فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 در هفته دفاع مقدس
همراه باشید با ارسالهای
ویژه کانالهای حماسه جنوب - ایتا
خاطرات👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
شهدا 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
🍂
🔻 #مهندسی_رزمی
در دفاع مقدس 3⃣3⃣
🔅 مصاحبه با سردار همتی
در دو جمله نقش مهندسی و تخریب را در دفاع مقدس می توان اینگونه گفت، اگر تخریب معبری را باز نمی کرد، هیچ عملیاتی نمی توانست انجام شود. جانفشانی بچه های تخریب خیلی زیاد بود مثلا یک معبری که الان عکش وجود دارد از ابتدا تا انتهای آن حدود 20 تا 30 نفر شهید شده اند. در جنگ، میدان های مین بستگی به تعداد نوار و فاصله آنها از یکدیگر و اینکه هر نوار چه تعداد مین، و هر مین چه تعداد ساچمه داشت شناخته می شدند. مثلا یک مین والمری بیش از 750 تا 1000 ساچمه داشت که در ارتفاع پنج متری از زمین بلند می شد و این مین ها ضد نفر بودند. از این به بعد بود که در عملیات ها نقش بسیار مهمی و قابل توجیهی برای مهندسی دیده شد. در طرح ریزی عملیات ها و در هر منطقه ای که ما می خواستیم عملیات کنیم باید ماموریت معین و مشخصی تعریف می کردیم. در جنوب هر منطقه ای که می خواستیم ورود کنیم و فاصله ای بین استحکامات خودی و دشمن نبود و این فاصله بیش از یک کیلومتر و دو کیلومتر نبود. وقتی عملیات می کردیم حدود 15 تا 20 کیلومتر وارد سرزمین دشمن می شدیم این نیروها در زمین صاف و بدون عارضه در برابر امکانات دشمن یک دیوار گوشتی می شدند و بسیار آسیب پذیر بودند. از جمله در عملیات رمضان مسئولین متوجه شدند که هر جا می خواهند عملیات یا عبور کنند باید جانپناهی درست شود یا خاکریز زده شود و یا جاده ای ساخته شود و یا میادین مین خنثی شود و یا موانع پیش رو برداشته شود. لذا این کارها باید توسط مهندس انجام میشد. تقریبا می توان گفت تمام اقداماتی که پیش نیاز عملیات نیروهای پیاده بود، کارهای مهندسی بود. شما تصور کنید که نیروها به جایی رفته اند که با امکانات دشمن روبرو شده اند و این نیروها برای محافظت از خود نیاز به خاکریز دارند. اینجا بود که کار مهندسی در شب، احداث یک خاکریز بود تا نیروها بتوانند در پشت آن سنگر بگیرند و استراحت کنند. ما اگر می توانستیم نیروها را در آنجا نگه داریم در آن عملیات موفق می شدیم و در غیر اینصورت باید عقب نشینی می کردیم و در آن عملیات با کشته شدن هزاران نفر شکست می خوردیم . در طول جنگ نوع سنگرهای انفرادی عوض شد. مثلا بعدها قطعات بتنی ساخته شد که رزمنده ها در عملیات ها با خودشان می بردند و به عنوان جان پناه استفاده میکردند. در عملیات ها کار به جایی رسید که فرماندهان جنگ در طرح ریزی ها و عملیات ها برای مهندس نقش ویژه ای و ماموریتی می دیدند که بسیار مهم بود و اگر این ماموریت انجام نمی شد عملیات انجام نمی شد.
اصلا بعضی از عملیاتها متکی به عملیات مهندسی بود. مثلا در عملیات بدر باید و حتما پلی زده می شد، بعد عمليات انجام می شد و یا در عملیات والفجر 8 پشتیبانی بعد از عملیات زدن پل بود که توسط مهندسی انجام شد.
