🍂
🔻 یازده / ۱۲
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه مجروحین به بیمارستانی در اهواز منتقل شدم. میخواستم سریع برگردم. سرم به دست حرکت کردم ولی دوباره از حال رفتم. با آن وضعیت نمی توانستم به جبهه برگردم، مجبور شدم بعد از مدتی که حالم جا آمد به خانه مان که در همان نزدیکی بود بروم. پدرم و دوستانش در محوطه چمن نشسته بودند. با دیدن من فکر کردند زخمی شده ام و همه به طرف من آمدند.... حالا دیگر صدای گوینده رادیو به گوش میرسید: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون آزاد شد...
بدین ترتیب دو عملیات بزرگ را به عنوان فیلم بردار شرکت کردم ولی بعد از این دو عملیات از فیلم برداری خسته شدم. کمکم خردادماه از راه رسید و الحمد لله توانستم در امتحانات قبول شوم و مهرماه ۱۳۶۱ وارد کلاس سوم هنرستان شدم. حالا دیگر دوره عمومی به اتمام رسیده بود و من هم رشته برق را به عنوان رشته تخصصی برگزیده بودم. به این رشته از کودکی علاقمند بودم. هنوز چند هفته ای از مهرماه سال ۶۱ که باز هم بحث اعزام مطرح شد. این بار گردان نور یا همان گردان بچه های اهواز به منطقه طلائیه اعزام شدند. باز هم دیر جنبیده بودم و به اعزام نرسیدم. به مهدکودک ۴۰۰دستگاه، که معمولاً بچه ها قبل از اعزام آن جا جمع می شدند رفتم. چند نفر بیشتر آنجا نبودند، گفتند باید صبر کنید تا تعدادتان بیشتر شود. احمد ترکی از فرماندهان گردان هم آنجا بود. احمد به عنوان یک بسیجی معمولی آمده بود که اعزام شود. با او بودن خیلی لذت بخش بود. یک شب پیشنهاد کرد برویم بهشت شهدا، طبق معمول پشت یک وانت نشستیم و حرکت کردیم. در آن دوران اصولاً کمتر یادم هست مثل آدم حسابیها سوار ماشین شده باشیم و اکثر پشت وانت جابجا میشدیم. آن شب با شهدا راز و نیازی داشتیم، وقتی به خودمان آمدیم شب از نیمه گذشته و همان وانتی که کمی قبل با ناشکری از آن یاد کردم هم رفته بود. حالا دیگر فقط دعا می کردیم. همان وانت یا حتی از آن قراضه تر هم پیدا شود و ما را به مقر برساند. احمد گفت سوره ای است که اگر آن را بخوانیم و نیت کنیم بلافاصله دعا مستجاب می شود. یادم نیست چه سوره ای بود ولی به محض اینکه آن سوره را خواندیم، بلافاصله نور چراغ یک ماشین که به طرفمان میآمد مشخص شد. باز هم یک وانت بود.
مدتی بعد از لشکر آمدند و احمد ترکی را شناسایی کردند و بردند و شد معاون گردان نور. ما را هم فرستادند گردان عمار و هر چه اصرار کردیم به بچه های اهواز ملحق شویم قبول نکردند و گفتند گردان نور جا ندارد. در آن مأموریت با یک گروهان از بچه های اهواز به فرماندهی صادق نوری به گردانی از بچه های دزفول ملحق شدیم. مأموریت ما پدافند سد مرزی بین المللی در منطقه طلائیه بود. در این منطقه مرز بین المللی ۹۰ درجه می چرخید و ما دقیقاً روی زاویه قائمه مستقر بودیم. بچه های گردان نور هم در سمت چپ ما به فاصله چند کیلومتر مستقر بودند. در این منطقه فاصله ما با دشمن خیلی زیاد بود. شب اول که منطقه را تحویل گرفتیم باران میبارید و سنگرها هم سقف نداشتند. با بچه ها پلاستیک بزرگی جور کردیم و روی سقف سنگر را که تراورسی روی آن قرار داشت پوشاندیم برای اینکه باد نایلون را نبرد با کلوخ های بزرگ گلی روی نایلون و تراورس را محکم کردیم و با خیال راحت داخل سنگر خوابیدم. باد شدیدی میوزید. یک ساعت هم نخوابیده بودیم که ناگهان درد شدیدی تمام سرم را گرفت. سرم داشت میترکید. اولش تصور کردم زخمی شده ام، اما هیچ جای سرم خون نمی آمد. دور و برم را نگاه کردم یک کلوخ از روی تراورس افتاده بود روی سرم. شانس آوردم که برای نگه داشتن نایلون از کلوخ استفاده کرده بودیم، چون اگر به جای کلوخ سنگ یا آهن بود خدا میداند آن شب چه به سرم می آمد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
ای انیس و مونس.mp3
1.68M
🍂 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
بمناسبت ایام فاطمیه
✍ یادش بخیر
حاج صادق و نوای محزون و دلچسباش!
