیست!
❌سعی کنید #نظراتتان را برای دوستان یا کسان دیگری که با آنها نیز ارتباط عاطفی و روانی دارید نگه دارید و اعتماد داشته باشید که کار غلطی نمی کنید
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .
و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود
ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !
حواست که نباشد لکه می شود ؛
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...
به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
*
┅┄┅┄┅┄◜🔥🍷◞┄┅┄┅┄┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاست_زنانه
زن زیرک با این رفتارها ملکه همسرش میشه🙉⚠️
نکته ی مهم:
یادت باشه مردها ساده تر از اون چیزی هستن که ما فکر میکنیم،
کافیه رگ خوابشون رو پیدا کنیم تا گوش به فرمان ما بشن😉
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ بی تابی و ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ همیشگی ﻧﯿﺴﺖ...
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ...
@actorsgallery💖
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد آقا مگه نمیدونی ننه ناخوشه؟ اومدم یکم بهش برسم زود سر پا ب
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوری
#ادامه_دارد
مستاصل سری تکون دادم و از کنارش رد شدم و به اتاقم رفتم. همین که وارد اتاق شدم دیدم سه تا کاغذ داخل افتاده. بازم نامه های فدایت شوم بود و توش نوشته بودم که چقدر خوب شد که اومدی خونه آقات و تونستم این چند روز راحت تر ببینمت و از این صحبتا. همونطور که داشتم میخوندمشون صدای شهربانو رو از بالای سرم شنیدم.
_ به به چشمم روشن. سیفی میدونه زنش با مرد غریبه دل و قلوه میده؟
از ترسم کاغذا رو مچاله کردم و گفتم به خدا من نمیدونم اینا رو کی میندازه! من اصلا تا حالا با مرد غریبه هم کلامم نشدم.
شهربانو کاغذو از دستم کشید شروع کرد به خوندن و با صدای بلند گفت: آره تو که راست میگی. بیاید، بیاید ببینید سوری خانم مظلوم چه بی آبرویی از آب درومد.
با التماس گفتم: شهربانو تو رو خدا یواش به جون ننم قسم من گناهی ندارم ابروی منو الکی نبر ولی مگه شهربانو دست بردار بود؟
کم کم همه در اتاق جمع شدن. ننه سیفی اومد جلو و گفت باز چی شده معرکه گرفتی شهربانو. اینجا چی میخواید؟ همه برن سر کارشون.
اهالی خونه با نگاهایی که از صد تا فحش و ناسزا بدتر بود متفرق شدن.
شهربانو گفت معرکه رو عروس جون جونیتون گرفته. ببین زن شوهر دار چجوری رفته بوده پی هرزگیش.
ننه سیفی داد زد زبون به دهن بگیر زن. هر چرت و پرتی رو به زبون نیار.
+ مگه دروغ میگم؟ بیا خودت ببین.
کاغذا رو داد دست ننه سیفی. ننه سیفی که سواد نداشت با تردید گفت این چیه؟
+ نامه ی فدایت شوم از طرف معشوقه ی سوری خانم مظلوم و باحیاتون. حتی توش نوشته که این چند روز که مثلا خونه ی باباش بوده همدیگه رو میدیدن.
ننه سیفی با چشمای گرد شده نگاهی به من انداخت و گفت: چی میگه این؟
_ وجیهه خانم به یگانگی خدا یه نفر داره اذیتم میکنه. من روحمم از این موضوع خبر نداره. نمیدونم کار کیه که این نامه هارو میندازه تو اتاقم.
شهربانو گفت: هه! پس اعتراف میکنی که بار اولتونم نیست. بذار سیفی پاش برسه اینجا، مث سگ میندازتت تو کوچه.
ننه سیفی داد زد: بسه برو بیرون شهربانو.
شهربانو جلوی ننه ایستاد و گفت: به نفعته پشتشو نگیری وگرنه عاقبت خوبی در انتظار تو هم نیست.
✅ همتایی_تحصیلی
مطلوب این است که تحصیلات آقا پسر، یک مقطع بالاتر از خانم باشد فاصله بیشتر مطلوب نیست.
💫 در صورت وجود شرایط مطلوب در زمینه های دیگر، هم سطح بودن آنان نیز قابل قبول است.
💫 درصورتی که تحصیلات خانم از آقا بالاتر باشد، ممکن است مشکلاتی را در زندگی مشترک به وجود آورد چراکه با ویژگی غرور و اثبات اقتدار مرد منافات دارد. حتی اگر زن با تواضع و فروتنی، برای تحصیلات بالاتر خود جایگاهی قائل نباشد باز هم ممکن است مرد از تذکرات او در زندگی زناشویی، برداشت درستی نداشته باشد و تصور کند که دچار خود بزرگ بینی شده و جایگاه معلمی یافته است.
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️
#همسرانه
وقتی با همسرتون اختلافتون میشه از جملات صحیح استفاده کنید!
✖️ کاش میفهمیدی چی میگم!
✔️ من دوست دارم این موضوع رو از زاویه ی دید منم ببینی و درک کنی.
✖️من فعلا حوصله هیچیو ندارم، بیخیال بابا
✔️ امروز یکم بهم ریخته هستم بزار بعدا باهم صحبت میکنیم عزیزم
✖️ چرا نمیفهمی چی میگم؟
✔️ میشه لطفا به حرفام بیشتر دقت کنی!
✖️نمیخوای حرف بزنی؟
✔️ اگه دوست داشتی من میخوام حرفاتو بشنوم
✖️ اصلا چی داری میگی؟
✔️ لطفا اینقدر زود قضاوت نکن من و شخصیتمو در نظر بگیر.
همسرانه
❤️