🔅تفاوت بین مهندسی عراق و ایران
صدام مسئولین و نیروهای مشغول در وزارت خانه های خود را که کارهای مشابه مهندسی انجام می دادند لباس نظامی پوشیده بود و مسئولیت اولیه آنها را مهندسی جنگ تعریف کرده بود و تمام کشور عراق با هم و پشتوانه های آنها همه در خدمت جنگ بودند. در جنگ عراق با تمام قوا آمده بود، مثلا کانال پرورش ماهی که یک کار پدافند غیر عامل بود و به ظاهر کار پرورش ماهی می کرد در زمان جنگ از آن استفاده مهندسی شد. ما متاسفانه بیشترین تلفات را در آنجا داشتیم. اما در کشور ما اینگونه نبود. فقط عده ای خاص در وزارت خانه ها و وزارت سپاه حضور داشتند به عنوان کمک اگر ابتکاری به ذهن شان می رسید انجام می دادند. بچه های مهندسی روز به روز سطح علمی شان بالا رفت و نوع تجهیزات آنها نیز تغییر کرد و اصلا این طور نبود که علوم روز و مهندسی دانشگاه های ما در اختیار جنگ باشد. مثلا ما چندین بیمارستان و اورژانس ساختیم که کمتر مهندسین بسیجی و یا اساتید دانشگاه ها در طراحی و اجرای آنها نظر داشتند. و یا در لشکر مهندسی 42 غرب که گردان استحکامات داشتیم افراد معدودی بودند که با ما همکاری می کردند.
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب- ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #زندان_الرشید (۲۵
خاطرات سردار گرجی
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
چهار نفرشان دور تا دورم نشستند تا استراحت کنند. به چهره هایشان که نگاه کردم خستگی و تشنگی در آنها موج می زد. دقایقی که روی زمین و در محاصره آنها نشسته بودم نفس گرفتم و سعی کردم به هیچ چیز فکر نکنم. چون فکر کردن بیشتر از هر چیزی مرا اذیت می کرد.
با صدای یکی از سربازها که می گفت: «قما قما»!(بلند شو) بلند شدم و راه افتادم. بعد از حدود سی دقیقه پیاده روی مقابل مقری رسیدیم که برایم نا آشنا بود. بیشتر مقرها را یا رفته بودم یا میشناختم. ولی آنجا را نمیشناختم.
عراقی ها متوجه شده بودند قفل کرده ام. لذا کاری به کارم نداشتند. آنها می دیدند وقتی از میان عراقی های دیگر یا ماشین هایشان رد میشوم هیچ فضولی نمی کنم و یقین کرده بودند که بریده ام و تسلیم شده ام.
در سراسر مسیر، تا موقعی که مقابل در ورودی مقر جدید ایستادیم، فکر و ذکرم این بود که آنها متوجه هویت سپاهی من نشوند. اگر کمترین بویی میبردند که گرجی زاده هستم، دیگر نمیشد چاره ای کرد و وضعم خراب خراب می شد. با خودم می گفتم: «خدا کند وقتی مرا کنار باقی اسرا میگذارند کسی مرا نشناسد. اگر این اتفاق بیفتد، دیگر کارم زار است!» وقتی نگهبان در مقر را باز کرد و وارد شدیم متوجه شدم آنجا قبلا مقر جهادسازندگی بوده است. یادم آمد همیشه وقتی از جاده شهید جولایی رد میشدیم آن مقر را از دور می دیدم که بچه های جهادسازندگی در آن مستقر بودند. آنها در جزیره مشغول جاده کشی، سنگرسازی، و کارهای عمرانی بودند و شبانه روز کار می کردند.
آنها مرا به نگهبانی نسبتا جوان، که قد متوسط و صورتی سبزه داشت، تحویل دادند و از مقر خارج شدند. خودم را آماده کردم که با مشت و لگد به جانم بیفتد. ولی او این کار را نکرد. مرا به طرف محوطه روبازی برد که هفت هشت اسیر ایرانی آنجا نشسته بودند.