در همان روز و شب های شروع جنگ. ایامی که مملو بود از مظلومیت بچههایی که آمده بودند تا دفاع کنند و نیاز به روحیه داشتند. روحیهای برگرفته از وفای حضرت زهرا و اراده عباس و استقامت حسین و ..
همان شبهایی که گاه محافل، کوچک میشد و چراغها خاموش و اشکها روان و هقهقها بلند.
آرام آرام می خواند و دل را همراه میساخت و تا قتلگاه شهدا در عمق جبهه میبرد. حماسه میخواند و بذر عشق جبهه در دلها مینشاند. محفلگردان مراسم شهدا میشد و کنار رزمندگان در خط مقدم و..
دعای کمیلش در آن خلوتی شهر، جای نشستن نداشت و خود در محاصره مشتاقان.
🔹 بر آنیم تا مروری داشته باشیم بر نواها و سرودهای صوتی دوران دفاع مقدس با هشتک #نواهای_صوتی_ماندگار
در کانال حماسه جنوب، محفل رزمندگان دفاع مقدس
همراه باشید و نظر خود را مرقوم فرمایید.
#توسل
#ایام_فاطمه
#یادش_بخیر
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 بدنامان پناهنده
در دامان دشمن بعثی
انتشار مصاحبه «بدری خامنهای» بعد از پناه بردن به صدام برای نخستین بار
🔻 همسر شیخ علی تهرانی به همراه شوهرش سال ۶۳ به عراق فرار کرد، به گروهک منافقین پیوست و زیر عکس صدام علیه انقلاب اسلامی مصاحبه کرد! بعدا هم به خاطر نسبت فامیلی خود از رهبر انقلاب درخواست مصونیت قانونی کرد که رهبر انقلاب حاضر نشد به خاطر نسبت خانوادگی درخواست کمک و فرار از قانون آنها را بپذیرد.
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@pedarefetneh2
🍂
🍂
🔻 وقایع سال آخر
1⃣
🔅 هواپیمای مسافربری
- ۲۹۰ نفر قربانی
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
مقدمه
در ۱۲ تیر ماه سال ۱۳۶۷، فاجعه ای انسانی در تاریخ بشریت به وقوع پیوست. در این روز وینسنس یکی از ناوهای جنگی نیروی دریایی آمریکا طی اقدام جنایتکارانه ای هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران را که از بندر عباس عازم دبی بود هدف حمله موشکی خود قرار داد و بدین ترتیب، ۲۹۰ انسان بی گناه را به کام مرگ فرستاد. در واقع دولت آمریکا یکبار دیگر معادلات سیاسی خود را به ملاحظات انسانی و اخلاقی برتری داد و با حمله نظامی عامدانه و آگاهانه به یک هواپیمای غیر نظامی، حرمت و قداست بسیاری از قواعد و مقررات مسلم بین المللی را به سخره گرفت در این فاجعه مقامات آمریکایی بی احترامی و بی اعتنایی خود را نسبت به اصول اخلاقی و انسانی به نهایت رساندند و به فرمانده ناوی که ابتکار به خرج داده و چنان جنایت هولناکی را مرتکب شده بود، مدال افتخار و لیاقت اعطا کردند.
در پی این فاجعه جمهوری اسلامی ایران برای احقاق حقوق خود و معرفی عاملان این جنایت به جهانیان موضوع را در محافل و مراجع ذی صلاح بین المللی مطرح کرد و اقدامات مناسب دیگری را نیز در چهارچوب اصول پذیرفته شده بین المللی انجام داد. اما آیا این حقوق احقاق شد و موضوع در محافل و مراجع بین المللی به نحو شایسته ای مورد رسیدگی قرار گرفت؟ این پرسشی است که به طبع میتواند به ذهن هر فردی خطور کند.
نوشته حاضر به تشریح وقایع این فاجعه، علل و عوامل وقوع و روند رسیدگی به آن در محافل بین المللی سیاسی و حقوقی پرداخته است.
