🏴 یادش بخیر
اروند خروشان
همان رود وحشی نا آرام
و شهدایی که آب را قسم دادند، به بیبی دوعالم که آرام گیرد
تا بچهها بگذرند.
یا فاطمه جان!
دنیای امروزمان هم پُراست از امواج خانه خراب کن
پُر است از جذر و مدهایی که آدم را
بالا و پایین می کند ...
دنیای ما از اروند،
خروشان تر است و وحشی تر ...
دست ما را بگیر و از بین این امواج
رهایی بخش....
به همان روضههای شهدا که از کناره اروند برایت خواندند و گذشتند.
امروز هم بچههایت
تنهاتر از همیشهاند بیبی جان!
#یادش_بخیر
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۱
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
مامور خدا
عملیات بیت المقدس
هنوز چند هفته ای از پایان عملیات فتح المبین نگذشته بود که زمزمه دیگری به گوش رسید. این بار قرار بود خرمشهر آزاد شود. بچه های گردان جمع شدند. گروه چهل شاهد اصرار کردند که به خاطر تجربه فیلم برداریام از عملیات قبلی همراه آنها برای ثبت زیباییها و عظمت ایثار و رشادت رزمندگان بروم میگفتند نیرو برای جنگیدن به اندازه کافی هست اما کسی که به فیلم برداری آشنا باشه
نیست و اینکه تو دوره فیلم برداری دیدی و از این جور حرفها...
بالأخره راضی شدم به عنوان فیلم بردار با آنها بروم. مطابق معمول، هر تیم به منطقه ای اعزام میشد. تیم ما هم ابتدا از جاده اهواز به طرف سوسنگرد حرکت کرد و بعد از حمیدیه به طرف جنوب غربی رفتیم تا رسیدیم به جایی که کرخه کور می شد و معروف بود به کرخه نور.
نام آن منطقه طراح بود. شب عملیات آنجا بودیم. عجب شبی بود! به نظرم بیشتر از بچه های عمل کننده روی سر ما آتش ریختند. آن چنان حجم آتش توپخانه دشمن زیاد بود که امکان بیرون آمدن از سنگر غیر ممکن می نمود. فاصله ما با عراقیها زیاد نبود و حتی بچه ها توانسته بودند از داخل یک کانال به عراقی ها نزدیک شده و عملیات کنند ولی متأسفانه صبح فهميديم عملیات شان شکست سنگینی خورده و اکثر بچه ها شهید و زخمی شده اند. بچه های مستقر در خط حسابی پکر بودند. ما صبح به بچه ها ملحق شدیم و از صحنه های شهادت بسیجیها فیلم گرفتیم. دشت پر بود از پیکر مطهر بچه هایی که کربلایی شده بودند!
صحنه های دل خراشی که بعضی از آنها هیچ وقت از تلویزیون پخش نشد. چند روز بعد محل مأموریت ما عوض شد و به انرژی اتمی در جاده اهواز آبادان رفتیم. همان جایی که قرار بود زمان شاه غربیها برای ما تأسیسات انرژی اتمی بسازند ولی با پیروزی انقلاب کار را نیمه کاره رها کردند و رفتند. آنجا معلوم شد مأموریت، فتح خرمشهر است و به دلیل عظمت عملیات، کلیه تیم ها باید در محورهای عملیاتی منتهی به خرمشهر مستقر میشدند. نماز ظهر و عصر را به جماعت
خواندیم. بعد از نماز با مجید خمبی شوشتری به خط مقدم اعزام شدم. دشمن آتش شدیدی میریخت. بلافاصله به یکی از سنگرهای دیدهبانی رفتیم تا اوضاع را برانداز کنیم. فاصله تا دشمن یکی دو کیلومتری میشد. کمی از وضعیت منطقه فیلم گرفتیم. هر حلقه فیلم فقط برای سه دقیقه فیلم برداری کافی بود. کوله پشتی ام پر بود از فیلم اما باید بیشتر فیلمها را برای شب عملیات نگه میداشتیم. کنار سنگر ما یک پیام پی ارتشی به خاکریز چسبیده بود و چند سرباز زیر آن استراحت میکردند فاصله نوک پیام پی و سرخاک ریز کمتر از یک متر بود. توی سنگر نشسته بودیم که یک گلوله خمپاره دقیقاً از لبه خاک ریز رفت زیر پی ام پی و با صدای مهیبی منفجر شد. صحنه دردناکی شده بود. همگی آن سربازها به شکل دل خراش و مظلومانهای به شهادت رسیده بودند. پیکر مطهر آنها را از زیر پیام پی بیرون کشیدیم. یکی از آنها مثل یک چوب کاملاً خشک شده بود و یک دستش هم از کتف کنده شده بود. با خودم فکر میکردم که چطور این خمپاره رفت زیر پی ام پی و منفجر شد ولی به ما که کنار آن بودیم هیچ آسیبی نرسید. گویا این خمپاره مأموریتی داشت که ما جزو مأموریتش نبودیم......
