فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق دارای سه راس هست
@daneshanushe✍️
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
چندی پیش سوار تاکسی شدم.
راننده تاکسی مرد محترمی بود که ۶۰سال سن داشت و بسیارشاد بوداو با مسافران با شادی برخورد میکرد
یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته کنندست چطور میتواند شاد باشد
جواب راننده برایم جالب بود.
گفت من 4فرزند دارم
2دختر و 2پسر که همه تحصیل کرده اند در حالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکردم
گفت رمز موفقیتش این بوده که بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است.
گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و درعوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچهها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد.
میگفت زنها تواناییهای موازی دارند
و میتوانندچند کار را در منزل باهم مدیریت کنند.
کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بربیاید.
او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد.
بنظرمن حق با اوست
رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.
زن!موي مش كرده،ابروي برداشته،لبانِ قرمز نيست.
زن!لباسِ سفيدشب باشكوه عروسي
بوي خوشِ قرمه سبزي نيست.
زن!پوكي استخوان،يك زنِ پا بماه،
حال تهوع،استفراغ دردهاي زايمان،
مادر بچهها نيست.
زن!
عصايِ روزهاي پيري،پرستار وقتِ مريضي نیست.
زن!
وجود دارد؛
روح دارد؛
پا به پاي يك مرد، زور دارد.
زن هميشه همه جاحضور دارد.
و اگر تمام اينها يادت رفت، تنها يك چيز را به خاطر داشته باش:
كه هنوز هيچ مردي پيدا نشده
كه بخواهد در ايران جایِ يك زن باشد
🍃🍃🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #حتما_ببینید
🎀 بزرگترین ویرانگرهای زندگی مشترک
🎤 #دکتر_شهرام_اسلامی
🌸🍃 🇯🇴🇮🇳 ↯
#دکتر_انوشه
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاست #نامزدی
👌در دوران نامزدی احتیاط و دقت کنید؟
👈 اولین مولفه یا مرحله ازدواج احساس است. دختر و پسر باید به هم احساس پیدا کنند. و با شناخت بیشتر این احساس عمیقتر گردد.
👈 اگر پس از گذشت چند ماه بعد از آشنایی هنوز احساس در شما شکل نگرفته دقت کنید مشکلی وجود دارد.
اگر خیلی از موارد در حال جنگ و جدل هستید و بعد خود را با جمله: چون دوستش دارم ادامه می دهم؛ گول بزنید در یک رابطه غلط قرار گرفته اید...
👈 بعضی در این موارد با گفتن بعد از ازدواج خوب میشه یا بعد از ازدواج احساس پیدا میکنیم خود را گول میزنند در حالیکه بعد از ازدواج هر مشکلی چند برابر خواهد شد و چیزی بهتر نخواهد شود...
❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت20 دوسم نداشتی حلالت نمیکنم هیچووووقت.... به زودی هم شاهد مرگم خواهید
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت21
لبخندی تصنعی به روی آقاجونم زدم که آقاجونم گفت: بیا بیرون دخترم میخوایم ناهار بخوریم...
آقاجون خواست بره بیرون که گفت: چرا با فرهاد بیرون غذا نخوردید؟ شما که دیگه محرم همید...
گفتم: خسته بود یکم رفت استراحت کنه...
دروغی که گفته بودم رو خودم باور کردم...
آقاجونم رفت و منم دنبالش رفتم...
سفره غذا رو پهن کردیم و چلو مرغی که مادرم درست کرده بود رو خوردیم ولی هیچی از مزه غذا جز طعم گس بغض نفهمیدم...
اونروز گذشت و روز بعد صبح تلفن خونه به صدا درومد...
به سمت تلفن رفتم و برش داشتم ولی فقط صدای نفسهای ممتد میومد و قطع کرد...
دوباره زنگ زد دوباره برداشتم و قطع کرد...
گوشی رو زمین گذاشتم شونه ای بالا انداختم و به داخل اتاق رفتم که دوباره تلفن زنگ خورد...
اقدس به سمت تلفن رفت و آروم داشت صحبت میکرد...
حدس زدم اقدس با کس دیگه ای آشنا شده که بتونه فرهاد رو فراموش کنه ولی...