(۱) شرح واقعه و عوامل وقوع فاجعه
در ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۷، برابر با ۳ ماه جولای سال ۱۹۸۸، ناو جنگی نیروی دریایی آمریکا موسوم به وینسنس ، که به طور غیر قانونی به آبهای سرزمینی ایران در خلیج فارس وارد شده بود، با شلیک دو فروند موشک هواپیمای مسافربری ایرباس خطوط هوایی ایران را که از فرودگاه بندر عباس عازم دبی بود هدف حمله قرار داد و منهدم کرد. بدین ترتیب، تمامی ۲۹۰ سرنشین این هواپیما کشته شدند. مقامات آمریکا در نخستین واکنش خود، حمله ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران را از نظر حقوقی توجیه و اظهار کردند که هواپیمای منهدم شده نظامی بوده و قصد داشته است به ناو مزبور حمله کند. پس از آنکه مشخص شد این هواپیما مسافربری بوده است، نه هواپیمای جنگی اف-۱۴، مقامات آمریکایی باز هم به توجیه حقوقی عمل جنایتکارانه خود پرداختند و حاضر نشدند به تخلف خود اعتراف کنند و سرانجام در این مورد، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا اظهار کرد: «اقدام ناو دریایی آمریکا برای دفاع از خود بوده است.
حقیقت این بود که حمله ناو وینسنس به هواپیمای غیرنظامی ایران در راستای اجرای همان استراتژی و سیاستی قرار داشت که در سالهای پایانی جنگ، آمریکا و متحدانش برای جلوگیری از پیروزی ایران و شکست عراق اتخاذ کرده بود. در اوائل سال ۱۳۶۶ هنگامی که نیروهای ایران در جبهه های نبرد نسبت به دشمن خود به برتری دست یافتند و این احتمال وجود داشت که عراق با شکست قطعی روبه رو شود آمریکا و برخی از دیگر قدرتها تصمیم گرفتند تا به هر شکل ممکن از شکست عراق و برهم خوردن معادلات قدرت در منطقه به نفع ایران جلوگیری کنند. در واقع، آنها ترس خود را از شکست عراق و پیروزی ایران در جنگ ابراز کردند و استراتژی و سیاست جدید خود را در منطقه مورد تأکید قرار دادند. در این زمینه، معاون وقت وزیر امور خارجه آمریکا طی مصاحبه ای اعلام کرد: «هر دو ابرقدرت علاقه مند هستند که از پیروزی ایران در جنگ جلوگیری کنند. کلود سشون وزیر خارجه سابق فرانسه، نیز طی مصاحبه ای گفت: اعضای دائمی شورای امنیت در تصمیم اعلام نشده ای در زمینه حمایت از عراق در برابر جمهوری اسلامی ایران به توافق رسیده بودند». دقیقاً در راستای همین استراتژی و سیاست بود که آمریکا و همفکرانش در مورد تصویب قطع نامه ای (۵۹۸) در شورای امنیت که بتواند به سرعت به مخاصمه دو طرف جنگ پایان دهد، به توافق رسیدند.
┄┅┅❀❀┅┅┄
پیگیر باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 دوره آبی خاکی قرارگاه نصرت
طبُر ، قبل از عملیات خیبر
ایستاده از راست، حسن نوع پرست، کاظم توحیدی،
نشسته مسعود سفیدگر ، مهدی کرباسی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
شهبازی معطّل نکرد. سریع رو به جمع بچّههای سپاه فریاد زد: «نگهبانها سریع برن اسلحهخانه و تیربار «ژ-۳» بگیرن. بقیه هم داخل سپاه مسلّح شن. اعضای شورای فرماندهی با من جلو در سپاه صف بشن، واسه خیر مقدم.» - خیر مقدم، چی بگیم؟ - وقتی بنیصدر جلو در رسید و پیاده شد، همه با هم سهمرتبه میگیم مرگ بر ضد ولایت فقیه! شهبازی که حرف میزد، بچّهها احساس غرور میکردند. همه دل پُری از بیمهریهای بنیصدر داشتند. حبیب گفت: «حاجی، اگر بعد از شعار ما، محافظانش دست بردن به سلاح چی؟» اونوقت نگهبانای برجکها اجازهٔ تیراندازی دارن. همه رو بزنن؛ حتّی بنیصدر رو!
