صدای صلوات مهمانان در مجلس عقد پیچید. عاقد با صدای رساتری پرسید: «سرکار خانم فاطمه خداداد مطلق، برای بار سوم میپرسم، آیا وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید، یک جام آیینه و شمعدان و مبلغ هفتادهزار تومان وجه رایج جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهریه، به عقد دائم آقای یدالله خدادادمطلق درآورم؟»
عروس خانم بهآرامی گفت: «بله.»
صدای هلهله و شادی مهمانان در حیاط خانه خالهام به هوا رفت. با پخش شیرینی، پذیرایی هم شروع شد. همه تبریک میگفتند و آرزوی خوشبختیمان را داشتند. جشنی مختصر و سنتی بود. اقوام و خویشان بودند. با فاطمه خانم به عقد هم درآمدیم.
پدربزرگم، اکبر آقا، به خاطر داشتن روحیه آزادگی و مبارزاتی علیه حکام منطقه، قبل از جنگ جهانی اول از شهر ابرکوه استان یزد به قم تبعید شده بود. به دنبال او بقیه اقوام و فامیل هم به قم مهاجرت کرده و ساکن شده بودند. ولی در جنگ جهانی دوم به دلیل مخالفت با اشغال و ظلم و ستم و غارت آذوقه مردم به دست انگلیسیها در شهر قم، مردم را به شورش علیه انگلیسیها دعوت کرده و آنها هم پدربزرگم را دستگیر کرده و حین انتقال به زندان از روی رکاب کامیون پرتش کرده بودند پایین روی آسفالت جاده و به دست سربازان انگلیسی به شهادت رسیده بود. پدرم آقا مرتضی در نوجوانی یتیم و تحت سرپرستی عمویم بزرگ شده و به کار بنّایی و بعد موزاییکسازی مشغول بود.
#برده_سور
#گزیده_کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
تقویم را معطل پاییز کرده است
در من مرور باغ همیشه بهار تو
از باغ رد شدی که کشد سرمه تا ابد
بر چشم های میشی نرگس غبار تو
***
مستی نبود غایت تأثیر تو باید
دیوانه شود هر که شراب تو بنوشید
مستوری و مست تو به یک جامه نگنجد
عریان شود از خویش تو را هر که بپوشد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۴
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
نیمه شبهای دوکوهه را اکثر بچه ها به نماز شب و مناجات مشغول بودند. هوای دوکوهه خیلی سرد بود و خواب در اتاق گرم و نرم من را از نماز و مناجات نیمه شب محروم میکرد. فقط برای اینکه به شلوغی دست شوییها برنخورم چند دقیقه قبل از اذان صبح بیدار میشدم. هر بار که نیمه شب بیدار میشدم و بچه ها را نمی دیدم خودم را لعنت میکردم و از اینکه نمی توانستم مثل آنها باشم غبطه میخوردم. یک شب تصمیم گرفتم بیدار شوم و مناجات بچه ها را ببینم. وقتی به پشت بام ساختمان رفتم، تقریباً همه آنجا بودند. بین آنها غلامعلی شلیلیان را دیدم که با سوز عجیبی راز و نیاز می کرد. پیش خودم گفتم خدایا اینها از تو چه دیده اند که این چنین عاشق تو شدهاند؟ معنای این کلام حضرت امیر علیه السلام که می فرمود " کبر الخالق فى انفسهم فصغر ما دون ذلك في اعينهم "را اینجا خوب میشد فهمید. تمامی نیروها آماده باش کامل بودند و اجازه مرخصی ساعتی هم به کسی نمی دادند. با فرمانده دسته، علیرضا معتمد زرگر همیشه درگیر بودم. او هم از کلاغ رو و سینه خیز برایم کم نمی گذاشت. خیلی در کارش قاطع بود و چپ و راست دستور میداد. فشار تمرین های نظامی کم بود، بعضی وقتها ما را به بیگاری هم میبرد. من هم گه گاه از زیر تمرینها در می رفتم. مدتی بود خانواده ام خبری از من نداشتند و باید به گونه ای خبر سلامتیام را به آنها میرساندم. نزدیکترین جایی که از آنجا می توانستم به یکی از دوستان خانوادگیمان در اهواز تلفن بزنم اندیمشک بود، اما همگی در آماده باش کامل بودیم و اجازه مرخصی ساعتی هم نمی دادند. یک روز بعد از ورزش سنگین صبحگاهی می خواستیم کمی چرت بزنیم که فرمانده با عجله آمد و با همان لحن آمرانه همیشگی اش گفت: «الان یک نفر لازم دارم، سریع یکی آماده شه و دنبالم بیاد. حکماً باز میخواست ما را ببرد بیگاری. با بچه ها کمی به هم نگاه کردیم هیچ کس حوصله بیگاری نداشت. همگی سکوت کرده بودیم طبق معمول علیرضا رو به من کرد ولی این بار به جای دستور نظامی با احترام پرسید میای یا ،نمیای» با خودم گفتم: «حالا که به جای دستور نظامی احترامت کرده مثل بچه آدم بلند شو برو، وگرنه هم ازت بیگاری میکشه. هم چند تا کلاغ رو و سینه خیز و این جور چیزا مهمونت میکنه. عزمم را جزم کردم و گفتم: «میام» گفت: «آبارک الله ! بیا دنبالم. دنبالش رفتم. جلوی ساختمان یک وانت لندکروز ایستاده بود و تعدادی از بچه های دسته های دیگر هم سوارش بودند مرا تحویل راننده داد و گفت این هم سهمیه دسته قاسم برا مرخصی. نمیدانم از کجا فهمیده بود نگران خانواده ام هستم. آن لحظه دنیا روی سرم هوار شد. از اینکه راجع به او آنطور فکر میکردم. خیلی ناراحت بودم. بی منت لبخندی مهمانم کرد و رفت. از پشت سر نگاهش میکردم. آن لحظه نمی دانستم این قامت رعنا فقط چند روز دیگر میهمان این کره خاکی است.
