سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . نمیدونم اینبار چه بلایی قرار بود سرم بیاد.... خدایا خو
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
(بهادر)
هنوز تو شوک حرفهایی بودم که از پسره شنیدم.....
چطور امکان داشت، بعد این همه سال الان باید میفهمیدم که نیر خاتون مادر واقعیم نیست و عجیب تر هم اینکه یه خواهر و برادر دیگه هم دارم.....
از خون خودم....
بعداز اتمام حرفهای پسره که میگفت برادرمه، به سمت مادرم که گریه میکرد چرخیدم و گفتم فقط یه چیزی بهم بگو:.....
بگو که این پسره داره دروغ میگه؟!....
به سمت پسره که بهش میخورد ۲۲ /۲۳ سالش باشه چرخیدم....
موشکافانه بهش نگاه خیره ای کردم، اونم کم نذاشت و اصلا حرکت نمیکرد....
شباهت بیش از اندازه خودش گویای همه چی بود....
وقتی کنار گلبهار دیدمش خون جلوی چشام رو گرفت و متوجه این همه شباهت نشدم و بیچاره رو زیر مشت و لگدم داغون کردم ولی اصلا روم دست بلند نکرد و فقط با دستاش جلوی سرو گردنش رو گرفته بود.....
جلو روم برادری بود با سرو صورت خونی و کتک خورده که بیست و پنج سال از حضورش بیخبر بودم، تو سکوت مطلق و بدون هیچ عکسالعملی بلند شدم و به اتاقم پناه بردم، سیگاری روشن کردم.....
صدای دلربا بود که از پشت به در میکوبید و میگفت دااداش مامان حالش بد شده......
توروخدا یه کاری کن.....
داداش مامان حالش بد شده،توروخدا یه کاری کن.....
شاید مادر واقعیم نبود، ولی زنی که ۲۵ سال برام از مادری کم نذاشته، لایق احترام و ستایشه و به گردنم حق داره...
با حرف دلربا نفهمیدم چطور از اتاق بیرون اومدم و خودمو به بالای سر مادرم رسوندم، تا به این سن اینقدر عاجز ندیده بودمش!!......
کنارش نشستم و دستشو تو دستم گرفتم، با صدایی خش دار و ناراحت گفت: پسرم بهادر همشون دروغ میگن....
تو پسر منی.....
درسته من خودم یه.....
من......
نمیدونم چه فکری کرد که ادامه حرفشو نزد و قورت داد!!....
بهادر پسرم خواهش میکنم حرفش رو باور نکن، توی فرصت مناسب با هم صحبت میکنیم و من هم چیزو برات توضیح میدم....
فقط هرچی اون پسره گفته رو از ذهنت بیرون کن، به محبتی که بینمونه قسمت میدم همه چیز رو فراموش کن؟!!....
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️❤️
🎥 وقتی زندگی زناشویی حال و هوای سرد پیدا میکند چه کنیم؟
@daneshanushe✍️
هر دو بخوانیم
⚠️آدما رو تو عصبانیت بشناسین!
اینکه میگن «تو عصبانیت حلوا خیرات نمی کنند» همش برای توجیه کردن حرفاییه که اون موقع زدن و موقعیتشون به خطر افتاده...
⚠️آدما توی عصبانیت حرفایی رو میزنن که همیشه بهشون فکر کردن...
حرفایی که اعتقادشونه...
حرفایی که باورشون دارن...
⚠️اگر کسی حتی توی عصبانیت وسط داد و بیداداش هنوزم حرفاش بوی دوست داشتن می داد...
اون آدم از ته قلبش شما رو دوست داره!
مراقب این آدما باشین❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر انوشه
اینقدر با هم قهر آشتی نکنید
#همسرداری
@hamsaraneeeee
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . (بهادر) هنوز تو شوک حرفهایی بودم که از پسره شنیدم...
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
به خدمه ای که کنار مادرم بود گفتم پزشک خبر کنه، به سمت مادرم چرخیدم و گفتم:......
مامان جان خواهش میکنم آروم باش.....