آنها با دیدن من از جا بلند شدند و سلام کردند. چند نفر از اسیران لباس سیاه غواصی به تن داشتند. چهره هایشان زرد شده بود. قیافه هایشان نشان می داد که آنها را کتک زده اند. آثار مشت روی صورتشان معلوم بود. از صورت بعضیشان خون بیرون زده بود. بعضی شان مرا نگاه می کردند. یکی از آنها که به من خیره شده بود گفت: «برادر، شما کی اسیر شدی؟» همین دو سه ساعت قبل.
- کجا اسیر شدی؟
- جزیره.
- کجای جزیره؟
- جاده شهید جولایی
اجازه ندادم سؤالات بعدی را بپرسد. سؤال کردم: «شما بچه های کدام لشکر هستید؟ کی اسیر شدید؟» یکی از آنها گفت: «ما بچه های گردان دریایی لشکر ولی عصر هستیم. ما را دیروز گرفتند و آوردند اینجا، تا پیش پای شما آنقدر ما را زده اند که نای ایستادن نداریم. نمی دانیم میخواهند با ما چه کنند.» به آنها گفتم: «به خدا توکل کنید. جنگ چیزی غیر از برد و باخت نیست. مهم این است که آدم وظیفه اش را انجام داده باشد، چه پیروز شود چه شکست بخورد.»
هنوز چند دقیقه ای از چاق سلامتی ما نگذشته بود که نگهبان به ما نزدیک شد و بعد از آنکه به همه بچه ها نگاهی کرد به من گفت: تو بیا جلو.» از جایم بلند شدم و به طرف او رفتم. او مرا به فردی که پشت سرش ایستاده بود و لباس درجه داری تنش بود معرفی کرد و گفت: «هذا اكيد حرس خمینی.» از صحبت هایش فهمیدم که این حتما پاسدار خمینی است.
می گوید: «شلوارش را نگاه کن، شلوار سپاه پاسداران ایران است قیافه اش را نگاه کن، داد می زند که پاسدار است.» او این حرفها را با بغض و کینه و با آب و تاب به درجه دار می گفت. معلوم بود دل پری از سپاه پاسداران دارد. گرچه در حین فرار میان نیزارها نصف شلوارم سوخته بود، نیمه سالم آن قابل کتمان نبود،
نگاهی به شلوارم، بهترین دلیل جرم پاسداری کردم و چیزی نگفتم. به نگهبان نگاه هم نمی کردم. او حرف هایش را زد و منتظر عکس العمل درجه دار ماند. اولین بار بود که از دیدن شلوار سبز پاسداری شاکی بودم. با خودم گفتم: «آخر اگر شلوار خاکی می پوشیدی، می مردی؟» سرزنش سودی نداشت و مشکلی را حل نمی کرد. با شلوار پاسداری در جزیره در نزدیکی قرارگاه فرماندهی سپاه ششم ایران اسیر شده بودم. عراق دربه در دنبال فرمانده و مسئولان آن بود و تقریبا همه دلایل و قراین عليه من بود. کاری غیر از انکار کردن نداشتم.
درجه دار گفت: «فعلا او را کنار باقی اسرا بگذار. بعدا سراغش می آیم.» او از نوک پا تا فرق سرم را برانداز کرد. نفهمیدم منظورش چه بود. از نگاهش شرارت و خباثت میبارید، سعی کردم خودم را نبازم؛ انگار هیچ اتفاق مهمی نیفتاده است. به دستور او مرا کنار سایر اسرا زیر آفتاب سوزان نشاندند؛ در حالی که هنوز یک قطره آب هم طی بیست و چهار ساعت نچشیده بودم. ساکت و آرام زانوانم را جمع کردم و به دیوار تکیه دادم.
همراه باشید..
