🍂
🔻 یازده / ۲۰
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
عملیات خیبر
اسفند سال ۶۲ زمزمه عملیات جدیدی شنیده شد. بچه های گردان کربلا در این عملیات سهمی نداشتند و فقط برخی از آنها به تیپ آبی خاکی امام حسن علیه السلام مأمور شده بودند. به همین خاطر دعوت بچه های فیلم بردار گروه چهل شاهد را قبول کردم و به عنوان فیلم بردار در عملیات شرکت کردم. شب عملیات به همه ما لباس سازمان تبلیغات که خیلی شبیه لباس فرم سپاه بود دادند و به هر تیم دو نفره، یک موتور تریل هم تحویل دادند. سوار موتورها شدیم و با نظم خاصی از اهواز به طرف جاده خرمشهر و از آنجا به سمت هور حرکت کردیم. صحنه جالبی شده بود. تمام مردم شهر نگاه هایشان متوجه ما بود. نگران بودیم عمليات لو برود. نزدیک غروب به منطقه رسیدیم و در یکی از پاسگاههای مرزی مستقر شدیم. منطقه را برای پوشش کامل بین خودمان تقسیم کردیم و هر سه چهار گروه فیلم بردار به یک پاسگاه رفتیم. رفت و آمد شبانه هلیکوپترها خبر از عملیات بزرگی می داد. صبح سوار یکی از هلیکوپترها شدیم و به سمت جزیره حرکت کردیم. با اینکه بچه سوسنگرد بودم اما تا آن زمان جزیره و هور را ندیده بودم. فقط گاهی پدر بزرگ برایم از سفرهایش به هور تعریف کرده بود. اتفاقاً آقای خرازی رئیس سازمان تبلیغات هم همراه مان بود. هلیکوپترها در ارتفاع بسیار پایین پرواز میکردند. بعد از مدت کوتاهی به جزیره رسیدیم و در پد مخصوص هلیکوپترها که مرتباً توسط هواپیماهای عراقی بمباران می شد فرود آمدیم، بلافاصله از پد فاصله گرفتیم. همان موقع هواپیماهای عراقی پد را بمباران کردند.
ما را به مقر بسیار شیکی بردند که ظاهراً شرکت نفت عراق، در جزیره احداث کرده بود. آنجا یک ساختمان یک طبقه با تعداد زیادی کانکس وجود داشت که هنوز آسیبی به آنها نرسیده بود. داخل یکی از کانکسها مستقر شدیم و هر چه مواد غذایی و پتو و والور در اطراف پیدا میشد را داخل آن کانکس انبار کردیم. آنجا بیشتر از هر چیز قوطیهای بزرگ شیر خشک پیدا میشد که با هر کدامش میشد یک گروهان را صبحانه داد. کانکس گرم و نرمی شده بود. بعد هم روی کانکس نوشتیم "سازمان تبلیغات اسلامی تا کسی هوس وارد شدن به آن را پیدا نکند. کم کم مابقی کانکس ها هم توسط گروههای مختلف اشغال شدند. اما هیچ کدام مثل كانكس ما تدارکات نداشت. کم کم سر و کله نیروهای پیاده پیدا می شد. هوا خیلی سرد بود و آن بندگان خدا باید در اطراف کانالی را برای خوابیدن پیدا میکردند که نصفه های شب درب کانکس به صدا درآمد، بیدار شدم و در را باز کردم. رزمنده ای که از شدت سرما می لرزید گفت: «اخوی به خدا یخ زدیم چند تا پتو نداری بدی به ما؟ رفتم داخل و از انبار پتوها چند تا برداشتم و به او دادم. بچه ها که بیدار شده بودند به من اعتراض کردند که این چه کاریه میکنی! خودمان احتیاج داریم. هنوز چشم روی هم نگذاشته بودم که دوباره درب کانکس را زدند. این بار رزمنده گرسنه ای بود که به نمایندگی از دوستانش آمده بود تا کمی غذا بگیرد. ظاهراً به همه کانکس ها سر زده بود و همه آدرس کانکس ما را به او داده بودند. بلافاصله یک قوطی شیر خشک و چند تا کمپوت و کنسرو به او دادم که این بار بچه ها به شدت دعوایم کردند و گفتند حالا پتوها رو دادی به درک! غذاها را دیگه احتیاج داریم اینها لشکرشون تدارکات داره که باید به اونها برسه. ما اگه غذا کم بیاریم چه خاکی به سرمون کنیم؟!» خلاصه تام صبح خواب نداشتیم و مرتب درب کانکس را میزدند و ما هم هر چه داشتیم دادیم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@defae_moghadas
🍂
www.aviny.comامام زمان.mp3
زمان:
حجم:
280.6K
🍂 نواهای ماندگار
خاک سرخ ۱
موزیک دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
گویند،
وقتی معشوق دوست داشتنی باشد، همهچیزش دوستداشتنیست.
جبهه و دفاع مقدس هم از این قائده مستثنی نیست.