فرصت برا صحبت زیاده،جان من، تو رو به روح بهداد، به خودت فشار نیار، من کنارتم، تو مادر منی و منم پسر تو.....
از مادرم جداشدم و به سمت باغ که پسره اونجا یه گوشه نشسته بود رفتم و گفتم:...
لطفا برو.....
خواهش میکنم، مادرم حالش خوب نیست و دوست ندارم از این بدتر بشه.....
پسری که تازه فهمیده بودم اسمش شهریاره بهم گفت، باشه بهادر خان من میرم و هر چه زودتر با مادرم برمیگردم، جلو اومد و خواست باهام دست بده، اول نخواستم باهاش دست بدم ولی وقتی به قیافه داغونش نگاه کردم، دلم به رحم اومد و باهاش دست دادم و اونم رفت.....
رفتم سراغ مادرم، بی حال و کم جون دراز کشیده بود و دکتر هم درحال معاینه بود....
دکتر بعد معاینه گفت: فشار عصبی هست و باید استراحت کنه و عصبانی نشه، عصبانیت و هیجان زیاد براش سمه، خیلی مراقبش باشید و سعی کنید شاد باشه و بگو و بخنده....
دکتر رو راه انداختم و به سمت مادرم که خوابیده برگشتم و بوسه ای رو پیشونیش زدم و به خدمه سپردم که چهار چشمی مواظب مادرم باشن، خسته و کوفته از یه روز نحس به طرف اتاقم رفتم......
شیشه مشر....وب جلوم بود و فکرم پیش این اتفاقات اخیری که تو این مدت سپری شده بودن....
اشتباه دلربا و کیارش باعث شده بود زندگی چند نفر تباه بشه، ولی الان تنها چیزی که برام مهم بود این بود که بفهمم چه خبره و مادر واقعیم کیه و حرفهای این پسره چقدر صحت داره؟؟!!!....
یاد گلبهار افتادم، با چه شور و اشتیاق و چه نقشه هایی به سمت روستا حرکت کردم ولی چه اتفاقاتی افتاد؟؟!!....
سیگار رو خاموش کردم و آخرین پیک مش.روب رو سرکشیدم و به سمت اتاق مادرم راه افتادم....
دیگه خسته شده بودم،باید همه چیز مشخص میشد.....
با ورودم به اتاق مادرم با دیدنم تکونی خورد و گفت:.....
بیا جلو بهادرم....
هیچ موقع قرار نبود بفهمی بهادر جان...
ولی گلناز!!......
بهادر، گلناز همه چیز رو خراب کرد، قرار ما این نبود.....
مادر من ازت خواهش میکنم، تو رو به روح بابا و بهداد قسمت میدم، همه ماجرا رو بدون هیچ کم و کاستی بهم تعریف کن.......
چرخید و به سمت پنجره خیره شد و با چشمهای اشکی گفت:....
ازدواج من و پدرت نه عاشقانه بود، نه ازدواجی سنتی....
من عروس خونبسی بودم که تقدیم پدرت شدم......
⚘|❀ ❀|⚘
چند جمله زیبا.... حتما بخونید
اگر به میهمانی گرگ میروی سگت را همراهت ببر
قله ای که چند بار فتح شود؛بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود مواظب دلت باش
گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند
پایِ “معرفت که میاد وسط“دستِ “خیلیا کوتاه میشه
وقتی حرف راست میزنید فقط انسانهایی از دستتان عصبانی میشوند که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است
یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت اگه خودتو بگیری میندازنت
مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرتمیخوام
آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کردهاند
زمان وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه زبان
✨✨✨
تقویم نجومی اسلامی
✴️جمعه 👈16 آذر/ قوس 1403
👈4 جمادی الثانی 1446👈6 دسامبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خرید و معاملات.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅شکار و دام گذاری.
✅خرید وسیله سواری.
✅و مصالحه بین افراد خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
🚘مسافرت: مسافرت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد محبوب و مبارک است.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ختنه و نام گذاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️و بنایی نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی جسم خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 5 سوره مبارکه " مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت قبل ازدواج، هیچوقت توی موبایل نباشه...