با اینکه دوکوهه نزدیک شهر بود اما تداركات لشكر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشريف ضعیف بود و قابل مقایسه با لشکرهای دیگر نبود. برای مثال تدارکات لشکرهای اصفهانی مثل نجف و کربلا به نیروهایشان میوه و خصوصاً انار میدادند. ولی ما به ندرت میوه داشتیم. میگفتند تدارکات لشکرها توسط مردم همان استان تأمین میشود. خوب مردم خوزستان جنگ زده کجا و اصفهانی ها کجا! یک روز فرمانده گردان حاج اسماعیل فرجوانی شنید که بچه ها از لشکرهای مجاور میوه تک میزنند. خیلی عصبانی شد، بچه ها را به خط کرد و چنان سخنرانی غرایی کرد که بعد از آن بچه ها چشم طمع از مایملک لشکرهای مجاور بستند.
چند روزی را دوکوهه بودیم و بعد از آن منتقل شدیم به چم هندی که پشت جبهه محسوب میشد. در سنگرهای اجتماعی که هر کدام گنجایش سه تا هشت نفر را داشت تقسیم شدیم. آنجا برای امیر از اهواز یک بسته خوراکی و تنقلات فرستادند. یک بسته پر از پسته ، ما هم که پسته ندیده، با امیر هم ندار بودیم.
گاهی که میدید در خوردن پسته خیلی زیاده روی میکنیم میگفت: "این پسته شیطانه! شما رو از یاد خدا غافل میکنه". و بعد با ناراحتی بساط شیطان را جمع می کرد و آن مخلوق پست را در کوله اش محبوس می کرد. ما هم میگفتیم: «بابا پسته چه ربطی به شیطون داره حالا اگه نمیخوای پسته هات را بخوریم چرا به شيطون بدبخت گیر میدی.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر
روزهایی که نانی میخوردیم و
گاه مالی میدادیم و دست آخر جانی،
و زبانی به تسبیح خدایمان داشتیم که برای ایرانیم و انقلابیم
خدایا، همچنانم در مسیر پاینده دار 🤲
#کلیپ
#نماهنگ
#یادش_بخیر
کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 وقایع سال آخر
3⃣
🔅 هواپیمای مسافربری
- ۲۹۰ نفر قربانی
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
رادیو آمریکا در ۱۷ تیر ماه سال ۱۳۶۷ طی برنامه ای با نام نظرهای رسمی دولت آمریکا گفت: برقراری صلح تنها نفعی است که آمریکا در خليج فارس دارد و این فاجعه انسانی (انهدام ایرباس) ضرورت دست یابی به آن هدف را به شدت افزایش داده است».
واکنش مقامات ایرانی به اقدام آمریکا در انهدام هواپیمای مسافربری ایرباس نسبتاً ملایم و بدون هیچ گونه تهدیدی به اقدامات تلافی جویانه در آینده بود که البته، چنین واکنشی با توجه به وضعیت و شرایط آن زمان، تا حد زیادی قابل توجیه بود. هر چند شک و تردیدهایی را نیز در پی داشت. هاشمی رفسنجانی جانشین فرماندهی کل قوا، فاجعه ایرباس را آزمایشی برای مجامع بین المللی دنیا دانست و گفت: باید ببینیم که سازمان ملل چه میکند؟ شورای امنیت چه میکند؟ چشم انسانهای صالح و همۀ عدالت خواهان دنیا به دروازه این مرکز دوخته شده است تا ببیند اینها وظایفشان را چگونه انجام می دهند.