حتی آهنگهای حماسی و غیرحماسیاش هم به دل مینشینند و خاطرات رو بازپروری ذهن میکنند.
سالهاست، با هر کلیپ و نمایشگاه عکسی که زمینه آن آهنگ دفاع مقدس باشد، دلها هوایی میشود و فکرها به جاده خاکی جبهه میزند و دلتنگیها زخم باز میکند...... یادش بخیر، سالهای عاشقی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#یادش_بخیر
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
www.aviny.comkhak_sorkh_02.mp3
زمان:
حجم:
140.5K
🍂 نواهای ماندگار
خاک سرخ ۲
موزیک دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#یادش_بخیر
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 وقایع سال آخر
9⃣
🔅 هواپیمای مسافربری
- ۲۹۰ نفر قربانی
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
صد و بیست و پنجمین جلسه شورای ایکائو در ماه دسامبر سال ۱۹۸۸ در مونرال تشکیل شد. در این جلسه نخست، گروه تحقیق که بلافاصله پس از پایان جلسه فوق العاده شورا تشکیل شده و کار خود را آغاز کرده بود، گزارشی را از تحقیق انجام شده و نتایج آن ارائه داد. پس از ارائه این گزارش نماینده ایران اظهار کرد: «تحقیق نشان می دهد که هواپیمای ایرباس به طور طبیعی بلند شده و پرواز آن و همۀ عملیات انجام یافته کاملاً طبیعی بوده است. وی در ادامه اظهارات خود از شورای ایکائو به دلیل اینکه پیش از وقوع حادثه برای از بین بردن عوامل وقوع آن تلاش نکرده بود انتقاد کرد. نماینده ایران، از شورا خواست تا موضوع حادثه (ایرباس را بررسی و بر اساس نقض حقوق بین الملل، وقوع جنایت بین المللی را اعلام و آمریکا را مسئول پرداخت تمامی خسارات تلقی کند. وی گفت احتمال اشتباه گرفتن هواپیمای ایرباس با یک هواپیمای اف - ۱۴ پذیرفتنی نیست».
شورا پس از شنیدن گزارش گروه تحقیق اظهارات دو طرف و دیدگاههای برخی از اعضای خود، در ۶ ماه دسامبر سال ۱۹۸۸ تصمیم خود را اتخاذ کرد. در این تصمیم شورا از واقعه ای که به کشته شدن ۲۹۰ انسان بی گناه منجر شده بود، ابراز تأسف کرد و از همه کشورها خواست تا اقدامات لازم را برای ایجاد ارتباط بین فعالیتهای نظامی و پروازهای غیرنظامی انجام دهند و در تأمین امنیت هواپیماهای غیرنظامی بکوشند، همچنین از کمیسیون هوانوردی نیز خواست تا گزارش گروه تحقیق را دقیقاً مطالعه کند و نتیجه مطالعات خود را در جلسه بعدی به اطلاع آن برساند.
┄┅┅❀❀┅┅┄
پیگیر باشید
#تاریخ_شفاهی
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
سپاه نقده برخلاف روزهای اولی كه تأسيس شده بود و برخی، بر اثر تبليغات مسموم نظر مساعدی نسبت به آن نداشتند ، كم كم جای خود را در ميان مردم باز می كرد و به همين دليل در شورای تأمين استان تصميم گرفته می شود كه سپاه وارد اشنويه شده و مقری در آن جا بزند، ولی به دلايل مصلحتی اين مأموريت لغو می شود. نيرو ها در اطراف و ارتفاعات مشرف به شهر اشنويه مستقر می شوند.
اواخر خرداد بود. شهيد علمی به همراه عده ای از نيروهای سپاه برای پاكسازی اشنويه به آن جا منتقل میشوند. بعد از گذشت چند روز پيامی به ايشان مخابره
می شود و طی آن ايشان مأمور می شود به سپاه نقده برگشته و گزارشی از كار خود به رئيس جمهور وقت(بنی صدر) ارسال كند. پس از انجام كار و تعويض نفرات ، با مقداری مهمات به منطقه برمی گردد.
پاكسازی از طرف اروميه تا دره قاسملو كه بعد ها به علت شهادت بسياری از نيرو ها به نام "دره شهدا" معروف شد انجام گرفته بود و از طرف نقده نيز شهيد علمی و يارانش تا نزديكی شهر پاكسازی خود را انجام داده بودند .
روز چهارم تير ماه بود كه شهيد علمی به همراه تعدادی از يارانش برای صحبت با روستائيان ، سوار يك دستگاه لندرور شده و به منطقه می روند، تا با آن ها در باره اهدافشان صحبت كنند و بگويند كه برای چه منظوری به اين جا آمده اند و از جنايت هاي احزاب حاضر درآن جا و
ضد انقالب بگويند .