انقدر خوشحال بودم از اینکه اقدس با کسی آشنا شده بود که یک لحظه تمام بدی ها و کینه های اقدس رو فراموش کردم و با لبخند رو بهش گفتم: کی بود؟
اخماشو تو هم کشید و گفت: به تو چه؟ تازگیا گوشم که وایمیسی...
وا رفتم انتظار داشتم اقدس همه چیو تموم کنه ولی روز به روز این کینه بزرگتر میشد و مثل غذه ای سرطانی وجود اقدس رو دربر میگرفت...
اونروز فرهاد سراغی از من نگرفت و نه تنها اونروز بلکه چند روز از فرهاد خبری نبود...
اقدس وقتی منو میدید با حالت تمسخر میگفت: چیه؟ نمیاد ببردت بستنی بخورید؟ نمیبردت سینما؟
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞💞 مادر/دکتر اسلامی
🎥#دکتر_اسلامی
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
باورهای گردویی در زندگی🐒
ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ آﻓﺮﯾﻘﺎ ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎﯾﯽ درست کردند ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ گذاشتند! ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽڪﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯنند ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮند، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓڪﺮشان ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ڪﻪ ﺑﺮﺍﯼ آزاد شدن، باید ﺩﺳﺘشان ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ڪنند ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺷڪﺎﺭ ﺷڪﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮند!
بسیاری از ﺍﻓڪﺎﺭ و باورهای غلطی ڪه از کودکی قبولش ڪردهایم، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺁن ها ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ڪﻨﯿﻢ، ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮیم.
باورهای غلط به باورهایی گفته میشود که مقدمات غیرمنطقی و احساسی دارد. و وقتی با الگوی دین میسنجیم به نادرست بودن آنها پی میبریم.
همسران موفق کسانی هستند که با ارتباط با مشاور دینی و امین، ملاکهای غلط را شناسایی کرده و در دور نمودن آنها از ذهن، تمرین میکنند.
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت21 لبخندی تصنعی به روی آقاجونم زدم که آقاجونم گفت: بیا بیرون دخترم میخو
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت22
آخی... چقدر ازت فراریه...
و میزد زیر خنده و میگفت: چقدر ازت فراریه این فرهاد کوه کن...
بغضمو قورت میدادمو هیچی نمیگفتم...
تا اینکه یکروز آقاجون از غیبت طولانی مدت فرهاد شاکی شده بود رو به من گفت: آخرین بار کی فرهادو دیدی اعظم بابا؟
سر به زیر انداختم و گفتم: همون روز عقد...
آقاجونم ابرو در هم کشید و گفت: چرا دیگه نمیاد سراغت؟
گفتم: نمیدونم لابد کار داره...
در همین حین اقدس تخمه میشکوند و با تمسخر میخندید...
آقاجونم نگاه بدی به اقدس انداخت که باعث شد اقدس خودشو جنع و جور کنه...
مادرم که تا اون لحظه ساکت بود گفت: خودت کردی مرد خودت دختر خودتو بدبخت کردی چرا به زور دادیش به فرهاد؟ فرهاد اعظمو نمیخواد اقدسو میخواد هنوزم چشمش دنبال اقدسه...
آقاجون داد زد: تمومش کن طوبی وگرنه میندازمت خونه پدرت...
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💞مراقب افکار دیگران باشید
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.
سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم.
بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🟢چرا خانمها از ازدواج می ترسند و دلیل ترس از ازدواج زنان چیست؟
▪️قصههای شکست، دیده و شنیدهاید!!
▫️هم دیده اید و هم شنیده اید که زندگی بعضی از زن و شوهرها به طلاق رسمی و یا عاطفی رسیده است. می تر سید به روز دیگران بیفتید و مبتلا به درد آنها شوید! پس دور ازدواج را خط قرمز می کشید. آیا این ساده ترین راه است؟
▫️راهحل: چشمهایتان را بشوئید و جور دیگر نگاه کنید. فقط کافی است مدبرانه و عاقلانه انتخاب کنید و تجربه زندگی خود را بالا ببرید. بهتر است دست به کار شوید، مهارتهای همسرداری را بیاموزید و فنون حل مسئله و مدیریت بحران را فراگیرید
❤️
یک زن فقط؛
سایه سر نمی خواد، همراه هم می خواد!