آنهایی که بحث ازدواج را جدی میگیرند نباید با یکدیگر چت کنند!/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
#روانشناسی 🌱
•سیزده تا چیزو توی زندگیت فراموش نکن :
۱- کنار بکشی، تسلیم بشی و ادامه ندی، بازنده ای.
۲- نظرات دیگران حرفای دیگران و طرز فکر دیگران تورو تعریف نمیکنن، شخصیت خودشونو تعریف میکنن.
۳- باور و طرز فکر مثبت توی هر شرایطی، چیزای قشنگ و مثبتو برات میاره.
۴- درگیری زیاد فکر، افسردگی و اضطراب میاره. همیشه کاری برای انجام دادن پیدا کن.
۵- لبخند و ارتباط چشمی، نشونه ی قدرته.
۶- با گذشت زمان همه چیز بهتر میشه.
۷- احترام، ادب رو فراموش نکن. اگه میخوای بقیه باهات همینجوری برخورد کنن.
۸- کارما. رحم نداره. حواست به کارات باشه.
۹- بی هدفی و بی برنامه ای صرفاً خوردن و خوابیدن تورو به سطح یک حیوان میرسونه. کار کن درس بخون و مستقل شو.
۱۰- برای آدما بجز خانواده و دوتا رفیق خوب تایم و احساس و حوصله نذار. بد میبینی.
۱۱- هیچ کس به جز خودت به دادت نمیرسه. شخصیت وابسته رو بذار کنار.
۱۲- سعی برای برگردوندن ادمای گذشته و درست کردن روابط خراب شده نکن. گذشته تموم شدست. اتفاقای قشنگ دوبار تکرار نمیشن.
۱۳- وقتی کماوردی استراحت کن. ولی بعدش قوی تر برگرد.
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از زن و شوهر ها متاسفانه بسیار نا مردانه علیه هم دیگر اقامه دعوا میکنند و.......
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . به خدمه ای که کنار مادرم بود گفتم پزشک خبر کنه، به سمت
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.خدای من!!!!!.....
داشتم شاخ درمیاوردم...
چی میشنیدم، بعد این همه سال....
مادرم ادامه داد:....
۱۵ سالم بود، یه خواهر بزرگتر از خودم به اسم اعظم داشتم و یه برادر بزرگتر به اسم ارسلان.....
من نشان شده پسر عموم بودم و اعظم هم نشان شده پسرخالم......
از وقتی خودمو شناختم پسرعموم همیشه هوام رو داشت.....
همه جوره پشتم بود و از همون بچگی هم نمیذاشت کسی اذیتم کنه و مثل سایم شده بود.....
کمی که بزرگ شدم و زمزمه های مراسم عروسی اعظم تو خونمون پیچید، روز شماری میکردم برای وصال خودم به بهمن....
چند باری تو تنهایی از روزهای بهم رسیدنمون و زندگی شیرینی که قرار بود باهم بسازیم برام میگفت و من هم غرق عشقش میشدم....
اون شب لعنتی اومد، قرار بود خاله اینا نشان بیارن برای اعظم....
از صبح مادرم ما رو به کار گرفته بود و همه جا رو مو به مو بهمون تمیز میکرد.....
ولی اعظم تو یه حال و هوای دیگه بود، اصلا صحبت نمیکرد و حواسش به کار نبود و کلی استرس داشت، شایدم راضی به وصلت نبود؟؟....
مامان بیچاره هم به پای حجب و حیاش میذاشت و زیاد پیگیر نبود....
ای کاش اون شب شوم هیچ موقع نمیرسید....
نزدیکای غروب بود که خانواده عمو اومدن خونمون، بهمن تو یه فرصت تنهایی پیدام کرد و گفت با بابام صحبت کردم و قرار شده امشب بعد این که نشان اعظم تموم شد، با عمو راجبه ازدواجمون صحبت کنه.
نیر فقط یه ذره دیگه صبرکن، امشب برا خودم میشی......