کم کم داشت شب میشد. آنجا سنگری برای استراحت نبود. برای استراحت یک خط به عقب برگشتیم. تمام شب حالم بد بود و تب داشتم. مجید هم تمام شب بالای سرم مریض داری میکرد. صبح که شد حالم بدتر شده بود. مرا به اورژانس منتقل کردند. دکتر گفت که گرمازدگی است. تزریق سرم هم افاقه نکرد و با تزریق غلط یک آنتی بیوتیک توی بغل مجید بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم روی تخت در حال انتقال به بیمارستان پشت خط بودم. مجید هم خداحافظی کرد و خودش رفت تا به عملیات فتح خرمشهر برسد و من از این عملیات هم جا ماندم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
9207c5609d1b4fa1ae1c429ac62982ff.mp3
14.07M
🍂 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
بمناسبت ایام فاطمیه
⏪ مثنوی شنیدنی
بادهای هرزه در دشت و دمن پیچیده است
#توسل
#ایام_فاطمه
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 کربلای ۴)
7⃣
🔅 محتوای جلسات
فرماندهی عملیات
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
● بیان دلایل هوشیار بودن دشمن در کربلای ۴ از سوی فرماندهان
هاشمی رفسنجانی: اینکه میگویید دشمن هوشیار بوده، چه دلیلی دارید؟
بعد در جلسه بحث بر سر چگونگی لو رفتن محور اصلی عملیات ایران است:
محمد باقری: شب قبل از عملیات فلر (منور) که ریختن و تیراندازیهایی که کردند به عنوان مانور و تمرین بوده که بتوانند درگیر شوند. حدود ۹:۳۰ شب (سوم دی ماه) که در تنگه (ام الرصاص) درگیر شدیم تا ۱۰:۳۰ (لحظه اعلام رمز عملیات) دشمن وقت داشت و عملیات کشف شده بود.
• در ادامه محمد باقری از غافلگیری بعثیها در عبور یگانهای هر چهار قرارگاه میگوید:
هاشمی رفسنجانی: این (اطلاعات) از کجا آمده؟
باقری: این را اسرا (افسر بعثی) میگویند.
رفیقدوست: فکر میکردیم دشمن غافلگیر شده، با همه درگیریهایش.
محمد باقری: تأکید کردیم در اطلاعاتی (بازجویی) که کسب کردیم از افراد مختلف این اسرا. باز اینها مطلع نبودند که در این شب و این ساعت ما حمله خواهیم کرد و در این جهت دشمن غافلگیر شده است.(منظور نفوذ به عمق خاک رژیم بعث) منتهی رده بالای دشمن (فرماندهی رژیم بعث) آمادگی داشت که به آنها حمله میشود.
امکان ادامه عملیات کربلای ۴ هست اما با دادن تلفات
با این وجود فرماندهان میگویند امکان ادامه عملیات و پیشروی با تأمین ادوات از دست رفته وجود دارد، منتها با تلفات همراه خواهد بود.
هاشمی رفسنجانی: ممکن است تحلیل برویم. (اشاره به تلفات و توان نیروها). نقطه مثبتش این است که دشمن شروع به آسیب دیدن (۲ تیپ نابود و ۶ تیپ تا ۶۰ درصد منهدم شد) می کند. بچهها آمدند پای کار و آمادگی دارند و اگر اینجا (مناطق عملیاتی) عقب بیاییم به این زودی نمیتوانند خودشان را آماده کار بزرگ کنند.
• دستور برگشت قطعی نیروها با صدور کد رمز
تصمیم بر حفظ مواضع و موقعیت فعلی ایران است. در قرارگاه خاتم جمعبندی فرماندهی، بازگشت نیروها، برای حفظ توان رزمی و قوای ایران است. دستور برگشت قطعی نیروها با کد رمز «مجروحان را تخلیه کنید» در ساعت ۱۹ چهار دی ماه ۱۳۶۵ صادر میشود. قرارگاه فرماندهی خاتمالنبیاء حالا تمرکزش را برای حفظ توان همین ۲۲۰ گردان از مجموع ۲۶۰ گردان عملکننده در عملیات کربلای ۴ گذاشته است و به همین خاطر ۱۵ روز بعد، عملیات کربلای ۵ را انجام میدهد.