فقط احترام نمی خواد، حرمت هم می خواد!
فقط هدیه نمی خواد، قدردان هم می خواد!
فقط درد نمی خواد، درمان هم می خواد!
جمع اینها در شما میشه "مرد"
'برای زن زندگی تان مرد باشید'
🖌#دڪتر_انوشه
@daneshanushe✍️
🛑 ما خانم ها احساساتی هستیم و همین احساساتی بودنمون باعث چندین رفتار در ما میشه.
✨مثلا ما خانم ها زیاد گریه میکنیم و از اونجایی که مردان منطقی هستن چنین رفتارهایی از ما براشون تعریفی نداره.
✨همیشه تو این جور مواقع آقایون میخوان راهکاری پیدا کنن که شما رو آروم کنن و تمرکزم ندارن و در نتیجه نه تنها با گریه کردن ما، اون عکس العملی که ما میخوایم رو نشون نمیدن بلکه عصبی میشن.
✨خانوماااا نمیگم گریه نکنید ، گریه کنید ولی زیاد پیاز داغش رو زیاد نکنید و برای هر موضوعی گریه نکنید.
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫زن خانهدار یعنی زن همه چیز تمام/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
#زن_خانه_دار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔹"حکمت صله رحم"
(قسمت اول)
حلاوت روایت
🔸شرح حدیث اخلاقی توسط
آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅بچه ها باید در حد کُشت همدیگر رو بزنند. 🥲🩹👊
❌اتاق شخصی ممنوع
✅بچه ها باید سه جور با هم درگیر باشند :
1⃣ گفتاری
2⃣ رفتاری
3⃣ فیزیکی
زندگی به بندی بند است
به نام " #حرمت "
که اگر آن بند پاره شود
کار زندگی تمام است..
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت22 آخی... چقدر ازت فراریه... و میزد زیر خنده و میگفت: چقدر ازت فراریه ا
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت23
مادرم به حالت قهر از پدرم رو گرفت و هیچی نگفت...
آقاجونم گفت: فردا باید به حاجی بگم زودتر بیان بساط عروسی رو را بندازن که چی بشه انقدر عقد موندن اصلا به صلاح نیست...
ایوای آقاجونم خیلی عجله میکرد و من از آینده نامعلومم ترس داشتم...
آقاجونم کار خودش رو کرده بود با حاجی صحبت کرده بود که بیان و برای سور و سات عروسی برنامه بچینیم...
شب آقاجون با دست پر اومد خونه و به مادرم میگفت: خانم امشب حاجی و خونوادش میان درمورد عروسی صحبت کنیم اینارو گرفتم برا مهمونا...
مادرم شیرینی و میوه ها رو گرفت و آقاجونم هندونه رو هل داد داخل حوض...
استرس تمام جونم رو گرفته بود...
قرار بود بعد از مدتها فرهاد رو ببینم...
فرهادی که من دوسش داشتم ولی این عشق برای من ممنوعه بود...
اونشب خانواده فرهاد سر رسیدن...
مادر فرهاد حتی جواب سلام من رو نداد و بجاش کلی اقدس رو ماچ و بوسه کرد...
فرهاد به تکون دادن سری اکتفا کرد ولی وقتی چشمش به اقدس افتاد حالت نگاهش کلا عوض شد انکار جوون تر شد شاداب تر شد حالش بهتر شد...
ولی من...
حال فرهاد با اقدس خوب بود و اقدس با فرهاد و من این بین حکم مزاحم رو داشتم...
اونشب حاجی بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و عروسی رو برای یک هعته دیگه تعیین کرد...
قرار شد عروسی توی حیاط بزرگ خونه حاجی گرفته بشه و کلی مهمون دعوت بشه...
پدرم هم قبول کرد و قرار شد آخر هفته آینده عروسی ما برگزار بشه...
از فردا باید میرفتیم دنبال لباس عروس...
انگار حاجی فکرم رو خونده باشه گفت: فرهاد فردا میاد دنبال اعظم برن هر لباس عروسی که دلش خواست بخره..
بنده ای، خدا را گفت:
اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟
خداوند فرمود:
شاید نوشته باشم هر چه دعا کرد..
امضای خدا پای تمام آرزوهاتون...♡
#شبتون_پرازنگاهالهی♡
#شبتونبخیردوستان