اون حرف میزد و منم تو دلم انگاری رخت میشستن، خیلی استرس داشتم، دیگه طاقت نیاوردم، لپام گل انداخته بود و بوضوح داغی صورتم رو حس میکردم، ازش جداشدم و به سمت آشپزخونه رفتم.......
دوروبر ۹ شب بود که خاله اینا اومدن، همگی با هم نشسته بودیم و حرفهایی این بین رد و بدل میشد که مامان بهم اشاره کرد و گفت: نیر بگو اعظم چایی بیاره....
وارد آشپزخونه شدم ولی اعظم نبود، به سمت اتاق مشترکمون با اعظم رفتم و صداش کردم، بازم جوابی نشنیدم...
خواستم برگردم که دیدم صدای فین فین از پشت رختخوابها میاد، نزدیکتر رفتم دیدم اعظم پشت لحاف و تشک قایم شده و داره گریه میکنه، متعجب به سمتش رفتم و گفتم چی شده آجی؟؟!!.....
گفت ارسلان رفت؟؟.....
خواستم جوابشو بدم که با صدای مامان به خودم اومدم که سراغمون رو میگرفت، اون لحظه شاید متوجه نشدم که ارسلان رفت یعنی چی؟؟!!.....
مراسم نشان خلاصه برگزار شد و شوهرخالم با اجازه از پدرم و جمع یه صیغه محرمیت بین اعظم و رضا خوند....
❤️☘️❤️☘️❤️☘️❤️
☘️
❤️
☘️
#مردان_بخوانند😉
☑️ زن به این چیزها نیاز دارد :
🔹 توجه
🔹 درک شدن
🔹 احترام
🔹 صمیمیت
🔹 اعتبار
🔹 قوت قلب
🔹 مرد مقتدر
🔹 صحبت کردن
♦️ اگر مرد مقتدری نباشید، اگر به زن، توجه کافی نداشته باشید، به او بی احترامی کنید، درکش نکنید و...چه بسا زن به مرد غریبه ای که به او توجه می کند و احترام می گذارد و مقتدر به نظر می رسد و...از نظر ذهنی _ و دست کم از نظر ذهنی _ وابسته شود و از شوهرش متنفر گردد و این تنفر روز به روز بیشتر میش😓ود.
♦️ زنان را درک کنید.
♦️ مشاجرات همیشه از عدم درک متقابل و عدم صمیمیت ناشی میشود. 😩
♦️ مرد، احساسات زن را محکوم میکند. تمسخر می کند و انتقاد می کند و زن هم با شکایت کردن از مرد، در او احساس شکست،سر خوردگی و نالایقی ایجاد میکند.
♦️ درک متقابل، شناخت درست هم و احترام وتوجه به نیاز ها و رفتار ها و روحیات طرف مقابل به صمیمیت و اجتناب از مشاجره، کمک میکند.
♦️ قوانین فردی همدیگر را نیز بشناسید و به آن ها احترام بگذارید و بر ارزش های مشترک تکیه وتاکید کنید.
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨ثمره قلب بیکینه چیست؟ /دکتر غلامی
🎥#دکتر_غلامی
#کینه
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد .خدای من!!!!!..... داشتم شاخ درمیاوردم... چی میشنیدم، بع
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
همه دست زدن و خوشحالی کردن، اعظم به زور مادرم پاشد و با اکراه شیرینی پخش کرد، شاید همه اونقدر غرق خوشی بودن که کسی متوجه نبود ارسلان نشد....
بعد از شادی و بگو و بخند خاله اینا اجازه خواستن تا بلند بشن و برن که عمو گفت: چند لحظه صبر کنید؟؟!!......
انگار رو ابرها بودم، از خوشی روی پای خودم بند نبودم، انتظار چندین سالمون داشت به سر میرسید و به وصال یارم میرسیدم....
زیر چشمی و از دور نگاهی به بهمن انداختم، دست کمی از من نداشت.....
هر دو با استرس چشم به دهن عمو دوخته بودیم.....
عمو بعد کلی مقدمه چینی و تعارف تیکه پاره کردن گفت: .......