• یک شکست بزرگ!
فردای آن روز دوباره جلسهای در قرارگاه رعد گذاشته میشود و هاشمی رفسنجانی این شکست را یک شکست بزرگ میخواند:
● پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵
جلسه تصمیمگیری ادامه عملیات کربلای ۴، قرارگاه رعد (پایگاه هوایی امیدیه) نوار ۲۰۹۰۸
هاشمی رفسنجانی: اولاً این توقف یک شکست تلقی میشود؛ یک شکست بزرگ!
«شلمچه» محور عملیاتی کربلای ۵ میشود
با این وجود فرماندهان سپاه تصمیم میگیرند محور عملیات را تغییر دهند و تمرکز بر روی محور انجامشده توسط قرارگاه نجف در شلمچه باشد. اگر چه عملیات کربلای ۴ تمام شد، اما ۱۵ روز بعد از آن، در ادامه این عملیات، عملیات کربلای ۵ با موفقیت انجام شد.
• جلسه تصمیمگیری ادامه عملیات کربلای ۴، قرارگاه رعد (پایگاه هوایی امیدیه) نوار ۲۰۹۰۹
شمخانی: ما نشستیم با آقایان صحبت کردیم که بیاییم روی ۲ منطقه عملیات کار کنیم که شناساییهایش شده و ذیحد (محدوده عملیات گردان) را هم مشخص کردیم.
هاشمی رفسنجانی: شلمچه؟
شمخانی: بله.
┄┅┅❀❀┅┅┄
پایان این قسمت
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار
💢 با مداحی حاج حسین سازور
در دوران دفاع مقدس
در ایام فاطمیه
#توسل
#ایام_فاطمه
#کلیپ
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۲
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه مجروحین به بیمارستانی در اهواز منتقل شدم. میخواستم سریع برگردم. سرم به دست حرکت کردم ولی دوباره از حال رفتم. با آن وضعیت نمی توانستم به جبهه برگردم، مجبور شدم بعد از مدتی که حالم جا آمد به خانه مان که در همان نزدیکی بود بروم. پدرم و دوستانش در محوطه چمن نشسته بودند. با دیدن من فکر کردند زخمی شده ام و همه به طرف من آمدند.... حالا دیگر صدای گوینده رادیو به گوش میرسید: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون آزاد شد...
بدین ترتیب دو عملیات بزرگ را به عنوان فیلم بردار شرکت کردم ولی بعد از این دو عملیات از فیلم برداری خسته شدم. کمکم خردادماه از راه رسید و الحمد لله توانستم در امتحانات قبول شوم و مهرماه ۱۳۶۱ وارد کلاس سوم هنرستان شدم. حالا دیگر دوره عمومی به اتمام رسیده بود و من هم رشته برق را به عنوان رشته تخصصی برگزیده بودم. به این رشته از کودکی علاقمند بودم. هنوز چند هفته ای از مهرماه سال ۶۱ که باز هم بحث اعزام مطرح شد. این بار گردان نور یا همان گردان بچه های اهواز به منطقه طلائیه اعزام شدند. باز هم دیر جنبیده بودم و به اعزام نرسیدم. به مهدکودک ۴۰۰دستگاه، که معمولاً بچه ها قبل از اعزام آن جا جمع می شدند رفتم. چند نفر بیشتر آنجا نبودند، گفتند باید صبر کنید تا تعدادتان بیشتر شود. احمد ترکی از فرماندهان گردان هم آنجا بود. احمد به عنوان یک بسیجی معمولی آمده بود که اعزام شود. با او بودن خیلی لذت بخش بود. یک شب پیشنهاد کرد برویم بهشت شهدا، طبق معمول پشت یک وانت نشستیم و حرکت کردیم. در آن دوران اصولاً کمتر یادم هست مثل آدم حسابیها سوار ماشین شده باشیم و اکثر پشت وانت جابجا میشدیم. آن شب با شهدا راز و نیازی داشتیم، وقتی به خودمان آمدیم شب از نیمه گذشته و همان وانتی که کمی قبل با ناشکری از آن یاد کردم هم رفته بود. حالا دیگر فقط دعا می کردیم. همان وانت یا حتی از آن قراضه تر هم پیدا شود و ما را به مقر برساند. احمد گفت سوره ای است که اگر آن را بخوانیم و نیت کنیم بلافاصله دعا مستجاب می شود. یادم نیست چه سوره ای بود ولی به محض اینکه آن سوره را خواندیم، بلافاصله نور چراغ یک ماشین که به طرفمان میآمد مشخص شد. باز هم یک وانت بود.
