eitaa logo
داریوش سجادی
944 دنبال‌کننده
868 عکس
297 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هاپوسیاه! مطابق اظهارات حسن روحانی انتخابات «نود و دو» سایه جنگ حتمی را از کشور برداشت! هاپوسیاه نوستالوژی دوران طفولیت‌مان بود که «مادربزرگ» بمنظور مدیریت و کنترل مطالبات و پرهیزمان از زیاده خواهی و تن دادن به بضاعت مینیمالش، ما را در پروای آن مهابت سیاه و خوفناک به تمکین وامی‌داشت. ظاهرا دولتمردان و مادربزرگ به «این همانی» رسیده و هر دو با توسل به ترفند «جنگ فوبیا» و با تعلیق شهروند در تنگنای «خوف و رجا» بمنظور توجیه بضاعت قلیل‌شان و مدیریت مطالبات مشروع شهروندان و استتار بی‌کفایتی خود و جعل استدلال برای ماندگاری خود می‌کوشند از این طریق اخافه سالاری کنند. در حافظه تاریخی ایرانیان همین ترفند در ۷۶ نیز «تکرار شد» و ظاهرا و علی الدوام توسل به «جنگ فوبیا» و ترساندن شهروند از اینکه «اگه ما نباشیم هاپوسیاه میاد شما رو می خوره» ترفندی است مفهوم تا از آن طریق دولتمردان بی‌کفایتی خود را زیر آن استتار ‌کنند.
نبرد اراده و عربده! علی‌رغم اُلدورم بُلدروم همآورد طلبانه ترامپ، شواهد نظامیگری موید روشن نشدن ماشین جنگ در خلیج فارس است. منطق جنگ در فهم کلاسیک نظامی‌گری بعد از جنگ جهانی دوم، استوار بر دوگانه «عربده و ارعاب» بود. ظرفیت و حیثیت جنگآوری در پولارایز دو قطبی استظهار به توازن وحشتی داشت که مطابق آن عنصر پیروز و متفوق آنی بود که در نبردعربده‌ها بتواند با عربده‌ٔای افزون تر بر چاشنی ارعاب افزوده و بدین منوال عنصر مقابل را خائف و مرعوب خود سازد. پیروز چنین آوردی، آنی بود که بتواند طرف مقابل را در ماراتن وحشت ، زودتر مرعوب خود کند. در واقع در چنین آوردگاهی طرف مغلوب آنی بود که قبل از جنگ «توحش ناشی از جنگ» و «مهابت جنگ افزارانه حریف» ایشان را خائف و زمینگیر طرف مقابل کند. بحران موشکی خلیج خوک‌ها در ۱۹۶۳ مدلی برجسته از چنان نزاعی بین واشنگتن و مسکو بود که طی آن «کندی» توانست در نبرد عربده‌ها، زبردستانه «خروشچف» را با اتکای بر عربده افزون‌تر نظامی خود مرعوب و وادار به عقب نشینی کند. مشکل ترامپ و سلف وی (جورج دبلیو بوش) در منازعه با ایران، فریزشدگی ایشان در ترمینولوژی میلیتاریسم جنگ سرد است. دیروز «دبلیو بوش» همانقدر اشتباه کرد که در فردای ۱۱ سپتامبر خولی‌وشانه به ایران طعنه زد که «در نبرد با تروریست یا با مائید یا بر ما» و رهبر ایران ناخائفانه ایشان را شماتت کرد «نه با شمائیم نه با تروریست‌ها»! و امروز نیز «ترامپ» با همان ادبیات منقضی شده نابلدانه می‌کوشد ایران را از موضع «تفنگ سالاری» خائف و مهزوم خود کند. جنگ در خلیج فارس همان روزی «آغاز نشده تمام شد» که واشنگتن با دادار دودور عزیمت ناو هواپیمابر آبراهام لینکن را بقصد ارعاب ایران «هشدار فرمائی» کرد اما برخلاف تصور، جمهوری اسلامی نه تنها دچار واهمه نشد بلکه ناباکانه خبر از خرامش شکار به شکارگاه داد! مشکل آمریکا با ایران آنست که استراکچر نظامی واشنگتن برخوردار از عدم تقارن با میلیتاریزم ارزش محور ایران است. واشنگتن برای جنگیدن تنها یک چیز را می داند و آن این که طرف مقابلش موظف به ترسیدن باید باشد و مشکل ایران نیز آنست که برخلاف توقع واشنگتن «بلد نیست» بترسد! جنگ نوین برخلاف اندیکاتورهای جنگ سرد، جنگ اراده است نه عربده!