همه میدونن و از قدیم هم رسم بوده که عقد دختر عمو و پسر عمو رو تو آسمونها بستن، پسر منم خیلی وقته خاطرخواه دخترت هست داداش، ولی چون اعظم جان بودن ما به خودمون جرات نمیدادیم بیاییم جلو.....
الان که خداروشکر به خوبی و خوشی اعظم و رضا محرم شدن، با اجازتون میخوام دخترم نیر رو برا پسرم بهمن همینجا تو همین ساعتهای خوشحالیمون خواستگاری کنم....
با اجازتون میخوام دخترم نیر رو برا پسرم بهمن همینجا تو همین ساعتهای خوشحالیمون خواستگاری کنم....
مامان با ایما و اشاره چشم و ابروش بهم فهموند که به اشپزخونه برم و تا صدام نکرده بیرون نیام، انگاری قلبم درست تو دهنم میزد، خدای من.....
یعنی تموم میشه؟؟
یعنی من و بهمن برای همیشه برا هم میشیم؟؟!!....
یواشکی جوری که نفسم رو حبس کرده بودم، پشت در اتاق گوش وایستادم، صدای بابام بود که میگفت، بهمن جای پسر خودمه، مثل چشمام هم بهش اعتماد دارم و میدونم پسر کاری هست و حلال و حروم سرش میشه، والا من راضیم تا ببینیم نظر حاج خانوم چیه؟؟....
به سمت مادرم برگشت و گفت خانم شما چی میگی؟؟......
مادرم من منی کرد و گفت: والله چی بگم حاج آقا، منم نظرم نظر شماست....
هر چی خودتون و ارسلان صلاح میدونید....
منم حرفی ندارم.....
انشاالله که خیره....
انگار اون لحظه بود که مادرم به خودش اومد و متوجه نبود ارسلان شد و دست و پاشو گم کرد، یه نگاه به پدرم کرد و فهموند که ارسلان نیست و یکدفعه کجا گذاشت رفت که ما متوجه نشدیم....
پدرم با خونسردی منو صدا کرد و سراغ ارسلان رو ازم گرفت....
منم هراسون و دستپاچه خودمو رسوندم به پدرم و تا خواستم چیزی بگم.....
در خونه باز شد....
وبا چیزی که دیدم خشکم زد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾خانمها باید در اولویت باشند
- همسر باید حواسش به خانوادهای که تشکیل داده است باشد/دکتر عزیزی
همسرانه
❤️
🌺یک ازدواجِ خوب از قانون ۳۰-۷۰ پیروی میکنه.
🌀یعنی شخصی که باهاش ازدواج کردید هفتاد درصد از ویژگی های خوب مورد نظر شما رو داره و سی در صد از ویژگی هاش مورد پسند شما نیست.
🌀این انتخاب شماست که روی اون هفتاد درصد تمرکز کنید و هر روز زندگیتون شادتر بشه.
🌀یا روی اون سی درصد متمرکز بشید و انقد منفی ها رو ببینید که دیگه نقطه مثبتی وجود نداشته باشه.
💢واسه همینه که خوشبختی ساختنیه!!! این شمایید که انتخاب میکنید کدوم سمت برید.
🖌@daneshanushe✍️
وقتی كسی ميگه نميتونم خوبياتو ببينم بغلش كن بهش دلداری بـده و بگو زندگی واسه كورها سخته
واحد اندازه گیری کتاب خواندن، تعداد صفحه یا دقیقه در روز نیست؛
بلکه مقدار تغییری است که در شناخت از هویت خودمان و یا ماهیت جهان اطرافمان ایجاد شده است.
💎 #دکتر_انوشه
@daneshanushe✍️
#برای_یک_بانو
✅ اگر زنی قرار باشد شوهرش را نود درصد بفهمد، آن مرد دیگر شوهرش نیست، کسی است مثل پدرش یا برادرش.
برعکس هم همینطور، اگر مردی قرار باشد همه دنیای زنش را بفهمد، رابطه آنها دیگر زن و شوهری نخواهد بود، کسی است مثل مادر و خواهر او.
✔ در زندگی مشترک باید مقداری رازآلودی هم وجود داشته باشد که باعث شود آدم همچنان برای تجربه این زندگی عطش داشته باشد.