لاریجانی، معاون وقت وزیر امور خارجه نیز که در وین به سر می برد، گفت: موضوع انتقام جویی ایران مطرح نیست، بلکه این مطرح است که ایران به نحوی واکنش نشان دهد که از تکرار چنین وقایعی جلوگیری شود.
عدم واکنش مؤثر و جدی مقامات ایرانی به اقدام جنایتکارانه آمریکا، پرسشهایی را در ذهن برخی از تحلیلگران در مورد مناسبات ایران و آمریکا مطرح کرد. در آن زمان مقامات آمریکا آشکارا، تمایل خود را به داشتن رابطه با ایران اعلام کردند. سخن گوی وقت کاخ سفید در این زمینه گفت: مدت مدیدی است که آمریکا تمایل به برقراری تماس با ایران دارد. ما این تمایل را در هر موقعیتی اعلام کرده ایم. وی در توضیح دیدگاه آمریکا درباره ضرورت برقراری رابطه با ایران افزود: آمریکا دو هدف عمده را دنبال می کند: هدف نخست کمک برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق است و هدف دوم، ترغیب ایران به این مسئله که چنانچه سیاستهای بنیادگرایانه خود را در خارج از ایران معتدل تر کند، ما نیز موضع بین المللی خود را بهبود خواهیم بخشید.
سخنگوی کاخ سفید در سخنان خود، هدف بلندمدت رابطه با ایران را جلوگیری از نفوذ شوروی و به دست آوردن جای پا در ایران اظهار کرد. وی سه مانع را برای برقراری روابط برشمرد که عبارت بودند از ادامه تلاش ایران برای ادامه جنگ، حمایت از تروریسم و نگهداری
گروگانهای آمریکایی در لبنان اما، آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه تهران، دلیل عدم واکنش ایران در مقابل سقوط هواپیمای ایرباس را چنین تشریح کرد: پیش از این آنها به کشتیها و هواپیماها و سکوهای نفتی ما حمله می کردند و می دیدند ما پاسخ آنها را می دهیم. اینها فکر کردند که ایران با آمادگی که دارد کاری متناسب با این حمله انجام میدهد و خودشان هم که در منطقه چیزی نداشتند فکر کردند که ممکن است این قضیه نسبت به هواپیماهای دیگر در منطقه اتفاق بیفتد. آنها شاید این طور فکر می کردند شاید هم زمینه سازی پیشین را خودشان در این رابطه کرده بودند به هر حال اگر کار خاصی به عنوان مقابله به مثل میشد هم آمریکا به هدفش رسیده بود و هم جو تبلیغاتی علیه ما درست میکرد اما قضیه طور دیگری شد».
┄┅┅❀❀┅┅┄
پیگیر باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکشد تا بیایندوکربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینهساز ظهور باشند…
آن مردان آمدندورفتند، فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم…
***
شهید آوینی
کانال رزمندگان دفاع مقدس
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
نماز را خواندم و راه پست فرماندهی را در پیش گرفتم. اشتیاق حمله به دشمن سرتاسر وجودم را فرا گرفته بود. آن روز (۱۳۵۹/۷/۲) قرار بود در یک دسته چهار فروندی به «کرکوک» حمله کرده و به تلافی پایگاه هوایی این شهر را بمباران کنیم. دوستان هم پروازی ام میدانستند که کرکوک از چه پدافند هوایی قوی برخوردار است. عراق انواع ضدهوایی را در اطراف این شهر، برای محافظت از منابع اقتصادی و نظامیاش گسترش داده بود و عبور از سد آتش آنها کار آسانی نبود. دوستانم از خطر احتمالی این پرواز به خوبی آگاه بودند و در حالی که پست فرماندهی را به سوی آشیانه ترک میکردیم، چنان خداحافظی میکردند که گویی دیگر بازگشتی در کار نیست.
درون آشیانه، مرکبهای آهنین بال ما که به انواع بمب و گلوله مسلح شده بودند، آماده برای پرواز بودند. یکی پس از دیگری درون کابین جا گرفتیم و با توکل به خدا باند فرودگاه را به سوی هدف ترک کردیم. قصد داشتیم پس از رسیدن روی هدف دو فروند از جنوب و دو فروند از شمال به پایگاه کرکوک حمله ببریم. همه چیز به خوبی پیش رفت. طبق نقشه، بمبهایمان را روی باند کرکوک زدیم. حملهٔ بسیار جالبی بود و برای من که نخستین عملیات جنگی ام را انجام میدادم، جالبتر.
#اعجوبههای_قرن
#گزیده_کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