از رُمانتیسم انقلابی تا رمانتیسم سکولاری! سعید حجاریان در امریه‌ای نوین بمنظور بسیج مردم و در پروای جنگ محتمل آمریکا با ایران (!) جنبش اصلاحات را فراخوانده تا سازمان‌دهنده تشکلی تحت عنوان «نیروی مقاومت صلح‌طلب» شوند تا از این طریق به جهان گفته شود جنگ‌ها چه عواقبی دارند از جمله آنکه پس از حمله امریکا به عراق چندین هزار کودک کشته و زخمی شدند بی‌آنکه اثری در افکار عمومی جهان به‌جا گذاشته باشدحجاریان در ادامه گفته: این مدل به سایر کشورها قابل تعمیم است و‌ تفاوتی ندارد کودک‌کشی و بی‌خانمانی و قحطی و ویرانی در چه نقطه‌ای اتفاق بیفتد. هر چند دغدغه ضدجنگ و همهمه صلح دوستانه حجاریان ممدوح است اما مقبول نیست. حجاریان در حالی در امریه نوین‌اش کودک‌کشی و بی‌خانمانی و قحطی و ویرانی را بصورت عام و بیرون از چیستی و کجائی و چرائی هر جنگی امری غیر قابل دفاع و مذموم معرفی کرده که تا پیش از این «جنبش اصلاحات تحت امر ایشان» طلایه دار شعار «نه غزه نه لبنان ـ جانم فدای ایران» بود و مصطفی تاجزاده همسنگر قابل وثوق حجاریان با توسل به شعار «سوریه رو رها کن» معترض مبارزه نیروهای سپاه در دفاع از مردم سوریه بودند. چنین تَلَوّنی را نباید ناشی از تذبذب و نفاق ایشان دانست بلکه ریشه آنرا می‌توان در بسآمد اجتناب‌ناپذیر انقلاب اسلامی واکاوی کرد که بصورت طبعی گریبانگیر آن بخش از انقلابیون شد که دلبستگی و پیوستگی‌شان به انقلاب اسلامی قبل از آنکه ناشی از تفطن به مبانی معرفت شناختی «انقلاب خمینی» و «خمینی انقلاب» باشد بدون عمق اندیشگی صرفا محصول قلیان و برون ریخت احساساتی شیداوشانه به «خمینی انقلاب» و «انقلاب خمینی» بود. بدین اعتبار رویش و رُمبش و جوشش سینوسی چنین افرادی در مسیر انقلاب را می‌توان در حد فاصل «رُمانتیسم انقلابی» تا «رُمانتیسم سکولاری» معنایابی کرد که حسب اقتضا در جوگرفتگی (هیستری یونیک ـ Histrioni) مبتلابه ۵۷ ازدواج‌شان را در نامتعارف‌ترین شکل ممکن در مسجد برگزار می کردند (تاجزاده) و آنک با مراودات عاشقانه از زندان دهه ۹۰ می‌کوشیدند در پیرانه سری دست به بازیافت سال‌های از دست رفته محسوب شده خود در رُمانتیسم انقلابی دهه شست شان بزنند. بر این منوال نُرمالیزاسیون مطمح نظر حجاریان پیش از آنکه روال‌مند کردن انقلاب اسلامی را افاده کلام کند اسم رمزی جهت استتار «آنُرمالی» آن بخش از اصحاب انقلاب را تداعی می‌کند که مبتلایان از این طریق مایلند ناراستی قامت خود با استقامت انقلاب اسلامی از طریق شکستن آئینه‌ها، فرافکنی کرده باشند.
مالتوسیزم! ویروس کرونا را بنوعی می‌توان مصداقی انگاشت از قابل وثوق بودن نظریه مالتوس! توماس مالتوس در کتاب «اصل جمعیت» قائل به عدم تناسب بین رشد جمعیت و منابع تغذیه انسان بود و مطابق ادعایش نفوس انسانی به شکل تصاعد هندسی در جهان افزایش می‌یابند در حالی که منابع ارتزاق بشر در بهترین شرایط با تصاعدی ریاضی بالا می‌رود. راهکار تجویزی و پیش‌بینی توقعی «مالتوس» برای به تعادل رسیدن این عدم توازن، هلاکت گستره و بی‌شمار انسان‌ها از طریق جنگ‌ و قحطی و اپیدمی امراض و بلایای طبیعی بود! راهکاری که ظاهرا و در حال حاضر از طریق «کرونا» در شرف وقوع است و این ویروس مُهلک عزم خود را برای دادن آبرو و اعتبار به «نظریه مالتوس» جزم کرده! لاکن این پرسش نیز ذهن انسان را می‌گزد که: بالاخره هلاکت انسان‌ها موظفی ملک‌الموت است یا اجتناب‌ناپذیری الگوهای رشد و توسعه!؟