#مشق_بیداری
#گزیده_کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
25965.pdf
حجم:
1.78M
🍂 مشق_بیداری
بر اساس زندگی شهید #رجبعلی_علمی_نیک
نویسنده:
طاهره علمی نیک، حسین غفاری
#کتاب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۲۱
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
نفر آخری که [برای کمک] مراجعه کرد دیگر هیچ چیز نداشتیم به جز مقدار کمی شیر خشک و چند کنسرو که برای خوراک فردا لازم داشتیم و چند پتو که زیرانداز و رواند از خودمان بود. این بار بـا عصبانیت گفتم: «اخوی میخوای رو زمین بخوابیم و پتومون رو بدیم به شما؟ به خدا هر چی داشتیم دادیم شما رو به خدا به بقیه بچه ها هم بگین دیگه مزاحم ما نشن، بذارن یه چرت بخوابیم. آن رزمنده مظلومانه برگشت و دیگر هیچ کس مزاحم ما نشد.
صبح وسایل فیلم برداری مان را برداشتیم و با یک وانت راهی خط شدیم. جاده توی دید کامل دشمن بود و به شدت آن را میکوبید. هیچ کسی نبود ما را راهنمایی کند. سنگری هم نبود که در آن مستقر شویم. حتی اسلحه ای هم برای دفاع نداشتیم. امکان فیلم برداری هم نبود. مجبور شدیم برگردیم و فیلم برداری را از کمی عقب تر شروع کنیم. چند روزی توی جزیره بودیم که خبر شهادت تعدادی از بچه های گروه چهل شاهد را برایمان آوردند. باید در مراسم تشییع جنازه آنها شرکت می کردیم. تشییع جنازه عجیبی بود. خون تازه شهدا از درز تابوت روی لباس تشییع کنندگان می ریخت و صحنه های غمباری را به وجود آورده بود. بعد از تشییع جنازه چند روزی را برای استراحت در اهواز ماندم. منطقه هم تثبیت شده بود و نیازی به حضور ما نبود. گروه چهل شاهد مأموریتش فقط فیلمبرداری از صحنه های عملیات بود و اصولاً به ماموریت های پدافندی اعزام نمیشد.
چند روز بعد شنیدم گردان کربلا به فرماندهی حاج مجید شاه حسینی و یک تیپ از بچه های اهواز که به فرماندهی حاج اسماعيل فرجوانی تشکیل شده بود به منطقه اعزام شدهاند. با چند نفر از بچه های مسجد مثل سيد محسن حسین پور به منطقه اعزام شدیم. من طبق معمول به گروهان مکه آمدم که این بار فرمانده اش محمدرضا سالمی بود و معاونش امیر خوانساری. اولش محمدرضا پیشنهاد فرماندهی دسته را به من داد که نپذیرفتم، بعد پیشنهاد تبلیغات گروهان را داد که قبول کردم. بعداً دیدم تبلیغات گروهان یعنی هیچ کاره. فقط یک سرنیزه داشتم و تعدادی نارنجک حتی کلاش هم نداشتم. همان جا پشیمان شدم و به همان مسئولیت دسته رضایت دادم که این بار محمدرضا سالمی قبول نکرد. در تبلیغات گروهان چند تا کار کوچک انجام دادم از جمله یک عکس کربلا کشیدیم و چند اثر قبر در محوطه صبحگاه گروهان ایجاد کردیم بچه ها هم قبری در نزدیکی چادر فرماندهی کنده بودند و شبها برای راز و نیاز و مناجات داخل قبر میرفتند.
مناجات این شکلی هم حال و هوای خودش را داشت. یک شب خواستم این حال را تجربه کنم که یکی از بچه های شوخ گردان به نام داوری آمد و روی قبر را پوشاند و عملاً دفنم کرد. چند لحظه اول به کلی گیج بودم و نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است. هر چه داد و بیداد هم کردم افاقه نکرد. بالاخره چندتا از بچه ها به کمک آمدند. آن چند لحظه اول حال مرده ای که توی قبر زنده میشود را تجربه کردم. این داوری حقیقتا بمب خنده و شوخی بود. گاهی میرفت داخل قبر و از آنجا به هر کسی که از کنارش رد میشد سنگ میزد و صداهای خوفناک در می آورد. کم کم دیدیم این قبر بیشتر مایه شوخی است تا جایی برای مناجات و معنویت برای همین پرش کردیم تا داوری به فکر راه دیگری برای خندان بچه ها باشد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
لینک عضویت
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
@defae_moghadas
🍂
12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار
با نوای
حاج صادق آهنگران
ای کاروان کربلا من هم رسیدم
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
کانال رزمندگان دفاع مقدس 🔻
@defae_moghadas
🍂
🍂 یکی از آزادهها گفت:
حاج آقا شما که با بیت ارتباط دارید مشکلات آزادهها رو به گوش رهبری برسونید.
گفت:
ما زمان اسارت از خدا میخواستیم آزاد شیم و برگردیم تا باری از دوش این عزیز برداریم حالا خودمون بیایم این بار را سنگینتر کنیم.
🔻۲۶ آذر سالروز اسارت
شهید علی اکبر ابوترابی فرد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