اصرار به فهمیدن تمام عرصه های یک نفر، باعث می شود آن رابطه از یک رابطه سالم زناشویی به یک رابطه مغشوش برسد.
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . همه دست زدن و خوشحالی کردن، اعظم به زور مادرم پاشد و ب
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
ارسلان به همراه یه دختر بینهایت زیبا تو چهارچوب در پیداشد، به دیوار پشتم تکیه دادم و محو زیبایی دختره بودم که صدای همهمه جمع بلند شد....
اولین نفری که به خودش اومد پدرم بود که گفت اینجا چه خبره؟؟؟؟
ارسلان تا الان کجا بودی، یهو چرا غیبت زد؟
این دختره کیه؟؟...
تو چه غلطی کردی؟؟......
ارسلان دست دختره رو رها کرد و به سمت پدرم اومد و گفت: بابا منو ببخش.....
من گلبهار رو خیلی دوست دارم، نتونستم با حرفها و کینه قدیمی شما کناربیام.....
خیلی ازتون خواستم کدورت ها رو بزارین کنار ولی قبول نکردین.....
من تصمیمم رو گرفتم و میخوام باهاش ازدواج کنم و بخاطر گلبهار جونمم میدم، حاضرم بمیرم ولی از گلبهار نگذرم....
پدرم مات و مبهوت چشمش به دهن ارسلان مونده بود و عملا خشکش زده بود....
مادرم به خودش اومد و گفت، توروخدا ارسلان خواهش میکنم ازت پسرم اینکارو با ما نکن.....
تو دست رو هر دختری بزاری بهت نه نمیگه......
ولی این دختره بخدا که نمیشه.....
تا خانوادش از نبودش خبردار نشدن برش گردون.....
خواهش میکنم پسرم، به من و خواهرات رحم کن، به پدرت پیرت رحم کن.....
نزار خونی ریخته بشه....
ارسلانم نذار بدبخت بشیم.....
خواهش میکنم پسرم، به من و خواهرات رحم کن، به پدر پیرت رحم کن.....
نزار خ...ونی ریخته بشه....
ارسلانم نذار بدبخت بشیم.....
اصلا هیچ فکر کردی اگه روستای بالا بفهمن تو دخترشون رو فراری دادی چه اتفاقی میوفته؟!!.....
همه چیز بهم ریخته بود و هرکسی حرفی میزد،ولی حرف ارسلان یکی بود، فقط گلبهار...
انگار بهمن ته قضیه رو دیده بود که دستپاچه به سمت من اومد و گفت: نیر باید بریم....
منی که نظاره گر دختری ساکت و مظلوم و بشدت زیبا بودم که گوشه در وایستاده بود و به جر و بحث ارسلان و خانوادم فقط نگاه میکرد و دل نگرون گوشه لبشو با دندونش میکند.....
بین خودم و دختره دنبال برتری بودم، آخه از حق نگذریم زیبایی منم زبون زد روستا بود، ولی زیبایی گلبهار چیزی فراتر از زیبایی من بود....
تو همین فکرها بودم که یه لحظه به خودم اومدم و گفتم، چی میگی بهمن؟؟!!
چیکارکنیم؟؟!!
بهمن تکرار کرد حواست کجاست دختر بهت میگم باید فرار کنیم.....
من بیرون منتظرتم.....
زود باش، تا دیر نشده باید بریم....
♥️🦋♥️
💞 سعی کن همسرت رو بشناسی
تا بتونی عاشق و دلبستهش کنی 🥰
❣اگرچه همسرتان باید به شما برای شناخت خود کمک نماید، اما شما هم انتظار نداشته باشید همسرتان در مورد همه حس ها و نیازهایش به شما اطلاعات بدهد.
👈 توجه داشته باشید که گاهی خود افراد نیز خیلی در مورد حس ها و نیازهایشان نمی دانند و البته ممکن است برایشان صحبت کردن در مورد آن ها راحت نباشد. بنابراین خودتان دست به کار شناخت همسرتان و درک و برآورده کردن نیازهایش باشید