کانال حماسه جنوب - ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
1_227748593.mp3
1.27M
🍂 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
🔰 نوحه سرایی در آستانه
عملیات فتحالمبین
⏪ این جبهه اسلام است
دل شور دگر دارد
دل شور دگر دارد
🔻 شعر: حبیب اله معلمی
🔻محل اجرا: شوش دانیال
🔻 زمان اجرا: سال (1360)
🔻 مدت آهنگ: 15:53 دقیقه
━•··•✦❁🔅❁✦•··•━
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #مهندسی_رزمی
در دفاع مقدس 4⃣3⃣
🔅 مصاحبه با سردار همتی
مهندسی رزمیِ تیپ ها و لشکرها قبل از عملیات و زودتر از دیگر نیروها پیاده حضور داشتند و در حین عملیات و بعد از عملیات نیز حضورشان پررنگ بود.
در سال 1364 یکسری یگانهای عمل کلی لشکرهای مهندسی) بوجود آمد. ونیز واحدهای مهندسی در غرب وجنوب داشتیم که کم کم این واحدها تبدیل به لشکر شدند. این لشکرها هر کدام 6 تا 7 گردان داشتن که شامل 3 گردان عملیات خاکی ، یک گردان تخریب، یک گردان پل، یک گردان عمل کلی می شدند. کارهای کوچکتر را خود گردان های مهندسی لشکرها انجام می دادند ولی کارهای بزرگتر مثلا زدن جاده را لشکرهای مهندسی به کمک جهاد سازندگی می زدند.
در طول جنگ مهندسی نوآوری ها و ابتکارهای زیادی انجام داد تا توانست جنگ را اداره کند از سنگرهای با گونی گرفته تا زدن کانال، پل، جاده و .... ما به جای رسیدیم که در بعضی از عملیاتها مهندسی پل های بزرگی را نصب می کرد و جاده های بزرگ احداث می نمود. مثلا جاده ای در هور زدند که عمق آب حداقل 2 تا 3 متر بود. کم کم ماموریت های مهندسی بیشتر شد و کار به جایی رسید که دستگاه های موجود جواب نمی داد و مجبور به خرید ماشین آلات کوماتسو شد و حدود 400 دستگاه وارد و در خدمت مهندسی قرار گرفت. اینها فقط ماشین آلات راهسازی، گریدر، بلوزور، لودر، بیل مکانیکی و ... بود.
- مهندسی در کدام یک از عملیات ها نقش زیادی داشت؟
در بخش پل و عبور می توان عملیات والفجر 8 را نام برد. در بخش استحکامات و عملیات خاکی، عملیات کربلای 5 را نام برد. بیشترین شهدای مهندسی در عملیات کربلای 5 و در منطقه عمومی شلمچه و در منطقه ای به عرض و عمق 20 کیلومتر بود برای گرفتن هر 100 متر مربع خاک شلمچه و در هر پیشروی یک عملیات مهندسی انجام می گرفت تا بوسیله آن نیروها بتوانند بایستند و دفاع کنند. در مبحث ماشین آلات مهندسی ، ابتدا ما ماشین آلات مهندسی رزمی نداشتیم بعدا تغییراتی در آنها داده شد تا زرهی شود و راننده ها و دستگاه ها کمتر آسیب ببینند.
در بحث پل وعبور : پل های مخبری، کوثری، خیبر ۱و 2 و 3 و فلزی از ابتکارات مهندسی بود که در عقبه تیپ ها در شهرهای تهران، اراک و تبریز و هم در سپاه و هم در جهاد که روی این موضوع ها فکر ، طراحی و اجرا می کردند. در موضوع باتلاق ها، یکسری فرشهای باتلاقی اختراع شد که می توانست آدم و نیروها و موتور سیکلت و ماشین ها را در حاشیه های رودخانه ها و ... در روی خود حرکت دهد
ونیز چرخ هایی برای توتیاها درست شد که بتواند روی رمل ها حرکت کند.
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب- ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