مدتی بعد از لشکر آمدند و احمد ترکی را شناسایی کردند و بردند و شد معاون گردان نور. ما را هم فرستادند گردان عمار و هر چه اصرار کردیم به بچه های اهواز ملحق شویم قبول نکردند و گفتند گردان نور جا ندارد. در آن مأموریت با یک گروهان از بچه های اهواز به فرماندهی صادق نوری به گردانی از بچه های دزفول ملحق شدیم. مأموریت ما پدافند سد مرزی بین المللی در منطقه طلائیه بود. در این منطقه مرز بین المللی ۹۰ درجه می چرخید و ما دقیقاً روی زاویه قائمه مستقر بودیم. بچه های گردان نور هم در سمت چپ ما به فاصله چند کیلومتر مستقر بودند. در این منطقه فاصله ما با دشمن خیلی زیاد بود. شب اول که منطقه را تحویل گرفتیم باران میبارید و سنگرها هم سقف نداشتند. با بچه ها پلاستیک بزرگی جور کردیم و روی سقف سنگر را که تراورسی روی آن قرار داشت پوشاندیم برای اینکه باد نایلون را نبرد با کلوخ های بزرگ گلی روی نایلون و تراورس را محکم کردیم و با خیال راحت داخل سنگر خوابیدم. باد شدیدی میوزید. یک ساعت هم نخوابیده بودیم که ناگهان درد شدیدی تمام سرم را گرفت. سرم داشت میترکید. اولش تصور کردم زخمی شده ام، اما هیچ جای سرم خون نمی آمد. دور و برم را نگاه کردم یک کلوخ از روی تراورس افتاده بود روی سرم. شانس آوردم که برای نگه داشتن نایلون از کلوخ استفاده کرده بودیم، چون اگر به جای کلوخ سنگ یا آهن بود خدا میداند آن شب چه به سرم می آمد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
ای انیس و مونس.mp3
1.68M
🍂 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
بمناسبت ایام فاطمیه
✍ یادش بخیر
حاج صادق و نوای محزون و دلچسباش!
در همان روز و شب های شروع جنگ. ایامی که مملو بود از مظلومیت بچههایی که آمده بودند تا دفاع کنند و نیاز به روحیه داشتند. روحیهای برگرفته از وفای حضرت زهرا و اراده عباس و استقامت حسین و ..
همان شبهایی که گاه محافل، کوچک میشد و چراغها خاموش و اشکها روان و هقهقها بلند.
آرام آرام می خواند و دل را همراه میساخت و تا قتلگاه شهدا در عمق جبهه میبرد. حماسه میخواند و بذر عشق جبهه در دلها مینشاند. محفلگردان مراسم شهدا میشد و کنار رزمندگان در خط مقدم و..
دعای کمیلش در آن خلوتی شهر، جای نشستن نداشت و خود در محاصره مشتاقان.
🔹 بر آنیم تا مروری داشته باشیم بر نواها و سرودهای صوتی دوران دفاع مقدس با هشتک #نواهای_صوتی_ماندگار
در کانال حماسه جنوب، محفل رزمندگان دفاع مقدس
همراه باشید و نظر خود را مرقوم فرمایید.
#توسل
#ایام_فاطمه
#یادش_بخیر
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 بدنامان پناهنده
در دامان دشمن بعثی
انتشار مصاحبه «بدری خامنهای» بعد از پناه بردن به صدام برای نخستین بار
🔻 همسر شیخ علی تهرانی به همراه شوهرش سال ۶۳ به عراق فرار کرد، به گروهک منافقین پیوست و زیر عکس صدام علیه انقلاب اسلامی مصاحبه کرد! بعدا هم به خاطر نسبت فامیلی خود از رهبر انقلاب درخواست مصونیت قانونی کرد که رهبر انقلاب حاضر نشد به خاطر نسبت خانوادگی درخواست کمک و فرار از قانون آنها را بپذیرد.
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@pedarefetneh2
🍂