مهدی بخشی
#راز_نگین_سرخ
#گزیده_کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار
💢 دوکوهه، السلام ای خانه عشق
با نوای حاج حسین سازور
#ایام_فاطمه
#کلیپ
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۳
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همه جا آرام بود و هیچ درگیری نداشتیم. کم کم داشت حوصله ام سر می رفت. دلم حسابی گرفته بود. با خودم گفتم: نیومدی نیومدی. حالا هم که اومدی زدی به کاهدون. یک شب قرار شد به همراه قدیمی ترها به فرماندهی صادق نوری برویم جلوتر و کمین بزنیم، شاید بتوانیم اسیر بگیریم. خیلی خوشحال بودم. بالاخره از این یکنواختی خلاص میشدم. به همراه چند نفر از بچه ها نزدیک سنگر فرماندهی جمع شدیم. بغل دستی ام که یک آرپی جی آماده شلیک دستش بود ناگهان انگشتش رفت روی ماشه و ناگهان با صدای مهیبی آرپی جی شلیک شد.. گرد و خاک همه جا را گرفت و هیچی دیده نمی شد. روی زمین نشستیم، گرد و خاک که نشست به دور و برم نگاه کردم ببینم چه اتفاقی افتاده! چند نفر از بچه ها ناله می کردند. اکثراً زخم هایشان سطحی بود. فقط آرپی جی زن یکی دو تا از انگشت هایش همراه با قبضه آرپی جی به هوا پرت شده بود. بینوا بدجور ناله میکرد. چند تا سنگریزه هم وارد گونه های من شده بود. همراه با بقیه مجروحین به اورژانس رفتیم. همه را به صورت سرپایی مداوا کردند و شبانه برگشتم. روز بعد انگشت قطع شده آن آرپی جی زن را چند متر آن طرف تر از محل حادثه پیدا کردیم. انگشتش را کادو کردیم و برایش فرستادیم. فردا شبش رفتیم کمین. توی کمین بودیم که یک عقرب دست صادق نوری را نیش زد و مجبور شدیم دست از پا درازتر برگردیم. بعد از مدتی بالأخره به چند نفر مرخصی دادند. من هم مرخصی گرفتم و آمدم اهواز. بعد از مرخصی به منطقه برنگشتم و به بچه ها سپردم برایم تسویه بگیرند و دوباره چسبیدم به درس و مشق.
حالا منتظر عملیات بعدی بودم......
🔹 دشت معطر/ عملیات محرم
زمزمه یک عملیات بزرگ به گوش میرسید. این بار تصمیم گرفتم به عنوان رزمنده شرکت کنم. رفتم مهدکودک چهارصد دستگاه و یک هفته ای آن جا ماندم تا بچه ها جمع شدند. چون به خواندن رساله عملیه خیلی علاقه داشتم، آن چند روز راشده بودم استاد احکام بچه ها. بعد از یک هفته نیروها را سازماندهی اولیه کردند و به طرف مسجد محل حرکت دادند. توی مسجد حاج اسماعیل فَرجوانی برای بچه ها سخنرانی کرد و گفت که نام گردان از "نور" به "کربلا" تغییر کرده است.
سوار اتوبوسها شدیم و به طرف دوکوهه حرکت کردیم. توی اتوبوس کنار امیر کریمی نشسته بودم. توی مسجد نماز خواندنهای باحالش را دیده بودم. چهره نورانی و محجوبی داشت و می شد حدس زد که به زودی آسمانی می شود. به اصطلاح، همیشه نور بالا میزد. همیشه توی خودش بود و با کسی زیاد گرم نمی گرفت اما آن روز با من هم صحبت شد. دو سه ساعتی با هم گپ زدیم.
اتوبوس که به دوکوهه رسید، ما را به ساختمان نیمه کاره ای که درب و پنجره نداشت راهنمایی کردند. هر دسته را داخل چند اتاق مستقر کردند. نام دسته بچه های مسجد جوادالائمه علیه السلام که من هم جزو آن بودم، "قاسم" بود. دسته قاسم از گروهان مکه از گردان کربلا، فرماندهی علی رضا معتمد زرگر و معاونش ابوالقاسم اقبال منش بود، فرمانده گروهان هم حاج مجید شاه حسینی بود و معاونش عبدالله محمدیان. در آنجا هر روز صبح و بعد از ظهر ورزش و آموزشهای فشرده نظامی داشتیم . به جای پوتین به ما کتانی داده بودند تا برای دویدن روی تپه های رملی راحت تر باشیم. آن قدر نیرو آمده بود به تیپ ۷ ولی عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف که به لشکر تبدیل شد. معلوم بود عملیات بزرگی در پیش است جایگاه همه نیروها تعیین شد امیر کریمی شد آرپی جی زن و من کمکیاش.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
جوانی زهرا.mp3
1.52M
🍂 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
بمناسبت ایام فاطمیه
✍ یادش بخیر
مراسمهای ایام فاطمیه جبههها
..کافی بود کسی پیشنهادش را بدهد، واحد تبلیغات گردان با هماهنگی فرهنگی لشکر، سخنران و مداحی دعوت میکرد و خیمههای بزرگ کنار هم چیده، و حسینیهای بر پا میشد.
با اسباب چای و چند پلاکارد نوشته، محفلی میساختیم برای ساعتی روضه و گریه بر مصائب مادر سادات زهرای اطهر سلام الله علیها..
..و چقدر فضای اردوگاهمان زیبا میشد و متفاوت
و چقدر نورانی و دلنشین
نمیدانم وزن دلتنگی را با چه محکی میتوان سنجید!
میشنویم یکی از همینمحافل را
#توسل
#ایام_فاطمه
#یادش_بخیر
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